علمی ـ سیاسی

حكومت مردم بر مردم و برای مردم هرگز محكوم به نابودی نخواهد بود.

مقاله فوق با توجه به متغیرهای ذکر شده در عنوان آن، قصد دارد از چند منظر به آن نگاهی بیندازد که به ظاهر متفاوت ولی در نهایت به یک مقصد و نتیجه منتهی خواهد شد.


1 ـ رسانه ملی طبق روال معمول و غیر منطقی خود به مانند اکثر اتفاقاتی که در گذشته حادث شده بود سعی کرد اینبار نیز ترور شهید فخری زاده را از زاویه ای کاملا غیر حرفه ای و پوپولیستی نمایش دهد. متاسفانه این نوع سیاست مسبوق به سابقه بوده و در دوره ای که اصلاح طلبان زمام امور را در دست داشتند نیز کم و بیش اعمال می شد. در این ماجرا رسانه ی ملی بدوا و بدن در نظر گرفتن جوانب آن و از طریق دوربین های خود ( بخوانید اندیشه های خود) ماجرا را  به سمت توده های مردم نه خواص و نخبگان سوق داد و سعی کرد از آن نمد کلاهی برای خود ببافد.


در اینجا، بیشتر گزارش هایی مورد توجه آن سازمان قرار گرفت که معطوف به انتقاد از دولت بود. بعبارت دیگر به جای آنکه آن سازمان به بررسی ترور آن دانشمند شهید و چگونگی آن بپردازد و آن را به افکار عمومی اطلاع رسانی کند، در جهت تسویه حساب سیاسی خود با دولت بهره برد و تلویحا سعی کرد اتفاقات فوق را به برجام و دولت روحانی منتسب کند. از 10 هزار توئیت چند ساعت اول پس از ترور فخری زاده، حدود 79 درصد توئیت ها مخالفت با برجام، همکاری با آژانس انرژی اتمی و مذاکره و تنها 21 درصد آن ها علیه آمران و عاملان جنایت بود. به عبارت دیگر مسئله امپراتوری رسانه ای انتقام نیست؛ تداوم فشار حداکثری و جلوگیری از لغو تحریم هاست. متاسفانه این نوع سیاست نیز کم و بیش در رسانه ی ملی بعد از ترور استاد فخری زاده تکرار گردید. این درحالیست که نام این شهید بزرگوار در قطعنامه های مربوط به دولت آقای احمدی نژاد آورده شده بود و برجام سعی در رفع و دفع تحریم های ظالمانه و از سوی دیگر سعی در خارج کردن افراد فوق الذکر از لیست سیاه داشت.

 

2_ به نظر می رشد منتسب کردن این ترور به دولت نا مشروع اسرائیل در واقع بیانگر نوعی ضعف اطلاعاتی می باشد. اینکه دولت اسرائیل دولتی فاشیستی و تروریستی و غیر قانونی می باشد در آن شک و شبه ای وجود ندارد. اما از طرف دیگر تکذیب این ترور از طرف دولت اسرائیل و اصرار مقامات ج اا بر دست داشتن دولت فوق بدون ارائه شواهد متقن( تا لحظه نگارش این مقاله) و صرفا بر اساس سخنان چند سال پیش نتانیاهو، به خوبی بیانگر ضعف ساختار و ظرفیت های اطلاعاتی، امنیتی و سایبری می باشد. به قول سردار علائی باید دید چه ضعفی در ساختار و سازوکارهای دستگاه های امنیتی ایران وجود دارد که علیرغک محتمل بودن ترور افرادی مانند شهید فخری زاده و پیش بینی محافظ برای آ ن ها باز هم عملیات تروریست ها موفق می شود.

 

متاسفانه ترور استاد شهید فخری زاده فرصتی برای تسویه حساب های سیاسی فراهم آورد. درحالیکه می توانست و می بایست یک اجماع ملی در داخل علیه تروریسم شکل می گرفت.

 

گمنامی تنها برای شهرت پرستان درد آور است
وگرنه همه اجر‌ها در گمنامیست
محکمه خون شهداء محکمه عدلیست
که ما را در آن به محاکمه می‌کشند


مخرج مشترک تمام اخبار و رویدادهای پسا انتخاباتی ایالات متحده در رسانه ی ملی بر این اصل استوار است که هیچگونه تفاوتی بین جمهوری خواهان و دموکرات ها در آمریکا وجود ندارد. از حضور کارشناسان سیاسی عمدتا گزینش شده تا نحوه ی انعکاس و تحلیل اخبار در رسانه ی ملی، همگی موید این مدعاست.

این اصل حاکم بر رسانه ی ملی بیشتر از آنکه مبتنی بر واقعیت ها باشد بر پایه یک "ایدئولوژی خدشه ناپذیر غیر قابل انعطاف" استوار است. این نوع جهان بینی بعد از جنگ تحمیلی بواسطه ی برخی اقدامات خصمانه دول اروپایی و آمریکایی حالتی افراطی تر نیز به خود گرفته است. این ایدئولوژی بر این اصل استوار است که ماهیت ج اا بر دشمنی با استکبار و در راس آن آمریکا استوار است. در واقع آمریکا ستیزی تشکیل دهنده ی هویت اصلی انقلاب اسلامی ایران است و هر آنچه که آن را مخدوش و یا کمرنگ کند با مخالفت سرسخت ایدئولوژیست های حاکم بر ج اا مواجه خواهد شد.

رسانه ی ملی نیز بازتاب دهنده ی افکار و اندیشه های این جهان بینی می باشد و با توجه به تاثیری که بر افکارعمومی میگذرد،

بهترین ابزار برای مبلغین این نوع جهان بینی می باشد. بنابراین اگر به واقع بین جمهوری خواهان

و دموکراتها تفاوتی هر چند اندک هم وجود داشته باشد بعلت نوع نگاه پاتریمونیالیستی حاکم بر این جهان

بینی امکان نشر آن وجود نخواهد داشت. به عبارت دیگر نشر آن در تباین با اصول حاکم بر این ایدئولوژی قرار

می گیرد.


اکنون که این یادداشت را به نگارش در می آورم، نتایج انتخابات ریاست جمهوری 2020 آمریکا حاکی از برتری بایدن بر ترامپ می باشد و این نوشتار با این مفروض به تحلیل می پردازد.

این پیروزی یا برتری بایدن بر ترامپ بدوا مرهون سیستم و نظامی است که متکی بر قانون و نه مصلحت است. سیستمی که در آن ساختار بر کارگزار غلبه می کند و کارگزار بدون توجه به اصول حاکم بر نظام سیاسی و تنها بر اساس شعارهای پروپاگاندایی و پوپولیستی نمی تواند و یا بهتر بگوییم نمی گذارند به اهدافی بر خلاف اصول فوق دسترسی پیدا کنند. قانون و توجه و تاکید به مر آن و همچنین ضمانت اجرایی آن یکی از اصول اساسی این ساختار می باشد که کارگزار را ملزم به تبعیت از آن می کند. ساختاری که تحت تاثیر عواملی چون هوچی گری، مصلحت اندیشی و ... قرار نمی گیرد و شخصیتی همچون ترامپ با همه ی شامورتی بازی هایش در نهایت می بایست و باید تسلیم رای مردم گردد. لذا جان خود و صدها هزار نفر دیگر و همچنین کیان کشور را در معرض خطر و هوس قدرت طلبی خود قرار نمی داد.

پس سیستم یا ساختار به مفهوم مجموع اصول مورد قبول یک نظام یا واحد سیاسی می باشد و دیگر اجزای این واحد باید خود را با این ساختار وفق دهند و سیاستمداران خودسر یاmaverick  نمی توانند از آن تخطی کنند. بنابراین به نظر می رشد که برنده اصلی این انتخابات نه "بایدن"، بلکه ساختاری است که به کارگزار یا نیروهای سیاسی این فرصت را مهیا می کند که در یک رقابتی دموکراتیک و مبتنی بر مشارکت شانس خود را برای پیروزی محک بزنند.


سردار سلیمانی علیرغم اعتقاد و باور خود به مکتب اسلام و اینکه سعی می کرد که هویت خود را از اسلامیت بگیرد، ولی در نهایت ایرانی وار زیست و برای ایران جنگید. وی در جهان اسلام بعنوان یک شخصیتی انترناسیونالیست شناخته می شد که تمام هم و غم وی در قالب سیاست هایی  بود که بر پایه منافع مشترک اقوام و ملت های متضرر از تروریسم می چرخید. سردار سلیمانی از یکسو با تکیه بر آموزه های پراگماتیستی و از سوی دیگر اسلامی، سعی در رفع و دفع خطرهایی بود که منطقه بحران زده ی خاورمیانه را تحت الشعاع قرار داده بود. ریشه کن کردن تروریسم، ایجاد صلح و امنیت پایدار، اتحاد بین شیعه و سنی و از همه مهمتر دفاع از تمامیت ارضی و مرزی ایران و ...، همگی از آرمان های وی و مسئولیت هایش نشات می گرفت. جایگاه و نقش او در ایجاد صلح و ثبات در منطقه به گونه ای بود که روزنامه ی آمریکایی " مک کلثی" در سال 2008 گزارش داده بود:" سلیمانی برای توقف درگیری ها میان نیروهای امنیتی عراق ... پا درمیانی کرده است؛ یکی از نخستین و مهمترین پیروزی های سلیمانی بر آمریکا در عراق، ایجاد برتری سیاسی بود، نه نظامی."

سردار خوش آوازه ی اسلام و ایران بدوا فنون نظامی را آموخت و متعاقبا در محیط های مختلف قرار گرفت و در نهایت به عمل پرداخته است. این تسلسل منطقی، انسجام و غنای فکری و شخصیتی مناسب در حوزه عمل به ارمغان آورد. او وظایف خود را انجام داده و هیچ گاه نگران خطرها و بدگوئی ها نبوده است و این با فرآیندی که ابتدا عمل و بعد سعی و خطاهای متعدد باشد، تفاوتی نظرگیر دارد. او ضمن اشراف به مسایل روز سیاسی از بازی های سیاسی خود را در حذر داشت. شم سیاسی داشت ولی در چارچوب این حزب و آن حزب قرار نگرفت. در مسائل غیر تخصصی اظهار نظر نکرد. فراتر از سیاست داخلی قرار گرفت و به همین خاطر مورد حمایت اکثر قشرها قرار گرفت.

سردار سلیمانی پراگماتیستی بود مصلح که در قالب شعارهای رادیکالیستی نمی گنجید. شکیبا بود و خویشتن دار. قدرت را توام با اقتدار داشت ولی با زبان منطق مخاطب را اقناع می کرد. جزء مسئولین رده بالای نظامی بود ولی هیچ گاه اسیر پروپاگاندای رسانه ای قرار نگرفت. او فقط نظامی گری کرد و به به هیچ چیز غیر از وظایف محوله که در حیطه تخصص اش بود، اظهار نظری نکرد. نظامی ای بود که برای صلح، آرامش و ثبات جنگید. او برای انسانیت جنگید و شهید شد. هیچ گاه اسیر افراطی گری ها نشد و مسیر اعتدال و میانه روی را پیشه خود کرد. بر خلاف برخی از هم مسلکان اش، دچار آفت سیاست زدگی نگردید. اقتدار و عزت خود را از مردم گرفت نه از انتصابات!!!

راز ماندگاری و جاودانگی این سردار سرافراز نیز به همین دلیل می باشد. در پایان این دل نوشته را مزین به جمله معروف دکتر علی شریعتی می کنیم که فرمود:" اگر در صحنه نیستی، هر کجا که میخواهی باش، چه به شراب نشسته باشی و چه به نماز ایستاده باشی، هر دو یکی است."


" اتاق فکر آشوب گران بیرون از مرزها بود. آن ها به نحو وسیع از امکانات فضای مجازی استفاده کردند و به همین دلیل هم از قطع اینترنت ناراحت شدند. در واقع اینترنت در اختیار اهداف تروریستی قرار داشت و کسانی که طرفدار اینترنت هستند باید این بعد اینترنت یعنی سو استفاده تروریست از آن را در نظر بگیرند. قطع اینترنت به دلیل مسائل امنیتی بود که بعد هم مجدد وصل شد."

گزاره های فوق چکیده ای از مطالب دبیر ستاد حقوق بشر قوه قضائیه در حاشیه دیدار خود با سفرای مقیم تهران درباره حوادث آبان ماه بود. در اینجا به اختصار به ذکر نکاتی خواهیم پرداخت.

گزاره های فوق، فارغ از گوینده ی آن، چندین سال از تریبون های رسمی کشور شنیده شده و هربار با ادبیاتی متفاوت ولی اهدافی یکسان بیان شده است. اینکه گوینده محترم، اتاق فکر این آشوب گران( بخوانیم معترضان) را به بیرون از مرزها نسبت می دهند، فارغ از صحت و سقم آن، به خوبی بیانگر آن است که هنوز به واکاوی ریشه ای این اعتراضات نپرداخته اند؛ اعتراضاتی که در داخل شکل گرفت و حال ممکن اسن یکسری سوار بر این موج شوند. ولی من حیث المجموع به نظر می رسد صورت مسئله را پاک کردن و آن را به دیگران نسبت دادن علاج مشکلات نمی باشد. این دیدگاه متاسفانه تحت عناوینی همچون توهم توطئه، دائی جان ناپلئونی و...، ریشه در فرهنگ سیاسی ایرانیان نسبت به جهان هستی و تفسیری که از این جهان ارائه می کند، دارد. البته تجارب تلخ گذشته این ملت، از یورش اقوام مهاجر به سرزمین شان و نیز مداخله ی فزاینده ی قدرت های خارجی در امور داخلی ایران، در تعمیق چنینی بینشی نقشی اساسی داشته است.

گوینده محترم در بخش دوم صحبت های خود به تاثیر اینترنت در جهت اهداف تروریستی می پردازد و آن را تقبیح می کند. صرف استفاده یا بهره برداری گروه های تروریستی از اینترنت، مجوزی جهت قطع اینترنت نمی شود. قطع اینترنت بیشتر از آنکه به دفع و رفع سو استفاده کنندگان گروه های تروریستی منجر شود، عموم جامعه را متاثر کرد؛ بطوریکه در یکی از موارد، وزیر ارتباطات خسارات وارد شده به اپراتورها را 1080 میلیارد تومان اعلام کرد. بعبارت دیگر صرف سو استفاده از اینترنت حتی بنابر دلائل امنیتی،دلیلی دال بر قطع آن نمی شود. به ازای تامین امنیت مردم، معیشت و کارهای روزانه آن ها را اخلال کردن، هرگز مقرون به صرفه نبوده و می بایست جهت رفع آن تدابیری اتخاذ کرد

 


دو روز پیش در صحن علنی مجلس 39 نماینده خواستار استیضاح وزیر کشور به دلیل عملکرد وی در ناآرامی های آبان ماه شدند. در اینباره به ذکر نکاتی خواهیم پرداخت.

