اداره فرهنگی دانشكده دختران خرم آباد خدایا : به همه ی آنانی که باعث تعالی دنیوی واخروی من شدند ، خیر ونیکی دنیا وآخرت عطا بفرما . شهید دکتر چمران درباره وبلاگ آنان که به من بدی کردند ، مرا هشیار کردند آنان که از من انتقاد کردند ، به من راه و رسم زندگی آموختند آنان که به من بی اعتنایی کردند ، به من صبر وتحمل آموختند آنان که به من خوبی کردند ، به من مهر و وفا ودوستی آموختند پس خدایا :به همه ی آنانی که باعث تعالی دنیوی واخروی من شدند ، خیر ونیکی دنیا وآخرت عطا بفرما .شهید دکتر چمران مدیر وبلاگ : واحد فرهنگی دانشكده فنی وحرفه ای خرم آباد مطالب اخیر
آرشیو وبلاگ
چهارشنبه 19 اسفند 1394 :: نویسنده : مریم گرامی
حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها از پدرى بزرگوار همچون پیامبر اسلام و مادرى فداكار مانند حضرت خدیجه پاى به این عرصه خاكى نهاد. مختصرى از زندگانى رسول الله در بخش مربوط به ایشان گفته آمد.در اینجا فقط اشارهاى مىكنیم به زندگى مادر گرامى حضرت زهرا(س). خدیجه پیش از ظهور اسلام از زنان برجسته قریش بشمار مىرفته است تا آنجا كه او را طاهره و سیده زنان قریشش مىخواندند.بنا بر یك قول پیش از پیامبر شویى نداشته ولى بنا بر قول مشهور پیش از آنكه به عقد رسول اكرم درآید نخست زن ابوهاله هند بن نباش بن زراره و پس از آن زن عتیق بن عائذ از بنىمخزوم گردید. وى از ابوهاله صاحب دو پسر و از عتیق صاحب دخترى گردید.اینان برادر و خواهر مادرى فاطمهاند. پس از این دو ازدواج، با آنكه زنى زیبا و مالدار بود و خواهان فراوان داشت، شوى نپذیرفت و با مالى كه داشت به بازرگانى پرداخت.تا آنگاه كه ابوطالب از برادرزاده خود خواست او هم مانند دیگر خویشاوندانش عامل خدیجه گردد و از سوى او به تجارت شام رود و چنین شد.پس از این سفر تجارتى بود كه به زناشویى با محمد(ص)مایل گردید، و چنانكه میدانیم او را به شوهرى پذیرفت. چنانكه بین مورخان شهرت یافته و سنت نیز آنرا تأیید میكند، خدیجه به هنگام ازدواج با محمد(ص)چهل سال داشت.ولى با توجه به تعداد فرزندانى كه از این ازدواج نصیب او گشت، مىتوان گفت تاریخنویسان رقم چهل را از آن جهت كه عدد كاملى است انتخاب كردهاند.در مقابل این شهرت، ابن سعد به اسناد خود از ابن عباس روایت مىكند كه سن خدیجه هنگام ازدواج با محمد(ص)بیست و هشت سال بوده است. جز ابراهیم كه از كنیزكى آزاد شده بنام ماریه قبطیه متولد شد، دیگر فرزندان پیغمبر: زینب، رقیه، ام كلثوم، فاطمه(ع)، قاسم و عبد الله همگى از خدیجهاند.قاسم در سن دو سالگى پیش از بعثت و عبد الله در مكه پیش از هجرت مرد.اما دختران به مدینه هجرت كردند و همگى پیش از فاطمه(ع)زندگانى را بدرود گفتند. خدیجه نخستین زنى است كه به پیغمبر ایمان آورد.هنگامى كه پیغمبر دعوت خود را آشكار كرد و ثروتمندان مكه روى در روى او ایستادند و به آزار پیروان او و خود وى نیز برخاستند، ابوطالب برادرزاده خود را از گزند این دشمنان سرسخت حفظ مىكرد، اما خدیجه نیز براى او پشتیبانى بود كه درون خانه بدو آرامش و دلگرمى مىبخشید.