من نمیدانم او که بود،
هیچ کدام مان نمیدانیم.
ما به هیچ وجه توانِ درکِ مقام والایش را نداریم...
اما من هر بار که به تصویر او نگاه میکنم،
احساس می کنم در چشمانش بارقه ای از نور است،
که از قلبش سرچشمه می گیرد،
قلبی که سراسر آکنده از نورِ خداست،
همان خدایی که او را در آغوش کشید...



برچسب ها: شهید سلیمانی، سردار دلها،

تاریخ : شنبه 4 مرداد 1399 | 04:07 | نویسنده : گلبرگ سمائی | نظرات







تاریخ : سه شنبه 9 تیر 1394 | 20:14 | نویسنده : P.A | نظرات



تاریخ : سه شنبه 9 تیر 1394 | 20:13 | نویسنده : P.A | نظرات



تاریخ : سه شنبه 9 تیر 1394 | 20:12 | نویسنده : P.A | آرشیو نظرات



تاریخ : سه شنبه 9 تیر 1394 | 20:07 | نویسنده : P.A | نظرات

خواهر مهربانم

من آرزومند سعادت و خوشبختی شما هستم.من نمی خواهم نصیحت کنم.خودتان فکر کنید و تصمیم بگیرید.من فقط به وظیفه واجب امر به معروف و نهی از منکر عمل می کنم.

مثل بی حجابی مثل مردی است در کشتی که می گفت فقط می خواهم زیر پای خود را سوراخ کنم،به بقیه کاری ندارم.آیا میدانید با بی حجابی حق الناس به گردنتان می افتد؟(کم آبی از اثرات بی حجابی است)

بعضی ها می گویند بی حجابی بی دینی نیست،باید دلت پاک باشه!!!

قلبی که به جای اطاعت از فرمان خداوند حکیم در برابر هوای نفس خود سر فرود آورده است از چه چیزی پاک است؟؟از گناه یا اطاعت؟

شما شاید از بی حجابی قصدی نداشته باشید ولی تمایل مرد،به نگاه کردن و چشم چرانی است.قانون حجاب برای کنترل هرج و مرج در روابط جنسی در جامعه است.

عده ای فکر می کنند حجاب باعث سلب آزادی زن است!!!ولی برعکس با بی حجابی به مرد ها اجازه داده ایم که آزادانه از جاذبه های جنسی و زیبایی هر زنی استفاده کنند.



تاریخ : یکشنبه 7 تیر 1394 | 23:33 | نویسنده : P.A | نظر

این 70 روز هستش که به 10 مرحله تقسیم میشه و هرمرحله اش یک هفته است.

 باید یه سری کارهایی رو توی هر مرحله اش انجام بدین تا از هر گناهی پاااااک بشید.

البته برای پاک شدن راه دیگه هم هست:اعتکاف.

من خودم اعتکاف رفتم خیلی تحویلمون گرفتن.

ولی کسایی که به دلایلی از این فرصت خوب بی بهره موندن میتونن با این 70 روز خودشون رو از هر گناهی پاک کنند.


براتون 5 مرحله رو اینجا گذاشتم چون میهن بلاگ میگه حجمش زیاده


5 تای دیگه رو تو پست بعدی میزارم

دستور العمل برای 70روز
تاریخ : جمعه 5 تیر 1394 | 18:18 | نویسنده : P.A | نفر خوندن

http://s3.picofile.com/file/8194188418/1426948936828684_large.jpg

تاریخ : جمعه 5 تیر 1394 | 18:06 | نویسنده : P.A | نظر


سلام به همه دخترای باحجاب بازدید کننده

من پریسا هستم نویسنده جدید


از گلبرگ جون متشکرم که منو اینجا عضو کرد

خواهش میکنم به پستام نظر بدین

خودم یه وبلاگ دارم که این آدرسشه:parisajoon1381.mihanblog.com

امیدوارم از مطالبم خوشتون بیاد


تاریخ : جمعه 5 تیر 1394 | 17:55 | نویسنده : P.A | نظر

فلت برخی از خانم های چادری از مفهوم متعالی حجاب، بی حجابی مدرنی را ایجاد می کند که در آن نه تنها اصول اولیه حجاب که " پوشش کامل بدن و عدم خودنمایی" است را شامل نمی شود، بلکه با ترکیب این بدحجابی با آرایش و رفتارهای زننده، حرمت این پوشش را نیز زیر سوال می برند.