یکی از علت های مطرح شده در باب استیضاح وزیر، مدیریت ناصحیح مصرف سوخت و " اقناع نکردن مردم" اعلام گردیده است. در جریان ماجرای فوق، بدوا مصوبه سران کشور درباره قیمت گذاری جدید سوخت بود که می بایست توسط دولت به اجرا گردد. یا بعبارتی این تصمیم گیری بطور کامل مسئولیتش با دولت نبود بلکه دولت یکی از پایه های این تصمیم گیری بود که در نهایت مسئولیت اجرایی آن به دولت محول گردید. فارغ از اینکه دولت موافق یا مخالف باشد، این تصمیم جنبه اجرایی به خود گرفت و به منصه ظهور گذاشته شد. حال پس از اجرای آن و متعاقبا بروز نا آرامی ها، همه ی مسئولیت ها و وظایف به گردن دولت انداخته شد بدون آنکه متناسب با این مسئولیت ها اختیاراتی داشته باشد.

دقیقا در همین راستا، استیضاح وزیر کشور تا حد زیادی جناحی و سیاسی  به نظر می رسد. وزیری که تنها مسئولیت اجرایی و هماهنگی تصمیمات سران 3 قوه را به نمایندگی از دولت داراست. سوالی که حال پیش می آید این است که چرا مجلس محترم به سایر سران قوا که در واقع مکمل این تصمیم بودند اعتنایی نمی کند و یا حداقل از آنان در مورد " اقناع نکردن مردم" مطالبه گری نمی کند؟ این خط و مشی و جهت گیری از 2 حالت خارج نیست :

یا اینکه مجلس عامدا به این موضوع اعتنایی نمی کند که در این حالت، در راس امور بودن مجلس، عملا شعاری بیش نیست و یا اینکه مجلس به این امور واقف است ولی به دلایلی کاملا مصلحت جویانه از انتقاد کردن به آن ابا دارد که در اینصورت هم باز برخلاف شئون نمایندگی عمل می کند؛ چراکه نمایندگان عصاره فضائل ملت می بایست تمامی جوانب را در نظر گیرند.

علی ایحال به نظر می رسد، متاسفانه همیشه وهمواره این طرز تفکر غلط و ناصواب وجود داشته که نهادهای انتصابی مصون از خطا تلقی شده و هیچ قصوری بر آن ها مترتب نمی باشد و اگر هم صحت داشته باشد، ابراز کردن آن متحمل هزینه هایی است. بعنوان مثال آیا شورای نگهبان برای رد صلاحیت های گسترده ای که انجام داده و می دهد، دغدغه ای از این جهت که مردم می بایست اقناع شوند، به خود راه می دهد؟ اگر جواب آری باشد این دغدغه در کدامین محافل مورد واکاوی و بررسی قرار گرفته است. اگر جواب خیر باشد صحبت از افکار عمومی ولزوم آگاهی بخشی به آنان از حیز انتفاع ساقط است


سند آموزشی یونسکو با عنوان " دگرگون ساختن جهان ما: دستور کار 2030 برای توسعه پایدار" هدف خود را چنین بیان می‌کند:" تضمین آموزش با کیفیت برابر و فراگیر و ترویج فرصت‌های یادگیری مادام‌العمر برای همه و اهداف وابسته به آن." این سند در 25 سپتامبر 2015 در نیویورک به تصویب کشورهای عضو یونسکو رسید. در آن 17 هدف تعیین شده که امضاکنندگان متعهد شده‌اند تا سال 2030 به آن‌ها دست یابند، از این رو است که سند به "سند 2030" شهرت یافته است.

امروزه آموزش با تکیه بر تجربیات سایر کشورها به مقوله مهمی جهت پیشبرد کشورها مبدل شده است. و کشورها سعی دارند با توجه به فرآیندهای طی شده در سایر کشورها، به این امر اهتمام ویژه‌ای داشته باشند. در این اثنا برخی از موسسات و سازمان‌های بین‌المللی نظیر یونسکو با ارائه‌ی پیشنهادها و راه‌کارهایی درصدد حصول به این امر ـ آموزش ـ هستند. بعبارت دیگر مقوله آموزش امروزه دیگر در انحصار صرف نهادهای دولتی نمی‌باشد؛ به این معنا نهادهای دولتی می‌توانند نقش مکمل را در کنار سایر موسسات غیر انتفاعی ایفا نمایند. گستره و پهنه‌ی فصول ارائه شده جهت آموزش از طرف این موسسات در نهایت نفع آن عاید کسانی خواهد شد که بخواهند با تلفیق آن اصول با ارزش‌ها و فرهنگ‌های خود، از آن بهره‌برداری نمایند.

سند موسوم به 2030 از طرف یونسکو با ارائه 17 سرفصل و 59 بند جهت دگرگون ساختن جهان برای توسعه‌ی پایدار از جمله امر آموزش، به این امر اهتمام ورزیده است. اما سوالی که این مقاله در پی پاسخ به آن می‌باشد این است که چرا برخی از مسئولین رده بالای جمهوری اسلامی با این سند به مخالفت برخاسته‌اند؟

" ترویج سبک زندگی غربی"، "تلاش برای به کرسی نشاندن ارزش‌های لیبرالیستی و سکولاریستی"، مغایرت با اهداف انقلاب اسلامی"، "وجود سند بالا دستی در زمینه آموزش و بی نیاز بودن از چنین سندهایی" و... خلاصه انتقادهای وارد شده بر این سند می‌باشد که از سوی برخی منتقدین محترم اظهار شده است. آیا واقعا تمام و کمال این اظهارات بر سند 2030 وارد می‌باشد؟ آیا سند 2030 خیانت به انقلاب است؟ آیا ارزش‌های لیبرالیستی در قالب این سند متبلور شده است؟ در یک کلام می‌توان گفت خیر. حال سوالی که پیش می‌آید این است پس علت اصلی مخالفت چیست؟ اگر اینها بهانه‌ای بیش نیست، پس دلایل اصلی مخالفت از کجا نشات می‌گیرد؟

به نظر می‌رسد دلایل مخالفت با چنین اسنادی نه به خاطر مغایرت مفاد آن با ارزش‌های اسلامی و انقلابی و نه به خاطر لیبرالیستی بودن آن، بلکه به نوع نگاه ما و جهان‌بینی ایدئولوژیکی ج‌ا بر می‌گردد. نگاه ایدئولوژیک به امر آموزش مانع از استفاده از تجربیات و راهکارهای سایر موسسات بین‌المللی می‌شود؛ چرا که در آن صورت ایدئولوژی ج‌ا، بواسطه عدم ارائه آلترناتیو محکوم به نابودی می‌باشد. نظام‌های ایدئولوژیک همواره مدعی حل تمام مشکلات و معضلات هستد و از اینرو هیچ نقصی را برخود مترتب قلمداد نمی‌کنند. دقیقا در همین راستا است که ج‌ا از موجود بودن اسناد بالادستی در زمینه آموزش یاد می‌کند و با این جهت‌گیری خود را مصون از سایر سندها می‌داند. اما سوالی که پیش می‌آید این است که چرا قبل از سند 2030 از آن توانایی‌های بالقوه خود در زمینه اسناد بالا دستی سخنی به میان نیامده بود؟ چرا عملکرد دولت‌ را از این جهت که چقدر به آن سند بالادستی پایبند بوده یا خیر مورد سنجش و ارزیابی قرار نداده‌اند؟ در پاسخ 3 فرضیه را می‌توان مطرح کرد: یا آن سند خیلی مورد توجه نبوده و یا اینکه سند 2030 خیلی مترقی‌تر از آن سند بوده است که در واقع توانسته است آن را به چالش بکشد. اما پاسخ صحیح تر می‌تواند اینطور بیان گردد که چون سند 2030 برآمده از یک سازمان غیر دولتی است و اینکه در تقابل با خودی و بهتر بگوییم "غیر" محسوب می‌گردد، مورد انتقاد بوده است.

ج‌ا با نگاهی ایدئولوژیک در عرصه‌ی جهانی شدن به این سند و امثال آن سند (برجام) با دیده‌ی "تردید" و "غیر خودی" می‌نگرد که این امر در نهایت همانطور که پیشتر به آن اشاره شد، مانع استفاده از تجربیات سایر موسسات بین‌المللی می‌باشد. سند 2030 نه اولین و نه آخرین سندی خواهد بود که ج‌ا با آن به مخالفت می‌پردازد.

با اندکی مطالعه در مفاد سند 2030 در خواهیم یافت که این سر فصل‌ها و بندها نه تنها هیچ مغایرتی با ارزش‌های انقلاب و آن چیزهایی که مخالفین اظهار می‌نمایند ندارد، بلکه از یکسری اصول مترقی و پیشرفته هم برخوردار است که زمینه را برای رشد شهروند جهانی فراهم می‌آورد.

در عرصه جهانی شدن ما با تکثر نهادها و موسسات غیر دولتی روبرو هستیم که هر یک به زعم خود به ارائه راه‌کارهایی در عرصه‌های تخصصی می‌پردازند. اما متاسفانه نگاه ایدئولوژیک و بسته ج‌ا مانع دیدن این تکثر می‌باشد. امروزه به گواه آمار و شواهد، موسسات غیر دولتی در زمینه آموزش در مقایسه با موسسات دولتی، از عملکرد موفقیت‌آمیزتری بهره‌مند بوده‌اند.


متاسفانه شاید شما هم شنیده و یا خوانده باشید که هر گاه نام شهید رجایی بعنوان نخست وزیر می آید در پسوند آن از بدرفتاری های و کج خلقی ها و همچنین مانع تراشی های بنی صدر صحبت می کنند. آیا تا به الان از خود پرسیده اید که چرا چنین برخوردی صورت می گیرد؟ چرا این دو شخص در ادامه ی کار به مشکل برخوردند و اغلب اوقات یکی نسبت به دیگری ارجحیت داده می شود؟ این ارجح بودن از کجا آمده است؟ آیا واقعا بنی صدر با شهید رجایی مشکل داشت؟ اگر آری پس چرا عده ای اصرار داشتند که بنی صدر، رجایی را بعنوان نخست وزیر برگزیند؟ و اگر جواب خیر باشد پس ریشه ی این مسایل از کجا نشات می گیرد؟

بنی صدر اولین رییس جمهور ایران، به موجب قانون گذشته حق داشت که نخست وزیر را خود تعیین کند و تایید و یا رد آن نیز در حیطه ی صلاحیت مجلس بود. از اینرو بنی صدر با توجه به شرایط زمانی قصد کرد نخست وزیری را تعیین کند که با سیاست های او همخوانی داشته باشد. وی در ابتدا از بین چند گزینه نظر داشت تا احمد سلامتیان را بعنوان نخست وزیر برگزیند اما بعدها احساس کرد که ایشان شانسی برای موفقیت ندارد. بعدها به سراغ مرحوم احمد خمینی رفت که با مخالفت جدی حضرت امام روبرو گشت.پس از آن به سراغ میرسلیم رفت که آن نیز به نتیجه ی دلخواه نرسید. پس از این کش و قوی های فراوان طرفین یعنی مجلس و نخست وزیری توافق کردند که هیئتی تحت عنوان هیئت ویژه تشخیص صلاحیت نخست وزیری تشکیل دهند. این هیئت آقای رجایی را بعنوان نخست وزیری برگزیدند و آقای بنی صدر نیز به ناچار پذیرفتند.

از فحوای نکات ذکر شده چنین می توان استنباط کرد که آقای رییس جمهور بر خلاف میل باطنی و همچنین بر خلاف قانون که انتخاب نخست وزیر را جزء حیطه ی وظایف رییس جمهور می داند، این وظیفه را بر عهده ی هیئت تشخیص صلاحیت نخست وزیر می گذارد.

دقیقا اختلاف بعدی آقای رجایی و بنی صدر از همین جا نشات می گیرد. بنی صدر نسبت به نخست وزیرش اقتداری نداشت. چرا که انتخاب ایشان نبوده است. به همین دلیل و یا دلایل دیگر بعدها در موضوعات مختلف من جمله انتخاب وزرا به مشکل برخوردند و اغلب اوقات امروزه رسانه های دیداری و شنیداری  ژست حق به جانب گرفته و از موضع یک قاضی حکم به بدرفتاری بنی صدر می کنند . بعبارت دیگر همان بلایی را که بر سر مهندس بازرگان آوردند ایندفعه بر سر بنی صدر آوردند؛ چراکه مهندس بازرگان هم در نحوه ی اجرای برنامه هایش هیچ اختیار و اقتداری نداشت و صرفا مجری اوامر و نواهی حضرت امام بودند.

بنابراین تحمیل یک نخست وزیر شاید در ابتدا توانست موفقیتی برای جناح انحصار طلب حاصل کند اما با گذشت زمان این اختلافات پرده از چهره برداشت و چهره ی واقعی خود را نشان داد.در واقع تحمیل نخست وزیر صرفا تامین کننده ی منافع جناحی گروهی خاص بود نه منافع ملی؛ چرا که با گذشت زمان و در حین جنگ این اختلافات در نهایت تیشه به ریشه ی منافع ملی زد.

ما وقتی به نخست وزیری همچون شهید باهنر می رسیم مشاهده می کنیم که همگرایی، تعامل و همبستگی ایشان با شخص رییس جمهور رجایی زمینه را برای پیشبرد اهداف و منافع ملی میسر می سازد.

ماجرای اختلاف شهید رجایی با بنی صدر و تداوم آن ما را به یاد آن ضرب المثل معروف می اندازد که می گفت: «خشت اول گر نهد معمار کج تا ثریا می رود دیوار کج»

من الله التوفیق


روی کار آمدن مهندس بازرگان نه بر حسب انتخاب بلکه انتصابی بود که تحت شرایط و مقتضیات زمانی و مکانی و همچنین برحسب ولایتی که امام از طرف شارع مقدس داشت، صورت گرفت.در واقع پشتوانه ی سیاسی این دولت که به آن مشروعیت می بخشید همانا حضرت امام بودند. بنابراین این دولت می بایست تابع اوامر و نواهی حضرت امام باشد؛ چراکه مشروعیتش نه ناشی از قدرت مردم بلکه ناشی از یک فقیه و رهبر دینی می باشد که در صورت صلاحدید و تشخیص خیر می توانست آن را برکنار کند و شخص دیگری را جایگزین کند.

