استفاده ازمطالب وبلاگ برای عموم افرادکه درجبهه های فرهنگی مشغولندآزاداست.
.درضمن ازحضورشماوخرج وقت خوددرسنگرفرهنگی مانهایت تشکرراداریم.باتشکردل رهبر
نظریادتون نره...!
خسته نباشید-یاعلی
استفاده ازمطالب وبلاگ برای عموم افرادکه درجبهه های فرهنگی مشغولندآزاداست.
.درضمن ازحضورشماوخرج وقت خوددرسنگرفرهنگی مانهایت تشکرراداریم.باتشکردل رهبر
نظریادتون نره...!
خسته نباشید-یاعلی
مام کشور ها تا قبل از به پیروزی رسیدن جمهوری اسلامی ایران در برابر رژیم صهیونیستی هیچ حرفی نداشتند و دست به سینه و تعظیم کرده در برابر گسترش و زمین خواری و جنایت های اسرئیل سکوت می کردند. اما وقتی یک سید شیعه به نام روح الله در ایران انقلابی به پا کرد اسرائیل مانعی بزرگ را در سر راه خود دید. این انقلاب به فرماندهی سید شیعه دیگری به نام علی به با قدرت به راه خود ادامه داد و اسرائیل با سدی بزرگ تر مواجه شد. اما زمانی که باز همه کشور ها دست به دست هم دادند تا این کشور جنایتکار را حمایت کنند تا دوباره دست به جنایات خود بزند سید شیعه دیگری به نام حسن در لبنان مقابلش ایستاد تا لبنان برده اسرائیل نباشد. اما اگر اوضاع جور دیگری رقم می خورد و رهبران شیعه در مقابل اسرائیل ایستادگی نمی کردند آیا می شد بهمسلمین غیر شیعه که هم اکنون دم از حمایت اسرائیل می زنند تکیه کرد؟ همان هایی که امروز به کمک دشمنان قرآن به اهل بیت پیامبر در سوریه جسارت می کنند و اسم خود را نیرو های جهادی می نامند. همان هایی که بجای اینکه فکرشان دفاع از قبله نخست مسلمین باشد به حمت دشمنان اسلام فکرشان نابودی سایر مسلمین است.
پس بسیار پر واضح است که فلسطین نیز به یک رهبر سید شیعه نیاز دارد تا در مقابل دشمنان اسلام و جنایتکاران ایستادگی کند. اما حال که در فلسطین رهبر سید شیعه وجود ندارد وظیفه شیعیان جهان است که به فرمان رهبران خود گوش بدهند و از مسلمین فلسطین حمایت کنند تا اسرائیل و کشورهای حامی اسرئیل همیشه سد بزرگی را در برابر جنایت های این کشور دروغین ببینند.
در یکی از روزهای سال 1362 ، زمانی آیت الله خامنه ای ، رییس جمهور وقت ، برای شرکت در مراسمی از ساختمان ریاست جمهوری ، واقع در خیابان پاستور خارج می شد ، در مسیر حرکتش تا خودرو ، متوجه سر و صدایی شد که از همان نزدیکی شنیده می شد.
صدا از طرف محافظ ها بود که چند تای شان دور کسی حلقه زده بودند و چیز هایی می گفتند. صدای جیغ مانندی هم دائم فریاد می زد : «آقای رییس جمهور! آقای خامنه ای! من باید شما را ببینم» .
رییس جمهور از پاسداری که نزدیکش بود پرسید: «چی شده ؟ کیه این بنده خدا؟» پاسدار گفت: «نمی دانم حاج آقا! موندم چطور تا این جا تونسته بیاد جلو.ٰ» پاسدار که ظاهرا مسئول تیم محافظان بود ، وقتی دید رییس جمهور خودش به سمت سر و صدا به راه افتاد ، سریع جلوی ایشان رفت و گفت: « حاج آقا شما وایسید ، من می رم ببینم چه خبره» بعد هم با اشاره به دو همراهش ، آن ها را نزدیک رییس جمهور مستقر کرد و خودش رفت طرف شلوغی. کمتر از یک دقیقه طول کشید تا برگشت و گفت: «حاج آقا ! یه بچه اس. می گه از اردبیل کوبیده اومده این جا و با شما کار واجب داره . بچه ها می گن با عز و التماس خودشو رسونده تا این جا. گفته فقط می خوام قیافه آقای خامنه ای رو ببینم ، حالا می گه می خوام باهاش حرف هم بزنم».
رییس جمهور گفت: « بذار بیاد حرفش رو بزنه. وقت هست». لحظاتی پسرکی 12-13 ساله از میان حلقه محافظان بیرون آمد و همراه با سرتیم محافظان ، خودش را به رییس جمهور رساند. صورت سرخ و سرما زده اش ، خیس اشک بود . هنوز در میانه راه بود که رییس جمهور دست چپش را دراز کرد و با صدای بلند گفت: «سلام بابا جان! خوش آمدی» پسر با صدایی که از بغض و هیجان می لرزید ، به لهجه ی غلیظ آذری گفت: « سلام آقا جان! حالتان خوب است؟» رییس جمهور دست سرد و خشکه زده ی پسرک را در دست گرفت و گفت :« سلام پسرم! حالت چطوره؟» پسر به جای جواب تنها سر تکان داد.
رییس جمهور از مکث طولانی پسرک فهمید زبانش قفل شده. سرتیم محافظان گفت :« اینم آقای خامنه ای! بگو دیگر حرفت را » ناگهان رییس جمهور با زبان آذری سلیسی گفت: « شما اسمت چیه پسرم؟» پسر که با شنیدن گویش مادری اش انگار جان گرفته بود ، با هیجان و به ترکی گفت:« آقاجان! من مرحمت هستم. از اردبیل تنها اومدم تهران که شما را ببینم.»
آقای خامنه ای دست مرحمت را رها کرد و دست رو ی شانه او گذاشت و گفت:« افتخار دادی پسرم. صفا آوردی . چرا این قدر زحمت کشیدی؟ بچه ی کجای اردبیل هستی؟» مرحمت که حالا کمی لبانش رنگ تبسم گرفته بود گفت: « انگوت کندی آقا جان! » رییس جمهور پرسید: « از چای گرمی؟» مرحمت انگار هم ولایتی پیدا کرده باشد تندی گفت: « بله آقاجان! من پسر حضرتقلی هستم» .آقای خامنه ای گفت: « خدا پدر و مادرت رو برات حفظ کنه.»
مرحمت گفت: « آقا جان! من از ادربیل آمدم تا این جا که یک خواهشی از شما بکنم.» رییس جمهور عبایش را که از شانه راستش سر خوره بود درست کرد و گفت: « بگو پسرم. چه خواهشی؟»
-آقا! خواهش میکنم به آقایان روحانی و مداحان دستور بدهید که دیگر روضه حضرت قاسم(ع) نخوانند! -چرا پسرم؟مرحمت به یک باره بغضش ترکید و سرش را پایی انداخت و با کلماتی بریده بریده گفت: « آقا جان ! حضرت قاسم(ع) 13 ساله بود که امام حسین(ع) به او اجازه داد برود در میدان و بجنگد، من هم 13 سالم است ولی فرمانده سپاه اردبیل اجازه نمیدهد به جبهه بروم . هر چه التماسش میکنم،میگوید 13 سالهها را نمیفرستیم. اگر رفتن 13 ساله ها به جنگ بد است، پس این همه روضه حضرت قاسم(ع) را چرا می خوانند؟ » حالا دیگر شانه های مرحمت آشکارا می لرزید. رییس جمهور دلش لرزید.
دستش را دوباره روی شانه مرحمت گذاشت و گفت:« پسرم! شما مگر درس و مدرسه نداری؟ درس خواندن هم خودش یک جور جهاد است» مرحمت هیچی نگفت. فقط گریه کرد و حالا هق هق ضعیفی هم از گلویش به گوش می رسید. رییس جمهور مرحمت را جلو کشید و در آغوش گرفت و رو به سرتیم محافظانش کرد و گفت :« آقای...! یک زحمتی بکش با آقای ... تماس بگیر بگو فلانی گفت این آقا مرحمت رفیق ما است. هر کاری دارد راه بیاندازید. هر کجا هم خودش خواست ببریدش.
بعد هم یک ترتیبی هم بدهید برایش ماشین بگیرند تا برگردد اردبیل. نتیجه را هم به من بگویید»آقای خامنه ای خم شد ، صورت خیس از اشک مرحمت را بوسید و گفت : « ما را دعا کن پسرم. درس و مدرسه را هم فراموش نکن. سلام مرا به پدر و مادر و دوستانت در جبهه برسان» و...