تاریخ : جمعه 29 خرداد 1394 | 21:33 | نویسنده : گلبرگ سمائی | نظرات



تاریخ : سه شنبه 5 خرداد 1394 | 11:16 | نویسنده : گلبرگ سمائی | نظرات

هفت شماره را میگیرم ...

 

(ایمان ، عشق ، محبت ، صداقت ، ایثار ، وفاداری ، عدل)

 

... بــــــــــــــــــــوق ...

 

شماره مورد نظر در شبکه زندگی انسانها موجود نمی باشد،

 

لطفا" مجددا " شماره گیری نفرمایید !

 

هفت شماره دیگر !

 

(دوست ، یار ، همراه ، همراز ، همدل ، غمخوار ، راهنما )

 

... بــــــــــــــــــــوق ...

 

مشترک مورد نظر در دسترس نمی باشد !

 

.

 

.

 

.

 

باز هم هفت شماره دیگر !

 

(خدا ، پروردگار ، حق ، رب ، خالق ، معبود ، یکتا)

 

... بــــــــــــــــــــوق... بــــــــــــــــــــوق ...

 

... لطفا" پس از شنیدن صدای بوق پیغام خود را بگذارید !

 

... بــــــــــــــــــــوق ...

 

سلام ... خدای من !

 

اگر پیغاممو دریافت کردین، لطفا" تماس بگیرید، فقط یکبار !

 

من خسته شدم از بس شماره گرفتم و هیچکس، هیچ جوابی نداد !

 

شماره تماس من :

 

(غرور ، نفرت ، حسادت ، حقارت ، حماقت ، حرص ، طمع)

 

منتظر تماس شما هستم . انسان


تاریخ : سه شنبه 5 خرداد 1394 | 11:15 | نویسنده : گلبرگ سمائی | نظرات

یک آزمون اساسی با سه پرسش اساسی(در ادامه مطلب)

برای ورود ابتدا این آزمون را انجام دهید

ناظر:خودتان و وجدانتان

 



ادامه مطلب
تاریخ : سه شنبه 5 خرداد 1394 | 11:13 | نویسنده : گلبرگ سمائی | نظرات



تاریخ : سه شنبه 5 خرداد 1394 | 11:11 | نویسنده : گلبرگ سمائی | نظرات

سلام دوستان عزیز امروز تولدمه و من وارد 13 سال شدم

چه حس خوبی
!!




تاریخ : سه شنبه 5 خرداد 1394 | 11:04 | نویسنده : گلبرگ سمائی | نظرات



تاریخ : جمعه 11 اردیبهشت 1394 | 11:09 | نویسنده : گلبرگ سمائی | نظرات

مردی که همسرش و خواهرش با وضع زننده ای بیرون آمده بودند با یک شخص متدین که همسرش چادر بر سر کرده بود روبرو شد وبا ناراحتی به او گفت ؛چرا زن  خود را اینقدر محصور می کنی و اورا اذیت میکنی ؟ آن شخص گفت ,دقت کردی ماشین شخصی رو چادر میکشن نه اتوبوس همگانی ؟و از بین ماشین های شخصی هر کدوم که باکلاس تر و شیک تر و زیباتر  هست چادر دارن ؟ژیان که چادر نمیخواد ؟

 

{انتخاب با شما اتوبوس همگانی یا کبوتر آسمانی }


این داستان واقعاخوندنیه حتما بخونید ..



تاریخ : جمعه 28 فروردین 1394 | 22:40 | نویسنده : گلبرگ سمائی | نظرات

بسم الله الرحمن الرحیم



ازوقتی خبر تجاوز نظامیان عرب به دونوجوان ایرانی رو شنیدم واقعا به این فکرمیکنم .
ازقدیم گفتن نمک میخوری و نمکدون میشکنی حال و روز عرب ها همینه .
مردم عزیزی که عاشق حج رفتن و بهشت هستید.

با کمک به نیازمندان
با کمک به جهیزیه عروس و داماد
با کمک به بی خانمان ها
کمک به مردمان فقیر .
به خدا  ثوابش برابر باهمون حج خونه خداست. حیف باورمون نمیشه این حرفا همش میگیم فلانی حاجیه .
ببینید پولامونو به جیب چه کسانی میریزیم.
ببینید اونایی که پولمونو میخورن چه بلاهایی به سرمون میارن .
ببنید حال و روز این دونوجوان رو که مورد تجاوز قرار گرفتن.