برنامه ها و اقدامات دولت ناشی از وظایفی بود که در حکم امام در نخست وزیری مهندس بازگان آمده بود. برنامه های دولت به 2 قسمت تقسیم می شد. یک قسمت از آن مستقیما منبعث شده از فرامین امام بود و قسمت دیگر آن بصورت تلویحی بود. دولت خارج از شرح و وظایفی که از جانب رهبری برایش تدوین شده بود، هیچ قدرت و اختیاری نداشت و زمانیکه خارج از این چارچوب عمل می کرد با بحران ها و چالش هایی مواجه می گردید.

این بحران ها و چالش ها و یا بعبارت دیگر این دخالت ها در امور دولت کار را به جایی رساند که مهندس بازرگان عطایش را به لقایش بخشید و استعفا داد. به قول مسعود بهنود، به فاصله یک هفته پس از پیروزی انقلاب، یکباره چپ و راست،دوست و دشمن منتقد و طعنه زن بازرگان و دولت موقت او شدند. اتهام ها از آسمان می بارید. هر مدیری را که بر می گزید، انقلابیون دیروزی و امروزی بر نمی تافتند.

اقتضائات زمانی و عملکرد مهندس بازرگان بطور عجیبی به سمت واگرایی از یکدیگر سوق داده شده بود. بازرگان در زمانی به قدرت رسید که جامعه ی انقلابی آن روز تحمل پذیرش این مشی و سیاست را نداشت. شاید اگر کمی دیرتر به نخست وزیری می رسید، جامعه شرایط پذیرش آرا و عقاید او را می داشت.

در پایان از قول مسعود بهنود می نویسم که بازرگان یک یادگار بزرگ از خود به جای گذاشت. او در سخت ترین و تندترین لحظات که در تاریخ ملتی کم اتفاق می افتد، هیچ گاه میانه روی را ترک نگفت. بر اصول لیبرالیسم وفادار ماند و آرمان خود را تکذیب نکرد. یادگار بزرگتری که از وی باقی ماند، پس از دوران دولت موقت بود که او نقش منتقد و مخالف دولت ها و اپوزیسیون را بر عهده گرفت. محک دیگری برای کسی که دارای آرمانی بود.

از مقایسه ی سرگذشت او با دیگر همراهان روزهای نخست انقلاب می توان دریافت پایداری او را بر اصول و ارزش های انسانیش. او ایران را ترک نگفت. به ضد ارزش های خود تبدیل نشد، به گرداب سیاست بازی در تبعید نیفتاد. گردن در مقابل قدرت های بیگانه کج نکرد. به اردوی دشمن پناه نبرد و این آخرین محکی بود که روزگار بر او زد


پس از گذشت یکسال از توافق بین ایران و گروه 1+5 که در ادبیات سیاسی از آن تحت عنوان برجام یاد می‌کنند، کنشگران سیاسی و احزاب منتسب به آنان هر کدام به درخور جایگاه و سلیقه‌ی خود نسبت به آن واکنش نشان داده و به موضع‌گیری در باب آن پرداخته‌اند.

این مقاله قصد آن را دارد تا با گذر از این نوع موضع‌گیری‌ها به مصداقی اشاره کند که افراطیون با تکیه بر آن قصد تخریب دولت را به هر بهانه ای دارند و نمونه‌ی اخیر آن هم مسئله مالیا اوباما دختر پرزیدنت اوباما می‌باشد.

لطفا به گزاره‌های زیر توجه فرمایید:

بیام خواستگاریت جیگر/ خانوادگی تخمی هستید/ مامانت زبونش دو تیکس/ چرا سگت شبیه گوسفنداس/ یه سفره بگو مادرت بندازه شاید برات شوهر پیدا بشه و...

گزاره‌های فوق مشت نمونه خروار است که در طی این چند روز  کاربران ایرانی در شبکه‌های اجتماعی خطاب به دختر پرزیدنت اوباما بکار برده‌اند....

این گزاره‌ها فارغ از انگیزه و اهدافشان به خوبی بیانگر فقر فرهنگی و تخریب شخصیتی به توسط گویندگان آن است. حال این مسئله چه ارتباطی با پسابرجام دارد؟

برخی از افراد و سایت ها منتسب به جریان رادیکال از این نمد برای خود کلاهی ساختند. آن ها با پروپاگاندای رسانه‌ای خود سعی دارند تا این قضییه را به برجام ربط دهند. آن‌ها اعتقاد دارند هتاکی‌های صورت گرفته شده در مخالف با سیاست‌های غرب گرایانه ـ در واقع درست‌تر گفته باشیم تعامل‌گرایانه ـ دولت روحانی می‌باشد و مصداق آنهم مسئله برجام می‌باشد.آن‌ها معتقدند دولت در داخل از طریق تبلیغات رسانه‌ای ملت را به بازیچه می‌گیرند. آن‌ها می‌گویند وقتی به ملتی قول رفع تمامی مشکلات را بعد از توافق می‌دهند، وقتی کلید حلال تمام مشکلات کشور از اول انقلاب تا امروز را در رابطه با آمریکا می‌دانند، وقتی به ملتی گفته شود آب خوردن ما هم به تحریم ربط دارد، وقتی به مردم گفته شود جوری ارزانی بوجود خواهیم آورد که خودتان خجالت بکشید که 45 هزار تومان یارانه را از دولت بگیرید و.... طبیعی می‌باشد که شاهد چنین تفکری از ملت شریف و ساده و بی گناهمون باشیم.

در اینباره به ذکر نکاتی خواهیم پرداخت:

اولا وقتی به نظرات کاربران دقت می‌کنیم متوجه می‌شویم این اقدام بیشتر از آنکه ناشی از انتقاد به دولت باشد، نمایشی از عقده و کینه و بطور کلی فقرفرهنگی برخی از مردم می‌باشد.

ثانیا جریان تندرو باید به این سوالات پاسخ دهد که چه ارتباطی میان برجام و این هتاکی‌ها وجود دارد؟ آیا صرف منتقد بودن نسبت به یک قضییه دلیل و مجوزی برای فخاشی و بی‌نزاکتی به دیگران می‌شود؟ آیا در جریان هتاکی به لیونل مسی برجامی در کار بود؟ چرا به جای علت به سراغ معلول رفته‌اید؟ آیا وقت آن نرسیده است که در برخی از موضع‌گیری کمی تجدید‌نظر کنید؟

ثالثا آیا صرف تکرار مکررات در باب فواید برجام دلیلی بر پذیرش و قبول توسط مردم می‌شود؟ چرا مردم را اینطور ساده و بی توجه به مسایل کشور قلمداد می‌کنید؟ چرا فکر می‌کنید که هر چه دولت می‌گوید مردم نیز آن را قبول می‌کنند؟ آیا این توهین به شعور مردم نیست؟ به فرض اگر این سخنان صحت داشته باشد پس چرا مردم از سخنان دیگر آقای روحانی که نفع ملی را برای ما مد نظر قرار دارد، تبعیت نمی‌کنند؟ بعنوان مثال شعار اتحاد و همدلی چرا هیچ وقت با اجابت مرم روبرو نگشته است؟

جریان رادیکال بیشتر از آنکه دغدغه‌ی فرهنگ و هویت یک ملت را داشته باشد سعی در تخریب دولت منتخب مردم دارند.

متاسفانه این جریان در فضای مجازی وقاهت و بی شرمی را به حدی رسانده‌اندکه با راه‌اندازی کمپینی قصد هجوم و تخریب به سایر افراد از جمله ملکه‌ی انگلستان را دارند...


حمله ی عربستان به یمن از یک طرف و کشتار وسیع کودکان و مردم غیر نظامی از سوی دیگر فارغ از سایر علل و عوامل دیگر، به خودی خود می‌نواند کشور عربستان را جزو ناقضان حقوق بشر و همچنین عکسل العمل‌های این کشور را می‌توان مصداق جنایت علیه بشریت قلمداد کرد.

با این مقدمه پس از گذشت بیش از یکسال از این واقعه نه تنها عربستان مورد شماتت سازمان‌های بین المللی قرار نگرفته است بلکه متاسفانه بعضا با تشویق برخی از سازمان‌ها و نهادهای بین المللی و همچنین حمایت و کمک برخی از کشورها نیز روبرو گشته است. در این اواخر نیز اوضاع انسانی در یمن به قدری حالت وخیم به خود گرفته بود که سازمان ملل و در راس آن عالی‌ترین مرتبه آن یعنی جناب آقای بان کی مون تصمیم گرفتند این اقدامات سعودی‌ها را محکوم و آن را در لیست ناقضان حقوق بشر قرار دهند که البته مدت انقضای آن زیاد دوام نیاورد . در اینباره به ذکر نکاتی خواهیم پرداخت:

1 ـ اولا این اقدام سازمان ملل در خارج کردن نام عربستان از لیست ناقضان حقوق بشر بیانگر استیصال و عدم برخورد قاطع این سازمان با این قبیل جنایات می‌باشد که حقوقدان‌ها و کارشناسان مسایل بین الملل از آن تحت عنوان " عدم ضمانت اجرایی " این سازمان یاد می‌کنند و همواره نسبت به این قضییه انتقاد داشتند.

2 ـ خروج عربستان از لیست ناقضان حقوق بشر سازمان ملل به خوبی نمایانگر برتر بودن رویکرد رئالیستی بر سایر رویکردها در روابط بین الملل می‌باشد. در این قضییه مولفه‌هایی همچون: قدرت، پول، زور، اجبار، همگرایی با دول قدرتمند، خود‌محوری و...  به نسبت مولفه‌هایی نظیر: رعایت عدالت، انصاف، دفاع از مظلوم در برابر مستکبرین، گفتمان‌ها و....نقش تعیین‌کننده‌تری داشت.

به همین دلیل کشور عربستان نه تنها در مظان اتهام قرار نگرفت بلکه در یک همگرایی قوی با سایر دول به اهداف و مطالبات خود نیز رسید.

در دنیای فعلی نهادها و سازمان‌های بین‌المللی برآمده از قدرت چند کشور ـ که عمدتا پس از پایان جنگ شکل گرفته‌اند‌ـ اغلب اوقات نقش تعیین کننده‌ای در تصمیم‌گیری‌های سازمان‌های بین‌المللی دارند. بنابراین زمانی می‌توان در این نهادها و سازمان‌ها اعمال نفوذ کرد که از یک پشتیبان قوی اعم از قدرت، ثروت و.... برخوردار باشیم.

خروج عربستان از فهرست ناقضان حقوق بشر توسط آقای بان کی مون، بیشتر از آنکه به حیثیت و پرستیژ این سازمان ضربه بزند، پرده از یک واقعیت برمی‌دارد و آن نقش بلامنازع اسباب قدرت در تصمیم‌گیری‌های این سازمان می‌باشد.

پس کشورها به نسبت میزان پشتوانه قدرتی که در اختیار دارند در این سازمان‌ها اعمال نفوذ می‌کنند. این قضییه روح حاکم بر سازمان ملل را بیش از پیش بر همگان آشکار و عریان ساخت.


از بدو انقلاب اسلامی ایران تا کنون همواره ما شاهد بکارگیری و استعمال واژگانی توسط کنشگران سیاسی هستیم که برای جناح خود و یا در مقابل جناح رقیب بکار برده‌اند. این واژگان دارای بار معنایی خاصی می‌باشد که با گذشت زمان تغییراتی در آن حاصل گردیده است. بعنوان مثال استعمال واژگان چپ و راست که برگرفته از انقلاب 1789 فرانسه می‌باشد ، و همچنین مارکسیزم، سوسیالیزم، کمونیزم از این دست می‌باشد که در اوایل انقلاب خیلی کاربرد داشت ولی با مرور زمان این واژگان کم کم منسوخ و واژگان دیگری جایگزین و بدیل آن گردیدند. امروزه در ادبیات سیاسی ایران با کمرنگ شدن این واژگان، واژگانی نظیر محافظه‌کار، راست سنتی، چپ سنتی، اصولگرا و اصلاح‌طلب و... مطرح گردیده است که اینها هم با گذشت زمان احتمال تغییر در آن‌ها وجود دارد.

یکی از چند واژگانی که امروزه و بخصوص در ایام انتخابات خیلی کاربرد و مورد استفاده و استعمال فعالان و کنشگران سیاسی قرار گرفته است، واژگان تندرو و میانه‌رو می‌باشد. این واژگان فارغ از بار معنایی آن به چه کسانی و به چه گروه‌هایی اطلاق می‌گردد؟ در واقع پاسخ به این سوالات قصد و هدف نگارش این مقاله می‌باشد.

اینکه واژگان تندرو، میانه‌رو، رادیکال و... به چه کسانی اطلاق می‌گردد را باید از 2 منظر داخلی و خارجی مورد توجه قرار دهیم.

از منظر خارجی کسانی مصداق این واژه ـ تندرو ـ می‌باشند که از یکسری از مولفه‌های زیر برخوردا باشد:

1 ـ کسانیکه به امام، انقلاب و آرمان‌های آن بیشتر وفادارند.

2 ـ کسانیکه از مر قانون تبعیت می‌کنند.

3 ـ کسانیکه حفظ مصالح اسلام و امت اسلامی را مقدم بر یک سرزمین و جغرافیا خاصی می‌دانند.

4 ـ کسانیکه در تبعیت از دین و اوامر و نواهی آن زمان و مکان نمی‌شناسند.

5 ـ کسانیکه معتقد به ولایت مطلقه و پیرو فرامین رهبری باشند.

...،

دقیقا در همین راستا می‌باشد که رهبری در دیدار با مردم نجف آباد فرمودند: ..." آن‌هایی که می‌گویند تندرو، منظورشان کسانی است که در راه انقلاب مصم‌تر و پایدارترند؛ حزب‌اللهی‌ها را می‌گویند تندرو. میانه‌رو[هم] کسی است که در مقابل آن‌ها تسلیم باشد..."

این ادبیات بیشتر در رسانه‌های مکتوب و نوشتاری غرب و در قالب اخبار و گزارش‌ها بیان می‌شود اما واژه‌ی میانه‌رو از منظر خارجی به افراد و اشخاص ذیل اطلاق می‌شود:

1 ـ عدم اعتقاد به جنگ نرم دشمن

2 ـ سستی در عقاید و افکار

3 ـ تساهل و مدارا در امور دینی

4 ـ طرفدار رابطه با غرب

5 ـ فاصله‌گرفتن از علوم دینی و تبعیت کورکورانه از علوم غربی

6 ـ بی‌توجهی به احکام اسلام بعلت ناتوانی آن در اداره‌ی امور کشور

7 ـ به قول رهبری تسلیم شدن در برابر خواسته‌های دشمنان

اما از منظر داخلی این قضییه کاملا عکس می‌باشد؛ بطوریکه استعمال این واژگان دقیقا در راستای کنش‌ها و عملکرد بازیگران و گروه‌های سیاسی تعریف می‌شود. یا بعبارت دیگر از منظر داخلی بر خلاف منظر خارجی، بکارگیری این واژگان نه بر اساس سلیقه‌ها و یا پیش‌فرض‌های ذهنی بلکه بر اساس واقعیت‌ها و عملکرد کنشگران سیاسی تعریف می‌شود.