براى همین خوى انسانى و خصلت مسلمانى است كه رسول خدا پیوسته یاد او را گرامى مىداشت. ولادت روایات در مورد تاریخ ولادت حضرت زهرا(س) مختلف است و بحث در این روایات جز از نظر روشن شدن تاریخ، فایدهاى ندارد.دختر پیغمبر پنج سال پس از بعثت یا پیش از بعثت متولد شده باشد، در بیستم جمادى الثانیه متولد شده باشد یا در روز دیگر، نه ساله شوهر كرده باشد یا هجدهساله، هجده ساله بجوار پروردگار رفته باشد یا بیست و هشت ساله، او دختر پیغمبر اسلام و نمونه كامل زن تربیت شده و برخوردار از اخلاق عالى اسلامى است.آنچه هر زن و مرد مسلمان باید از زندگانى دختر پیغمبر بیاموزد، پارسایى، پرهیزگارى، بردبارى، فضیلت، ایمان به خدا و ترس از پروردگار و دیگر خصلتهاى عالى انسانى است كه در خود داشت. نام و القاب ایشان نام او فاطمه است.فاطمه وصفى است از مصدر فطم. این ماده در لغت عرب به معنى بریدن، قطع كردن و جدا شدن آمده است.این صیغه كه بر وزن فاعل معنى مفعولى مىدهد، به معنى بریده و جدا شده است.فاطمه از چه چیز جدا شده است؟در كتابهاى شیعه و سنى روایتى مىبینیم كه پیغمبر فرمود او را فاطمه نامیدند، چون خود و شیعیان او از آتش دوزخ بریدهاند. نویسندگان سیره و محدثان اسلامى براى دختر پیغمبر لقبهایى چند نوشتهاند: زهرا، صدیقه، طاهره، راضیه، مرضیّه، مباركه، بتول و لقبهاى دیگر.از این جمله لقب زهرا از شهرت بیشترى برخوردار است، و گاه با نام او همراه مىآید«فاطمه زهرا»و یا بصورت تركیب عربى«فاطمة الزّهراء». مادرِ پدر بارى پرورش زهرا در كنار پدرش رسول خدا و در خانه نبوت بود. تربیت دینى را هم از آموزگارى چون محمد(ص) فراگرفت. در این خانه بود كه تكبیر گفتن و روى به خدا ایستادن آغاز شد. او در خانه تنها بود و همبازى نداشت. دو خواهر او سالیانى چند از او بزرگتر بودند.شاید این تنهایى هم یكى از انگیزههایى بوده است كه باید از دوران كودكى همه توجه وى به ریاضت هاى جسمانى و آموزشهاى روحانى معطوف گردد. اندك اندك آیههاى دیگر مىرسد و درسهاى وسیعتر آغاز مىگردد: كسى بر دیگرى برترى ندارد، برده و ارباب در پیشگاه حق تعالى برابرند... این سخنان مكیان را خوش نیامد و موج آزارها و سخنان ناروا را در حق پیامبر واپسین باعث شد.او در این میان به دو یار وفادار دلگرم بود: ابوطالب و خدیجه، ولى قضاى الهى چنان بود كه این دو را نیز با فاصله اندكى از دست بدهد. فاطمه(ع) چنانكه از قرآن درس گرفته است باید این آزمایش را هم ببیند. مرگ خویشان براى او آزمایش دگرى است. علاوه بر تحمل فراق مادر باید سنگ صبور پدر باشد.اكنون فاطمه فقط دختر خانواده نیست. او جانشین عبدالله، آمنه، ابوطالب و خدیجه است. او «ام ابیها» است، آرى او مام پدر است. هجرت با وجود همه دشمنیها اراده الهى بر این قرار گرفته بود كه دین حق در گیتى منتشر شود و اولین گام در این مسیر، هجرت بود. پیامبر(ص) با هجرت به یثرب توطئه قریش را براى قتل وى خنثى نمود.