رسول خدا راضیه ؟؟؟؟



به خودمون بیاییم .

محافظ غیرت ایرانیمون باشیم.
ماایرانییم و غیرت داریم.
نباید بزاریم مردم کم عقل عرب فرصت طلب باشن.
ما قوی هستیم چون پیرو ولایتیم .
یک ایرانی هستیم.

مردم عزیز قبول کنید حقیقت رو این ی حقیقت تلخ نیست حقیقت شیرینیه که کعبه رو توخونه خودمون زیارت کنیم
منبع:حجاب وعفاف فاطمی


تاریخ : جمعه 28 فروردین 1394 | 22:34 | نویسنده : گلبرگ سمائی | نظرات



تاریخ : شنبه 22 فروردین 1394 | 08:10 | نویسنده : گلبرگ سمائی | نظرات

میتوانے گاهی بادبزنش کنی

میتوانی مانتوی سفید کوتاه نازک چسبان بپوشی تا گرمت نشود

میتوانی شلواری بپوشی که دمپایش تا صندل ات ۲۰ سانتیمتر

فاصله داشته باشد

میتوانی جوراب هم نپوشی

لاک هم لابد خنک کننده است

بستنی هم لیس بزن روی نیمکت پارک

بوی ادکلنت هم میتواند تا ۱۰ متر پشت سرت تعقیبت کند

فرض کن اینها بلد نیستند مثل تو باشند

فرض کن ان ها عادت کرده اند به این پارچه ی سیاه در این گرما

فرض کن گرمشان نمیشود

فرض کن تو روشنفکری و اینها اُمّل

آخر تو چه میدانی چادر ترنم عطر یاس در فضای غبار آلود دنیاست

آخر تو چه میدانی حجاب خنکا و زیبایی به وجود هر دختر مینشاند

تو میتوانی خوش باشی به عرق نکردن در دنیا

خنکای بهشت گوارایتان دختران باحجابی که به عفت زهرا زیبنده اید
نظراتونوبگید


تاریخ : شنبه 22 فروردین 1394 | 07:42 | نویسنده : گلبرگ سمائی | نظرات


عکس های متحرک برای تبریک روز مادر, تبریک روز مادر, عکس های متحرک
ای مادر عزیز که جانم فدای تو

قربان مهربانی و لطف و صفای تو

هرگز نشد محبت یاران و دوستان

هم پایه محبت و مهر و وفای تو

مهرت برون نمی رود از سینه ام که هست

این سینه خانه تو و این دل سرای تو

ای مادر عزیز که جــــان داده ای مــــرا

سهل است اگر که جان دهم اکنون به پای تو

خشنودی تو مایه خشنودی من است

زیرا بود رضای خدا در رضای تو

گر بود اختیار جهانی به دست من

می ریختم تمام جهان را به پای تو

تقدیم به مادر همیشه مهربون خودم


تاریخ : شنبه 22 فروردین 1394 | 07:33 | نویسنده : گلبرگ سمائی | نظرات



تاریخ : شنبه 22 فروردین 1394 | 07:26 | نویسنده : گلبرگ سمائی | نظرات

مرد تاجری با انتخاب پیراهنی از جنس طلا برای پوشش خود این روزها خبرساز شده است. هر کسی در فضای رسانه، نسبتی به او می دهد: متظاهر، عقده ای ، بیمار، شهرت طلب و ... .  این وصف ها نشان دهنده ی آن است که این شخص نتوانسته است در افکار عمومی جایگاه مثبتی برای خود کسب کند. خودش می گوید به دلیل این که طلای زیادی در پیراهنش به کار رفته است، چشم طمع حریصان به سوی او جلب شده است و حتی جانش نیز در امان نیست به همین دلیل با خود اسلحه حمل می کند، نظر شما چیست؟

جلب توجه، در صدر اخبار بودن، علاقه ی شخصی، شهرت طلبی، حماقت یا هر چیز دیگری که دلیل این اقدام باشد به نظر نمی رسد ارزش هراس، نا امنی، از دست دادن آرامش، به طمع انداختن سود جویان، برخواستن آه از نهاد فقیران و تحمل سرزنش دیگران را داشته باشد. در واقع به این روش انسان تنها وسیله ای می شود برای تفریح و سرگرمی دیگران .