اینکه یک جناح، جناح دیگر را متهم به افراطی‌گری و تندروی و یا میانه‌روی می‌کند دقیقا به خاطر عملکرد فلان حزب یا جناح بر اساس بار معنایی این واژگان می‌باشد؛ یا بعبارت ساده‌تراین عملکرد‌ها مصداق معنایی این واژگان می‌باشد.

بطور کلی از منظر داخلی و درون مرزی استعمال واژه‌ی تندرو از طرف جناح رقیب یا مخالف معلول عوامل ذیل می‌باشد:

1 ـ افراط در عقاید، افکار و اندیشه‌ها بدون تضارب آرا

2 ـ تک بعدی نگاه کردن به مسائل و مشکلات کشور

3 ـ عدم تساهل و مدارا

4 ـ نادیده گرفتن قانون

5 ـ تجمعات و اعتراضات خشونت آمیز

6 ـ مصلحت را بر واقعیت ترجیح دادن

7 ـ انتقاد‌های مغرضانه

8 ـ نداشتن سعه صدر

9 ـ انتقاد ناپذیری

10 ـ رفتارهای خودجوش خشونت آمیز بدون توجه به قانون

11 ـ برداشتی یکسویه و مغرضانه از بیانات معظم له

12 ـ تخریب و توهین و بی اخلاقی‌های سیاسی علی‌الخصوص در پیش از انتخابات

اما در مقابل استعمال  واژه‌ی میانه‌رو از طرف جناح رقیب یا مخالف به وجود شرایط و عوامل زیر بستگی دارد:

1 ـ اهل تساهل و مدارا بودن

2 ـ طرفدار برقراری رابطه با غرب

3 ـ توسعه‌ی اقتصادی را مقدم بر عدالت اجتماعی دانستن

4 ـ عدم اعتقاد و یا کم توجهی به شبیخون فرهنگی

5 ـ توجه به توسعه‌ی سیاسی و کم توجهی به توسعه اقتصادی

6 ـ برداشت و تفسیر تکثرگرایانه از دین

7 ـ پرهیز از رفتارها و برخورد‌های افراطی

بنابراین با توجه به مقدمه‌ای که تا حدودی ذکر شرحش رفت می‌توان گفت واژگان در هر مقطع زمانی دارای بار معنایی متناسب با آن شرایط و روزگار می‌باشد. و با گذشت زمان از معنای اولیه خود فاصله گرفته و با شرایط و مقتضییات روز وفق داده می‌شود. پس نمی‌توان واژگان و ادبیات سیاسی را به استناد معنای اولیه‌ آن تفسیر و تعبیر کرد.

اما در مورد واژگان تندرو و میانه‌رو باید گفت این واژگان و تکرار آن در جامعه‌ی سیاسی ایران توسط کنشگران سیاسی معلول شرایط عینی جامعه می‌باشد و برعکس بسط آن‌ها از منظر خارجی معلول شرایط ذهنی می‌باشد.

از اینرو در استعمال واژگان تندرو و میانه‌رو و بسط به آن به افراد و گروه‌ها در ایران باید به این نکته توجه داشته باشیم که هدف ما از استعمال آن‌ها بیشتر از منظر درون‌سرزمینی و عینی می‌باشد نه اینکه ویژگی‌هایی را که خارجی‌ها به آن نسبت داده‌اند، را مد نظر قرار دهیم. میزیبننیبیب


انتخابات7 اسفند؛ نه بزرگ به تندروها

بالاخره پس از چند هفته رقابت سنگین میان کاندیداها برای تصدی‌گری مجلس خبرگان و شورای اسلامی، نتایج آن بطور غیر رسمی منتشر گردید. نتایج اولیه‌ی هر دو انتخابات درتهران یه وضوح نشاندهنده‌ی پیروزی اصلاح‌طلبان و طیف حامیان دولت واصولگرایان میانه‌رو می‌باشد که درلیت امید واعتدال قرار گرفته بودند.در اینباره به ذکر نکاتی خواهیم پرداخت.

1 ـ تا قبل از مشخص شدن نتایج انتخابات هجمه‌ی سنگینی توسط اصولگرایان تندرو در فضای مجازی، خبرگزاری‌ها، و رسانه های نوشتاری و مکتوب و... منعکسمی‌شد مبنی بر اینکه لیست گروه اصلاح‌طلبان و برخی از افراد آنان از جمله هاشمی لیستی همسو با مواضع انگلیسی‌ها و وهابی‌ها می‌باشد. و از اینرو آنان به هیچ وجه رای نخواهند آورد. حال با مشخص شدن غیر رسمی نتایج انتخابات درتهران و اینکه هم درخبرگان و هم در مجلس شورای اسلامی سرلیست اصلاح‌طلبان بالاترین میزان رای را به خود اختصاص داده‌اند، به پوچ بودن و سطحی‌نگری مواضع این گروه‌ها می‌توان اشاره کرد.این مواضع از دو جهت برخلاف مصالح نظام می‌باشد. از یکسو ارائه‌ی اینگونه تحلیل‌ها در واقع بطور تلویحی عملکرد شورای نگهبان را در تایید صلاحیت این افراد را به زیر سوال می‌برد؛ چراکه با توجه به حمایت‌های انگلیسی‌ها و وهابی‌ها از فلان حزب یا شخص چرا شورای نگهبان آن‌ها را تایید صلاحیت می‌کند؟!

از سوی دیگر با توجه به پایگاه اجتماعی این لیست در قالب استقبال گسترده‌‌ی مردم از آنان در انتخابات به نظر می‌رسد اصولگرایان تندرو دو راهکار برای آن ارائه کنند: یکی اینکه مردم و حامیان این جریان با آگاهی از مواضع انگلیس در حمایت از فلان شخص و فلان لیست به لیست مد نظر آنان رای دادند که در آنصورت این بزرگترین توهین به شور و شعور مردم می‌باشد. و دوم اینکه مردم از مواضع این جریان و گروه‌ها مطلع نبودند که این فرضیه هم باطل می‌باشد.

در هر دو صورت این فرضیه‌ها باطل می‌باشد؛ چراکه تا قبل از انتخابات اصولگرایان تندرو از همه‌‌ی ابزارهای قانونی و غیر قانونی جهت افشای چهره‌ی واقعی آنان ـ به زعم آنان لیست انگلیسی ـ بهره بردند و خواستار تحت تاثیر قرار دادن افکار عمومی در جهت اهداف و مقاصد خود بودند. مردم هم با آرای خود "نه" بزرگی به این ادعای واهی دادند.

2 ـ این انتخابات در تهران به خوبی نمایانگر تمایل افکار عمومی به افراد و اشخاصی معتدل و میانه‌رو از هر جناح می‌باشد. مردم با این رای "نه" بزرگی به افراطی‌گری از هر جناح دادند؛ البته "نه" بزرگتر به جناح رادیکال اصولگرا بود؛ چراکه در لیست اصلاح‌طلبلن برخی از چهره‌های معتدل‌تر اصولگرایی نیز به چشم می‌خورد که با استقبال مردم روبرو گشتند. اما در لیست اصولگرایان هیچ کاندیدایی  به اصطلاح اصلاح‌طلب حضور نداشت.

 


ü     حسن روحانی:

ü     اکبر هاشمی رفسنجانی:

ü     محمد امامی کاشانی:

ü     ابراهیم امینی:

ü     سید محمود علوی:

ü     قربانعلی دری نجف آبادی


ü     محمد محمدی نیک (ری شهری):

ü     سید محمد سجادی عطاآبادی:


ü     محسن قمی:

ü     سید ابوالفضل میرمحمدی:

ü     محمدعلی تسخیری:

ü     محسن اسماعیلی:

ü     سید هاشم بطحائی:

ü     سیدمحمدعلی امین:

ü     محمد حسن زالی:


-دكتر محمدرضا عارف: (6492) 
٢-فریده اولاد قباد:(1965) 
٣-محمد رضا بادامچى:(2148)
٤-دكتر كاظم جلالى:(2846)
٥-مهندس سهیلا جلودار زاده:(2852)
٦-دكتر فاطمه السادات حسینى:(4197)
7-الیاس حضرتى:(4265)
٨-دكتر غلاموضا حیدرى:(4514)
٩-دكتر فاطمه ذوالقدر:(4854)
١٠-علیرضا رحیمى:(4946)
١١-دكتر ابوالفضل سروش:(5627)
١٢-فاطمه سعیدى:(5649)
١٣-پروانه سلحشوری:(5671)
١٤-علی نوبخت حقیقی:(8981)
١٥-طیبه سیاووشى:(5761)
١٦-دكتر مهدى شیخ:(5975)
١٧-دكتر محمود صادقى:(6168)
١٨-محسن علیجانى زمانى:(6796)
١٩-دكتر محمد جواد فتحى:(6954)
20مصطفى كواكبیان:(7628)
21احمد مازنى:(7869)
22پروانه مافى:(7871)
23علیرضا محجوب:(7926)
24داوود محمدى:(7969)
٢٥-على مطهرى:(8292)
٢٦-دكتر سید فرید موسوى:(8619)
27محمدرضا نجفى:(8784)
٢٨-بهروز نعمتى:(8949)
٢٩-محمد على وكیلى:(9287)
٣٠-عبدالرضا هاشم زائى:(9175)


7 نکته کاربردی برای انتخابات 7 اسفند

در واقع، انتخابات 7 اسفند، فراتر از انتخاب افراد برای عضویت در مجلس شورای اسلامی و مجلس خبرگان، انتخاب بین دو مسیر برای آینده کشور است و از این رو ، اهمیت خاص و راهبردی دارد. آنچه نتیجه انتخابات و فراتر از آن، آینده ایران را رقم می زند، "تعداد رأی دهندگان" است به گونه ای که نتیجه انتخابات را می توان از میزان حضور مردم، حدس زد.

عصر ایرانانتخابات 7 اسفند در حالی از راه می رسد که یک جریان، چشم امید به "حضور بسیار گسترده مردم" در انتخابات دارد و جریان دیگر، آرزو می کند که حضور مردم در انتخابات حداقلی باشد تا بتواند به مدد رأی دهندگان سنتی، مجلس را در دست گیرد.

در واقع، انتخابات 7 اسفند، فراتر از انتخاب افراد برای عضویت در مجلس شورای اسلامی و مجلس خبرگان، انتخاب بین دو مسیر برای آینده کشور است و از این رو ، اهمیت خاص و راهبردی دارد.

 
آنچه نتیجه انتخابات و فراتر از آن، آینده ایران را رقم می زند، "تعداد رأی دهندگان" است به گونه ای که نتیجه انتخابات را می توان از میزان حضور مردم، حدس زد.

از این رو، جا دارد در این روزهای آخر منتهی به انتخابات، چند نکته را با یکدیگر مرور کنیم و دیگران را نیز بدان تشویق نماییم تا در فردای 7 اسفند و سال های بعد از آن، حسرت و حرص نخوریم.

 1 - حتماً در انتخابات شرکت کنیم و اطرافیان مان را نیز دعوت به حضور کنیم 

جملاتی مانند "مگر اوضاع چه فرقی می کند؟" ، "این ها همه مثل هم هستند" و ... نیز بهانه هایی بنی اسرائیلی برای شانه خالی کردن از مسؤولیت است.

بله؛ ممکن است افراد آرمانی ما در بین کاندیداها حضور نداشته باشند ولی واقعاً آیا فرقی بین شان نیست؟ مثلاً  بین روحانی و جلیلی - دو کاندیدای رقیب در انتخابات ریاست جمهوری گذشته - فرقی نبود و روی کار آمدن هر کدام شان، دو آینده متفاوت رقم نمی زد؟ آیا محمدرضا عارف با مرتضی آقاتهرانی و کوچک زاده فرق ندارد؟ ندیدن این تفاوت ها و نتایج حاصل از روی کار آمدن، تجاهل نیست؟!
به راستی، ما به جز گام های کوچکی مانند شرکت در انتخابات ، چه راه حل عملی برای اصلاح آرام و طولانی مدت امور داریم؟!

2 - لیستی رأی دهیم

ممکن است در لیست ها، نام افرادی باشد که شخصاً نمی شناسیم شان اما قواعد بازی سیاسی ایجاب می کند که اگر به تهیه کنندگان فهرست و سرلیست اعتماد داریم، این اعتماد را به سایر افراد نیز تسری دهیم چرا که وقتی لیستی رأی می دهیم، فراتر از افراد، داریم به یک خط فکری و جریان سیاسی رأی می دهیم.

3 - لیست را کامل بنویسیم

اگر لیستی رأی می دهیم، نام تمام اعضای لیست را بنویسیم. هر جای خالی، در واقع تقدیم یک کرسی به جریان رقیب است.
این گونه نباشد که فقط چند نفر بالای لیست را بنویسیم و بقیه را رها کنیم و بدین ترتیب، افرادی از لیست رقیب بالا بیایند.
طولانی ترین لیست ها در تهران است (30 نفر برای مجلس شورای اسلامی و 16 نفر برای مجلس خبرگان) و نوشتن نام 46 نفر، تنها حدود 5 دقیقه طول می کشد
اختصاص 5 دقیقه برای وطن، حداقل کاری است که می توانیم برای آینده فرزندان مان انجام دهیم.

4 - لیست را همراه خودمان ببریم

حفظ کردن نام همه کاندیداها، به ویژه در شهرهای پر نماینده، کار راحتی نیست. از حالا، لیست مورد نظر را تهیه کنیم و موقع رأی دادن همراه داشته باشیم.
خیلی ها درست لحظه نوشتن رأی یادشان می آید که لیست مورد را به یاد ندارند
فهرست نصب شده در محل اخذ رأی نیز نه بر اساس لیست های سیاسی که به ترتیب حروف الفباست و جالب این که عده ای از همان ابتدای فهرست الفبایی، شروع به نوشتن اسم افراد می کنند!
ضمناً مراقب لیست های جعلی احتمالی باشیم و لیست مورد نظر خود را از منابع معتبر تهیه نماییم.

5تا  ظهر رأی دهیم

سعی کنیم قبل از ظهر رأی دهیم. هم شعبه های رأی گیری خلوت است و هم خیال مان راحت می شود که اگر تا عصر و شب کاری برای مان پیش آمد، رأی مان را داده ایم. جای ریسک نیست.

