1ـ مطالب رو لطفا کپی نکنید البته باذکرمنبع اشکالی نداره
2ـ هروقت سرمیزنین یه نظرکوچیک هم بدین. باورکنین زیادهم وقتتون رونمیگیره.خواهش میکنم
امیدوارم اوقات خوشی رو دراین وب بگذرونین
وقتی
بیایی شروع می كنم به باریدن
بیشتر از پاییزم...
نمی گذارم یك لحظه حرف بزنی
بس كه حرف دارم
تو كه بیایی تمام سكوتهای دنیا را میشكنم... دور
نیست
باران كه ببارد تو می آیی
تـــــو به من خندیدی
و نمی دانستی
من به چه دلهره از باغچه همسایه
سیب را دزدیدم
باغبان از پی من تند دوید
سیب را در دست تــو دید
غضب آلوده به من كرد نگاه
سیب دندان زده از دست تو افتاد به خاك
و تو رفتی و هنوز
سالها هست كه در گوش من آرام، آرام
خش خش گام تو تكراركنان
میدهد آزارم
و من اندیشه كنان
غرق این پندارم كه چــــــرا،
خانه كوچك ما
سیب نداشت...
از
دیوانه ای پرسیدند : چه كسی را بیشتر دوست داری ؟
دیوانه خندید و گفت : ”عشقم” را
گفتند : عشقت كیست؟
گفت:عشقی ندارم!
خندیدند و گفتند : برای عشقت حاضری چه كارهاكنی؟
گفت : مانند عاقلان نمیشوم ، نامردی نمیكنم ،
خیانت نمیكنم ، دور نمیزنم ،
وعده سرخرمن نمیدهم ، دروغ نمیگویم و دوستش خواهم
داشت ، تنهایش نمیگذارم ،
میپرستمش ، بی وفایی نمیكنم با او مهربان خواهم
بود ، برایش
فداكاری خواهم كر د،ناراحت و نگرانش نمیكنم ،
غمخوارش میشوم
گفتند : ولی اگر تنهایت گذاشت ، اگر دوستت نداشت
، اگر نامردی كرد ،
اگربی وفابود ، اگر تركت كرد چه ؟
اشك بر چشمانش حلقه زد و گفت : اگر اینگونه نبود
كه من “دیوانه” نمیشدم ..