به نظر می رسد در افکار عمومی عاقلانه به نظر نمی رسد کسی طلا و جواهرات خود را در کوی و برزن به نمایش بگذارد و به دست خود بلای امنیت و جان خود را بر تن کند.

پاکدامنی و عفت نیز همه ی هستی و گوهر بانوان است. آیا تا به حال به این فکر کرده اید که چرا بانوان یگانه سرمایه و گوهر وجودی خود یعنی حیا، عفاف و پاکدامنی را سخاوتمندانه در کوی و برزن به حراج گذاشته اند و با به خطر انداختن آسایش و امنیت اجتماعی خود تنها توانسته اند نگاه مردان هرزه را بدست می آورند.

آیا بانوان واقعاً خود را فاقد ارزش می دانند یا چنان تحت تأثیر هجمه های سهمگین تبلیغاتی و رسانه ای قرار گرفته اند که دیگر قدرتی برای تشخیص ندارند. هجمه ای که می خواهد دین، شرف و کرامت را از زن بگیرد و از او وسیله ای برای تبلیغ و مصرف بسازد.

کسی که پیراهن طلای خود را از دست بدهد شاید خسارت کمر شکنی متوجه او نباشد و چه بسا دوباره بتواند آن را بدست آورد ولی بانوان بدحجابی که ناموس خود را در معرض دید نامحرم قرار داده اند و چشم های بی بها به راحتی به خواسته های خود رسانده اند دیگر حتی با بستن اسلحه هم، نه می توانند به کرامت و ارزش فوق مادی خود دست یابند و نه از امنیت، آرامش و حریم خانوادگی خود دفاع کنند. بلکه تبدیل به وسیله ای بی بها برای تأمین خواسته های حقیر و هوس های ناپایدار می شوند، پس پیراهن طلای خود را در کوی و برزن آویزان نکنید.



تاریخ : پنجشنبه 20 فروردین 1394 | 16:00 | نویسنده : گلبرگ سمائی | نظرات



تاریخ : پنجشنبه 20 فروردین 1394 | 15:51 | نویسنده : گلبرگ سمائی | نظرات

تاریخ : پنجشنبه 20 فروردین 1394 | 15:35 | نویسنده : گلبرگ سمائی | نظرات

عید امسال ، تحریم ...
.
.
در این سال بهاری ،

مادری با قامت خم می رسد

و کابوس سراغ پسری آمده است

کوچه ای تاریک و باریک

صدای ضربه سیلی به گوشم می خورد ...

شکستند ،،،

غرور حسنش را

تا آخر عمر ناله نامرد نزن داشت

و تا اخر عمر با خود می گفت :

هر چقدر بر نوک پا ایستادم اما ، دستش از روی سرم رد شد و بر مادر خورد ،

دستش نرسید

در کنار مادر ، زینب را دریاب

آه خدایا ، طفل است

جارو زدنش دشوار است

و علی ...

امت ، عید امسال ، تحریم ..
.

تاریخ : شنبه 8 فروردین 1394 | 17:45 | نویسنده : گلبرگ سمائی | نظرات

خسته بود، عرق پیشانی اش را با دست پاک کرد و همان ضد آفتاب مختصری هم که زده بود پاک شد. کلافه


بود. می گفت هرجا که می رود بخاطر چادرش محکوم می شود!


آری تعجب نکنید، بخاطر چادرش از ترم دوم کارشناسی ارشد علوم سیاسی انصراف داده بود. مسلم است


که درس های بشیریه با عقاید او سنخیت ندارد. او را چه به ” توماس هابز” و ” دولت مدرن” یا ” شبه

دموکراتیک”!


می گفت بخاطر چادرش جرأت نمی کند آرایشگاه برود، از در که وارد می شود اخم و تخم کسانی که آنجا به


صف شده اند تا رنگ موهایشان را مثل ” کتی پری” کنند اذیتش می کند. گفتار خانم آرایشگر که ” نه این


رنگ ها به شما نمی آید” او را آزار می دهد!


می گفت بخاطر چادرش در اداره پست همین مملکت او را تحقیر کرده و به او خندیده اند!


می گفت بخاطر چادرش خواستگار های متعددی را از دست داده است و اکنون راضی به قسمتی است که


“آفتاب مهتاب ندیده” را جسته و شاید خودش هر غلطی که دلش می خواسته کرده است!