6 - شناسنامه مان دم دست باشد

از وقتی که کارت ملی باب شده، کمتر با شناسنامه سر و کار داریم و شاید خیلی هایمان یادمان نباشد که شناسنامه مان را کجا گذاشته ایم. از حالا سراغ شناسنامه هایمان برویم تا مبادا در روز انتخابات، پیدایش نکنیم. باز هم جای ریسک نیست.

7 - حواس مان به برگ رأی و صندوق ها باشد

کمتر اتفاق می افتد ولی چون دو انتخابات خبرگان و مجلس شورای اسلامی، همزمان است، ممکن است اشتباه کنیم و در برگه رأی خبرگان نام مجلسی ها را بنویسیم و بالعکس.
همچنین حواس مان باشد که صندوق های هر کدام نیز جداست و رأی خبرگان را در صندوق خبرگان و رأی مجلس شورای اسلامی را در صندوق خودش بیندازیم.

7
اسفند نزدیک است و همه ما می توانیم بعدها افتخار کنیم که در انتخاب مسیر جدید کشور، سهیم بوده ایم. ما در این روز با تعیین این که ، چه افراد و جریانی باشند و چه افراد و جریانی نباشند، آینده فرزندان مان را رقم می زنیم.

 


حمله‌ی عربستان به یمن از هر منظری قابل بحث و گفتگو می‌باشد.ما در این مقاله سعی داریم به تاثیر آن بر سیاست خارجی ایران نگاهی بیندازیم.

حمله‌ی عربستان به یمن در ظاهر به بهانه‌ی حمایت، دفاع، و مشروعیت بخشیدن به قدرت رییس جمهور مستعفی یمن آغاز گردید. حال اگر این فرضیه را علت حمله تصور کنیم، این سوال پیش می‌آید که چرا عربستان به قول سید حسن نصرالله در دفاع و بازگرداندن رییس جمهوری قانونی مصر( محمد مرسی) که به توسط نظامیان از قدرت برکنار شد، هیچ موضع و واکنشی نشان نداد. این بهانه به قدری بدیهی و ظاهر فریب است که نیاز به تحلیل و تفسیر ندارد. حال سوال اینجاست که چرا عربستان به یمن حمله کرد؟

در پاسخ می‌توان وجود مسلمانان شیعه مذهب و حامی ج ا ا در یمن را بعنوان دلیل اقامه کرد. از آنجاییکه عربستان نیز روابط خصمانه‌ای با مسلمانان شیعی، چه در بحرین،عراق و چه در یمن دارد، انتظار نیز می‌رفت که با به قدرت رسیدن گروه‌ها و جریانات سیاسی شیعه، حکومت سعودی را به واکنش وادارد؛ همانطور که پس از پیروزی انقلاب اسلامی و تلاش در جهت صدور انقلاب، عربستان را واداشت تا برای ممانعت از این کار به تشکیل شورای همکاری خلیج فارس مبادرت ورزد. حال که انقلاب به اقصی نقاط جهان علی‌الخصوص کشورهای عرب زبان صادر شده است و بیداری اسلامی نمود آن می‌باشد، انتظار چنین واکنشی از کشور وهابی عربستان می‌رفت. ما وقتی به مانند پازل، قسمت‌هایی از سخنان رهبران حمله‌کننده به یمن از جمله ترکیه را در کنار هم قرار می‌دهیم، آنگاه متوجه نگرانی آن‌ها از نفوذ نه دخالت ج ا ا در کشور یمن می‌شویم و این همان چیزی است که آن‌ها رامضطرب و نگران کرده است و آن‌ها به بهانه‌های واهی قصد جلوگیری از این تاثیر و نفوذ را دارند؛ خواه از طریق جنگ و حمله، و خواه از طریق پروپاگاندای رسانه‌ای.

حمله به یمن، نه برای دفاع از رییس جمهور مستعفی بلکه برای متزلزل ساختن، نابودی و از بین بردن جنبش‌های شیعه مذهب بود.حال اگر فرضیه‌ی فوق صحت داشته باشد وظیفه‌ی ج ا ا در قبال این حملات چیست؟

ج ا ا بر اساس اصل 154 قانون اساسی موظف است حمایت از مستضعفین در قبال مستکبرین را سرلوحه‌ی کار خود قرار دهد و صورت عملی به آن بخشد. یکی دیگر از اهداف مهم کشور ما دفاع از حقوق همه مسلمانان جهان می‌باشد بدین معنی که خود را متهد و ملتزم می‌داند تا در هر گوشه‌ای از دنیا که به حق مسلمانی تجاوز و تعدی شود بعنوان نماینده‌ی حکومت اسلامی از حقوق آن‌ها دفاع نموده و جلوی تجاوز و تعدی به آن‌ها را در حد توان و قدرت خود بگیرد. از آنجاییکه این حمله با سکوت شورای امنیت همراه بوده است، ج ا ا می‌تواند بعنوان نماینده‌ی حکومت اسلامی در سازمان‌های ملل، کنفرانس اسلامی و حتی جنبش عدم تعهد، در برابر این حملات موضع محکم و با صلابت بگیرد.


بامداد صبح پنج‌شنبه مورخ 7/1/94 حملاتی به سردستگی عربستان سعودی بر علیه کشور یمن صورت گرفت.در این حمله کشورهای مختلفی مانند برخی از اعضای شورای همکاری خلیج فارس، مصر، ترکیه، کویت و ... شرکت داشتند. این حملات فارغ از انگیزه‌های آن تهدیدی علیه صلح و بشریت بشمار می‌آید؛ چرا که طبق آخرین آمارها تعداد بیش از 42 نفر غیر نظامی در این حملات کشته شدند.

سازمان بین المللی متولی جلوگیری از تهدید علیه صلح و بشریت، سازمان ملل و بطور خاص شورای امنیت سازمان ملل می‌باشد که برای ممانعت از این اقدامات ساز و کارهایی ترسیم کرده است. بطوریکه در اینباره شورای امنیت را مسئول پیشگیری و رفع تهدیدها کرده است. مواد 24 تا 26 منشور وظایف شورای امنیت را بیان کرده است و در آن آمده است که وظیفه‌ی اصلی حفظ صلح و امنیت بین المللی به عهده‌ی شورای امنیت می‌باشد.

شورای امنیت در صورت احتمال بروز "تهدید علیه صلح" ، "نقض صلح" یا "اقدام تجاوزکارانه" روش‌های مسالمت آمیز حل اختلافات را به طرفین دعوی توصیه می‌کند و برای این منظور مقررات فصل ششم (مداخله مسالمت آمیز) را به اجرا میگذارد. اما در اینجا، بحث بر سر احتمال نیست بلکه تهدید علیه صلح به قطعیت و واقعیت رسیده است. در این مواقع شورای امنیت می‌بایستی پس از احراز عمل تجاوزکارانه به استفاده از روش‌های تنبیهی و یا قهری دست بزند و برای این منظور مقررات فصل هفتم منشور( مداخله قهرآمیز و یا اتخاذ روش‌های اجبارکننده) را به اجرا بگذارد.

اما در ماجرای حمله عربستان به یمن، ما شاهدیم که آمریکا ـ یکی از اعضای دایم شورای امنیت ـ نه تنها مانع از این اقدام جنایتکارانه نشد بلکه از این اقدام حمایت و پشتیبانی بعمل آورد و این اقدام سوظن را در افکار عمومی جهان بوجود خواهد آورد که چرا به جای پیشگیری از وقوع جنگ، به یکی از حامیان آن تبدیل گردیده است؟

متاسفانه اقدامات شورای امنیت سازمان ملل بیشتر از آنکه تابع وظایف و مسئولیت آن‌ها باشد، حول محور منافع چند قدرت برتر می‌چرخد.

امیدواریم شورای امنیت از لاک محافظه کاری بیرون آید و روش‌ها و سیاست‌های مناسب را اتخاذ نماید.


ما در این مقاله فرض را بر این گرفتیم که توافق ایران و گروه 1+5 صورت خواهد گرفت، آنگاه قصد داریم تاثیر این توافق را در روابط ایران و عربستان مورد ارزیابی قرار دهیم.

ایران و عربستان سعودی در چند دهه اخیر علی‌الخصوص پس از پیروزی انقلاب اسلامی، همواره دو کشور مهم و تاثیرگزار در منطقه‌ی خاورمیانه بوده و هستند و از آنها تحت عنوان ژاندارم منطقه نیز یاد می‌شد. این جایگاه ناشی از عوامل متعددی مانند نفت، انرژی، اسلام و ... می‌باشد. و این عوامل همواره زمینه‌ساز توجه سایر کشورها به این منطقه و علی‌الخصوص این دو کشور گردیده است.

پس ازتحریم‌های نفتی ایران به توسط آمریکا و کشورهای اروپایی، ایران عملا و بطور نسبی در زمینه‌ی تولید و فروش نفت با چالشی جدی روبرو گشت؛ چراکه از یک طرف عدم توانایی در دسترسی به نفتکش‌های مدرن و مجهز مانع از افزایش تولید نفت گردید و از سوی دیگر همین مقدار تولید نفت هم با توجه به تحریم‌های اعمال شده اولا، جوابگوی تامین بودجه نبود و ثانیا در بازپرداخت آن نیز با مشکل روبرو بودیم. (در مقاله‌ی قبلی به آن اشاره شد)از طرف دیگر با توجه به نیاز کشورهای نوظهور آسیایی و حتی اروپایی به نفت، آن ها را ملزم و وادار به خرید نفت می‌کرد. در اینجا جایگاه کشورهای صادرکننده نفت برجسته می‌شود اما به دلیل تحریم‌های نفتی اعمال شده علیه ایران، عملا این کشورها تابع این تحریم‌ها هستند و برای اینکه به نیازها و مواد خام و اولیه‌ی خود برسند، به سراغ کشورهای نفت خیز علی‌الخصوص عربستان سعودی رفتند و عربستان نیز با توجه به نیاز این کشورها از یکطرف و تحریم‌ نفتی ایران از سوی دیگر، ظرفیت تولیدی خود را افزایش داده و توانست از قبل این اقدامات، به تامین منافع ملی و حیاتی خود بپردازد.

حال با فرض گرفتن توافق بین ایران و گروه 1+5 و به تبع آن رفع تحریم‌های نفتی، از جایگاه استراتژیک عربستان کاسته و تعادل در زمینه‌ی صدور نفت برقرار خواهد شد؛ چراکه بعد از توافق بسیاری از شرکت‌های نفتی بزرگ برای کشف و استخراج نفت به ایران خواهند آمد و این عامل ظرفیت‌ و پتانسیل بالقوه‌ی ایران را در زمینه‌ی صدور انرژی بالا خواهد برد. دخالت عربستان سعودی در جریان مذاکرات هسته‌ای ایران با گروه 1+5 در قالب لابی کردن با فابیوس(وزیر امورخارجه فرانسه) گواهی است بر این مدعا. بعبارت دیگر یکی از اهرم‌های فشار و تاثیرگزار عربستان همین کاهش یا افزایش تولید نفت می‌باشد که اخلال در آن از هر طریق، تهدیدی برای کشور عربستان محسوب می‌شود و باعث کمرنگ شدن نقش این کشور خواهد شد. بنابراین اگر توافقی حاصل شود، یکی ازمخالفین سرسخت آن با توجه به توضیحاتی که ذکر شرحش تا حدودی رفت، کشور عربستان خواهد بود.

نفت و انرژی تنها یک نمونه از متغیرهای تاثیرگزار در روابط ایران و عربستان، پس از توافق می‌باشد. 


 

آیا ما خود را برای شرایط پس از توافق آماده کرده‌ایم؟

با توجه به مذاکراتی که در حال حاضر، شکل جدی‌تر و عملیاتی‌تری به خود گرفته است؛ گمانه زنی‌ها حاکی از یک توافق نسبی بین ایران و گروه 1+5 می‌باشد. این مذاکرات اگرچه احتمال عدم توفق در آن ممکن است اما مذاکره‌ای رو به جلو می‌باشد. دستگاه دیپلماسی کشور نیز از تمام ظرفیت‌های خود برای به فرجام رساندن این مذاکرات بهره برده است؛ خواه حمایت‌های مقام معظم رهبری باشد یا حمایت‌ها و پشتیبانی مردم.

بطور کلی دستیابی به توافق زمینه‌ساز رفع برخی از تحریم‌ها خواهد شد و رفع آن‌ها با توجه به منافع آن، موجی از شور و شعف را در بین مردم ایجاد خواهد کرد. بعنوان مثال در زمینه بهداشت و سلامت، برخی از اقلام و داروها که نیاز اصلی بیماران بود و بعلت تحریم، ورود آن به کشور میسر نبود، زین بعد پس از توافق احتمالی دسترسی مردم به آن آسانتر خواهد شد.

از دیگر آثار مثبت رفع تحریم‌ می‌توان به خریداران نفتی کشورهای آسیایی و حتی اروپایی اشاره کرد که قبل از آن بواسطه‌ی تحریم‌های نفتی آمریکا، حق خرید نفت از ایران را نداشتند و اگر این کار را می‌کردند با توجه به فشار آمریکا در نحوه‌ی بازپرداخت بدهی نفتی، کشور را با چالش روبرو می‌کردند.

رفع تحریم‌ها همچنین این امکان را به شرکت‌های بزرگ نفتی می‌دهد تا با خیالی آسوده و به دور از فشارها به  این سرمایه‌گذاری در چاه‌های نفتی ایران بپردازند و از قبل آن یک بازی برد برد حاصل طرفین گردد. این ورود شرکت‌های نفتی زمانی برای ما با ارزش و استراتژیک محسوب گشت که متوجه شدیم کشور قطر با استفاده از ظرفیت‌های بالقوه شرکت‌های نفتی بزرگ، توانست چندین برابر بیشتر از ایران از چاه‌های نفتی و گازی مشترک برداشت کند.

اما مهمترین جنبه‌ی مثبت رفع تحریم‌ها ، فارغ از عمل یا عمل نکردن به آن توافق، بالا رفتن پرستیژ ج ا ا می‌باشد. آمریکا همواره مدعی بوده و هست که ایران تحت تاثیر فشارها و تنگناهای تحریم‌ها به پای میز مذاکره آماده است. اما اینک با گذشت چند دهه از تحریم‌ها، این آمریکایی‌ها بودند که به پای میز مذاکره آمدند. تاریخ نشان داده است که کمتر مواقعی پیش آمده است که آمریکا با این جدیت با یک کشور جهان سومی در منطقه‌ی خاورمیانه، به پای میز مذاکره نشسته باشد و این حاکی از توانمندی و استقامت ج ا ا می‌باشد.

بطور کلی و خلاصه رفع تحریم‌ها، بسیاری از فرصت‌ها را فراروی ج ا ا قرار خواهد داد.