على نیز پس از فداكارى عظیمى كه در شب هجرت انجام داد موظف بود بعد از رد امانات به همراه فاطمه و چند تن دیگر راه مدینة النبى را در پیش گیرد و به رسول الله بپیوندد و چنین كرد. ازدواج چنانكه كتابهاى محدثان و مورخان طبقه اول و سندهاى اصلى شیعه و سنى به صراحت تمام نوشتهاند، و آنچنانكه قرینههاى خارجى نوشته این مورخان را تأیید مىكند، دختر پیغمبر خواستگاران سرشناسى داشت، لیكن پدرش از میان همه پسرعموى خود على بن ابىطالب را براى شوهرى او برگزید و به دخترش گفت ترا به كسى به زنى مىدهم كه از همه نیكوخوىتر و در مسلمانى پیش قدمتر است. ابن سعد نویسد: چون ابوبكر و عمر از پیغمبر پاسخ موافق نشنیدند على را گفتند تو بخواستگارى او برو!و هم او نویسد: تنى چند از انصار على را گفتند: فاطمه را خواستگارى كن!وى بخانه پیغمبر رفت و نزد او نشست، پیغمبر پرسید: -پسر ابوطالب براى چه آمده است؟ -براى خواستگارى فاطمه! -مرحبا و اهلا! و جز این جمله چیزى نفرمود. چون على نزد آن چند تن آمد پرسیدند: -چه شد؟ -در پاسخ من گفت، مرحبا و أهلا. -همین جمله بس است.به تو اهل و رحب بخشید. گویا این اختصاص كه نصیب على(ع)گردید و امتیاز قبول كه در خواستگارى فاطمه یافت بر تنى چند گران افتاده است. مجلسى به نقل از امالى شیخ طوسى چنین نویسد: على(ع)گفت: ابوبكر و عمر نزد من آمدند و گفتند چرا فاطمه را از پیغمبر خواستگارى نمىكنى؟من نزد پیغمبر رفتم.چون مرا دید خندان شد.پرسید براى چه آمدهاى؟من پیوندم را با او، و سبقت خود را در اسلام، و جهادم را در راه دین برشمردم.فرمود راست میگویى!تو فاضلتر از آنى كه برمىشمارى!گفتم براى خواستگارى فاطمه آمدهام.گفت على!پیش از تو كسانى به خواستگارى او آمده بودند اما دخترم نپذیرفت.بگذار ببینم وى چه مىگوید.سپس به خانه رفت و به دخترش گفت على تو را از من خواستگارى كرده است.تو پیوند او را با ما و پیشى او را در اسلام مىدانى و از فضیلت او آگاهى.زهرا(ع) بىآنكه چهره خود را برگرداند خاموش ماند.پیغمبر چون آثار خشنودى در آن دید گفت اللّه اكبر.خاموشى او علامت رضاى او است. بارى كابین دختر پیغمبر چهارصد درهم یا اندكى بیشتر و یا كمتر بود همین و همین، و بدین سادگى نیز پیوند برقرار گردید.پیوندى مقدس است كه باید دو تن شریك غم و شادى زندگانى یكدیگر باشند.كالایى به فروش نمىرفت تا خریدار و فروشنده بر سر بهاى آن با یكدیگر گفتگو كنند.زره، پوست گوسفند یا پیراهن یمانى هر چه بوده است، به فروش رسید و بهاى آنرا نزد پیغمبر آوردند.رسول خدا بىآنكه آن را بشمارد، اندكى از پول را به بلال داد و گفت با این پول براى دخترم بوى خوش بخر!