می گفت دوستش را که تمام پسرهای اقدسیه را فتح کرده بود یکی از همین پسر مومن هایی که او


نصیبش نشد گرفته است! خب حق دارند! آنها عرضه بهتری دارند و حتی مومنان را هم ” تور” می کنند!


می گفت بخاطر چادرش برای تنها یک شغل تا بحال ۶ جای مختلف را امتحان و همه را ترک کرده است.


می گفت در یکی از ادارات دولتی تنها به جرم چادری بودنش پرونده سازی برایش کردند و او را به حراست


فرستاده و با حقد و عناد وصف نشدنی از اداره بیرونش کردند، تنها به جرم اینکه چادر داشت و به میل “آقای


رئیس” زلف هایش را ” بر باد” نمی داد!


می گفت در مترو، اتوبوس، تاکسی و هر وسیله نقلیه عمومی اگر زنی کنارش باشد، با دیده تحقیر به او نگاه


می کند و اگر مردی کنارش باشد از روی عمد خودش را به او می چسباند یا به او “تیکه” می اندازد یا …


می گفت که در دبیرستان تنها به جرم دفاع از حریم عفت و چادرش در مقابل معلم دینی اشان! نمره ۲۰ او را


15 داده بودند و به همین دلیل نتوانسته بود شاگرد اول شود!


می گفت در دانشگاه استادش به او گفته بود تبلیغ ” پارسی کولا” را دیده ای؟ “سیاهی کیستی” خانم

فلانی…


می گفت در مطب دندانپزشکی برای اینکه نمی خواسته چادرش را برای نشستن روی “یونیت” از سرش در


بیاورد، با دکتر جر و بحثش شده و پشیمان از درست کردن دندان، یک هفته درد را به جان خریده تا بالاخره


یک “درمانگاه خیریه اعراب” در بهارستان را پیدا کرده و برای مداوا به آنجا رفته است!


می گفت وقتی برای خرید البسه و ملزوماتش به “پاساژ” می رود همگی به دید یک خارجی به او نگاه می


کنند. وارد مغازه که می شود باید خیلی صبر کند تا همه مشتری های … را راه بیندازند و بعد تازه اگر متوجه


او شدند بگویند “موقع نهارمان است، بروید نیم ساعت دیگر بیایید” تازه اگر نگویند ” اجناس ما به کار شما

نمی آید”!!


می گفت برای خرید ادوکلن به فلان آشنا مراجعه می کند و او با زبان تحقیر به وی می گوید این ” پلی بوی”


است، ادوکلن مخصوص چادری ها نداریم! بویش جلب توجه می کند. در دین شما حرام است!!!


می گفت یک شب با خانواده به ” کنسرت” یکی از خوانندگان محبوب می رود امام آنقدر به او متلک می


اندازند که مجبور به ترک آنجا می شود.


می گفت داغ رفتن به سینما، شهربازی و پارک را بر دل دارد که مبادا بازهم تحقیر شود یا بخاطر چادرش


نتواند خیلی از بازی ها را سوار شود…


می گفت در هنگام خرید “ماسک صورت” یک زن از بین خریداران به او گفته بود “شما چرا با این حالتان، شما


که کلهم در لحاف اید”!


آری مملکت مال همین ها! می گفت در اولین فرصت از “جمهوری اسلامی ایران” خواهد رفت و در بلاد کفر با


“پرچم اسلام” زندگی خواهد کرد تا لاقل بتواند آزادانه عقاید خود را داشته باشد…


آقایان، خانم ها؛ مملکت مال شما؛ ارزانی شما….


به ما انگ می زنید که ” شپشو”، ” احمدی نژادی”، ” امل”، ” عقب مانده”، ” متحجر”، ” عوامل حکومت” و ”


بدبخت بیچاره” و ” بیسواد” هستیم، تنها به جرم اینکه چادر به سر می کنیم!


آقایان، خانم ها، مملکت ارزانی خودتان. ما هم بی خیال خون پدرها و عموها و دایی هایمان می شویم. بی


خیال بی قراری چشمان منتظر مادر بزرگمان می شویم که هنوز منتظر است خبری از پسرش بیاید.


بی خیال اشک های کودکانی می شویم که هنوز قربانی انقلابی هستند که پیشرفت می خواهد. بی خیال

اشک های “آرمیتا” می شویم.