اما از مهمترین چالش‌های پس از توافق می‌توان به عدم آمادگی تولید‌کنندگان داخلی برای رقابت در بازار جهانی، عدم رغبت در بین تولیدکنندگان برای صادرات کالا بعلت پایین آمدن قیمت ارز، نگاه منفی و بعضا بدبینانه‌ی کشورهای عرب حاشیه‌ی خلیج فارس و در راس آن عربستان سعودی و ...، اشاره کرد. بعبارت دیگر و به زبان ساده‌تر ما زمانی می‌توانیم از رفع تحریم‌ها شادمان باشیم که از قبل برخی از محدودیت‌ها را شناسایی و در رفع آن تلاش کرده باشیم و آنگاه با استفاده از فرصت رفع تحریم، توانایی‌ها و ظرفیت‌های بالقوه‌ی خود را به منصه‌ی ظهور بگذاریم.بعنوان مثال اگر از فردای پس از توافق و با توجه به چراغ سبز آمریکا، ایران وارد سازمان تجارت جهانی گردد، آیا در داخل این ظرفیت و پتانسیل برای رقابت در عرصه‌ی جهانی وجود دارد یا خیر؟ آیا اگر سایه‌ی حمایت‌های دولت از خودروسازان برداشته و یا کمتر شود، این‌ها توانایی سرپا ایستادن را خواهند داشت؟ آیا پس از توافق و به تبع آن رفع تحریم‌ها، ما از خام فروشی نفت ممانعت بعمل خواهیم آورد؟ آیا ما توانایی تبدیل کردن نفت خام و یا گاز را به سایر فرآورده‌های با ارزش را داریم؟  و آیا ...،

با توجه به نکات مطرح شده می‌توان گفت شناسایی و رفع محدودیت‌ها و تکیه بر توانایی داخلی مقدم بر اتکا به بیرون می‌باشد. بعبارت دیگر جهت‌گیری و مشی ما باید تکیه بر عوامل درون‌زا بانگاه به عوامل بیرونی باشد.


لطفا به گزاره های زیر توجه فرمایید:

1ـ سردار سلیمانی نامه ای به وزیر دفاع آمریکا(پانتا)ارسال و در آن قید کرد اگر لازم باشد از این هم نزدیک تر خواهیم شد.

2ـ این نامه از هفت لایه اطلاعاتی و امنیتی وزات دفاع آمریکا عبور داده شده است تا به سر میز وزیر برسد.

اینک به بازخوردها و تحلیل هایی که در اینباره در روزنامه ها ، نظامیان،عوام و بطور کلی بخشی از جامعه ی ایران مطرح شده است دقت کنید:

1ـ این اقدام سردار سلیمانی،حکایت از نفوذ اطلاعاتی ایران و بالاخص سپاه پاسداران انقلاب اسلامی در اقصی نقاط جهان و بالاخص کشور دشمن یعنی آمریکا دارد.

2ـ ایران اگر بخواهد می تواند با این اقدامات، نظام سیاسی آمریکا را از درون دچار بحران کند.

3ـ ایران با این اقدامات می تواند نقش تعیین کننده ای در شکل گیری،قوت گرفتن یک جریان سیاسی بر علیه جریان سیاسی دیگر داشته باشد.

4ـ ایران با این قبیل اقدامات،قدرت نرم خود را به منصه ی ظهور گذاشت.

5ـ ایران با این اقدام نشان داد که می تواند حتی بلند پایه ترین مقام اطلاعاتی و امنیتی یک کشور را در تیررس خود داشته باشد.

6...،

این مقاله هر چند خیلی دیر به این موضوع اشاره کرد اما با گذشت زمان و با فروکش کردن هیجانات زود گذر می تواند ما را به اندکی تامل در باب این مسئله فرو ببرد.

حقیر بعنوان یک ایرانی مسلمان از این اقدام سردار سلیمانی احساس غرور و شور و شعف می کنم و بر نظامی فداکار مملکت خود افتخار می کنم که توانست اینچنین به دل دشمن نفوذ کند.اما بحث اصلی بنده نه بر سر این اقدام بلکه معطوف به تحلیل ها و بازخوردهایی است که در اینباره مطرح شده است.حال با اشاره به گزاره ها و بازخوردهای آن،متقابلا کمی به عقب  و تحلیل ها و بازخوردهایی که بخشی از  جامعه ی ایران نسبت به اقدام سران فتنه در سال 88 داشت اشاره ای میکنیم:

1ـ این فتنه از چندین و چند سال قبل طراحی و آماده شده بود.

2ـ سران فتنه(آقایان خاتمی،موسوی،کروبی و خانم رهنورد) این اقدامات فتنه گرانه را با هماهنگی عوامل خارجی صورت داده اند.

3ـ جورج سوروس یهودی زاده ی اسراییلی قبل از فتنه ی 88 چندین مرتبه با شخص آقای خاتمی دیدار و ملاقات داشته و برنامه هایی برای خرابکاری برای سال 88 به او پیشنهاد داده بود و ایشان نیز به تبعیت از آن به این پیشنهاد جامعه ی عمل پوشاند.

4ـ سران فتنه برای اقدامات خرابکارانه ی خود،دستورالعمل های جین شارپ(پدر کودتاهای مخملی) را سر لوحه ی کارخود قرار داده بودند و تمام بیانیه ها را با هماهنگی وزارت خارجه اسراییل و همچنین منافقین صادر می کردند.

5ـ ...،

این گزاره ها و تحلیل ها یک مشت نمونه از خرواری است که در ایام انتخابات 88 و بعد از آن به توسط برخی روزنامه نگاران(علی الخصوص کیهان)،اصحاب رسانه،برخی از نخبگان ابزاری مطرح شده بود.این گزاره ها فارغ از اینکه چه کسانی آن ها را مطرح کردند،یک وجه مشترکی دارد و آن اینکه سران فتنه به دستور و در تبعیت از اربابان خارجی خود به این اقدامات در سال 88 دست زدند.

حال شاید سوال پیش آید هدف از مطرح کردن و مقایسه ی اقدامات سران فتنه و اقدامات سردار سلیمانی برای چه بوده است؟ آیا در بین این اقدامات وجه مشترکی وجود داشت؟ چه عاملی باعث شد که این دو قضییه را در کنار هم قرار دهیم؟

همانطور که در ابتدای بحث نیز عرض کردیم،تحلیل این مقاله معطوف به تحلیل ها و بازخوردهای هر دو اقدام و نتیجه گیری از آن می باشد. اگر همانطوری که دوستان در داخل مدعی هستند که این اقدام سردار سلیمانی مایه ی مباهات و افتخار و نشان از نفوذ اطلاعاتی ج ا ا دارد از طرف دیگر باید این را هم بپذیریم که نفوذ عوامل خارجی و خط دادن آن ها به سران فتنه که روزگاری آن ها منصب های بسیار مهمتر و فراتر از وزیر را بر عهده داشتند،خیلی خیلی بیشتر از اقدام سردار سلیمانی حاکی از قدرتمندی و توان بالای اطلاعاتی کشور اسراییل،آمریکا و انگلستان دارد که از این طریق و به گفته و تحلیل دوستان در داخل توانسته اند چندین سال از رییس جمهور مملکت گرفته تا نخست وزیر امام و حتی رییس مجلس را مرعوب و تحت سیطره ی خود قرار دهند. هر اندازه که اقدام سردار سلیمانی مایه ی افتخار و سربلندی می باشد به همان اندازه تحلیل های نادرست از آن مایه ی شرمساری و سرافکندگی می باشد؛چرا که اگر ما با اینگونه تحلیل ها وقایع را تفسیر کنیم نا خود آگاه دشمن را قوی تر جلوه داده ایم. به نظر می رسد ارائه ی اینگونهتحلیل ها بیشتر جنبه ی مصرف داخلی دارد و انقضای آن کوتاه مدت می باشد.

ما از این طرف ادعا می کنیم که توانسته ایم به دفنر کار یک وزیر نفوذکنیم اما از طرف دیگر طرف غربی نیز می تواند ادعا کند که به دفتر یک رییس جمهور،رییس مجلس،نخست وزیر زمان امام،نفوذ کرده اند. و اگر یک تحلیل گر بی طرف این دو قضییه را کنار هم بگذارد نا خودآگاه به شعار زدگی طرف مقابل غرب یعنی ایران پی خواهد برد. به نظر می رسد تکیه به اقدام صورت گرفته شده و نه تحلیل ها و تفسیرهای غلط پیرامون ان، بهتر و بیشتر می توانست پرستیژ کشور ما را در عرصه ی نظام بین الملل بالا ببرد.

به امید روزی که عمل مقدم بر شعار باشد و شعار بی تدبیر عمل را تحت الشعاع خود قرار ندهد

 


روز 9دی88 در واقع روز پایان دادن به بحرانی بود که نطفه های اولیه آن بعد از انتخابات ریاست جمهوری آغاز گردیده بود. مجموعه ای از اتفاقات که بعد از انتخابات ریاست جمهوری بوجود آمد مانند حوادث 25 خرداد،روز قدس، روز 16 آذر و روزهای تاسوعا و عاشورا و... زمینه ساز بوجود آمدن حماسه 9 دی گردید.

بعد از انتخابات در ابتدا اعتراضاتی بر علیه نتایج اعلام شده آغاز گردید که هدف آن ها صرفا بازشماری دوباره نتایج انتخابات بود؛چراکه حامیان جریان بازنده در انتخابات تصور می کرد که در این انتخابات تقلبی صورت گرفته است اما پس از روشن شدن ماجرا و اینکه بازندگان در انتخابات نتوانستند هیچ سندی دال بر وقوع تقلب ارائه نمایند و همچنین عدم تبعیت آن ها از مر قانون ، سبب ریزش شدید پایگاه اجتماعی آنان گردید. نویسنده ای در اینباره می نویسد:

تعداد افرادی که در روز 25 خرداد به خیابان  آمدند مضربی از هزار بود، این تعداد در روز قدس به مضربی از صد کاهش یافت و عدد حاضر در روز 13 آبان را فقط می توان به شکل مضربی از ده محاسبه کرد.(محمدی،1389: 246)

اما پس از ماجرای 25 خرداد که ما از آن تحت عنوان " تجمعات کمتر خشونت آمیز" یاد می کنیم، اتفاقاتی توسط افرادی که خود را منتسب به آقایان موسوی  ـ و خیلی اندک به آقای کروبی ـ  می دانستند صورت گرفت که هیچ همسویی ای با اعتقادات ایرانیان مسلمان  و همچنین آرما نهای انقلاب نداشت. بعنوان مثال در روز قدس تعدادی از هواداران منتسب به کانیداهای اصلاح طلب با کف و سوت قصد اخلال در راهپیمایی مردم را داشتند یا با در دست داشتن بطری های آب آشامیدنی علنا در ماه مبارک رمضان روزه خواری می کردند و یا با مطرح کردن شعارهایی انحرافی نظیر " نه غزه نه لبنان ،جانم فدای ایران" ، در واقع جهت گیری های خود را در قالب شعار بیان داشتند که کمتر همسویی ای با اعتقادات ایرانیان مسلمان داشت. یا در یکی از اعتراضات عکس حضرت امام را به نشانه ی اعتراض پاره کردند[1] اما زمانیکه نوک این اهانت ها به سمت حضرت ابا عبدالله الحسین نشانه رفت،مردم متوجه شدند که نه با آقایان موسوی و کروبی که بلکه با عده ای از افراد معلوم الحال و مجهول الهویه مواجه هستند که سوار بر موجی شدند که آقایان موسوی و کروبی آن را به راه انداخته بودند. بنابراین روح دینی حاکم بر مردم ایران و اینکه دین یکی از مهمترین منابع هویتی آنان به شمار می آید،دیگر نتوانستند این هتک حرمت ها را تحمل کنند و مردم با کمک رسانه ملی و سازمان تبلیغات اسلامی البته با اراده و خواست خود به خلق حماسه ی بزرگ دست زدند.

9 دی یک نمونه ای بود از همان خصوصیتی که در خود انقلاب وجود داشت؛ یعنی مردم احساس وظیفه ی دینی کردند و دنبال این وظیفه، عمل صالح خودشان را انجام دادند. عمل صالح این بود که توی خیابان ها بیایند، نشان بدهند، بگویند مردم ایران اینند.( بیانات رهبر معظم انقلاب اسلامی در دیدار اعضای ستاد بزرگداشت 9دی، 21/9/ 1390)

بنابراین حماسه ی 9 دی نه در جهت حمایت از اشخاص خاص و نه در جهت دفع آقایان موسوی و کروبی، صورت گرفت؛چرا که در جریان روز عاشورا عملا این آقایان  هیچ اراده و حتی مشروعیتی در جهت سوق دادن مردم به اعتراضات در این روز نداشتند.

در 9 دی مردم نه برای " احمدی نژاد" نه برای" انرژی هسته ای" ، و نه برای " دفاع از میهن" و " ایران" و نه هیچ موضوع دیگری نیامده بودند. بدون نفی هر یک از این مطالبات و مطلوبات، اقبال آن ها اولا و آخرا و صریحا به یک چیز بود؛اصل انقلاب و ولایت فقیه. چند نمونه: این گردبادهای به غیرت درآمده تسلیم رهبرند که طوفان نمی کنند/ اینهمه لشکر آمده به عشق رهبر آمده/ حسین حسین شعار ماست ولایت افتخار ماست.(شهرستانی،1390: 80)

نویسنده ای ضمن اشاره به وادادگی جریان اصلاحات در برابر اغتشاش گران می نویسد:

جریان اصلاح طلب اما از همان تجمع اول بعد از انتخابات ـ 25 خرداد 1388 ـ اختیار کار را خواسته یا ناخواسته به هسته رادیکال شورش یعنی کسانیکه فقط برای خشونت به خیابان ها آمده بودند واگذار کرد و خود با بسنده کردن به کارهایی چون صدور بیانیه های تحریک آمیز به همکار و مباشر آن بدل شد.(محمدی،1389: 246)

به عبارت دیگر افرادی که به هتک حرمت ابا عبدالله الحسین در روز عاشورا پرداختند حامیان آقایان موسوی و کروبی نبودند بلکه اغتشاش گرانی بودند که با ابزار قرار دادن موسوی و کروبی قصد رسیدن به اهدافشان را داشتند.

