چشات...
دلم عشقتو از کی بخواد
دل تو با دلم به سادگی راه نمیاد
ببین دل من درو رو همه بست
تو دلم کی به جز تو نشست
آخه عاشقتم تو به عاشقی میگی هوس
نشسته ام....
_ کجا؟
...کنار همان چاهی که تو برایم کندی....
عمق نامردی ات را اندازه می گیرم
بــــرای هــر کـس کـه رفــتـنی سـت
فــــقـط بــــایــــد کنــــار ایــستــاد و …
راه بـــــاز کـــــرد
بــه هـمـیـن ســـادگــــی !
خیلی سخته…
به خاطر کسی که دوسش داری…
همه چیز رو از سر راهت خط بزنی…!!
بعد بفهمی…
خودت تو لیستی بودی که…!
اون به خاطر یکی دیگه…
خطت زده..!
که از ترس...
آب یخ را هم فوت میکنم...!
خـــــدایـا . . .
به گــمانــم لیـســت آدم هایـت اشـتباه شـده اسـت . . .
اســم من ایــــــــوب نیـست . . .
خیلی از یخ كردن های ما از سرما نیست...
لحن بعضیها؛
زمستونیه...
میدانم...
دیگر برای من نیستی...
اما...
دلی که باتو باشد این حرفها را نمی فهمد.
دست های اورا
کـــــــه گرفتـــــی
دیگـــر به مـــن نگاه نکن ....
نگاه تـــو ...
بیشتـــر از دیـــدن دستهایتان آتشـــم میـــــــزنــــــد ....
اگــــــــــــر با من راه می آمــــــــــــدی
تمــــــــــــام شهر را جــــــــــــاده میكردم
نبـــــــــار بــــــــــــــــــــــــــــــاران . . .
لعنــــــــــتــــــــــــی نبـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــار. . .
امشب با دیگـــــــــــــری بیــــرون است . . .
ســـَــــــــرمـــــــــــــــــــــــــا میخورد ! ! !
تنها بودن قدرت می خواهد و من قدرتمندم،
این قدرت را کسی به من داد که روزی میگفت تنهایت نمیگذارم…
تمــــــــام روزهایی که ...
سرگرمیــــت بودم ؛
زندگی ام بـــــودی !!!!
می گویند : سـاده نیست . . .
گذشتن از كسى كه گذشته هایت را ساخته و آینده ات را ویران كـرده ...!!!
امـا من گذشتم . . .
از " جان دادن " هــم سـخـت تـر اسـت
ایـن
" خنده های مصنوعی " !
هـــر گــــاه بـه تــو فـــکـر مـــیــکـنم ..
حـــواســم از هــمه چــیز پــرت مــیشود ..
و مـــن چـه روز هـای بــیهوده ای را ســپری مــیـکنم ..
بـا بــیسـت و چـهار سـاعـت حـواس پـرتی...
من عاشقانه هایم را
روی همین دیوار مجازی می نویسم !
از لج تـو . . .
از لج خـودم . . .
که حاضر نبودیم یک بار
این ها را واقعی به هم بگوییم. . . !
دیروز، پینوکیو آدم شد
و امروز ، آدمها پینوکیـو !
من از عاقبت مادربزرگ می ترسم
اگر فردا ، شنل قرمزی گرگ شود ...
دنیا مثل شهربازی شده؛
جایزه بازی با آدما؛
یه عروسک دیگه است ...!
گویند ابلیس
زمانی نزد فرعون آمد در حالیکه
فرعون خوشه ای انگور در دست
داشت و می خورد
ابلیس به او گفت
هیچکــس می تواند که این خوشهء انگور را به
مروارید خوش آب و رنگ مبدل سازد؟
فرعون گفت
نه
ابلیس با جادوگری و سحر
آن خوشهء انگور را به دانه های مروارید تبدیل
کرد
فرعون تعجب کرد و گفت
آفرین بر تو که استاد و ماهری
ابلیس سیلی ای بر گردن او زد و گفت
مرا با این استادی
به بندگی قبول نکردند
تو با این حماقت چگونه ادعای
خدایی می کنی؟
چشمها را بر
دریچه ی انتظار پلک نمی زنم
اشکها در بستر گونه ها سرود دلتنگی سر می دهند
آن سوی وسعت بارانی دل آفتاب یاد تو جاریست
ساحل ماسه ای دستانم هنوز از عشق تو نمناک است
نیلوفران خیس از شرم نگاه شعر شادی زمزمه می
کنند
نبض زمان نفس نفس میزند از حسرت دیدارت
آغوش سرد دشت روزهاست گرمی عشق تورا منتظراست
بیا که غروب دیگرازغربتش به تنگ آمده است
متنفرم از انسان هایی که دیوار بلندت را می بینند ،
ولی به دنبال همان آجر لق دیوارت هستند که :
تو را فرو بریزند !
تا تو را انکار کنند !
و از رویت رد شوند . . .
از وقتی که تو رفتی ،
آینده هیچ وقت نیامد که هیچ ،
گذشته هم هیچ وقت نگذشت . . .
من غرورم را به راحتی به دست نیاورده ام
که هر وقت دلت خواست خردش کنی…!!!
غرور من اگر بشکند…
با تیکه هایش شاهرگ زندگی تو را نیز خواهد زد…