شهید سید رضا پژوهی میر حسینی

مختصری از زندگی نامه ی شهید سید رضا پژوهی میرحسینی

         

             شکلک های محدثه
10519.jpg
 

 

                        

8298.jpg

شهید سید رضا پژوهی میرحسینی فرزند سید هاشم در سال1341درخانواده ای سید، مومن و متدین   بدنیا آمد. پدرش را در سن 9سالگی ازدست داد. دوران ابتدایی و راهنمایی و مقطع متوسطه رادر شهر راین گذراند. برای اخذ مدرک دیپلم به شهرستان جیرفت (عنبرآباد) رفت . اوفرزندی مهربان و دلسوز برای پدر و مادر بود و اخلاق ایشان نظم و انضباط ، مهربانی و مظلومیت ایشان زبانزد تمام مردم راین بود. او فردی مومن و خدا ترس بود . با شروع جنگ تحمیلی به مدت 2سال در جبهه های جنگ حضور داشت . درسال 1365 در عملیات والفجر 5 ، منطقه شلمچه ، به فیض شهادت نایل آمد . مادرایشان بی بی ربابه رهبر میر حسینی بعد از 5 ماه از شهادت فرزندش از دنیا رفت و طبق وصیت ایشان ، درکنار مزار فرزندشهیدش در گلزار شهدای راین بخاک سپرده شد. بعداز رحلت مادر ، تنها یادگار این خانواده عزیز ، مرحوم سید علی ، پدر بزرگوارم داغ سنگین دوری پدر و مادر وسید رضا را تحمل کرد .  پدر عزیزم  هم در تاریخ 13 شهریور ماه 1389 بعد از 30 سال خدمت خالصانه و صادقانه به دانش آموزان این مرز و بوم ،  در اثر سانحه تصادف دارفانی را وداع گفت . من سید عمید فرزند کوچک مرحوم سید علی بر خودم وظیفه دانستم گوشه ای از زندگی عموی شهیدم را به تحریر در آورم. از خداوند می خواهم ارواح مطهر این خانواده بزرگوار را بر سر سفره ابا عبدالله الحسین (ع) میهمان فرماید ومارا از شفاعت آن بزرگواران محروم نفرماید. سیدعمید پژوهی میر حسینی کلاس ششم ابتدایی مدرسه شهید شهاب حسین پور شهر راین کرمان.



تاریخ : سه شنبه 17 مرداد 1391 | 11:16 ق.ظ | نویسنده : سیدعمید میرحسینی | نظرات

متن سوره شمس

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیم

وَالشَّمْسِ وَضُحَاهَا ﴿١﴾ وَالْقَمَرِ إِذَا تَلاهَا ﴿٢﴾ وَالنَّهَارِ إِذَا جَلاهَا ﴿٣﴾ وَاللَّیْلِ إِذَا یَغْشَاهَا ﴿٤﴾ وَالسَّمَاءِ وَمَا بَنَاهَا ﴿٥﴾ وَالأرْضِ وَمَا طَحَاهَا ﴿٦﴾ وَنَفْسٍ وَمَا سَوَّاهَا ﴿٧﴾ فَأَلْهَمَهَا فُجُورَهَا وَتَقْوَاهَا ﴿٨﴾ قَدْ أَفْلَحَ مَنْ زَکَّاهَا ﴿٩﴾ وَقَدْ خَابَ مَنْ دَسَّاهَا ﴿١٠﴾ کَذَّبَتْ ثَمُودُ بِطَغْوَاهَا ﴿١١﴾ إِذِ انْبَعَثَ أَشْقَاهَا ﴿١٢﴾ فَقَالَ لَهُمْ رَسُولُ اللَّهِ نَاقَةَ اللَّهِ وَسُقْیَاهَا ﴿١٣﴾ فَکَذَّبُوهُ فَعَقَرُوهَا فَدَمْدَمَ عَلَیْهِمْ رَبُّهُمْ بِذَنْبِهِمْ فَسَوَّاهَا ﴿١٤﴾ وَلا یَخَافُ عُقْبَاهَا ﴿١٥﴾ 



تاریخ : دوشنبه 3 شهریور 1393 | 01:13 ب.ظ | نویسنده : سیدعمید میرحسینی | نظرات

داستان کودکی پیامبر اسلام

تاریخ : دوشنبه 3 شهریور 1393 | 09:15 ق.ظ | نویسنده : سیدعمید میرحسینی | نظرات

...