در واقع می توان گفت 9 دی 88 از یک طرف برای اتمام حجت و دفع کسانی بودند که هویت و احساسات دینی مردم را به سخره گرفته بودند و قصد داشتند از انتخابات بعنوان پلی برای رسیدن به مقاصد خود استفاده کنند که مردم با بصیرت و به قول رهبر معظم انقلاب  مردم " زمان شناس " اهداف آن ها را با ناکامی مواجه ساختند

{...} لحظه را باید شناخت، نیاز را باید دانست. فرض بفرمایید کسانی در کوفه دل هایشان پر از ایمان به امام حسین بود، به اهل بیت محبت هم داشتند، اما چند ماه دیرتر وارد میدان شدند؛ همه اشان هم به شعادت رسیدند،پیش خدا هم ماجورند؛اما کاری که باید بکنند،آن کاری نبود که آن ها کردند؛ لحظه  را نشناختند؛عاشورا را نشناختند؛در زمان،آن کار را انجام ندادند. اگر کاری که توابین در مدتی بعد از عاشورا انجام دادند،در هنگام ورود جناب مسلم به کوفه انجام می دادند، اوضاع عوض می شد؛ممکن بود حوادث ،جور دیگری حرکت بکند، شناسایی لحظه ها و انجام کار در لحظه نیاز ، خیلی چیز مهمی است.( دیدار مقام معظم رهبری با اعضای شورای هماهنگی تبلیغات اسلامی : 29/10/1388)

و از طرف دیگر 9 دی در جهت حمایت،تبعیت و وفاداری از ولایت بود که شعارهای مطرح شده در این روز گواهی است بر این مدعا.[2]

مدارای نظام و رهبری در برابر جریان فتنه که با هدف آگاه سازی آن ها و بوجود آوردن شرایط برای جبران اشتباهات انجام شد، با واکنش مناسبی روبرو نشد و پس از خدشه دار شدن پی در پی مرزهای فکری و ارزشی انقلاب و نظام ، این بار جسارت ها متوجه ساحت مقدس امام حسین و روز عاشورا شد و غیرت مردمی را که بر اساس نظر رهبر خویش تا کنون صبر و تجمل کرده بودند، به جوش آورد و در روز چهارشنبه 9دی با اجتماع عظیم و میلیونی خود، حجت را به تعبیر رهبر انقلاب برای همه از جمله فتنه گران که دائما ادعاهای باطل خود را مستند به حمایت مردم بیان می کردند، تمام کردند.(امینی،1389: 315) راهپیمایی 9 دی را می توان یکی از با شکوهترین تجمعات در تاریخ انقلاب اسلامی دانست ؛چرا که با تخمین نهادهای مختلف جمعیتی بین 3 تا 5 میلیون نفر در خیابان های منتهی به میدان انقلاب تهران حضور داشتند و یکصدا شعارهایی در محکومیت اهانت جریان فتنه به مقدسات دادند.(نشریه همشهری؛ویژه نامه نهضت حضور: 48) برای درک عظمت حماسه 9دی نویسنده ای به نقل از روزنامه نیویورک تایمز می نویسد:

این تظاهرات ،بزرگترین اجتماع در تهران از زمان تشییع پیکر آیت الله خمینی در سال 1989(1368) به این طرف است.(کریمی،1390: 37)

بنابراین با توجه به مطالبی که ذکر شرحش رفت می توان گفت تاثیر حضور مردمی در 9دی 88 بر شرایط پس از انتخابات ریاست جمهوری دهم،بیشتر در جهت رفع و دفع بحرانی بود که پس از انتخابات آغاز گردیده بود. ما در این قسمت در قالب اشاره به مصادیقی از این بحران ها،آن ها را مورد واکاوی و بررسی قرار دادیم.بعبارت دیگر بحرانی که پس از انتخابات آغاز گردیده بود در روز 9دی 88 از طریق حضور مردم بواسطه ی تبعیت ازامر ولایت فقیه از یکسو و وفاداری به هویت دینی از سوی دیگر،کنترل و دفع گردید.



[1] این اهانت را حتی میر حسین موسوی نیز محکوم کرد و در بیانیه ای این اقدام را ، ضد انقلابی معرفی می کند. اما آقای موسوی هیچ گاه  به این نکته اشاره نکرد چرا در سال های پیش  و تا قبل از این تاریخ هیچ کس جسارت توهین به امام را نمی داد. در واقع  آقای موسوی با رفتارهای ساختار شکنانه و غیر قانونی خود ، زمینه را برای هتک حرمت عده ای  مهیا کرد ؛ هرچند که وی  بصورت کاملا تاکنیکی  این اقدام رامحکوم کرد.

 

[2] اینهمه لشکر آمده به عشق رهبر آمده/ حسین حسین شعار ماست ولایت افتخار ماست/ وای اگر خامنه ای حکم جهادم دهد،ارتش عالم نتواند که جوابم دهد./ حزب فقط حزب علی رهبر فقط سید علی/ الله اکبر خامنه ای رهبر


این راهپیمایی از یکسری از ویژگی ها و مشخصاتی برخوردار بود که آن را نسبت به بسیاری از راهپیمایی ها و تظاهرات برجسته می ساخت.

1ـ این راهپیمایی نه در جهت حمایت از اشخاصی خاص و نه در جهت دفع آقایان موسوی و کروبی صورت گرفت؛ چرا که همانطور که اشاره شد در جریان روز عاشورا عملا این آقایان هیچ اراده،اختیار و همچنین مشروعیتی در جهت سوق دادن مردم به اعتراضات نداشتند، بلکه برای دفع کسانی بود که هویت دینی مردم را به سخره گرفته بودند. نویسنده ای در اینباره می نویسد:

این راهپیمایی در اعلام انزجار از اقدام کسانی صورت می گرفت که در پایتخت جهان تشیع به خود اجازه دادند تا به ساحت مقدس ابا عبدالله الحسین توهین کنند.(جمعی از نویسندگان،1389: 394)

2ـ حضوری  مبتنی بر ایمان و هویت دینی: مخرج مشترک حضور میلیونی مردم در این راهپیمایی علیرغم اختلاف سلیقه هایی که با هم داشتند،دغدغه دفاع از دین و هویت آن ها بود. این راهپیمایی خیلی پر صلابت تر از 22 بهمن همان سال بود و شعارها و اعتراضات  خیلی  رادیکال تر و پر شورتر از 22 بهمن بود.[1]

حضور مردم در صحنه هایی که به نوعی تعیین کننده ی حیات و ممات انقلاب بوده،همواره یکی از مولفه های اساسی پیدایش،تداوم، تقویت و گسترش قدرت انقلاب و نظام اسلامی بوده است،اما در راهپیمایی 9دی، این حضور میلیونی به همراه بصیرت، هوشیاری و دشمن شناسی ملت مسلمان ایران از جنسی دیگر بود و حماسه ای ماندگار در تاریخ.(پریشان،1391: 7)

3ـ برگزاری این راهپیمایی تنها دو روز پس از اطلاع رسانی سازمان تبلیغات اسلامی شکل گرفت: پس از هتک حرمت  ساحت حضرت ابا عبدالله الحسین در روز عاشورا، در ابتدا مردم قم بصورت کاملا خود جوش دست به اعتراضات بر علیه کسانیکه این هتک حرمت را صورت دادند، زدند و در 8 دی در اعتراض به این غائله به تجمع پرداختند. اما با توجه به فرصت کمی که در پیش بود،حضور مردم در 9دی از ویژگی های ممتاز این راهپیمایی بود ؛چرا که به قول نویسنده ای:

اغلب راهپیمایی های تاریخی از مدت ها قبل برنامه ریزی و اطلاع رسانی شده و شرکت کنندگان می توانند برای حضور برنامه ریزی کنند.(جمعی از نویسندگان،1389: 394)

 4ـ  برگزاری این راهپیمایی در یک روز غیر تعطیل و کاری: این راهپیمایی در روز چهارشنبه و غیر تعطیل برگزار شد که این امر شاید مانعی برای حضور برخی افراد باشد که خوشبختانه با حضور گسترده مردم تبدیل به یک حماسه شد و این مهم یکی دیگر از ویژگی های برجسته ی این راهپیمایی بود.

 

5ـ نویسنده ای این راهپیمایی را زمینه ساز شکستن سکوت برخی از خواص می داند و در اینباره می نویسد:

این راهپیمایی با شکوه حتی کسانی را که تا آن روز در مقابل حوادث روز عاشورا سکوت کرده بودند نیز به واکنش وا داشت.

و در ادامه از آقای هاشمی رفسنجانی یاد می کند و می نویسد:

هاشمی رفسنجانی [ بعد از این راهپیمایی] نیز در سخنانی حضور گسترده ی مردم  سراسر کشور در راهپیمایی حمایت از نظام،ولایت و رهبری تشکرو قدردانی کرد.(جمعی از نویسندگان،1389: 396)

6ـ یاس مطلق دشمنان: نویسنده ی دیگری ضمن توجه به تفاسیر محافل خارجی قبل و بعد از این راهپیمایی می نویسد:

اگر به تحلیل ها و تفاسیر محافل خارجی نگاهی بیندازیم در می یابیم که میان آنچه پیش از 9دی گفته می شد و آنچه پس از این روز مطرح گردید، فاصله بزرگ وجود دارد.پس از 9دی روند توطئه خارجی کند نشد،اما امید دشمن به کار در جغرافیای ایران و امید به کارآیی عوامل فتنه از بین رفت و حرکت به سمت اقدامات خارجی نظیر تحریم و قطعنامه و دسته بندی های بین المللی پیش رفت.(پریشان،1391: 7)

در ادامه همین بحث، حسین کچوئیان،استاد جامعه شناسی دانشگاه تهران پا را فراتر از این می گذارد و در مصاحبه با نشریه پنجره معتقد است که اگر راهپیمایی 9دی صورت نمی گرفت ممکن بود مداخله خارجی صورت بگیرد!:

به نظرم یکی از دلایلی که غربی ها به ما حمله نکردند،این است که تا می آیند  اقدامی کنند،یک دفعه چیز عجیب و غریبی می بینند. اگر نهم دی اتفاق نمی افتاد، قطعا قضیه به یک معارضه ی عجیب و غریب تبدیل می شد که مرحله بعد آن، ممکن بود مداخله خارجی و یا مسلح شدن این نیروهای مسئله دار باشد. ولی در واقع نهم دی جلوگیری کرد. این است که می بینید الان تمام فشارهای خارجی روی مساله محدودیت ها و تحریم هاست.( نشریه پنجره، سال سوم، شماره 121)

7ـ از دیگر ویژگی های این حماسه می توان به عنصر "اعتماد" اشاره کرد. پدیده و حماسه ی 9دی نشاندهنده ی شکل گیری روابط مبتنی بر اعتماد و حمایت میان حاکمیت و شهروندان است که بی تردید سرمایه اجتماعی عظیمی را برای جامعه ایران و جمهوری اسلامی فراهم کرده است و نتیجه بلافصل آن ارتقا قدرت نرم ملی خواهد بود.

8ـ هشتمین و آخرین ویژگی این حماسه ـ9دی ـ نمایش اتحاد و یکپارچگی ملت و تقویت وحدت ملی در جریان روزهای پس از انتخابات می باشد.نویسنده ای در اینباره می نویسد:

حماسه حضور نهم دی ماه از ویژگی های بسیاری برخوردار بود{...} در جنگ نرم علیه جمهوری اسلامی و فتنه های{بحران های} پس از انتخابات دهم،عده ای تلاش کردند اینگونه القا کنند که حکومت پشتوانه های مردمی خود را از دست داده است و متکی به سپاه و بسیج شده است{...}حضور میلیونی مردم در نهم دی ماه 1388 در تظاهرات پاسداشت حرمت عاشورا و دفاع از ولایت و نظام اسلامی،بطلان تحلیل دشمنان و مخالفان را اثبات کرد.(اخوان،1389،ج2: 258)



[1] اینجانب هم در 9دی 1388 و هم در 22 بهمن 88 حضور داشتم و از نزدیک شاهد حضور پر رنگ  و پر صلابت مردم در 9 دی 88 به نسبت 22 بهمن 88 آن سال بودم.


در یک جامعه دینی مانند ایران با شعارهای غیر دینی نمی توان به موفقیت خوشبین بود، همانطور که تجربه ی تاریخی گذشته ایرانیان هم  موید این مطلب است. بویژه آنکه هدف از این فعالیت اجتماعی سرنگونی یک حکومت دینی به رهبری مرجعیت دینی باشد. راهکاری که نظریه پردازان جبهه تجدید نظر طلب(اصلاح طلبان)  در این شرایط  بطور اجتماعی پیشنهاد می کنند این است که : با شعارهای دینی به مقابله با حکومت دینی بروید. با" لا مذهبی "نمی توان به جنگ  مذهب رفت، به این منظور نیاز است که از نمادهای مذهبی استفاده شود.(اسماعیلی،1389:  345ـ344) در این شرایط تلاش فراوانی برای خروج از انفعال توسط سران داخلی و خارجی فتنه صورت گرفت که مهمترین آن پیگیری جدی پروژه ی از پیش تعیین شده "محرم سبز" بود. جریان مستاصل شده خط نفاق برای تداوم   حداقل حیات خود این بار نیز استفاده ابزاری از دین را  برگزید و به ایام محرم الحرام به چشم فرصتی برای احیا دوباره فتنه سبز بعد از شکست های پی در پی در ماه های گذشته می نگریست.فتنه گران ، محفل ها و هیات های مذهبی را مکان مناسبی برای فریب مردم تصور کرده و برنامه ریزی کردند تا با ارائه چهره ای به ظاهر عزادار و معتقد، در این محافل مذهبی نفوذ کرده و اقدامات منافقانه و تفرقه افکنانه خود را در بین عزاداران دنبال نمایند.( جمعی از نویسندگان،1389: 383) چرا که عدم اعتقاد به فلسفه عزاداری برای امام حسین (ع) در بین بخشی از سران خارج نشین یکی از موانع پارادوکسیکال برای بهره برداری از مراسم محرم بود.ملت فراموش نکرده بود روزگاری نه چندان دور را که کسانی از این جریان،حادثه عاشورا را نتیجه ی تندروی پیامبر (ص) در بدر و احد دانستند یا اظهارات سروش سبز پوش امروز که مقام عصمت و مصونیت از خطا و گناه را نه تنها برای اهل بیت (ع) که برای پیامبر (ص) نیز نفی میکند.(اخوان،ج2،1389: 244) همان سروشی که  ما در فصل های قبل از آن تحت عنوان" خاستگاه تطور ایدئولوژی اصلاحات" یاد کردیم.