سپس مانده را به ابوبكر داد و چند تن از یاران خود را با او همراه كرد تا جهاز زهرا را آماده سازند. فهرستى كه شیخ طوسى براى جهاز نوشته چنین است: پیراهنى به بهاى هفت درهم، چارقدى به بهاى چهار درهم، قطیفه مشكى بافت خیبر، تختخوابى بافته از برگ خرما، دو گستردنى(تشك)كه رویهاى آن كتان ستبر بود یكى را از لیف خرما و دیگرى را از پشم گوسفند پر كرده بودند، چهار بالش از چرم طائف كه از اذخر پر شده بود، پردهاى از پشم، یك تخته بوریاى بافت هجر، آسیاى دستى، لگنى از مس، مشكى از چرم، قدحى چوبین، كاسهاى گود براى دوشیدن شیر در آن، مشكى براى آب، مطهرهاى اندوده به زفت، سبویى سبز و چند كوزه گلى. چون جهاز را نزد پیغمبر آوردند آن را بررسى كرد و گفت: خدا به اهل بیت بركت دهد. هنگام خواندن خطبه زناشویى رسید.ابن شهر آشوب در مناقب و مجلسى در بحار و جمعى از علما و محدثان شیعه این خطبه را با عبارتهاى مختلف و به صورتهاى گوناگون نوشتهاند.از میان آنها این صورت كه بیشتر محدثان آن را ضبط كردهاند، انتخاب شد.كسى كه تفصیل بیشترى بخواهد باید به بحار الانوار رجوع كند: سپاس خدایى كه او را به نعمتش ستایش كنند، و به قدرتش پرستش، حكومتش را گوش به فرمانند، و از عقوبتش ترسان، و عطایى را كه نزد اوست خواهان، و فرمان او در زمین و آسمان روان. خدایى كه آفریدگان را به قدرت خود بیافرید، و هر یك را تكلیفى فرمود كه در خور او مىدید و بر دین خود ارجمند ساخت، و به پیغمبرش محمد گرامى فرمود و بنواخت.خداى تعالى زناشویى را پیوندى دیگر كرد و آنرا واجب فرمود.بدین پیوند، خویشاوندى را در هم پیوست، و این سنت را در گردن مردمان بست.چه مىفرماید، «اوست كه آفرید از آب بشرى را، پس گردانیدش نسبى و پیوندى و پروردگار تو تواناست».همانا خداى تعالى مرا فرموده است كه فاطمه را به زنى به على بدهم و من او را به چهارصد مثقال نقره بدو به زنى دادم. -على!راضى هستى؟ -آرى یا رسول اللّه! زبیر بكار از طریق عبد الله بن ابىبكر از على(ع)چنین آورده است: چون خواستم با فاطمه(ع)عروسى كنم پیغمبر(ص)به من آوندى زرین داد و گفت به بهاى این آوند براى مهمانى عروسى خود طعامى بخر.من نزد محمد بن مسلم از انصار رفتم و از او خواستم به بهاى آن آوند به من طعامى دهد.او هم پذیرفت، سپس از من پرسید: -كیستى؟ -على بن ابىطالب. -پسرعموى پیغمبر؟ -آرى! -این طعام را براى چه مىخواهى؟ -براى مهمانى عروسى! كه را به زنى گرفتهاى؟ دختر پیغمبر را! این طعام و این آوند زرین از آن تو! پیغمبر درباره زن و شوهر دعا كرد: خدایا این پیوند را بر این زن و شوهر مبارك گردان!خدایا فرزندان خوبى نصیب آنان فرما! ابن سعد در روایتى دیگر كه سند آن به اسماء بنت عمیس منتهى میشود نویسد: على زره خود را نزد یهودیى به گرو گذاشت و از او اندكى جو گرفت. اكنون فاطمه(ع)آماده رفتن به خانه شوهر است.پدرش آخرین درس را بدو مىدهد.او پیش از این، درسهایى نظیر این درس را آموخته است.اما درسهاى اخلاقى باید پى در پى تكرار شود تا با تمرین عملى بصورت ملكه نفسانى درآید هر چند او نیازى به تمرین ندارد، اما هر چه باشد انسان است، و با زنان خویشاوند و همسایه در ارتباط: -دخترم به سخنان مردم گوش مده!مبادا نگران باشى كه شوهرت فقیر است!فقر براى دیگران سرشكستگى دارد!