کمتر از سه روز بعد ، فرمانده سپاه اردبیل ، مرحمت را خوشحال و خندان دید که با حکمی پیشش آمد. حکم لازم الاجرا بود. می توانست باز هم مرحمت را سر بدواند ولی مطمئن بود که می رود و این بار از خود امام خمینی حکم می آورد. گفت اسمش را نوشتند و مرحمت بالا زاده رفت در لیست بسیجیان لشکر 31 عاشورا.مرحمت به تاریخ هفدهم خرداد 1349 در یک کیلومتری تازه کند «انگوت» در روستای «چای گرمی»، متولد شد. امام که به ایران برگشت ، مرحمت کلاس دوم دبستان بود. 13 ساله که شد ، دیگر طاقت نیاورد و رفت ثبت نام کرد برای اعزام به جبهه.
با هزار اصرار و پادرمیانی کردن این آشنا و آن هم ولایتی ، توانست تا خود اردبیل برود ، اما آن جا فرمانده سپاه جلوی اعزامش را گرفت. مرحمت هر چه گریه و زاری کرد فایده ای نداشت. به فرمانده سپاه از طرف آشناهای مرحمت هم سفارش شده بود که یک جوری برش گردانید سر درس و مشقش.
فرمانده سپاه آخرش گفت : «ببین بچه جان! برای من مسئولیت دارد. من اجازه ندارم 13 ساله ها را بفرستم جبهه. دست من نیست.» مرحمت گفت : «پس دست کی است؟» فرمانده گفت: «اگر از بالا اجازه بدهند من حرفی ندارم» همه این ها ترفندی بود که مرحمت دنبال ماجرا را نگیرد. یک بچه 13 ساله روستایی که فارسی هم درست نمی توانست صحبت کند ، دستش به کجا می رسید؟ مجبور بود بی خیال شود. اما فقط سه روز بعد مرحمت با دستوری از بالا برگشت .
مرحمت بالازاده تنها یک سال بعد ، در عملیات بدر ، به تاریخ 21 اسفند 1363 با فاصله بسیار کمی از شهادت مرادش ، مهدی باکری ، بال در بال ملائک گشود و میهمان سفره ی حضرت قاسم (علیه السلام) گردید.
روحش شاد و یادش گرامی ...
سم الله الرحمن الرحیم حضرت صاحب (عجل الله تعالی فرجه الشریف) در دل هر شیعه یك مسجد دارد درسی از عارف واصل، مرحوم آیة الله العظمی بهجت(ره) آیا نباید توجه داشته باشیم كه ما رئیسی داریم كه بر احوال ما ناظر است؟ وای بر حال ما اگر در كارهایمان او را ناظر نبینیم و یا او را در همه جا ناظر ندانیم! گناهان شخصی كه در خلوت انجام میگیرد و ربطی به امور اجتماعی ندارد، استحقاق جهنّم را دارد، مگر این كه بعد از آن، توبهای مناسب حال انجام گیرد. عواقب گناهان اجتماعی كه موجب تغییرات در جامعه و اختلال نظام و انحلال آن، و یا تحریم حلال و ترك واجب و یا مصادره اموال و هتك حرمت و قتل نفوس زكیه و ریختن خون مسلمانان و حكم به ناحقّ و... میشود، چگونه خواهد بود؟
امام زمان(عجل الله تعالی فرجه الشریف) «عینالله النّاظره و اذنه السّامعه ولسانه النّاطق و یده الباسطه؛ چشم بینا، گوش شنوا، زبان گویا و دست گشاده خداوند» است. با وجود اعتقاد به داشتن رئیسی كه «عینالله الناظره» است، آیا میتوانیم از نظر الهی فرار كنیم و یا خود را پنهان كنیم؟ و هر كاری را كه خواستیم انجام دهیم!؟ چه پاسخی خواهیم داد؟! همه ادوات و ابزار را از خود او میگیریم و به نفع دشمنان به كار میگیریم، و آلت دست كفّار و اجانب میشویم و به آنان كمك میكنیم! چقدر سخت است اگر برای ما این امر ملكه نشود كه در هر كاری كه میخواهیم اقدام كنیم و انجام دهیم، ابتدا، رضایت و عدم رضایت او را در نظر بگیریم و رضایت و خشنودی او را جلب كنیم! البته رضایت و سخط او در هر امری معلوم است و ظاهراً منتهی به واضحات میشود و در غیر واضحات و موارد مشكوك، باید احتیاط كنیم. در همین اواخر، اتّفاق افتاده كه شخصی در تقلید و تعیین مرجع شایسته، شك و تردید داشت. در خواب، چهره شخص مورد نظر را به او معرفی كردند. به نجف رفت و پس از مدتی جستجو پیدا كرد او را. همچنین برای بعضی اتفاق افتاده كه در بقاء بر تقلید و یا عدول به حی، تردید داشته اند، و از قبر معصوم شنیده است كه «باقی باش». البته، هر كدام از این نقل ها، قابل تكذیب است، ولی از مجموع این قضایا، معلوم میشود كه امام زمان (عجلالله تعالی فرجه الشریف) متوجه و مراقب ما است و نمیتوان گفت، از احوال ما مطلع نیست و ما هر كار و یا هرچه را خواستیم، میتوانیم آزادانه انجام دهیم. امام(عج) در هر كجا باشد، آن جا خضراء است. قلب مؤمن جزیره خضراء است؛ هر جا باشد، حضرت در آن جا پا میگذارد. چقدر بگوییم كه حضرت صاحب(عجل الله تعالی فرجه الشریف) در دل هر شیعهای یك مسجد دارد. |
كارتون قدیمی پینوكیو كه شركت فیلمسازی والت دیزنی آن را در سال 1940 منتشر ساخت، هنوز مورد توجه كودكان و بزرگسالان اقصی نقاط جهان قرار میگیرد. اما، داستان این عروسك چوبی مبتنی بر یک تمثیل عمیق معنوی و برپایه آموزههای سری است كه به ندرت درباره آنها سخن به میان میآید.
در این گزارش، ما به منشا و ریشه شكلگیری این داستان انیمیشنی و نیز لایههای پنهان آن نگاه اجمالی خواهیم انداخت.
كارتون پینوكیو یكی از پیچیدهترین فیلمهایی است که برای کودکان ساخته شده است. آیا این كارتون میتواند داستان نمادین مبالغهآمیزی از معنویت و جامعه مدرن باشد؟ آیا در این فیلم نشانههایی از عضویت در آیینهای مرموز و اسرارآمیز وجود دارد؟
البته نیازی به گفتن نیست، این فیلم در حال حاضر محصول پرکاربردی در فرهنگ عمومی جامعه امروز است. تا به حال چند نفر این كارتون را ندیدهاند؟ از سوی دیگر، چند نفر از مفاهیم پنهان كارتون پینوكیو اطلاع دارند؟ در پشت پرده ماجرای این عروسك خیمه شب بازی كه تلاش دارد تا تا پسر خوبی باشد، یك تمثیل عمیق معنوی نهفته است كه ریشه در مكاتب سری علوم خفیه دارد.
از زاویه نگاه یك مبتدی، داستان كودكانه پینوكیو كه درباره "خوب بودن" است و نكات قابل تاملی درباره "دروغ نگفتن" دارد، در نهایت به اثری كلاسیك برای بزرگسالان در راستای تلاش برای رسیدن به خردمندی و روشنگری معنوی تبدیل میشود. فضای بیرحم داستان پینوكیو تصویر هولناكی از دنیای مدرن ما را نمایش داده و شاید قصد دارد تا راه فرار از دامهای این دنیای مدرن را به ما نشان دهد. با توجه به سابقه حرفهای نویسنده داستان و مراجعه به منابع کتب ادبی میتوان به مفاهیم اسرارآمیز پنهان در كارتون پینوكیو پی برد.
خاستكاه شكلگیری داستان پینوكیو
داستان پینوكیو اولین بار توسط فردی به نام "كارلو لورنزینی"(ملقب به كارلو كولودی) بین سالهای 1881 و 1883 در ایتالیا به رشته تحریر در آمد. لورنزینی این حرفه را از مقالهنویسی در روزنامهها آغاز كرد و در اغلب موارد برای بیان دیدگاههای سیاسی خود از روش طنزنویسی بهره میجست. لورنزینی در سال 1875 وارد دنیای ادبیات كودكان شد و از این طریق تلاش كرد تا عقاید سیاسی خود را به مخاطب انتقال دهد. برای مثال؛ سری داستانهای Giannettino كه عمدتاً به وحدت ایتالیا اشاره داشت.