ولادت حضرت معصومه (س) را به تمامی شعیان و شیفتگان آن حضرت تبریک عرض می نماییم

تاریخ : یکشنبه 2 شهریور 1393 | 11:11 ب.ظ | نویسنده : سیدعمید میرحسینی | نظرات

اشعار شهادت امام صادق (ع)

امام جعفر صادق,شعر شهادت امام صادق,اشعار شهادت امام صادق

فرزند فاطمه ششمین نور سرمدم

شیخ الائمه صادق آل پیمبرم

من آخرین امام بقیع مدینه ام

زهر جفای خصم شرر زد به سینه ام

در لحظه های آخر عمرم به زمزمه

ابراز می کنم غم دل را به فاطمه

مادر بیا و حال پریشان من ببین

از سوز زهر سینه سوزان من ببین

هنگام مرگ نام تو ذکر لبم شده

مسمومیت نه، غصه تو قاتلم شده

از یاد ماتم تو پریشان و مضطرم

مثل تو غصه دارم و هم درد حیدرم

دشمن شبانه ننگ به لوح زمانه زد

در پیش اهل خانه ام آتش به خانه زد

از درب خانه شعله آتش زبانه داشت

آن بی حیا به روی دلم داغ می گذاشت

ای وای من که هیچ زجورش ابا نکرد

از پیری و سفیدی مویم حیا نکرد

با دست بسته ام به بر کودکان من

انگار داشت از سر کین قصد جان من

در بین شعله ها به زمینم کشید و برد

مانند مرتضی به زمینم کشید و برد



تاریخ : جمعه 31 مرداد 1393 | 01:42 ب.ظ | نویسنده : سیدعمید میرحسینی | نظرات

....شهدا....

مقام معظم رهبری:هر چه امروز کشور ما دارد و هرچه در آینده بدست بیاورد به برکت خون این جوانان شهیداست.

مقام معظم رهبری:آنچه مهم است حفظ راه شهداست،یعنی پاسداری از خون شهدا،این وظیفه اول ماست.

مقام معظم رهبری:نمک شناسی حق شهدا این است که در راهی که آن ها باز کرده اند،حرکت کنیم.

مقام معظم رهبری:امروزه زنده نگه داشتن یاد و خاطره شهدا کمتر از شهادت نیست.   

مقام معظم رهبری:هر شهید پرچمی برای استقلال و شرف این ملت است.

مقام معظم رهبری:شهادت بالاترین پاداش و مزد فی سبیل الله است.

درپایان سخنی از پیامبر رامینویسم که می فرمایند:شهیدهفتادنفراز بستگان خود را شفاعت می کند.



تاریخ : جمعه 31 مرداد 1393 | 11:43 ق.ظ | نویسنده : سیدعمید میرحسینی | نظرات

یا علی بن موسی الرضا



تاریخ : چهارشنبه 29 مرداد 1393 | 12:32 ب.ظ | نویسنده : سیدعمید میرحسینی | نظرات

حسین

 

چشم خود تا باز کردم ابتدا گفتم ... حسین

با زبان اشک هایم بی صدا گفتم ... حسین

یاد تو واجب ترین رکن نمازم بوده است

در قنوت خویش قبل هر دعا گفتم ... حسین

در مناجات شب جمعه نمی دانم چه شد

خواستم بر لب برم نام خدا ، گفتم ... حسین

کُلِّ اَرضٍ کربلا من تازه می فهمم چرا

در خراسان و نجف ، در سامرا گفتم ... حسین

نام زهرا را شنیدم هر کجا گفتم علی

نام زینب را شنیدم هر کجا گفتم ... حسین



تاریخ : چهارشنبه 29 مرداد 1393 | 12:27 ب.ظ | نویسنده : سیدعمید میرحسینی | نظرات

3 روز آخر ماه شعبان و ثواب های بیکران

ماه شعبان با همه فضایل و برکاتش دارد با ما وداع می کند، نمی دانم شما چقدر از برکات این ماه استفاده کرده اید چقدر اعمالش را انجام دادید، چندتا صلوات فرستاده اید؟

چندتا دوشنبه و پنج شنبه اش را روزه گرفته اید؟ در هر حال ماه عزیز خدا شعبان المعظم دارد می رود و حسرت بر مایی که قدر لحظات با عظمتش را ندانستیم، و خوشا به حال آنان که به جای پرداختن به کارهای بی فایده و بی ارزش بهره خود را از این ماه پر خیر و برکت بردند، خوشا به حال آنان که از این مقدمه برای رسیدن به نورانیت ماه خدا ماه مبارک رمضان آماده شدند. 

یک مژده برای همه کسانی که دلشان می خواهد جبران مافات کنند و لحظات از دست داده را زنده کنند.