براى پیغمبر و خاندان او مایه فخر است. -دخترم پدرت اگر مىخواست مىتوانست گنجهاى زمین را مالك شود.اما او خشنودى خدا را اختیار كرد! -دخترم اگر آنچه را پدرت مىداند مىدانستى دنیا در دیدهات زشت مینمود. -من درباره تو كوتاهى نكردم. ترا به بهترین فرد خاندان خود شوهر دادهام. شوهرت بزرگ دنیا و آخرت است. -خدایا فاطمه از من است و من از اویم!خدایا او را از هر ناپاكى بركنار بدار! آنگاه فرمود: در پناه خدا به خانه خود بروید. فرزندان رمضان سال سوم هجرت مىرسد، ولادت فرزندش حسن(ع)خاطره شیرین پیروزیهاى جنگ بدر را كه در رمضان سال پیش رخ داد شیرینتر مىسازد و در شعبان سال چهارم، ولادت حسین(ع) گرمى تازهاى به خانه على مىدهد و پس از این دو فرزند زینب، ام كلثوم و محسّن. سجایاى اخلاقى دختر پیغمبر همچنانكه در زندگى زناشویى نمونه بود، در اطاعت پروردگار نیز نمونه بود.هر چند كه زندگانى زناشویى چون بر اساس پرهیزگارى و سازش باشد خود طاعت خداست.هنگامى كه از كارهاى خانه فراغت مىیافت به عبادت مىپرداخت، به نماز، تضرع و دعا به درگاه خدا، دعا براى دیگران نه براى خود. امام صادق از پدران خویش از حسن بن على روایت كند: مادرم شبهاى جمعه را تا بامداد در محراب عبادت مىایستاد و چون دست به دعا برمىداشت مردان و زنان باایمان را دعا مىكرد، اما درباره خود چیزى نمىگفت.روزى بدو گفتم: -مادر!چرا براى خود نیز مانند دیگران دعاى خیر نمىكنى؟ و او پاسخ داد: -فرزندم، همسایه مقدّم است. تسبیحهایى كه به نام تسبیحات فاطمه(ع)شهرت یافته و در كتابهاى معتبر شیعه و سنى روایت شده، نزد همه معروف است.این تسبیحها را پیامبر اكرم(ص) به دختر گرامیش تعلیم داد. نیز سید بن طاوس در اقبال دعاهایى از او روایت كرده است كه پس از نمازهاى ظهر، عصر، مغرب، عشا و نماز بامداد بطور مرتب مىخوانده است.همچنین دعاهاى دیگرى نیز از او نقل شده است كه در مورد پارهاى گرفتارىها خوانده مىشود.كسانى كه خود را موظف به خواندن ادعیه و اداى مستحبات مىدانند با این دعاها آشنایى دارند. عبادت و خلوص زهرا و سایر ویژگیهاى بى نظیر آن حضرت بود كه او را محور معرفى اهل كسا نمود «فاطمة و أبوها و بعلها و بنوها»همچنانكه در روز مباهله نیز از میان زنان فقط او همراه پیامبر بود. فقدان پدر خانه عایشه ماتمكده است.على(ع)، فاطمه، عباس، زبیر، حسن، حسین، زینب و ام كلثوم اشك مىریزند.على مشغول تغسیل و تجهیز پیغمبر است.در آن لحظههاى دردناك بر آن جمع كوچك چه گذشته است؟ كار شستشوى بدن پیغمبر تمام شده یا نشده، بانگى به گوش مىرسد: اللّه اكبر. على به عباس: -عمو.معنى این تكبیر چیست؟ -معنى آن این است كه آنچه نباید بشود شد. دیرى نمىگذرد كه بیرون حجره عایشه همهمه و فریادى بگوش مىرسد.فریاد هر لحظه رساتر مىشود: -بیرون بیایید، بیرون بیایید، وگرنه همهتان را آتش مىزنیم! دختر پیغمبر به در حجره مىرود.در آنجا با كسى روبرو مىشود كه آتشى در دست دارد. -...!چه شده؟چه خبر است؟ -على، عباس و بنىهاشم باید به مسجد بیایند و با خلیفه پیغمبر بیعت كنند! -كدام خلیفه؟