لورنزینی در واقع بسیار علاقمند بود تا از یک كاراكتر دوست داشتنی و مهربان و در عین حال متقلب با هدف بیان عقاید خود از طریق ادبیات تمثیلی بهره گردید. وی در سال 1880 نگارش داستان Storia di un burattino (داستان عروسك خیمه شب بازی) را آغاز كرد كه بعدها به ماجراهای پینوكیو شهرت یافت. این داستان هر هفته در روزنامه Il Giornale dei Bambini (روزنامه ایتالیایی ویژه كودكان) به چاپ میرسید.
ماجراهای پینوكیو، یك قصه خیالی است كه ماجراهای یك عروسك چوبی خودرای و لجباز را در مسیر تبدیل شدن به یک پسر واقعی شرح میدهد. این داستان در سال 1883 به چاپ رسید.
آثار لورنزینی صرفاً سیاسی نبودند. دستنوشتههای او، بویژه ماجراهای پینوكیو زوایای پنهان متافیزیكی و ماورای طبیعی بسیاری را در خود داشتند كه اغلب از دید خوانندگان امروزی پنهان میمانند. یكی از حقایق مهم برای درك كامل لایههای عمیق اثر لورنزینی اینست كه وی یكی از اعضای فعال فراماسونری بود.
در مقالهای با عنوان پینوكیو، برادر من، "جیووانی مالولتی"(Giovanni Malevolti) از فراماسونرهای ایتالیا سابقه ماسونی كارلو لورنزینی را چنین توصیف میكند:
"ورود كارلو به مكتب فراماسونری، با اینکه در هیچ سند رسمی ثبت نشده، اما از سوی همگان پذیرفته شده و قابل استناد است.
"آلدو مولا"(Aldo Mola)، یك فرد غیرماسونی كه معمولاً از وی به عنوان تاریخنگار رسمی مكتب فراماسونری یاد میكنند، با اطمینان ورود لورنزینی به فرقه فراماسونری را تایید كرده است.
به نظر میرسد حوادثی در زندگی او رخ داده است كه این نظریه را به سادگی تایید میكند: تاسیس روزنامهای تحت عنوان Il Lampione (موسوم به فانوس دریایی) در سال 1848 كه لورنزینی در باب آن چنین اظهار داشت: "روشنیبخش کسانی است که در تاریکی سرگردان هستند." لورنزینی همچنین خود را شاگرد متعصب ماتزینی (از انقلابیون و فراماسونرهای برجسته ایتالیا) معرفی میکرد."
مالولتی چنین ادامه میدهد:
برای مطالعه داستان "ماجراهای پینوكیو" دو روش وجود دارد. اولین روش همان است كه من آن را "غیرمذهبی و عوامانه " توصیف میكنم زیرا كه خواننده، به احتمال زیاد یك كودك است، درباره اتفاقات ناگواری كه برای این عروسك چوبی رخ میدهد، مطالبی را یاد میگیرد. روش دوم، مطالعه این داستان از نگاه ماسونی نویسنده آن است كه نمادگرایی درون آن، بدون هیچگونه جایگزینی، مکمل روایت ساده و خطی حوادث است.
لورنزینی داستان پینوكیو را با الگوبرداری از عقاید قدیمی و کهن در متون سری و رمزگونه به رشته تحریر درآورد: روایت سادهای از یك داستان كه مورد توجه عامه قرار میگیرد و مفاهیم پنهان خود را تنها برای "کسانی که در جریان هستند" فاش میکند.
تحلیل فیلم
تفاوتهای بسیاری بین كتاب كولودی و فیلم والت دیزنی وجود دارد. د فیلم والت دیزنی، طرح داستان سادهتر شده و پینوكیو به شخصیتی ساده، خوشگذران و بیخیال تبدیل شده است تا كاراكتری خودرای و ناسپاس در كتاب اصلی. با این وجود، همه عناصر اصلی داستان در این فیلم به عاریت گرفته شده حال آنكه پیام مخفی داستان هنوز دست نخورده باقی مانده است.
«خلق» شخصیت داستان
فیلم با پدر "ژپتو" (Geppetto)، یك چوب تراش ایتالیایی، آغاز میشود كه در حال ساخت یك عروسك خیمه شببازی از یك تكه چوب است. او این عروسک را به شکل یک انسان میسازد اما عروسك موجودی بیجان است.
ژپتو، از جهت دیگر، همان نماد "خالق"(Demiurge) فلسفه افلاطون و عارفان مسیحی است. واژه "خالق" به صورت تحتاللفظی در زبان یونانی "خالق، صنعتگر یا استادکار" ترجمه میشود. در زبان فلسفه، خالق یا سازنده "خدای کوچکتر" جهان مادی است، خالقی كه موجودات ناقص را خلق میكند كه در دام زرق و برق زندگی مادی گرفتار میشوند. خانه ژپتو مملو از ساعتهایی است كه ساخته دست اوست و همانطور كه احتمالاً میدانید از این ساعتها برای سنجش زمان استفاده میشود، یعنی یكی از محدودیتهای بزرگ این سیاره خاكی.
ژپتو عروسك زیبایی را خلق كرده است اما پس از آن متوجه میشود كه به كمك "خدای بزرگتر" نیاز دارد تا به پینوكیو روحی الهی اعطا نماید كه برای تبدیل شدن به یك "پسر واقعی" یا به بیان رمزی یك انسان روشنضمیر به آن نیاز است. پس، او چه كار میكند؟ وی "رو به ستارهای در وسط آسمان زانو زده و دعا میكند." ژپتو از خدای بزرگتر (بنیانگذار كبیر فراماسونها) میخواهد تا روحی الهی در وجود پینوكیو بدمد.
آیا این ستاره میتواند همان ستاره صورت فلکی شعرای یمانی یا ستاره درخشان فراماسونری باشد؟
"پری آبی رنگ" ، نماینده خدای بزرگ، سپس به زمین فرود میآید تا به پینوكیو فهم این جهانی، یا به تعبیر عرفا "عقل" را اعطا نماید.
پری نعمت زندگی و اختیار را به پینوكیو هدیه داد. اگرچه او زنده است اما هنوز یك "پسر واقعی" نیست. مكاتب سری میآموزند كه زندگی واقعی تنها پس از روشنگری آغاز میشود. هر چیزی غیر از آن چیزی جز زوال تدریجی نیست.
زمانیكه پینوكیو می پرسد:"آیا من یك پسربجه واقعی هستم؟" پری پاسخ میدهد: "نه پینوكیو. تحقق آرزوی ژپتو كاملاً به تو بستگی دارد. شجاعت، راستگویی و تواضع خودت را ثابت كن، در اینصورت مطمئناً روزی یك پسر واقعی خواهی شد."
موضوع اتکاء به نفس قویاً از آموزههای عارفان مسیحی/فراماسونری الهام میگیرد: رستگاری روح مسئلهای است كه از طریق خویشتنداری و خودشناسی معنا پیدا میكند. فراماسونرها این فرآیند را با ادبیات تمثیلی سنگ زبر و تکامل سنگ صیقل داده شده نمادسازی میكنند.
"در تفكرات فراماسونری، سنگ زبر و ناهموار استعاره از اولویت یک فراماسون ناآگاه برای روشنگری است. یك سنگ صیقلی نیز نماد یك فراماسون است كه از طریق آموزههای فراماسونری در راستای تحقق یك زندگی شرافتمندانه گام بر میدارد و با پشتكار فراوان سعی میكند به روشنگری دست یابد. درسی كه باید آموخت اینست كه با استفاده از ابزارهای آموزشی و فراگیری علم و دانش، انسان میتواند شخصیت معنوی و اخلاقی خود را بهبود بخشد. همانند انسان، هر سنگ زبر و ناهموار در ابتدا موجودی ناقص است. انسان با آموزش، تربیت و عشق برادرانه میتواند سنگ وجودی خود را به گونهای بسازد که مورد آزمون قرار گرفته و در حدود مرزهای خود شکل گرفته باشد."
به همان روشی كه فراماسونرها فرآیند روشنگری را با تبدیل یک سنگ زبر و ناهموار به صاف نشان میدهند، پینوكیو نیز سفر خود را با تكه ناهمواری از چوپ آغاز میكند و به دنبال آنست تا سطوح خود را هموار ساخته و در نهایت به یك پسر واقعی تبدیل شود. چنین اتفاقی باید حادث گردد تا او لایق روشنگری شود و او به یك فرآیند كیمیاگری درونی نیاز است. وی باید زندگی كند، با وسوسههای خود مبارزه نماید و با استفاده از وجدان خود، باید راه صحیح را پیدا كند. اولین گام رفتن به مدرسه (نماد علم و دانش) است. پس از آن، وسوسههای زندگی بلافاصله مسیر پینوكیو را تغییر میدهند.