اباصلت هروی می‌گوید: جمعه آخر ماه شعبان خدمت امام رضا (علیه‌السلام) رسیدم. حضرت فرمود: ای اباصلت! اکثر ماه شعبان رفت و امروز جمعه آخر ماه است، پس تقصیرها و کوتاهی‌های گذشته را در بقیّه این ماه جبران کن و به آنچه برای تو سودمند است روی‌آور، بسیار دعا کن و استغفار نما و قرآن را بسیار تلاوت کن و از گناهان خود توبه نما تا وقتی‌که ماه رمضان داخل می‌شود، خود را برای خدا خالص ساخته باشی و هر دَیْن و امانتی بر عهده‌ داری، ادا کن و کینه هر کس که در دل ‌داری بیرون نما و گناهانی را که انجام می‌دادی ترک کن و از خدا بترس و در امور پنهان و آشکار خود بر خدا توکّل نما که هر کس بر خدا توکّل کند، خداوند امور او را کفایت می‌نماید و در بقیه این ماه این دعا را بسیار بخوان: اَللّـهُمَّ اِنْ لَمْ تَکُنْ غَفَرْتَ لَنا فیما مَضی مِنْ شَعْبانَ، فَاغْفِرْ لَنا فیما بَقِی مِنْهُ. خدایا اگر در آن قسمت از ماه شعبان که گذشته ما را نیامرزیده‌ای در آن قسمت که از این ماه مانده بیامرزمان. امام (علیه‌السلام) در ادامه فرمود: خداوند به احترام و عظمت ماه مبارک رمضان، بنده‌های بسیاری را در ماه شعبان از آتش جهنّم آزاد می‌گرداند. [زاد المعاد، صفحه 81 و 82]  

جمعه ای که  پیش رو داریم آخرین جمعه از ماه شعبان است چه خوب است که دستور امام رضا علیه السلام را به کار گیرم و در این روز عزیز آمرزش خود را از خدای خوبمان بگیریم. 

 

در سه روز دو ماه روزه بگیریم

عزیزان این سه روز پایانی ماه شعبان اهمیت بسیار زیادی دارد، باید سعی کنیم از لحظه لحظه آن استفاده کنیم و از آن بهره ببریم  این سه روز به قدری اهمیت دارند که روزه داشتن آن و وصل کردنش به روزه ماه رمضان، ثوابی معادل روزه دو ماه متوالی داشتن دارد.

خدایا اگر در آن قسمت از ماه شعبان که گذشته ما را نیامرزیده‌ای در آن قسمت که از این ماه مانده بیامرزمان امام (علیه‌السلام) در ادامه فرمود: خداوند به احترام و عظمت ماه مبارک رمضان، بنده‌های بسیاری را در ماه شعبان از آتش جهنّم آزاد می‌گرداند

قالَ الصّادِقُ علیه السلام: مَنْ صامَ ثَلاثَةَ أَیّامِ مِنْ اخِرِ شَعْبانَ وَ وَصَلَها بِشَهْرِ رَمَضانَ كَتَبَ اللّه ُ لَهُ صَـوْمَ شَهْـرَیْنِ مُتَتـابِعَـیْنِ.

امام صادق علیه السلام فرمود: هر كس سه روز آخر ماه شعبان را روزه بگیرد و به روزه ماه رمضان وصل كند، خداوند ثواب روزه دو ماه پى در پى را برایش محسُوب مى كند. (وسائل الشیعه، ج 7، ص 375، ح 22 )

در این سه روز هر چقدر می توانیم، صلوات بفرستیم و دعای فرج بخوانیم و تا می توانیم استغفار کنیم، باشد که آمرزیده وارد ماه سراسر نور رمضان شویم. 

 

نکته ای در مورد مناجات شعبانیه

مناجات شعبانیه یکی از پربارترین دعاهای مأثور ماست، در مناجات شعبانیه همه حرف هایی که دوست داریم با خدای خوبمان بگوییم و عاجزیم، به شیواترین شکل آمده است، اگر تا کنون این مناجات نورانی را نخوانده اید فرصت مناسبی است که این دعای شریف را بخوانید، که در مورد آن سفارشات زیادی از علمای بزرگ ما به ما رسیده است.

امام خمینی (ره) می فرماید: «مناجات «شعبانیه‏» را خواندید؟ بخوانید آقا! مناجات شعبانیه از مناجاتهایی هست که اگر انسان دنبالش برود و فکر در او بکند، انسان را به یک جایی می‏رساند ... همه ائمه هم به حسب روایت می‏خواندند.» (صحیفه امام، ج‏13، ص32 و 33) 

ماه شعبان با همه فضایل و برکاتش دارد با ما وداع می کند، نمی دانم شما چقدر از برکات این ماه استفاده کرده اید چقدر اعمالش را انجام دادید، چندتا صلوات فرستاده اید؟

چندتا دوشنبه و پنج شنبه اش را روزه گرفته اید؟ در هر حال ماه عزیز خدا شعبان المعظم دارد می رود و حسرت بر مایی که قدر لحظات با عظمتش را ندانستیم، و خوشا به حال آنان که به جای پرداختن به کارهای بی فایده و بی ارزش بهره خود را از این ماه پر خیر و برکت بردند، خوشا به حال آنان که از این مقدمه برای رسیدن به نورانیت ماه خدا ماه مبارک رمضان آماده شدند. 

یک مژده برای همه کسانی که دلشان می خواهد جبران مافات کنند و لحظات از دست داده را زنده کنند.