امام مسلمانان هماكنون درون خانه عایشه بالاى جسد پیغمبر نشسته است. -از این لحظه امام مسلمانان ابوبكر است.مردم در سقیفه بنىساعده با او بیعت كردند.بنىهاشم هم باید با او بیعت كنند. -و اگر نكنند؟ خانه را با هر كه در او هست آتش خواهم زد مگر آنكه شما هم آنچه مسلمانان پذیرفتهاند بپذیرید. -مىخواهى خانه ما را آتش بزنى؟ -آرى. -مىدانى در این خانه چه كسانى هستند؟ -هر كه باشد فرقى نمىكند. این گفتگو به همین صورت بین دختر پیغمبر و صحابى بزرگ و مهاجر و سابق در اسلام صورت گرفته است یا نه و بعد از این گفتگو چه پیش آمده خدا مىداند.قدر مسلم این است كه جگرگوشه پیامبر پس از این ماجرا به بستر بیمارى رفت و این بیمارى همچنان ادامه یافت و ... دفاع از حق روزى چند از این ماجرا نگذشته بود كه حادثه دیگرى رخ داد: دهكده فدك ملك شخصى نیست و نباید در دست دختر پیغمبر بماند! حاكم مسلمانان به مقتضاى رأى و اجتهاد خود نظر مىدهد: آنچه بعنوان «فىء» در تصرف پیغمبر بود، جزء بیتالمال مسلمانان است و اكنون باید در دست خلیفه باشد.بدین جهت عاملان فاطمه(ع) را از دهكده فدك بیرون راندهاند. فاطمه تلاش كرد حق خود را ازآنان بازستاند. بر ادعاى خود گواه آورد(اگر چه گواه آوردن به عهده طرف مقابل بود) ولى شهادت آنان مورد پذیرش واقع نشد. در باره نتیجهگیرى از رفتار مدعیان دختر پیغمبر(ص)، ابن ابى الحدید معتزلى نكتهاى را با ظرافت طنزآمیز خود چنین مىنویسد: از على بن فارقى مدرس مدرسه غربى بغداد پرسیدم: -فاطمه راست مىگفت؟ -آرى! -اگر راست مىگفت چرا فدك را بدو برنگرداند؟ وى با لبخندى پاسخ داد: -اگر آنروز فدك را بدو مىداد فردا خلافت شوهر خود را ادعا مىكرد و او هم نمىتوانست سخن وى را نپذیرد.چه قبول كرده بود كه دختر پیغمبر هر چه مىگوید راست است. بارى چون دختر پیغمبر دانست كه خلیفه از رأى و اجتهاد خود نمىگذرد، و آن را بر سنت جارى مقدم مىدارد، مصمم شد كه شكایت خود را در مجمع عمومى مسلمانان مطرح كند.این بود كه خود را براى طرح شكایت در مجمع عمومى آماده ساخت.در حالى كه جمعى از زنان خویشاوندش گرد وى را گرفته بودند، روانه مسجد شد. نوشتهاند: چون به مسجد مىرفت راه رفتن او به راه رفتن پدرش پیغمبر مىمانست. ابوبكر با گروهى از مهاجران و انصار در مسجد نشسته بود.میان فاطمه(ع) و حاضران چادرى آویختند.دختر پیغمبر نخست نالهاى كرد كه مجلس را لرزاند و حاضران به گریه افتادند، سپس لختى خاموش ماند. مردم آرام گرفتند و خروشها خوابید آنگاه سخنان خود را آغاز كرد. این سخنرانى، تاریخى، شیوا، بلیغ، گلهآمیز، ترساننده و آتشین است.در مورد عكس العملهایى كه در مقابل آن نشان داده شد روایات مختلف است. همین قدر مىدانیم كه این اقدام نیز سودمند نیفتاد.طبق برخى روایات پس از این واقعه فاطمه صورت خود را از على مىپوشانید. دختر پیغمبر نالان در بستر افتاد.در مدت بیمارى او، از آن مردان جان بركف، از آن مسلمانان آماده در صف، كه هر چه داشتند از بركت پدر او بود، چند تن او را دلدارى دادند و یا به دیدنش رفتند؟