وسوسه شهرت و ثروت
روباه مكار(نماد افراد دروغگو) و گربه پینوكیو را در مسیر رفتن به مدرسه فریب میدهند تا "برای كسب موفقیت راه آسان را در پیش بگیرد": حرفه هنرپیشگی. علیرغم هشدارهای وجدانش، عروسك چوبی از شخصیتهای مرموز و ناشناس پیروی كرده و به "استرومبولی"(Stromboli)، یك عروسكگردان خشن و پرخاشگر فروخته میشود.
پینوكیو در حین نمایش با جنبههای مثبت "راه آسان" نیز آشنا میشود: شهرت، ثروت.
اما پینوكیو خیلی زود متوجه میشود كه این موفقیت ظاهری هزینه های گزافی را به دنبال دارد: اینكه وی نمیتواند برای دیدن پدر ژپتو(همان خالق خود) به خانه بازگردد، پولی كه او بدست میآورد صرفاً برای ثروتمند شدن استرومبولی، عروسكگردان نمایشها، است و با گذشت زمان هرچه سن او بالاتر میرود، بهتر میفهمد چه سرنوشتی در انتظار اوست.
تصویری نسبتاً تاریك و وحشتانگیز از هنرپیشگی ظاهر می شود. وی در می یابد که اساساً چیزی بیش از یك عروسك خیمه شب بازی نبوده است. پس از درك ماهیت واقعی "راه آسان"، پینوكیو متوجه میشود كه دچار افسردگی شده است. او به لطف عروسکگردان ظالم خود مانند حیوانی در قفس نگهداری میشود. در واقع او با فروش روح خود فریب خورده بود.
پس از آن پینوكیو دوباره به وجدان و ضمیر آگاه خود بازمیگرددو تلاش میكند تا از آنجا فرار كند. اما همه افراد با وجدان خوب در جهان هم نمیتوانند او را نجات دهند و نمیتواند این قفل را باز كند. برای نجات او باز هم به دخالت نیروی الهی نیاز است اما به شرط آنكه قبل از آن به پری (فرستاده الهی) و البته مهمتر از آن، به خودش حقیقت را بگوید.
وسوسههای لذتهای دنیوی
پس از بازگشت به راه صواب، پینوكیو یكبار دیگر توسط روباه مكار فریب میخورد تا به "جزیره خوشی" برود، مكانی بدون مدرسه(نماد علم و دانش) و قوانین(نماد اصول اخلاقی). كودكان میتوانند تحت نظر مرد كالسكهچی بخورند، بنوشند، سیگار بكشند، با هم گلاویز شده و با اراده خویش همه چیز را تخریب كنند.
جزیره خوشی استعاره از "زندگی دنیوی" است كه جهل و نادانی، تلاش برای بهره بردن از لذتهای زودگذر و ارضای پستترین تمایلات نفسانی از ویژگیهای آنست. مرد كالسكهچی با علم به اینكه این راهی كامل برای به بردگی كشاندن افراد است، آنها را مدام تشویق میكند. پسرانی كه در این سبك زندگی به شكل احمقانهای افراط میكنند، در نهایت به الاغ تبدیل شده و برای كار در معدن از سوی مرد كالسكهچی مورد استثمار قرار میگیرند. این نیز تصویر هولناک دیگری از توده مردم جاهل و نادان است.
پینوكیو نیز به تدریج به الاغ تبدیل میشود. به بیان رمزی، در واقع او به هویت مادی نزدیكتر میشود تا خود معنوی كه این حیوان لجوج نماد و تجسم آن است.
این بخش از داستان اشاره ادبی به اثر كلاسیك "اپولیوس"(Apuleius) نویسنده رومی تحت عنوان "مسخشدگان" یا "الاغ طلایی" است كه در مكاتب سری همچون فراماسونری مورد مطالعه قرار میگیرد.
مسخشدگان ماجرای "لوسیوس"(Lucius) را تشریح مینماید كه به دلیل حماقت خویش با عجایب جادوگری فریب خورد و به الاغ تغییر هویت داد. این مسئله وی را به سفری طولانی و طاقتفرسا سوق داد كه در نهایت نیز توسط "ایزیس" (Isis) نجات یافت و به فرقه سری او پیوست. ماجرای این مسخشدگی به دلیل خط کلی داستان، تمثیل معنوی و شکل ورود به اسرار شباهتهای فراوانی به ماجرای پینوكیو دارد. پینوكیو پس از آنكه به خود میآید، از قفس زندگی دنیوی و جزیره خوشی فرار میكند.
آغاز مسیر روشنگری
پینوكیو برای دیدار دوباره پدر خویش به خانه باز میگردد اما در خانه كسی نیست. وی میفهمد كه ژپتو توسط نهنگی عظیمالجثه بلعیده شده است. پس از آن، عروسك چوبی خود را به آب میاندازد و برای پیدا كردن خالق خویش وارد شكم نهنگ میشود. این آخرین مرحله ورود او به مسیر روشنگری است كه باید از تاریكی و ظلمت زندگی جاهلانه خویش(كه نماد آن شكم نهنگ غول پیكر است) گریخته و نور معنوی را بدست آورد.
یكبار دیگر، كارلو كولودی به شدت تحت تاثیر داستان قدیمی سیر و سلوك معنوی: كتاب یونس پیامبر قرار گرفت. جریان حضرت یونس و نهنگ در مكاتب سری مطالعه میشوند.
پینوكیو دشواریهای مسیر ورود به روشنگری را پشت سر گذاشته و از تاریكی جهالت بیرون میآید. حال وی یك "پسر واقعی" است، انسانی روشنضمیر كه زنجیرهای زندگی مادی را پاره كرده و به خود والایش رسیده است. او یك نشان طلایی از پری دریافت میدارد كه بیانگر موفقیت در طی كردن مسیر كیمیاگری تغییر هویت پینوكیو از فلزی سخت به طلا است. "هدف بزرگ" تحقق یافته است. پس چه كاری باقی مانده است؟ البته، یک جشن حسابی!
نتیجهگیری
اگر از زوایه دید کودکانه خود فاصله گرفته و سپس به داستان پینوکیو بنگریم، داستان پینوكیو به جای یك سری ماجراهای تصادفی، به یك ادبیات تمثیلی معنوی عمیق و نمادین تبدیل میشود. جزئیات این فیلم كه ظاهراً بیمعنی و نامفهوم است ناگهان به حقیقتی اسرارآمیز و مرموز تبدیل شده یا حداقل جوامع بیرحم امروزی را نشان میدهند. كارلو كولودی، نویسنده داستان با الهام از داستانهای قدیمی فراطبیعی نظیر مسخشدگان و یونس و نهنگ تلاش کرد تا داستانی با موضوع ورود به مکتب را به سبك امروزی بنویسد که مهمترین جنبه زندگی فراماسونری است
داستانی با یک قرن قدمت
داستان پینوكیو نمونهای از جنبه انسانیتر آموزههای سری است. این داستان بر پایه آموزههای فراماسونری استوار است و توجه عمیق به آن فاش میسازد كه این آموزهها پیشینه فلسفی افرادی است که كنترل رسانههای جمعی را در اختیار دارند.
هرچند وفاداری كارتون والت دیزنی به مكتب فراماسونری همواره مورد اختلاف بوده است اما انتخاب این داستان به عنوان دومین فیلم انیمیشنی كه در این استودیو فیلمسازی ساخته شده است، مطالب بسیاری برای بازگو كردن دارد.
بسیاری از جزئیات نمادین كه به این فیلم اضافه شده است بیانگر درك عمیق مفاهیم سری كتاب كولودی است. با توجه به تیراژ بالای نسخه قابل پخش فیلم پینوكیو و موفقیت جهانی آن میتوان گفت كه همه جهان شاهد طی كردن مسیر روشنگری بودهاند اما عده اندكی آن را به طور كامل درك كردند.
موضوع مهمی که در این داستان کمتر مورد توجه قرار گرفته، «خلق» یک انسان توسط انسان دیگر است؛ موضوعی که این روزها توسط جریانی مبهم و مرموز در ایران نیز تکرار می شود.
طرح این موضوعات در برهه زمان کنونی در ایران را نمی توان تصادفی یا از روی غفلت دانست و مشرقبزودی در ادامه گزارشات ویژه خود، این مساله را کاملا موشکافی و ریشه یابی خواهد کرد.