اباصلت هروی می‌گوید: جمعه آخر ماه شعبان خدمت امام رضا (علیه‌السلام) رسیدم. حضرت فرمود: ای اباصلت! اکثر ماه شعبان رفت و امروز جمعه آخر ماه است، پس تقصیرها و کوتاهی‌های گذشته را در بقیّه این ماه جبران کن و به آنچه برای تو سودمند است روی‌آور، بسیار دعا کن و استغفار نما و قرآن را بسیار تلاوت کن و از گناهان خود توبه نما تا وقتی‌که ماه رمضان داخل می‌شود، خود را برای خدا خالص ساخته باشی و هر دَیْن و امانتی بر عهده‌ داری، ادا کن و کینه هر کس که در دل ‌داری بیرون نما و گناهانی را که انجام می‌دادی ترک کن و از خدا بترس و در امور پنهان و آشکار خود بر خدا توکّل نما که هر کس بر خدا توکّل کند، خداوند امور او را کفایت می‌نماید و در بقیه این ماه این دعا را بسیار بخوان: اَللّـهُمَّ اِنْ لَمْ تَکُنْ غَفَرْتَ لَنا فیما مَضی مِنْ شَعْبانَ، فَاغْفِرْ لَنا فیما بَقِی مِنْهُ. خدایا اگر در آن قسمت از ماه شعبان که گذشته ما را نیامرزیده‌ای در آن قسمت که از این ماه مانده بیامرزمان. امام (علیه‌السلام) در ادامه فرمود: خداوند به احترام و عظمت ماه مبارک رمضان، بنده‌های بسیاری را در ماه شعبان از آتش جهنّم آزاد می‌گرداند. [زاد المعاد، صفحه 81 و 82]  

جمعه ای که  پیش رو داریم آخرین جمعه از ماه شعبان است چه خوب است که دستور امام رضا علیه السلام را به کار گیرم و در این روز عزیز آمرزش خود را از خدای خوبمان بگیریم. 

 

در سه روز دو ماه روزه بگیریم

عزیزان این سه روز پایانی ماه شعبان اهمیت بسیار زیادی دارد، باید سعی کنیم از لحظه لحظه آن استفاده کنیم و از آن بهره ببریم  این سه روز به قدری اهمیت دارند که روزه داشتن آن و وصل کردنش به روزه ماه رمضان، ثوابی معادل روزه دو ماه متوالی داشتن دارد.

خدایا اگر در آن قسمت از ماه شعبان که گذشته ما را نیامرزیده‌ای در آن قسمت که از این ماه مانده بیامرزمان امام (علیه‌السلام) در ادامه فرمود: خداوند به احترام و عظمت ماه مبارک رمضان، بنده‌های بسیاری را در ماه شعبان از آتش جهنّم آزاد می‌گرداند

قالَ الصّادِقُ علیه السلام: مَنْ صامَ ثَلاثَةَ أَیّامِ مِنْ اخِرِ شَعْبانَ وَ وَصَلَها بِشَهْرِ رَمَضانَ كَتَبَ اللّه ُ لَهُ صَـوْمَ شَهْـرَیْنِ مُتَتـابِعَـیْنِ.

امام صادق علیه السلام فرمود: هر كس سه روز آخر ماه شعبان را روزه بگیرد و به روزه ماه رمضان وصل كند، خداوند ثواب روزه دو ماه پى در پى را برایش محسُوب مى كند. (وسائل الشیعه، ج 7، ص 375، ح 22 )

در این سه روز هر چقدر می توانیم، صلوات بفرستیم و دعای فرج بخوانیم و تا می توانیم استغفار کنیم، باشد که آمرزیده وارد ماه سراسر نور رمضان شویم. 

 

نکته ای در مورد مناجات شعبانیه

مناجات شعبانیه یکی از پربارترین دعاهای مأثور ماست، در مناجات شعبانیه همه حرف هایی که دوست داریم با خدای خوبمان بگوییم و عاجزیم، به شیواترین شکل آمده است، اگر تا کنون این مناجات نورانی را نخوانده اید فرصت مناسبی است که این دعای شریف را بخوانید، که در مورد آن سفارشات زیادی از علمای بزرگ ما به ما رسیده است.

امام خمینی (ره) می فرماید: «مناجات «شعبانیه‏» را خواندید؟ بخوانید آقا! مناجات شعبانیه از مناجاتهایی هست که اگر انسان دنبالش برود و فکر در او بکند، انسان را به یک جایی می‏رساند ... همه ائمه هم به حسب روایت می‏خواندند.» (صحیفه امام، ج‏13، ص32 و 33) 



تاریخ : پنجشنبه 5 تیر 1393 | 03:53 ب.ظ | نویسنده : سیدعمید میرحسینی | نظرات

چگونگی دیدن جای خود در بهشت!