هیچكس!جز یك دو تن از محرومان و ستمدیدگان چون بلال و سلمان. اما هر چه باشد زنان عاطفه و احساسى رقیقتر از مردان دارند، بخصوص كه در آن روزها، بیشتر زنان بیرون صحنه سیاست بودند و در آنچه مىگذشت دخالت مستقیم نداشتند. صدوق به اسناد خود كه به فاطمه دختر حسین بن على(ع) مىرسد نویسد: زنان مهاجر و انصار نزد او گرد آمدند.اما در عبارت احمد بن ابىطاهر تنها «زنان»آمده است و از مهاجر و انصار نامى نمىبرد.اگر هم از زنان مهاجران كسى در این دیدار شركت داشته، مسلما وابسته به گروه ممتاز و دست در كار سیاست نبوده است.اما انصار موقعیّت دیگرى داشتهاند.آنان از آغاز یعنى از همان روزها كه پیغمبر را به شهر خود خواندند، پیوند خویش را با خویشاوندان او نیز برقرار و سپس استوار ساختند. -دختر پیغمبر چگونهاى؟با بیمارى چه مىكنى؟ -به خدا دنیاى شما را دوست نمىدارم و از مردان شما بیزارم!درون و برونشان را آزمودم و از آنچه كردند ناخشنودم!چون تیغ زنگار خورده نابرّا، و گاه پیش روى واپسگرا، و خداوندان اندیشههاى تیره و نارسایند.خشم خدا را به خود خریدند و در آتش دوزخ جاویدند. ناچار كار را بدانها واگذار و ننگ عدالتكشى را بر ایشان باز كردم. نفرین بر این مكّاران و دور بُوَند از رحمت حق این ستمكاران. واى بر آنان.چرا نگذاشتند حق در مركز خود قرار یابد و خلافت بر پایههاى نبوت استوار ماند؟ آنجا كه فرود آمدنگاه جبرئیل امین است و بر عهده على كه عالم به امور دنیا و دین است، به یقین كارى كه كردند خسرانى مبین است.به خدا على را نپسندیدند، چون سوزش تیغ او را چشیدند و پایدارى او را دیدند.دیدند كه چگونه بر آنان مىتازد و با دشمنان خدا نمىسازد. به خدا سوگند، اگر پاى در میان مىنهادند، و على را بر كارى كه پیغمبر به عهده او نهاد مىگذاردند، آسان آسان ایشان را به راه راست مىبرد و حق هر یك را بدو مىسپرد، چنانكه كسى زیانى نبیند و هر كس میوه آنچه كشته است بچیند.تشنگان عدالت از چشمه عدالت او سیر و زبونان در پناه صولت او دلیر مىگشتند.اگر چنین مىكردند درهاى رحمت از زمین و آسمان به روى آنان مىگشود.اما نكردند و به زودى خدا به كیفر آنچه كردند آنان را عذاب خواهد فرمود. شهادت دختر پیغمبر چند روز را در بستر بیمارى بسر برده؟درست نمىدانیم، چند ماه پس از رحلت پدر زندگانى را بدرود گفته؟، روشن نیست.كمترین مدت را چهل شب و بیشترین مدت را هشت ماه نوشتهاند و میان این دو مدت روایتهاى مختلف از دو ماه تا هفتاد و پنج روز، سه ماه، و شش ماه است. چون فاطمه(ع)درگذشت.امیر المؤمنین او را پنهان به خاك سپرد و آثار قبر او را از میان برد.سپس رو به مزار پیغمبر كرد و گفت: -اى پیغمبر خدا از من و از دخترت كه به دیدن تو آمده و در كنار تو زیر خاك خفته است، بر تو درود باد! خدا چنین خواست كه او زودتر از دیگران به تو بپیوندد.پس از او شكیبایى من به پایان رسیده و خویشتندارى من از دست رفته.