آرمیتا بزرگ نشو، تو را نیز به جرم چادری بودنت تحقیر می کنند. در همین ایران خودمان که پدرت برایش جان


داد…بی خیال خون پدر باش…


ما که بزرگ شدیم و دیدیم خون پدران و عزیزان مان نتیجه اش شد “گشت ارشاد” و عملیات “هلی بورد”


برای جمع کردن ماهواره… اما کسی نرفت جلوی واردات اینها را بگیرد تا به ما به دیده گرگ های درنده بی


قیدی هایشان نگاه نکنند. سگ را ول کردند و سنگ را زدند. دختران را به جرم کوتاه بودن مانتوهای شان


گرفتند اما جلوی واردات آنها را نه که چه؟ که فلان ” دم کلفت” و فلان به اصطلاح “آقازاده” تجارتش بهم نخورد

و اندکی از سودشان کم نشود!!!


سال ها پیش در ملاقات با آقای “ص” که بعدها وزیر فرهنگ و ارشاد شد، به او گفتم جناب آقای مدیر


مسئول، ما “متولی فرهنگی” نداریم! او مرا مسخره کرد. حق هم داشت. تازه دانشگاه می رفتم.


گفتم بی خیال رئیس جمهور (وقت) و اینها… کار فرهنگی بکنید. ۱۰ سال دیگر اینجا جای امثال من تنگ می


شود و ایشان خندید. بعد از عزل ایشان از آن سمت، دوباره ایشان را دیدم، گفتم یادتان می آید گفتم متولی


نداریم؟ شما هم آمدید و رفتید و هزار نفر دیگر هم می آیند و می روند و ما بازهم متولی فرهنگی نداریم…


نداریم که الگوی جوان مان “مرلین منسون” می شود.


کجایید آقا حسن، ابراهیم خان، احمد آقا، برادر مهدی؟! کجایید؟


دل من و هزاران دختر این سرزمین برای تان تنگ شده است. شما را به خدا به عرصه جامعه برگردید!


خونهای تان را از این گرگ های شوم اعتقادات و باورها بازپس بگیرید…


اوضاع جامعه خوب نیست. یکی پول می دزدد، یکی عقیده و یکی هر دو را…


مملکت ارزانی آنها، اما حیف خون های شما!!!


دعای مان کندی طاقت بیاوریم…






تاریخ : شنبه 8 فروردین 1394 | 17:29 | نویسنده : گلبرگ سمائی | نظرات

عبور باد از لای چتری های بلوندت را دیدم،


و من تار مویی را که پیشانی ام را قلقلک میداد به زیر مقنعه هدایت کردم!


به آستین های کوتاه مانتویت خیره شدم!


و من ساق دست هایم را صاف کردم!


به مانتوی نازک و یقینا خنک تو فکر کردم!


و من چادرم را روی سرم مرتب کردم!


برای من همین بس بود که راننده ی تاکسی مرا با احترام خانوم خطاب می کند!


و تو را خانومی...!



تاریخ : شنبه 8 فروردین 1394 | 17:06 | نویسنده : گلبرگ سمائی | نظرات



تاریخ : جمعه 7 فروردین 1394 | 11:47 | نویسنده : گلبرگ سمائی | نظرات


کمبود ِ محبتت را به اشتراک بگذار با نامحرماלּ


که آناלּ این "برهنگـﮯ افکارت" را هزاراלּ لایک خواهند زد .

تاسف بار است حال و روز کسـﮯکه تشنه ﮯ نگاه دیگراלּ باشد .


تاریخ : جمعه 7 فروردین 1394 | 11:46 | نویسنده : گلبرگ سمائی | نظرات




دیگر آن خنده‌ی زیبا به لب مولا نیست
همه هستند ولی هیچ کسی زهرا نیست
قطره‌ی اشک علی تا به ته چاه رسید
چاه فهمید که کسی همچو علی تنها نیست
شهادت حضرت فاطمه(س) تسلیت باد




تاریخ : سه شنبه 4 فروردین 1394 | 16:40 | نویسنده : گلبرگ سمائی | نظرات

تعداد کل صفحات : 19 :: ... 5 6 7 8 9 10 11 ...

  • paper | بک لینک | فروش لینک
  • شبکه اجتماعی فارسی کلوب | Buy Mobile Traffic | سایت سوالات