 رسول اکرم (ص) در بیان آنچه که در شب معراج دیدند: بر برخی از درهای بهشت نوشته دیدند، هر کس می خواهد جایگاه خویش را در بهشت ببیند، در مسجدها سکنا گزیند.

إِنَّمَا یَعْمُرُ مَسَاجِدَ اللّهِ مَنْ آمَنَ بِاللّهِ وَالْیَوْمِ الآخِرِ وَأَقَامَ الصَّلاَةَ وَآتَى الزَّکَاةَ وَلَمْ یَخْشَ إِلاَّ اللّهَ فَعَسَى أُوْلَئِکَ أَن یَکُونُواْ مِنَ الْمُهْتَدِینَ (توبه، 8)؛ مساجد خدا را تنها کسانى آباد مى‏کنند که به خدا و روز بازپسین ایمان آورده و نماز برپا داشته و زکات داده و جز از خدا نترسیده‏اند پس امید است که اینان از راه‏یافتگان باشند.

پیامبر اکرم (ص) می فرمایند: هر گاه دیدید که مردی پیوسته به مسجد می رود به ایمان او گواهی دهید. خداوند متعال فرمودند: تنها کسی که به خدا و روز رستاخیز ایمان آورده است، مساجد خدا را آباد می کند.

امیرالمومنین (ع) می فرمایند: پیامبر خدا (ص) به من آموخت که هر گاه جامه نویی بر تن کردم، بگویم: سپس خدایی را که لباسی به من پوشاند که در میان مردم با آن خود را بیارایم. پروردگارا! جامه ای با برکت قرارش ده تا در آن برای رضایت تو بکوشم و به آباد ساختن مسجدهایت بپردازم.
ایشان همچنین می فرمایند: مسجد از ویرانی خود نزد پروردگارش زبان به شکایت می گشاید و از دیدن آبادکننده اش که مدتی از او دور بوده و اکنون باز گشته، شاد می شود همانگونه که هر یک از شما از رسیدن کسی که از او دور بوده شادمان می شود.

امام حسن (ع) فرمودند: اهل مسجد، دیدارکنندگان خدایند و بر دیدارشونده است که به دیدار کننده اش هدیه بدهد.

پیامبر خدا (ص) فرمودند: برای هر بنده ای که صبح و شام به مسجد برود و آن را بر سایر چیزها ترجیح دهد در نزد خدا، وسایل پذیرایی از بهشت است که هر بار، آن را برایش آماده می کند همچنان که که هر یک از شما، اگر کسی را که دیدارش را دوست دارد، ملاقات کند در پذیرایی او خواهند کوشید.

امام باقر (ع) می فرمایند: پیامبر (ص) به جبرئیل فرمودند: ای جبرئیل! کدام مکان نزد خداوند محبوب تر است؟

گفت: مساجد و دوست داشتنی ترین مسجدیان در پیشگاه خدا، کسی است که پیش از همه وارد می شود و پس از همه بیرون می رود.

رسول اکرم (ص) در بیان آنچه که در شب معراج دیدند: بر برخی از درهای بهشت نوشته دیدند، هر کس می خواهد جایگاه خویش را در بهشت ببیند، در مسجدها سکنا گزیند.

ایشان همچنین فرمودند: مسجد سرای هر پرواپیشه ای است و خداوند راحتی و رحمت و گذشتن از صراط را برای کسانی که ماسجد خانه هایشان باشد، تضمین کرده است.

امام زین العابدین (ع) فرمودند: موسی بن عمران (ع) گفت: پروردگارا! اهل تو در روزی که سایه ای جز سایه تو نیست آنان را زیر سایه خود می بری، چه کسانی اند؟

خداوند به او وحی کرد: کسانی که پاک دل و خاکسارند... آنها که جونان ماوا گزیدن عقاب ها در آشیانه هایشان، مساجد مرا کاشانه خود برمی گزینند.

امام صادق (ع) فرمودند: مردانگی دو گونه است: مردانگی در وطن و مردانگی در سفر. و اما مردانگی در وطن تلاوت قرآن است و پیوستگی با مساجد.

امام کاظم (ع): مسیح (ع) به حواریون گفت: ... پرستشگاه های پروردگارتان را زندان بدن ها و پیشانی های خود قرار دهید.

منابع:

1- بحارالانوار
2- کنزالعمال
3- امالی شیخ طوسی
4- فرهنگ نامه مسجد


تاریخ : پنجشنبه 5 تیر 1393 | 03:52 ب.ظ | نویسنده : سیدعمید میرحسینی | نظرات

مصاحبه دیده نشده همسر آیت الله خامنه ای در سالگرد 6 تیر

 6 ام تیر ماه سال 60 حادثه ای ناگوار رخ داد؛ بمبی دستساز که در رادیوضبطی جاسازی شده بود در محل سخنرانی آیت الله خامنه ای در مسجد ابوذر منفجر شد.
 