اما آنچنان كه در جدایى تو صبر را پیشه كردم، در مرگ دخترت نیز جز صبر چاره ندارم كه شكیبایى بر مصیبت سنت است.اى پیغمبر خدا!تو بر روى سینه من جان دادى!ترا به دست خود در دل خاك سپردم!قرآن خبر داده است كه پایان زندگى همه بازگشت به سوى خداست. اكنون امانت به صاحبش رسید، زهرا از دست من رفت و نزد تو آرمید. اى پیغمبر خدا پس از او آسمان و زمین زشت مىنماید، و هیچگاه اندوه دلم نمىگشاید. چشمانم بىخواب، و دل از سوز غم كباب است، تا خدا مرا در جوار تو ساكن گرداند. مرگ زهرا ضربتى بود كه دل را خسته و غصهام را پیوسته گردانید.و چه زود جمع ما را به پریشانى كشانید.شكایت خود را به خدا مىبرم و دخترت را به تو مىسپارم!خواهد گفت كه امتت پس از تو با وى چه ستمها كردند.آنچه خواهى از او بجو و هر چه خواهى بدو بگو!تا سر دل بر تو گشاید، و خونى كه خورده است بیرون آید و خدا كه بهترین داور است میان او و ستمكاران داورى نماید. سلامى كه بتو مىدهم بدرود است نه از ملامت، و از روى شوق است، نه كسالت.اگر مىروم نه ملول و خستهجانم و اگر مىمانم نه به وعده خدا بدگمانم.و چون شكیبایان را وعده داده است در انتظار پاداش او مىمانم كه هر چه هست از اوست و شكیبایى نیكوست. اگر بیم چیرگى ستمكاران نبود براى همیشه در كنار قبرت مىماندم و در این مصیبت بزرگ، چون فرزندمرده جوى اشك از دیدگانم مىراندم. خدا گواه است كه دخترت پنهانى به خاك مىرود.هنوز روزى چند از مرگ تو نگذشته، و نام تو از زبانها نرفته، حق او را بردند و میراث او را خوردند.درد دل را با تو در میان مىگذارم و دل را به یاد تو خوش مىدارم كه درود خدا بر تو باد و رضوان خدا بر فاطمه. متأسفانه جاى مزار دختر پیغمبر نیز مانند تاریخ وفاتش روشن نیست.از آنچه درباره مرگ او نوشته شد، و كوششى كه در پنهان داشتن این خبر به كار بردهاند، معلوم است كه خانواده پیغمبر در این باره خالى از نگرانى نبودهاند.این نگرانى براى چه بوده است؟درست نمىدانیم.یك قسمت آن ممكن است به خاطر اجراى وصیت زهرا(ع)باشد كه نخواسته است كسانى كه او از آنان ناخشنود بود، در تشییع جنازه، نماز و مراسم دفن او حاضر شوند.اما آثار قبر را چرا از میان بردهاند؟و یا چرا پس از به خاك سپردن او صورت هفت قبر، یا چهل قبر در گورستان بقیع و یا در خانه او ساختهاند؟ مجلسى از دلائل الامامه و او به اسناد خود روایتى از امام صادق آورده است كه بامداد آن روز مىخواستهاند جنازه دختر پیغمبر را از قبر بیرون آورند و بر آن نماز بخوانند و چون با مخالفت و تهدید سخت على(ع) روبرو شدهاند از این كار چشم پوشیدهاند. به هر حال پنهان داشتن قبر دختر پیغمبر ناخشنود بودن او را از كسانى چند نشان مىدهد و پیداست كه او مىخواسته است با این كار آن ناخشنودى را آشكار سازد. فسلام علیها یوم ولدت و یوم ماتت و یوم تبعث حیا. مأخذ زندگانى فاطمه زهرا نوشته دكتر سید جعفر شهیدى با تلخیص و اضافات نوع مطلب : برچسب ها : لینک های مرتبط : پیوندهای روزانه
پیوندها
صفحات جانبی آمار وبلاگ
|
||