توصیه های ثروتمندترین مرد معنوی جهان حضرت آیت الله بهجت (ره)
اهل بیت
به هر اندازه از بیانات اهل بیت دور باشیم از خود ایشان دوریم.امام زمان (عج)
لازم نیست که انسان در پی این باشد که به خدمت حضرت ولی عصر تشرف حاصل کند بلکه شاید خواندن دو رکعت نماز سپس توسل به ائمه اطهار بهتر از تشرف باشد.نماز
این احساس لذت در نماز یک سری مقدمات خارج از نماز دارد و یک سری مقدمات در خود نماز. آنچه پیش از نماز و در خارج از نماز باید مورد ملاحظه باشد و عمل شود این است که انسان گناه نکند و قلب را سیاه و دل را تیره نکند. معصیت روح را مکدر می کند و نورانیت دل را می برد. و در هنگام نماز نیز انسان باید زنجیر و سیمی دور خود بکشد تا غیر خدا داخل نشود یعنی فکرش را از غیر خدا منصرف کند.نماز شب
نماز شب مفتاح توفیقات است.خودسازی
ائمه فرموده اند: شما خود را اصلاح کنید ما خودمان به سراغ شما می آییم.چون کوی دوست هست
نویسنده: حسن طاهریسلام علیه یوم یموت
هرگزم نقش تو از لوح دل و جان نرود
هرگز از یاد من آن سرو خرامان نرود
آنچنان مهر توام در دل و جان جای گرفت
که اگر سر برود از دل و از جان نرود
سالی نگذشته بود که به اشارت و رهنمود او در طلب علم دین گام نهاده بودم. درست چهار ماه گذشته از بهار 1374 در نخستین روزهای تیرماه و گرمای سخت عصر جمعه قم، کمتر کسی را در کوچه و خیابان می یافتی و من که از بحث صمدیه، باز می گشتم، از مدرسه به سمت کوچه ارک راهی بودم. از کوچه ارک که پای در خیابان ارم گذاشتم، ایشان بود و در کنارشان طلبه ای که می شناختمش. هر دو وارد کوچه ارک شدند و من نیز به آنان پیوستم. تنهای تنها و در خلوتی سه نفره. طلبه پرسش هایش را گفت و پاسخی شنفت و رفت. و من ماندم و وجود نورانی مردی که تصور تنها بودن با او را هیچ گاه نداشتم. سرشار بودم از شوق؛ آنچنان که به طرب آمده باشم. گویا سال ها بود که می شناسدم. همچون پدری مهربان، سرشار از تبسم و مهر و صمیمیت، عصا به دست، عمامه ای ساده، لباسی تمیز و قدیمی و شالی بافتنی بر کمر بسته، آهسته می رفت. سخنم را کامل می شنید و چون سخن می گفت به رسم ادب می ایستاد و پاسخ را می فرمود.
پرسیدم: « حضرت استاد! کسب علم و معرفت آن چنان هم که می گویند، آسان و کوتاه نیست. چه باید کرد؟» تبسم فرمود و گفت: « عزیزم! راه کوتاه و بار را سبک کنید. سبک بار باشید، تا آسوده راه روید. مسافت طولانی است و سخت و دشوار. بار سنگین شما را باز می دارد از ادامه راه. بارتان را کم کنید. گناه نکنید و از معصیت دوری جویید تا بار سبک شود و مسافت کوتاه. برای کم کردن بار، گناه نکنید.!»
عصایش را حرکت داد و به راه افتاد و من در پی ایشان باز پرسیدم: « حضرت استاد! چه بسیارند جوانان مشتاقی که به انسان رجوع می کنند. برای ترویج معنویت و امور دینی و بالا بردن سطح بهره وری و باردهی معنوی به آن ها چه کنیم؟» دوباره ایستادند و بانشاط و صمیمیتی بیشتر، دستشان را جلو آوردند و فرمودند: « با دست پر جلو روید. خودتان را که اصلاح کنید، دستانتان پر خواهد بود .با دست پر حرکت کنید. مطمئن باشید، مؤثر خواهید بود. خودتان را که اصطلاح کنید، دیگران به شما روی می آورند و به سمت شما می آیند. باز هم می گویم، راه را طولانی نکنید؛ مسافت را کوتاه و بار را سبک کنید!»
و این جملات کوتاه را که می نگارم، ایشان برایم به تفصیل می فرمود؛ با شاهد مثال، شعر و حدیث و آیه، قصه و حکایت و حادثه. آن چنان که بند بند آن در تمام وجودم حک می شدند دوباره پرسیدم: « کدام یک از اساتید اخلاق بهترند؟ و در این راه چه باید کرد؟» و دوباره تبسم ایشان بود که شکفت. شاید به ناپختگی و نادانی من که از استاد کامل معرفت و عشق چنین پرسشی می نمودم. آب در کوزه و من تشنه لبان گرد جهان می گشتم. سپس با خنده ای پدرانه فرمود: « عزیز! این ها ملاک نیست. خیلی از افراد به دنبال استاد و معلم اخلاق می روند. اما به همان چیزی که می دانند، عمل نمی کنند. در آغاز کار بسیاری هستند که تشنه معرفت و اخلاق هستند.
به ظاهر تشنه اند، اما ممکن است همان شیدای تشنه لب، استاد خود را به قتل برساند؛ همچون ابن ملجم که شاگرد امیرالمؤمنین (ع) بود. باید مجاهده با نفس را کامل کنید، سپس به این مرحله برسید. «لنهدینهم سبلنا» باید حاصل شود. اگر دیدید هدایت در مسیر خدا به دست نیامده بدانید که مجاهده تان ناقص بوده. مجاهده را کامل کنید، یقین بدانید که خداوند همه امور را اصلاح خواهد فرمود. هدایت خداوند در صورتی کامل و تمام می شود که مجاهده شما کامل باشد.»
ایشان می گفت و من می شنفتم؛ جمله نورانی اش را . به منزل ایشان که رسیدیم، دستان فرتوتشان را به دو دست گرفتم و لب بر آنان نهادم با تمام وجود. با خویش می خواندم مصرعی را که بارها از ایشان شنفته بودم: « در خانه اگر کس است، یک حرف بس است» و حال آن که در آن دقایق، حرف ها به من فرمود. از آن عصر به یادماندنی، شبی چند نگذشته بود که در بازگشت از نماز عشاء در پی ایشان دوان دوان شدم؛ در عطش نوشیدن جرعه ای دیگر از کلامش. این بار پرسشی را که در ادامه زیارت آن عصر در ذهنم ایجاد شده بود، بازگفتم: « حضرت استاد! برای کامل کردن مجاهده و کسب توفیق خدمت به اسلام، لذت عبادت و انسان شدن، آسان ترین راه و کلید چیست؟» همچون پیش ایستاد و این بار با قاطعیت، دقیقاً چنین فرمود: « نماز شب، نماز شب، نماز شب! نماز شب کلید توفقیات روز است.»
گویی از صحبت ما نیک به تنگ آمده بود
بار بربست و به گردش نرسیدیم و برفت
صبر است مرا چاره هجران صبر! دیگر چه جای شکایت و اشک و شراره آه؟! با کسی که پای در عقال عقل، بسته نام و ننگ و فریب است، چه جای شرح فراق و داغ تو؟! «فراق یار نه آن می کند که بتوان گفت: با تو لحظه ای از لحظات بودن، آرزوی دیرینه. ساکنان سختی کشیده معرفت است. هر کسی را که راه نیست بر حلقه مستان خراباتی! عاقلان، خرابی خرابات را می نگرند و شیدایان، آبادی خراب آباد دل. فهم این جمله که داند
«ساخت ما را هم او که می پنداشت
به یکی جرعه اش خراب شدیم»
(محمود سنجری)
تنها ماییم که دیر رسیده بر قافله معرفت تو، انگشت حسرت به لب، می خوانیم که «نشان یار سفر کرده از که پرسم باز» دلخوش به آنیم که با قافله مطیعان خدا و رسول و وارثان انبیا و صدیقین و شهدا و صالحان، آشناییم و سربلندیم که رفیق و هم نشین آنان، هرچند دورادور و پای در گل و مانده در دام نام و نان! اگرچه «زبان خامه ندارد، سر بیان فراق»، لیک خرسندیم به دوستی با دوستان بهترین دوستان خدا و پیوستگی با کریمه نور که فرمود: « و من یطع الله و الرسول فاولئک مع الذین انعم الله علیهم من النبیین و الصدیقین والشهداء و الصالحین و حسن اولئک رفیقاً» (نساء / 69)
داغ دل ما را چه شفا و مرهمی است، جز به این امید که شادان و خرامان به حریم آسمانیان در زمزمه با امام غایب از دیده، چنین پر کشیدی ای آسمانی مرد!