به گزارش خبرنگار «خبرنامه دانشجویان ایران»؛ به مناسبت 6 ام تیر سالروز ترور نافرجام  آیت الله سید علی خامنه ای که در سال 1360 انجام شد، توجه شما را به گفت‌گوی دیده نشده با همسر ایشان که  جلب می کنیم. مصاحبه ای که در ان همسر رهبر معظم انقلاب خاطراتی از لحظات پس از حادثه، خاطرات نحوه دستگیری رهبر انقلاب و تبعید به ایران شهر، و چگونگی رفتار ایشان در خانواده را بازگو می کند.
 
این مصاحبه در 5 تیر 1362 در روزنامه جمهوری اسلامی منتشر شده است.
 
سوال: خانم خامنه ای با توجه به این که در ابتدای ترور های کور منافقین، اولین ترور در روز ششم تیر بود که طی آن به جان حجه الاسلام خامنه ای سو قصد شد که خوشبختانه ناموفق ماند. لطفا خاطرات خود را از لحظه شنیدن خبر ترور ایشان بیان کنید.
 
پاسخ: قضیه از این قرار بود که روزهای شنبه معمولا آقای خامنه ای در مساجد تهران نماز جماعت می خواندند و مابین نماز ظهر و عصر برای مردم سخنرانی و پاسخ به سوالات داشتند. آن روز هم که شنبه بود نوبت مسجد اباذر بود و به آن جا رفته بودند. ما برای نهار منتظرشان بودیم و دیر کرده بودند. کم کم من نگران می شدم ساعت از دو گذشته بود و چون برق منزل قطع بود ما رادیو نداشتیم و من اخبار را نشنیده بودم و از هیچ جا خبر نداشتم.  ترور ایشان در خلاصه اخبار گفته شده بود، ظاهرا همه غیر از من از حادثه خبر داشتند. در این بین از طرف یکی از دوستانمان تلفن شد که آیا جریان ترور آقای خامنه ای صحت دارد؟ من بدون این که اظهار بی اطلاعی کنم گفتم شما چه خبری دارید؟ من گوشی را گذاشتم و پابرهنه و سراسیمه به طرف در منزل دویدم. متوجه ناراحتی  چند نفر از پاسدارها که در منزل بودند شدم.  اما پاسدارها به ملاحظه من می گفتند معلوم نیست خبر راست باشد . من بی اختیار در خانه را باز کردم دیدم ماشین همسایه حاضر و روشن است.
 
بعد ها فهمیدم که این همسایه های مهربان که قبلا از خبر مطلع شده بودند ماشین خود را حاضر و حتی روشن کرده بودند که وقتی من مطلع شدم، معطلی نداشته باشم. خوشبختانه برادرم تهران بود. سوار شدیم و به بیمارستان راه اهن رفتیم. جمعیت زیادی در آن جا جمع شده بودند. وقتی من وارد سالن شدم سالن تقریبا پر بود. پاسدارهای محافظ ایشان را دیدم که با لباس های غرق خون به شدت نا آرامی می کردند. یکی بر سرش می زد. یکی دیگر گریه می کرد. یکی سرش را به دیوار می کوبید. من به پشت در سالنی رسیدم که اتاق عمل در آن جا قرار داشت. اجازه نمی دادند کسی وارد شود. به مجرد این که در سالن باز شد خود را داخل انداختم.
 
در این بین اقای دکتر منافی را دیدم. به من گفتند چیزی نیست الان عمل تمام می شود.
 
من مضطرب و منتظر خبر بودم. عده زیادی از روحانیون و نمایندگان مجلس و نزدیکان بودند. از دم در بیمارستان  صدای جمعیت می آمد که فریاد می زدند: "مرگ بر آمریکا و مرگ بر منافق" سر و صدای مردم مانع کار پزشکان بود. از طرفی می خواستند آقای خامنه ای را به بیمارستان قلب منتقل کنند. هلی کوپتر هم آورده بودند. ولی ازدحام جمعیت به حدی بود که هیچ گونه نقل و انتقالی امکان نداشت. بلاخره به این نتیجه رسیدند که با تظاهر به این که اقای خامنه ای را منتقل کرده اند، مردم را متفرق کنند.
 
لذا برانکاردی آوردند و شخصی روی آن خوابید. رویش را ملافه کشیدند و او را داخل هلی کوپتر گذاشتند و هلی کوپتر حرکت کرد. مردم شعار  مرگ بر آمریکا مرگ بر بنی صدر می دادند.  
 
