درد و دل خدا با انسان ها
[ 7 خرداد 90 ] [ 00:08 ] [ هانیه ]
داغونم
لعنت به این زندگی
[ 2 اردیبهشت 99 ] [ 20:50 ] [ هانیه ]
من راضی ام ...
بغض :
پسرم نه ماهه شد و من هر روز باهاش زندگی میکنم
میترسم از پسش برنیام
داره شیر میخوره..
از همه چی واهمه دارم
ای خدا معلوم نیست چند ماه دیگه چی در انتظارمه. ..
از همه چی میترسم...
انقدر تو خونه موندم و فیلم دیدم که دارم با فیلما زندگی میکنم
.
.
.
سلامبالاخره با همه چی کنار اومدم
با بودن بچم و اذیت هاش راستی هفت آبان پسرم یکساله میشه
با شوهرم که دوماه از خدمتش مونده
با زندگی و اطرافیانم
برای خودم خوشحالم
همش غمگین بودم و توی فکر از این سرنوشتم
ولی الان راضی ام
هرچی که هست چه خوب چه نا خوب !
زندگی را عشق است .
[ 18 مهر 97 ] [ 23:21 ] [ هانیه ]
امشب خوابم نمیبره
سن پسرم شد دوماه و دو هفته...
هنوز به بودنش عادت نکردم.کارای جدید یادگرفته ناراحتیشو نشونم میده...بزرگ شده..الانم آروم مثه یه فرشته کوچولو کنارم خوابیده
دلم برای شوهرم تنگ شده...این هفته مرخصی نیومده .زنگ و پیامم نمیزنه میگه وابستم میشی...
ماشینمونم که صبح و شب استارت میخواد که مبادا روشن نشه.
مامانم ازم ناراحته
از بابام خبری ندارم...
شب بخیر
خداجونم شکرت
[ 14 دی 96 ] [ 00:27 ] [ هانیه ]