کنون که وجود ایشان در جوار رحمت حق آرمیده و بانگ الرحیل فرموده شنوایان و بینایان اهل راز، این خطاب حق را می شنوند و می بینند: « و سلام علیه یوم ولد و یوم یموت و یوم یبعث حیا» سوره مریم / آیه 15.
و نیز در همین باره فرمود: «النبى اولى بالمؤمنین من أنفسهم».
« ـ در رعایت مصالح فردى و اجتماعى ایمان آوردگان ـ ولایت پیامبر(صلى الله علیه وآله وسلم)بر جان و مال آنان بالاتر و بیشتر از ولایت خود آنان است».
بدیهى است كه این ولایت با رحلت پیامبر(صلى الله علیه وآله وسلم) پایان نمىپذیرد. و حفظ حدود اسلام و استقرار نظام مسلمین كه حكمت امضاى چنین ولایتى براى آن حضرت(صلى الله علیه وآله وسلم)، بود پس از او نیز استمرار مى یابد. و بدین طریق ائمه بزرگوارى كه وارثان تمام شئون پیامبر ـ غیر از نبوّت ـ مى باشند عهده دار این ولایت و حاكمیت به حساب مى آیند.
امام رضا (علیه السلام) مى فرمایند: «إنّ الامامة خلافة اللّه و خلافة رسوله(صلى الله علیه وآله وسلم) و مقام امیرالمؤمنین (علیه السلام) و خلافة الحسن و الحسین(علیهما السلام). إن الامام زمام الدین و نظام المسلمین و صلاح الدنیا و عزّ المؤمنین، الامام أسّ الاسلام النامى و فرعه السامى. باالامام تمام الصلوة و الزكوة و الصّیام و الحج و الجهاد و توفیر الفیىء و الصدقات و امضاء الحدود و الاحكام و منع الثغور و الاطراف».
«براستى امامت، خلافت از خدا و خلافت رسولخدا (صلى الله علیه وآله وسلم) و مقام امیرالمؤمنین (علیه السلام) و خلافت حسن و حسین (علیهما السلام) است. براستى امامت، زمام دین و نظام مسلمین وصلاح دنیا و عزّت مؤمنان است.
امام، بنیاد رشد كننده اسلام و شعبه والاى آن است. به وسیله امام است كه نماز و زكات و روزه و حج و جهاد شكل مىگیرند و كمال مىیابند و خراج و صدقات فزونى مىپذیرند و حدود و احكام الهى اجراء مىشوند و مرزها و جوانب مملكت اسلامى محفوظ مىمانند».
در این دوران، امام زمان حضرت مهدى (علیه السلام) كه از جانب خدا و به تبعیّت از پیامبر (صلى الله علیه وآله وسلم) دارنده همه شئونات مذكور است، در پس پرده غیبت بسر مىبرد و از سوى دیگر تردیدى نیست كه باغیبت آن بزرگوار، خداوند حكیم، پیروان او و امّت بزرگ اسلام را بىسرپرست و بلاتكلیف نمىپسندد.
پس یا باید پذیرفت كه خداوند امر تعیین حاكم و ولىّ امر را مطلقاً بر عهده خود مردم وا نهاده است كه ممكن نیست. چون شرایط غیبت، حكمتهاى جعل حاكم و ولىّ امر الهى را تغییر نداده بلكه آن را ضرورىتر مىسازد، و خدایى كه در دوران حضور پیامبر (صلى الله علیه وآله وسلم) و امام (علیه السلام) مردم را بى رهبر و سرپرست نپسندیده، وا نهادگى آنان را در زمان غیبت امضا نمى فرماید.
و یا باید قبول كرد، كه در دوران غیبت نیز، اشخاصى با بهرهگیرى از ولایت الهى و حق حاكمیت پیامبر و امام، در چهار چوبه كلمات راهگشا و فرمایشات مسئولیت بخش خود آن بزرگواران، حق ولایت و وظیفه سرپرستى مسلمین را بر عهده دارند.
اسحاق بن یعقوب از امام زمان (علیه السلام) طى نامهاى مىپرسد كه به هنگام غیبت شما در حوادثى كه روى مىدهد به چه كسى مراجعه كنیم؟ فرمود:
«اما الحوادث الواقعه فارجعوا فیها إلى رواة حدیثنا فانّهم حجّتى علیكم و انا حجّة اللّه.»]
«در حوادث و رویدادهایى كه برایتان پیش مى آید به راویان حدیث ما مراجعه كنید كه آنها حجت من بر شما هستند و من حجت خدایم».
امام حسن عسكرى(علیه السلام) فرمودند: «فامّا من كان من الفقهاء صائناً لنفسه حافظاً لدینه مخالفاً لهواه مطیعاً لأمر مولاه، فللعوام أن یقلّدوه.»
«هر فقیهى كه نگهدارنده نفس ـ از انحرافات و لغزشها ـ و حفظ كننده دین و مخالف با هواهاى نفسانى و مطیع امر مولاى خویش باشد، بر عامّه مردم است كه تقلید كننده ـ و تابع ـ او باشند».
و امام صادق (علیه السلام) فرمودند: «ینظر اِنّ من كان منكم ممن روى حدیثنا و نظر فى حلالنا و حرامنا و عرف احكامنا فلیرضوا به حكماً فانّى قد جعلته حاكماً».
«آنان كه باهم اختلافى دارند باید بنگرند و یك نفر از بین شما را كه راوى حدیث ما و صاحب نظر در حلال و حرام، باشد و احكام ما را بشناسد شناسایى كنند و او را «حَكَم» قرار دهند زیرا من او را حاكم بر شما قرار دادم.
ساده اندیشانه خواهد بود اگر كسى بگوید دائره این «حجّت قرار گرفتن» و «لزوم تبعیت و تقلید» و «جعل حاكمیت» فقط منحصر در اختلافات شخصى دو نزاع كننده یا پارهاى فروع فقهى مىباشد، و امام زمان(علیه السلام) و سایر امامان بزرگوار در این فرمایشات به امر مهم حكومت و راهبرى اجتماع بر اساس قواعد اسلام و قرآن، نظرى نداشته و تشكیل حكومت اسلامى و كیفیت پیاده شدن احكام اجتماعى این دین مبین را، در این احادیث ونظایر آنها، نادیده گرفته و دست فتنه پردازان دوره غیبت را در بازیچه قرار دادن نظام اسلام و مسلمین، كاملا باز قرار دادهاند!!
امام راحل (قدس سره) در مبحث ولایت فقیه از «كتاب البیع» بعد از نقل و بررسى دهها دلیل و روایت معتبر مىفرماید:
از آنچه بیان شد نتیجه مىگیریم كه فقهاء از طرف ائمّه (علیهم السلام) در جمیع آنچه در اختیار آنان بوده است، داراى ولایت هستند. مگر دلیلى بر اختصاص امرى خاص به معصوم (علیه السلام)اقامه شود كه در آن صورت، این اصل كلى، استثناء مىخورد ... .
ما قبلا گفتیم همه اختیاراتى كه در خصوص ولایت وحكومت براى پیامبر(صلى الله علیه وآله وسلم) و ائمه(علیهم السلام) معیّن شده است، عیناً براى فقیه نیز معیّن و ثابت است. امّا اگر ولایتى، از جهت دیگر غیر از زمامدارى و حكومت، براى ائمه (سلام اللّه علیهم) معین و دانسته شود، دراین صورت فقهاء ازچنین ولایتى برخوردار نخواهند بود. پس اگر بگوییم امام معصوم(علیه السلام)راجع به طلاق دادن همسر یك مرد یا فروختن و گرفتن مال او ـ گرچه مصلحت عمومى هم اقتضا نكند ـ ولایت دارد، این دیگر در مورد فقیه، صادق نیست و او در این امور ولایت ندارد، و در تمام دلایل كه پیشتر راجع به ولایت فقیه گفتیم، دلیلى بر ثبوت این مقام براى فقها وجود ندارد. چنانكه در كلام امام راحل (قدس سره) اشاره شده ولایت فقیه با همه گستردگىاش در حیطه حفظ مصلحت عمومى جامعه اسلامى شكل مىگیرد.