بعد از پرواز هلی کوپتر، مردم هم تدریجا متفرق شدند. پزشکان جراح تلاش زیادی می کردند تا بلاخره عمل تمام شد. نمی دانم چه ساعتی بود ولی گویا نزدیک غروب بود. ایشان را به اتاق دیگری بردند. آن وقت به ما اجازه دادند که از پشت شیشه ایشان را ببینیم. حالشان خوب نبود. قدری بعد هلی کوپتری در بیمارستان به زمین نشست. ایشان را  به داخل هلی کوپتر بردند. چند نفر از پزشکان از جمله آقای دکتر منافی و آقای دکتر زرگر همراه با ایشان به بیمارستان قلب رفتند. من با برادرم با سرعت زیاد خود را به بیمارستان قلب رساندیم. در راه موتورسوارهای زیادی در حال سر دادن شعار   مرگ بر آمریکا مرگ بر منافق به سمت بیمارستان قلب می رفتند. وقتی به بیمارستان رسیدیم  ایشان را به آی سی یو برده بودند و  اجازه نمی دادند من جلو بروم.  یکی از آقایان نماینده مجلس اظهار داشت که: "حق ایشان است و بگذارید جلو بروند"
 
من جلو رفتم ایشان بیهوش بود. خونریزی خیلی شدید بود و حال ایشان به هیچ وجه خوب نبود. وقتی آمدم بیرون آقای هاشمی، آقای باهنر، حاج احمد آقا و شهید فیاض بخش و بعضی دیگر از دوستان ایشان را که چند نفرشان شب بعد از آن به شهادت رسیدند، جمع بودند. همه ناراحت بودند. دکترها تلاش می کردند که خونریزی بند بیاید. ولی ممکن نمی شد. دوباره ایشان را به اتاق عمل بردند. پس از پایان عمل یکی از دکترها به اتاقی که من در آن بودم آمد و گفت: " آقای خامنه ای بحمدالله حالشان خوب است"  
 
ترکش های بمبی را که از ریه شان بیرون آورده بودند، به من دادند. چند روزی در آی سی یو بودند و پس ار آن ایشان را به بخش دیگری انتقال دادند. در چند روز اول حال ایشان نامطلوب و نگران کننده بود. با این که در یکی از فواصلی که حالشان اندکی بهتر بود مصاحبه هم کردند، اما بارها وضع ایشان نگران کننده شد تا این که بحمدالله بعد از گذشت سه هفته خطر کمی مرتفع گشت. این بخش کمی از خاطرات آن روزهای من است همه آن نگرانی ها و اضطراب ها نه در یاد ماندنی و نه نوشتنی است.
 
سوال: بعد از ترور حجه الاسلام والمسلمین خامنه ای فرزندانتان چه عکس العملی نشان دادند؟
 
پاسخ: عکس العمل بچه ها دور از انتظار نبود. بچه های کوچک بعد از شنیدن خبر هراسان و وحشت زده با ناراحتی به سمت کوچه دویدند.  مصطفی در آن ساعت با بچه های مدرسه به جهاد سازندگی رفته بود وقتی آمد که من در بیمارستان بودم. به من گفت: "مامان مبادا گریه و جزع کنی خدا قهرش می آید این راهی است که خود ما انتخاب کرده ایم و ادامه راه از این مسایل زیاد دارد" در مجموع روحیه بچه ها خوب بود.
 
سوال: پس از ترور همسرتان قطعا خاطرات زیادی برایتان پیش آمده است اگر ممکن است از آن خاطرات برای ما بگویید.
 
پاسخ: یکی از خاطره ها این که آقای رجایی روز بعد از ترور به بیمارستان  آمدند و لباس مخصوص پوشیدند و داخل آی سی یو شدند. وقتی بیرون آمدند داخل اتاقی که من در آن جا بودم و قدری نشستند و محبت و دلجویی کردند و گفتند: "جریان ترور آقای خامنه ای و آقای هاشمی برای من خیلی سنگین بود و نمی توانم تحمل کنم"
 
ایشان نمی دانستند که شهادت جان گداز شهید بهشتی و 72 تن را در همان شب باید تحمل کنند.  خاطره دیگر این که پس از فاجعه هفتم تیر حاج احمد آقا آمدند بالای سر آقای خامنه ای و گفتند: "نظر شما در رابطه با کسی که به جای شما باید برود نماز چیست؟" نظر آقای خامنه ای آقای بهشتی بود.
 
حاج احمد آقا گفتند: "آقای بهشتی گفته اند وقت ندارند" گزینه بعدی آقای خامنه ای آقای هاشمی بود. آقای خامنه ای از من پرسیدند آقای بهشتی نیامدند؟ من گفتم چرا شما خواب بودید چند بار آمدند. آقای خامنه ای بسیار خوشحال شدند.
 
سوال: می دانیم که حادثه انفجار دفتر مرکزی حزب جمهوری اسلامی و شهادت آیت الله بهشتی در وقتی اتفاق افتاد، که همسر شما در بیمارستان بودند، لطفا بفرمائید که ایشان چگونه از حادثه حزب اطلاع پیدا کردند و چه عکس العملی نشان دادند.
 