به عبارت دیگر، فقیه جامع الشرایط در هر شرایط زمانى و مكانى و اجتماعى باید راهى رابرگزیند كه مكتب و مقرّرات آن بهتر اجرا شود. و به تعبیر فقها، باید «غبطه مسلمین» را رعایت نماید، به این معنا كه در همه امور باید آنچه را كه بیشتر به صلاح اسلام و مصلحت مسلمین است اختیار كند.
از همین دیدگاه است كه در حكومت اسلامى دوران غیبت، تشكیل قواى سهگانه قانونگذارى، قضایى، اجرایى و نهادهاى نظارتى از طرف فقیه ضرورت مىیابد وبا همه اختیاراتى كه ولىّ فقیه در اداره اجتماع دارد، باز هم مراجعه به آراى مردم در امورى چون تعیین رئیس جمهور و نوّاب مجلس و غیره معنا پیدا مىكند.
خطبهی اول
بسماللهالرّحمنالرّحیم
الحمد لله ربّ العالمین بارئ الخلائق اجمعین نحمده و نستعینه و نستغفره و نتوكّل علیه و نصلّى و نسلّم على حبیبه و نجیبه و خیرته فى خلقه حافظ سرّه و مبلّغ رسالاته بشیر رحمته و نذیر نقمته سیّدنا و نبیّنا ابىالقاسم المصطفى محمّد و على ءاله الأطیبین الأطهرین المنتجبین الهداة المهدییّن المعصومین المكرّمین سیّما بقیّةالله فى الأرضین.
همهى شما برادران و خواهران عزیز نمازگزار و مؤمنین حاضر در این اجتماع باشكوه را و خودم را توصیه میكنم و دعوت میكنم به حفظ تقوا و پرهیزگارى، كه مایهى سعادت و پیروزى در دنیا و آخرت است. و تبریك عرض میكنم عید سعید فطر را به همهى شما، و همهى ملت ایران، و همهى مسلمانان عالم.
ماه رمضان، سرشار از بركات الهى، بر ملت ما و دیگر مسلمانان گذشت و سعادتمندانِ بسیارى از بركات این ماه بهرهمند شدند. در این هواى گرم، در این روزهاى بلند، با زبان روزه و با احساس گرسنگى و تشنگى و پرهیز از لذات و هوىهاى نفسانى، روز را به اطاعت پروردگار سپرى كردند و بسیارى شب را به دعا، به ذكر، به مناجات، به قیام لله پرداختند. آنهائى كه با عبادت خدا، با انجام فرائض الهى در این ماه به تكلیف خود عمل كردند، احساس رضایت و بهجت میكنند. كار معنوى و مجاهدت با نفس در این ماه، به صاحبان همت و صاحبان اراده، كه شما مردم عزیز هستید و روزه را تحمل كردید، احساس شادى و مسرت معنوى میبخشد. این هم یكى از خصوصیات كار براى خدا و تلاش و مجاهدت لله است كه صاحب آن، با وجود تحمل مشكل و تحمل زحمت، احساس شادى میكند و خداوند این شادى را متصل كرده است به شادى روز عید فطر؛ كه در عظمت این روز همین بس كه شما در قنوتهاى نُهگانهى این نماز پربركت، خدا را قسم میدهید به این روز - «اسئلك بحقّ هذا الیوم»(۱) - این نشاندهندهى رتبهى بالاى این روز است.
امیدواریم خداى متعال عبادات شما را قبول كند و رحمت و تفضل خود را بر ملت ایران سرازیر و مرحمت فرماید و اجر فراوانى به خاطر تلاشهائى كه در این ماه انجام دادید، به شما بدهد. یكى از تلاشهاى بزرگ این ماه، راهپیمائى روز قدس بود كه حقیقتاً با هیچ زبانى نمیتوان اهمیت كار شما را توصیف كرد؛ كه در هواى گرم، با زبان روزه، در این خیابانها، در سرتاسر كشور، حركت كردید براى اینكه ایستادگى ملت ایران را دربارهى این مسئلهى مهم جهان اسلام و تاریخ اسلام اثبات كنید. ملت زنده یعنى این. لازم است با همهى وجود و از اعماق دل، از این همت ملت ایران تشكر كنیم.
یك سنت خوب هم امسال بیش از سالهاى دیگر دیده شد، كه خوب است مورد توجه قرار بگیرد و آن، افطارى دادنهاى ساده و بىپیرایه در مساجد و در خیابانها بود در بیشتر شهرهاى كشور - كه بسیار كار شایستهاى است - در مقابل افطارىهاى مسرفانهاى كه شنیده شد، دانسته شد كه بعضىها به بهانهى افطار، حركات و عمل مسرفانه انجام میدهند و به جاى اینكه در ماه رمضان وسیلهاى بشوند براى نزدیكى روحى به فقرا و مستمندان، با این عمل، با این حركت، خود را در لذات جسمانى غرق میكنند. نمیخواهیم بگوئیم كه اگر در افطار، كسى غذاى مطبوعى مصرف كرد، این كار ممنوع است؛ نه، در شرع اینها ممنوع نیست؛ اسراف ممنوع است، زیادهروى ممنوع است، ریختوپاش فراوانى كه گاهى در اینجور مجالس انجام میگیرد، ممنوع است. چه بهتر كه كسانى كه میخواهند افطارى بدهند، با همین سنتى كه رائج شده است، افطارى بدهند؛ كه مردم را، رهگذران را و كسانى را كه مایلند از افطارى استفاده كنند، در این سفرههاى رایگان و با بذل و بخشش و گشادهدستى، در كوچهها، در خیابانها، در حسینیهها، افطارى میدهند.
امیدواریم خداوند متعال به همهى شما ملت ایران بركت بدهد، اعمال شما را قبول كند و توفیق حفظ دستاورد ماه مبارك رمضان را تا سال آینده به همهى شما مرحمت كند.
بسماللهالرّحمنالرّحیم
والعصر. انّ الانسان لفى خسر. الّا الّذین ءامنوا و عملوا الصّالحات
و تواصوا بالحقّ و تواصوا بالصّبر.(۲)
خطبهی دوم
بسماللهالرّحمنالرّحیم
الحمد لله ربّ العالمین و الصّلاة و السّلام على سیّدنا و نبیّنا ابىالقاسم المصطفى محمّد و على ءاله الأطیبین الأطهرین المنتجبین سیّما علىّ امیرالمؤمنین و سیّدة نساء العالمین و الحسن و الحسین سبطى الرّحمة و امامى الهدى و علىّبنالحسین زینالعابدین و محمّدبنعلىّ الباقر و جعفربنمحمّد الصّادق و موسىبنجعفر الكاظم و علىّبنموسىالرّضا و محمّدبنعلىّ الجواد و علىّبنمحمّدالهادى و الحسنبنعلىّالعسكرى و الحجّة القائم المهدىّ صلوات الله علیهم اجمعین و السّلام على ائمّة المسلمین و حماة المستضعفین و هداة المؤمنین و نستغفر الله و نتوب الیه.
همهى برادران و خواهران را دعوت میكنم، توصیه میكنم به رعایت تقوا در گفتار، در كردار، در موضعگیرى، در حركتهاى گوناگون اجتماعى، اقتصادى، سیاسى.
در این ایام، در منطقهى غرب آسیا و شمال آفریقا و كلاً در منطقهى اسلامى، حوادث بسیارى در جریان است؛ چند مورد از این حوادث را با اختصار مورد اشاره قرار میدهیم. در كشور خود ما، حادثهى مهم، تشكیل دولت جدید است كه بحمدالله با همت مردم و تلاش همهجانبه، این خواستهى قانونى و سنت ملى با بهترین وجهى انجام گرفت و انشاءالله بزودى با انجام وظیفهاى كه مجلس شوراى اسلامى نسبت به انتخاب وزراى صالح خواهد كرد، دولت تشكیل خواهد شد و كارهاى بزرگ و مهمى را كه بر عهده دارد، آغاز خواهد كرد؛ اگرچه هماكنون هم بسیارى از كارها را شروع كردهاند. امیدواریم توفیق الهى شامل حال رئیس جمهور محترم و مسئولان اجرائى كشور باشد و همراهى مردم هم به آنها كمك كند، دعاى مردم هم كمك كند كه بتوانند كارهاى بزرگى را كه برعهده دارند - كه كارهاى بزرگ، منافع بزرگى هم دارد؛ دشوارىهاى بزرگى هم دارد - به بهترین وجهى به انجام برسانند.