پاسخ: من در هنگام اطلاع ایشان در بیمارستان نبودم. همین اندازه می دانم بعد از گذشت 10 روز آقای هاشمی و حاج احمد آقا آهسته آهسته مطلب را به ایشان تفهیم کردند.
 
سوال: در رژیم گذشته حجت الاسلام والمسلمین خامنه ای مبارزات بسیاری داشته و بارها به زندان رفته و تبعید شده اند، لطفا خاطرات خود را از آن دوران بیان کنید.
 
پاسخ: خاطره ای دارم از آذر سال 56 که هرگز فراموش نمی کنم. این آخرین دفعه ای بود که ایشان دستگیر شدند. از ساعت 7 شب منزل ما را محاصره کرده بودند. آقای خامنه ای منزل نبودند، ساعت 12 به منزل آمدند. ساعت 3 بعد از نصفه شب مأمورین ساواکی ها اسلحه هایشان را از لای در به داخل آوردند و ایشان را تهدید کردند اما ایشان مقاومت کردند و در را بستند. من خواب بودم. از صدای شکستن شیشه های در و فریاد ساواکی ها که می گفتند: تسلیم، آتش می کنیم، بیدار شدم. دیدم مصطفی توی رختخوابش نشسته و با کمال وحشت زدگی می گوید: مامان بابام را کشتن. آن وقت من متوجه شدم قضیه چیست، از پشت شیشه در دیدم مأمورین دست های ایشان را دست بند زده اند و چند نفری دارند ایشان را کتک می زنند و ایشان هم در همان حال از خودشان دفاع می کردند.
 
من زود چادرم را سرم کردم. مأموری وارد هالی که ما خوابیده بودیم شد و اسلحه اش را روی سر من گرفت و اجازه نمی داد حرکت کنم. در همان حال برادرم که آن شب منزل ما بود از خواب پریده بود و دوید داخل هال و گفت چه خبر شده؟ من گفتم خبری نیست کارهای همیشگی  است. مأمور از حرف من عصبانی شده بود. میثم توی گهواره گریه می کرد. بعد از گذشت مدت زمانی به اتاق کتابخانه که ایشان و مأمورین آن جا بودند، رفتم. آن ها مشغول گشتن کتاب ها بودند، با چند مرتبه رفت و آمد یواشکی کاغذ و نوشته هایی را که ایشان خیلی روی آن ها زحمت کشیده بودند از اتاق بیرون آوردم. اذان صبح شد، ایشان خواستند نماز بخوانند، با مراقبت مأمورین وضو گرفتند و نماز خواندند. بعد آماده رفتن شدند . من بقیه بچه ها را که خواب بودند بیدار کردم و برای اینکه خیلی ناراحت نشوند، گفتم بابا می خواهد به مسافرت برود. ولی وقتی که بچه ها ساواکی ها را با آن اسلحه هایشان دیدند قضیه را فهمیدند. آقای خامنه ای خداحافظی کردند و با مأمورین رفتند. وقتی که هوا روشن تر شد دیدم که روی زمین خون ریخته نفهمیدم چی شده تا اینکه بعد از ظهر همان روز از ژاندارمری تلفن کردند که ایشان را می خواهند ببرند اگر مایلید ایشان را ببینید هر چه زود تر به آن جا بیایید. با بچه ها به همراه یکی از دوستان ایشان به ژاندارمری رفتیم. ایشان را ملاقات کردیم و آن جا من فهمیدم که بر اثر کتک مزدوران ساواک پای ایشان زخمی شده است.
 
روز بعد دوباره به همین ترتیب به ملاقات رفتیم و گفتند: من به سه سال تبعید در ایرانشهر محکوم شده ام. ایشان پس از این که مدتی از محکومیت خود را در ایرانشهر گذراندند به جیرفت کرمان منتقل شدند. که بعد از چندی به علت انقلاب امت اسلامی ایران به مشهد آمدند و مابقی محکومیت خود به خود منتفی شد.
 
سوال: رفتار ایشان در خانه با شما و بچه ها چگونه است و ایشان تا چه حد در تربیت فرزندان با شما همکاری دارند؟
 
پاسخ: رفتار ایشان در منزل بسیار خوب است با اینکه کارشان زیاد و مسئولیتشان سنگین است و اکثرا وقتی به منزل می آیند خسته و به شدت محتاج به استراحت هستند در عین حال به بچه ها روی خوش نشان می دهند و با آنان گرم می گیرند و تا جائی که وقتشان اجازه بدهد سعی می کنند به سئوالات آنان پاسخ بدهند و مشکلاتشان را حل کنند


تاریخ : پنجشنبه 5 تیر 1393 | 03:51 ب.ظ | نویسنده : سیدعمید میرحسینی | نظرات

تعداد کل صفحات : 24 :: 1 2 3 4 5 6 7 ...

  • paper | طلا باکس | پایگاه صنعتی
  • شبکه اجتماعی فارسی کلوب | Buy Mobile Traffic | سایت سوالات