اما در سایر كشورهائى كه در حول و حوش ما هستند - در منطقهى غرب آسیا و شمال آفریقا - حوادث به این صورت شادىآور نیست؛ نگران كننده است. یك حادثه، حوادث فلسطین مظلوم است كه بعد از گذشت شصتوپنج سال از اشغال رسمى فلسطین، هنوز ظلم و جور و اجحاف به آن ملت مظلوم به طور روزانه ادامه دارد؛ تخریب خانهها، دستگیر كردن بىگناهان، جدا كردن فرزندان از پدران و مادران، انباشتن زندانها از كسانى كه بدون گناه در زندانند یا دوران محكومیت زندانى خود را سپرى كردند؛ و دردناك اینكه قدرتهاى مسلط غرب هم از آن جنایتكاران با همهى وجود حمایت میكنند. این یكى از مصیبتهاى دنیاى امروز كنونى است كه از یك ظلم آشكار كه مركّب است از دهها و بلكه صدها ظلم به طور متراكم، كسانى حمایت میكنند كه ادعاى طرفدارى از حقوق بشر، از دموكراسى و از اینگونه شعارهاى زیبا و رنگین بر زبان دارند، اما در عمل از جنایتكاران حمایت میكنند!
الان هم باز مجدداً مذاكراتى بین دولت خودگردان فلسطین و صهیونیستها شروع شده است كه مطمئناً نتیجهاى جز آنچه كه در مذاكرات قبلى پیش آمد، نخواهد داشت؛ كه عبارت است از عقبنشینى فلسطینىها از حقوق خودشان، و تشویق متجاوز به تجاوز بیشتر، و سركوب كردن مبارزات بحق مردم فلسطین. خانهها را خراب میكنند، ساختمانهاى غصبى براى مردم اشغالگر و غاصب میسازند و میگویند داریم مذاكره میكنیم! حالا هم كه اعلام كردهاند مذاكرات سرّى است. دستپخت استكبار در این مذاكرات، مطمئناً به ضرر فلسطینىها است.
ما معتقدیم دنیاى اسلام باید از انگیزهى خود در مسئلهى فلسطین لحظهاى كوتاه نیاید و عمل غاصبانهى گرگهاى درندهى صهیونیست و حامیان بینالمللى آنها را محكوم كند. این مذاكراتِ به اصطلاح با میانجیگرى آمریكا - كه در واقع آمریكا میانجى نیست، خود او یك طرف قضیه است؛ در طرف غاصبان فلسطین و صهیونیستها قرار دارد - به ظلم بیشتر به مردم فلسطین و منزوى شدن مسلمانان مبارز فلسطین نینجامد.
مسئلهى دیگر، مسئلهى مصر است. ما از آنچه كه در مصر میگذرد، نگرانیم. گمان وقوع جنگ داخلى در مصر، با كارهائى كه دارد میشود، روزبهروز تقویت پیدا میكند؛ و این فاجعه است. لازم است ملت بزرگ مصر، نخبگان سیاسى، نخبگان علمى، نخبگان دینى در آن كشور بزرگ نگاه كنند به وضعیت موجود و ببینند چه عواقب وخیمى بر این وضعیت ممكن است مترتب شود؛ ببینند وضعیت سوریه را؛ ببینند آثار حضور مزدوران غرب و مزدوران اسرائیل و تروریستها را در هر نقطهاى كه در آنجا تروریستها فعالند؛ ببینند این خطرات را. دموكراسى و مردمسالارى باید مورد توجه قرار بگیرد؛ كشتار مردم بشدت محكوم است؛ زبان خشن و زورِ گروههاى مردمى در مقابل یكدیگر، مطلقاً بىفایده است و حامل ضررهاى بزرگى است. از دخالت قدرتهاى بیگانه - آنطورى كه الان مشاهده میشود - جز ضرر براى مردم مصر، چیزى به بار نخواهد آمد. گره مصر را خود مردم مصر باید باز كنند، نخبگانشان باید باز كنند؛ فكر كنند، عواقب وخیم و خطرناكى را كه ممكن است بر این وضعیت مترتب شود، بسنجند. اگر خداى نكرده هرجومرج به وجود بیاید، اگر خداى نكرده جنگ داخلى به وجود بیاید، چه چیزى دیگر میتواند جلوى آن را بگیرد؟ بهانه براى دخالت ابرقدرتها - كه خودشان بزرگترین بلا براى یك كشور و یك ملت هستند - به وجود خواهد آمد. ما نگرانیم. برادرانه توصیه میكنیم به نخبگان مصرى، به مردم مصر، به گروههاى سیاسى، به گروههاى مذهبى، به علماى دینى، كه خودشان به فكر بیفتند، خودشان اقدام كنند؛ اجازه ندهند به بیگانگان و قدرتمندان - كه با احتمال قوى، سرویسهاى جاسوسى آنها در ایجاد این وضعیت بىدخالت نیستند - اینها باز بیایند دخالت كنند.
مسئلهى بعدى هم مسئلهى عراق است. در عراق، یك دولتى، یك حكومتى با موازین مردمسالارى و آراء مردم بر سر كار آمده است. چون ابرقدرتها و نیروهاى مرتجع منطقه از این وضع ناراضىاند، میخواهند نگذارند آب خوش از گلوى مردم عراق پائین برود. این انفجارات، این كشتارها، این تروریسم جنایتكار، یقیناً از كمك و پشتیبانىهاى مالى و سیاسى و تسلیحاتى برخى از قدرتهاى منطقهاى و فرامنطقهاى ناشى شده است، كه نمیخواهند بگذارند ملت عراق زندگى خودش را بكند. اینجا هم لازم است سیاستمداران عراقى، مسئولان عراقى، گروههاى عراقى، شیعه و سنى، عرب و كُرد، ببینند وضعیتى را كه در برخى از كشورهاى دیگر هست؛ و ببینند عواقب اختلافات داخلى و جنگ داخلى را كه زیرساختهاى یك كشور را نابود میكند، آیندهى یك ملت را تباه میكند. در همهى این قضایا، رژیم صهیونیستى و غاصبان اسرائیل نشستهاند با خشنودى این وضعیت را تماشا میكنند و احساس راحتى و آسایش میكنند. آیا این روا است؟
پروردگارا ! به محمد و آل محمد، همهى ما را از خواب غفلت بیدار كن. پروردگارا ! دست اشرار را، دست متجاوزان را از ملتهاى اسلامى و كشورهاى اسلامى كوتاه كن. پروردگارا ! به محمد و آل محمد، اسلام و مسلمین را در همه جا نصرت عطا فرما.
بسماللهالرّحمنالرّحیم
انّا اعطیناك الكوثر. فصلّ لربّك و انحر. انّ شانئك هو الأبتر.(۳)
والسّلام علیكم و رحمةالله و بركاته
چند روز پیش در دیدار دانشجویان با حضرت آقا یه جمله رو ایشان خطاب به دانشجویان امر واجب کردند که "اختلاف نظر نباید به دعوا و کدورت و احیانا خشونت بیانجامد"
با خودم فکر کردم دیگه خیلی شورش رو در آوردیم که آقا برای یک مسئله خیلی کوچک که از بدیهی ترین نیازهای جامعه ایست که مسلمانان باید درآن زندگی کنند بهمون تذکر بده.
ناخودآگاه یاد وصیت شهید تهرانی مقدم افتادم"روی قبر من بنویسید :کسی که می خواست اسرائیل را نابود کند"
آن آرمان کجا و این آرمان کجا!نقطه سرخط...
ما باید همواره دشمن را در کمین ببینیم وآماده باشیم.یاعلی مدد....چند روز پیش در دیدار دانشجویان با حضرت آقا یه جمله رو ایشان خطاب به دانشجویان امر واجب کردند که "اختلاف نظر نباید به دعوا و کدورت و احیانا خشونت بیانجامد"
با خودم فکر کردم دیگه خیلی شورش رو در آوردیم که آقا برای یک مسئله خیلی کوچک که از بدیهی ترین نیازهای جامعه ایست که مسلمانان باید درآن زندگی کنند بهمون تذکر بده.
ناخودآگاه یاد وصیت شهید تهرانی مقدم افتادم"روی قبر من بنویسید :کسی که می خواست اسرائیل را نابود کند"
آن آرمان کجا و این آرمان کجا!نقطه سرخط...
ما باید همواره دشمن را در کمین ببینیم وآماده باشیم.یاعلی مدد....
ما دولــتی كه نه ،
قــــریه ای كـه نـه ،
مــــزرعـه ای که نه ،
حتی « طــــویـلـه ای » به اسم اسرائیل را هم به مشروعیت قبول نمیکنیم ...
حتی اگر کل عالم آن را به رسمیت بشناسد ...!
سید حسن نصرالله