  فتنه گران طبق عادت، مراسم عزاداری شب عاشورا  در حسینیه جماران را تبدیل به صحنه هتاکی علیه نظام کردند. آنان به این امر نیز بسنده نکردند و با حضور خاتمی در این مراسم شروع به کف و سوت زدن کردند. هتک حرمت مراسم عزاداری شب عاشورا منجر به درگیری و مشاجره های لفظی میان هتاکان و معترضان به این رفتار شد و در ادامه و با آغاز سخنرانی آقای خاتمی اعتراض ها به این رفتار شدت بیشتری گرفت. معترضان با شعار " منافق حیا کن، جماران را رها کن" خواستار خروج هتک حرمت کنندگان شدند.(انوری تفتی،1391: 3)خبرگزاری فارس در اینباره اینطور گزارش می دهد:

پس از سخنان تحریک آمیز و انحرافی خاتمی از موضوع کربلا [1]، مردم وارد حسینیه جماران شده و شعارهایی در حمایت از امام و رهبری سر دادند. مردم و دانشجویان که به چند صد نفر می رسیدند با محکوم کردن سخنان تفرقه انگیز خاتمی شعارهایی با این مضمون که " بیت امام خمینی، جای منافقین نیست" ،" مرگ بر منافق ـ مرگ بر ضد ولایت فقیه " سر دادند و با حفظ آرامش اقدام و شعارهای ساختار شکن هواداران خاتمی و موسوی را در حسینیه جماران محکوم کردند. گفتنی  است پس از حضور انقلابی مردم و دانشجویان، خاتمی مجبور به قطع سخنان خود و ترک حسینیه جماران شد.( خبرگزاری فارس،کد خبر: 8810050365)

روز تاسوعا نیز با تمام اتفاقاتش سپری شد[2] و روز سرنوشت ساز عاشورا از راه رسید. در این روز اتفاقاتی به وقوع پیوست که قلوب آحاد ملت ایران را بطور بی سابقه ای جریحه دار کرد . و این روز لکه ننگی بر دوش کسانی بود که هنوز تصور می کردند اعتراضات حامیانشان در چارچوب نظام و به تبعیت از آنها صورت می گیرد.

ظهر روز عاشورا در حالی که مردم تهران مشغول عزاداری برای سید و سالار شهیدان حضرت ابا عبدالله الحسین بودند، اغتشاش گران فرصت را مغتنم شمرده و خیابان انقلاب و حوالی  آن را عرصه جولانگاه خویش قرار داده و با آتش زدن خیمه های عزاداری امام حسین ، حمله به مردم عزادار و ... ابراز وجود کردند.(انوری تفتی،1391: 3) فتنه گران به خیابان های مرکزی شهر که تجاری و اداریث و خلوت است، ریختند و جسارت ها و توهین هایی کردند که پیش از این در تاریخ انقلاب مشابهی برای آن نمی توان یافت.(سعیدی،1391: 8) گزاره های زیر نمونه ی بارزی از مصادیق توهین و اهانت به ساحت حضرت ابا عبدالله الحسین و اغتشاش و ناآرامی در عاشورای سال 1388 می باشد:

ـ  گستاخی هدفمند عده ای در اهانت و جسارت به قرآن، مساجد، حسینیه ها و تکیه ها، نذورات، عزاداران و مراسم حسینی، تخریب اموال عمومی، به بازی گرفتن مقدسات مردم و شعار علیه اصل ولایت فقیه {و ...} بطور بی سابقه ای در رسانه های غربی و سایت های اینترنتی بازتاب داده شد.(محمدی،1390: 671)

ـ به گزارش خبرگزاری ها برخی افراد فریب خورده و آشوبگر در خودروهای خود بسان مراسم عروسی بوق می زدند. برخی نیز در تجمع ها دست به هلهله و شادمانی و خرابکاری زدند{...} افراد فریب خورده نیز شعارهای مرگ بر جمهوری اسلامی و به مقدسات توهین کردند.(جمعی از نویسندگان،1389: 389)

ـ آن ها شعارهای " مرگ بر دیکتاتور"،" یا حسین میر حسین"،" مرگ بر اصل ولایت فقیه" {و ...} را به همراه کف و سوت تکرار می کردند. آن ها در مسیر خود پرچم های مقدس یا زهرا و یا حسین را که در کوچه ها و خیابان ها نصب شده بود،پاره کرده و یا آتش می زدند.(انوری تفتی،1391: 3)

ـ آتش زدن پرچم،حمله ور شدن به عزاداری ابا عبدالله الحسین و کتک زدن آن ها ، شعله ور کردن خیمه های سینه زنی و خسارت به اموال عمومی و بیت المال از جمله  اقداماتی بود که افرادی با دستبند و سربند و شال سبز آن را پدید آوردند که البته با حمایت و تایید سلطنت طلبان، وهابیون، تروریست ها،صهیونیست ها و مخالفان اسلام ناب محمدی همراه شد.(همتی،1389: 26)

ـ آشوبگران به نماز گزاران یک دسته عزاداری در خیابان جمهوری اسلامی حمله می کنند و امام جماعت آن را مجروح می کنند. آتش زدن ایستگاه های صلواتی و بیرق های عزاداری، فصل مشترک همه ی اغتشاش های امروز است.( نشریه همشهری؛ فرهنگ شهر، شماره: 103)

ـ به گزارش خبرنگار سیاسی خبرگزاری فارس، در جریان حرمت شکنی عده ای از حامیان موسوی[3] از روز عاشورا و اقدامات ساختار شکنانه و آتش زدن بانک، یک ساختمان در چهار راه کالج، تعدادی از تاکسی های شهری، وسائط نقلیه نیروی انتظامی، خودروهای شخصی {و ...}، در اقدامی تاسف برانگیز قرآن کریم نیز توسط این افراد به آتش کشیده شد.(خبرگزاری فارس، کد خبر: 8810060264)

ـ در بیانیه رسمی فرماندهی نیروی انتظامی تهران آمده است:

{...} در تداوم فتنه گری فتنه گران و تخریب اموال عمومی و شخصی مردم ،نیروی انتظامی با قاطعیت و بهره گیری از ابزار و تجهیزات ضد اغتشاش و با تاکید بر عدم حمل و بکارگیری سلاح گرم به متفرق نمودن اغتشاش گران اقدام کرد. با کمال تاسف، در این اغتشاش [ روز 6 دی 88؛روز عاشورا] 5 نفر به طرز مشکوکی جان باختند و تعدادی نیز مجروح شدند...( نشریه مردم سالاری، شماره: 2254)

گزاره های فوق فارغ از اینکه چه کسانی جرات جسارت به ساحت حضرت ابا عبدالله الحسین را کردند، به خوبی نشانگر هتک حرکت امام حسین در روز عاشورا و اینکه فتنه گران از همه مرزهای اخلاقی و اعتقادی عبور کردند،می باشد. نویسنده ای در اینباره می نویسد:

پس از حوادثی مانند اهانت به عکس امام و سوت و کف در شب عاشورا اقدامات انجام شده توسط آشوبگران در روز عاشورا که اهانت مستقیم به اسلام از جمله آن ها بود به همگان نشان داد که جماعت فتنه گرا از همه مرزهای اخلاقی و اعتقادی عبور کرده اند و دیگر هیچ نسبتی میان آن ها و سرانشان با ملت بزرگ ایران نیست.(محمدی،1389: 274)

از فردای روز عاشورا تظاهرات بزرگی در جهت محکومیت فتنه گران آغاز گردید که اوج آن در روز 9دی88 می باشد.

از فردای روز عاشورا قم اولین شهری بود که صحنه تظاهرات گسترده مردمی در محکومیت فتنه گران بود. موج اعتراضات به شیراز،تبریز،اصفهان،کرمانشاه،مشهد و سایر شهرها نیز کشانده شد و ایران اسلامی یکپارچه خشم و انزجار از اقدامات فتنه گران گردید.(انوری تفتی،1391: 3)


57 در بینش الهی توحیدی و ادیان آسمانی به خصوص اسلام، قهرمان و بازیگر اصلی صحنه تاریخ خود انسان است و پیامبران و مصلحان بزرگ الهی آمده اند تا آگاهی این انسان را بالا ببرند و اراده اش را تقویت کنند تا خود راه را با چراغ آگاهی و پای اراده بپیماید و طبعا این انسان هرچه آگاه تر و مصمم تر، سیر او به سوی هدف شتابان تر و در نزدیک تر شدن به آن هدف کامرواتر است و امام حسین قهرمان آگاهی بخش و شتاب دهنده این حرکت است. اگر تا دیروز تنها وجه حکومت رایج در شرق و غرب عالم به نحوی حکومت استبدادی بود، در همه جا اکثریت نه تنها محکوم به اطاعت از خواست و اراده حاکمان غیرمسوول بودند، بلکه در عمق جان وجدان خود نیز این امر را به عنوان سرنوشت محتوم خود پذیرفته بودند. امروز در جهان کسی نیست که بتواند از نظام های استبدادی و خودکامه دفاع کند و حتی مستبدترین حاکمان نیز تظاهر به مردم داری و دفاع از حق و حرمت مردم می کنند و در همه جا این اصل پذیرفته شده است که برترین و محکم ترین حق در عرصه اجتماعی حق حاکمیت انسان بر سرنوشت خویش است و به عبارت دیگر مردم سالاری به عنوان کم هزینه ترین و پرفایده ترین سامان حکومت و نظام اجتماعی پذیرفته شده است و می بینیم که افتخار انقلاب اسلامی هم این است که منجر به استقرار جمهوری اسلامی می شود. بنابراین در عرصه حیات اجتماعی به روشنی و بی هیچ تردیدی می توانیم ادعاکنیم که سیر تاریخ سیر به سوی آزادی است. از این امر نکته ای دیگر که بسیار هم ارزشمند است در می آید و آن اینکه انسان رهاشده از قیدهای تحمیلی استعمار، استثمار و استعباد اجتماعی و نیز آزاد از غرائز تلطیف نشده حیوانی چون خشونت و درنده خویی، جانب حق و عدالت را خواهد گرفت.  یعنی تاریخ بشر علاوه بر اینکه تاریخ آزادی است تاریخ فعلیت یافتن حق و عدالت نیز خواهد بود و این سخن را می توان بیان دیگری از نظریه مهدویت دانست. بر می گردیم به فراز آغاز سخن که هدف تاریخ شکوفایی وجود آدمی است. یعنی وجود انسان در پرتو آزادی و در بستر حق و در سایه عدالت است که شکوفا می شود.  اجازه دهید از تجربه شخصی که طی این سال ها داشته ام در اثبات ادعایم مدد بگیرم. این که در زمان ما نیاز به کوشش و بحث فراوان نیست تا همگان بپذیرند که به جای جنگ و خونریزی و کشتار می توان و باید با یکدیگر گفت وگو کرد چندان آسان به دست نیامده است. گویی تمام تاریخ خونین بشر، مقدمه این قضیه به ظاهر ساده بوده است. البته می دانیم که رسیدن به یک داوری و پذیرش یک ارزش از سوی همگان با تحقق و فعلیت آن نظر و ارزش فاصله زیادی است و اصلا آرمان ها همان ها هستند که در خارج نیستند و انسان می خواهد به آنها برسد و لازم است که علیه موانع آن مبارزه کند و آنها را از سر راه بردارد، موانعی که گاه بسیار سخت و متصلب است، چنانکه امروز هم در برابر آرمان آزادی و عدالت وجود دارد شاید بتوان جشن پیروزی کلمه بر تیغ، انسانیت بر ددمنشی و آزادی بر بردگی و آزادگی بر حقارت را به تاخیر انداخت، ولی نمی توان و نباید حرکت خرامان و پرشکوه تاریخ پر درد بشری را به سوی آزادی و حق و عدالت ندید و سرشار از امید و خشنودی نشد و همین امید و بینش است که ما، شما و همه انسان ها را به رغم نامردمی ها و سختی ها و درد و رنج ها امیدوار و با اراده نگه می دارد.  بعد از این مقدمه می گویم: نقش قهرمان در عرصه تاریخ غیر قابل انکار است، اما نه در راه بردن تاریخ (که سیر الهی و طبیعی خود را دارد و قهرمان هم در متن این سیر و حرکت است نه بیرون از آن) بلکه در شتابان کردن سیر به سوی هدف والای تاریخ است. نشریه مردم سالاری،شماره :2253  ، 7/10/1388.

[2] هر چند عده ای هم در داخل کشور همچون مرحوم حبیب الله عسگر اولادی ،معتقد بودند که  ورود به حسینیه ی جماران ضد نظام و ضد ارزش بود و همان هایی که خواهرزاده موسوی راترور کردند،همان ها هم به جماران رفتند و آنجا را به هم ریختند! (نشریه مردم سالاری،شماره: 2258 ،12/10/1388) وحتی برخی منابع نزدیک به اصلاح طلبان از بهم خوردن آن مراسم توسط لباس شخصی ها خبر دادند.

[3] اینجانب اعتقادم مبتنی بر این فرضیه می باشد که در جریان روز عاشورا آقای موسوی علنا هیچ اختیار و اراده و حتی مشروعیتی در جهت سوق دادن مردم به اعتراضات نداشت و بیشتر بعنوان یک مهره ی سیاسی سوخته به دادن  بیانیه صرفا اکتفا می کرد.


در حالیکه دولت بریتانیا بر تصویب قرارداد الحاقی نفت[گس ـ گلشائیان] پافشاری می کرد و بسیاری از دولتمردان ایرانی نیز مایل به امضای آن بودند،مخالفت اقلیت کوچکی از نمایندگان در مجلس 15 و مخالفت جناح های مذهبی به رهبری آیت الله کاشانی ـ که از حمایت وسیع توده ای برخوردار بودـ مانع از تصویب آن شد. در این اوضاع،انتخابات مجلس 16 برگزار گردید و دولت به گونه ای گسترده در آن دخالت کرد و نمایندگان حامی دربار را به مجلس فرستاد.این امر اعتراضات بسیاری را برانگیخت. از جمله عده ای از سیاستمداران مشهور به رهبری مصدق، در اعتراض به تقلب در کاخ شاه متحصن شدند. این تحصن مقدمه ای بود برای تشکیل جبهه ی ملی که در ملی شدن صنعت نفت ایفای نقش نمود.(جمعی از نویسندگان،1388: 81)

در واقع می توان گفت که مقدمه ی نهضت ملی شدن صنعت نفت در ایران با عدم تصویب قرارداد الحاقی گس ـ گلشائیان متقارن شد که مخالفت آیت الله کاشانی و دیگران مانع از تصویب آن شد.این قرار داد از این جهت حائز اهمیت است که از یکسو نشاندهنده ی این واقعیت می باشد که آیت الله کاشانی یکی از پیشگامان نهضت ملی شدن نفت می باشد و از سوی دیگر تا آن زمان هیچ اعتراضی توسط مصدق به این لایحه [1]صورت نگرفته بود.سید احمد کاشانی فرزند مرحوم ایت الله کاشانی طی مصاحبه ای در اینباره می گوید:

آیت الله کاشانی با فرستادن نامه هایی از لبنان به مجلس و مردم و تشویق نمایندگان اپوزیسیون به ایستادگی در برابر لایحه الحاقی مانع از تصویب آن شده و سرانجام با رهبری آیت الله کاشانی و مبارزه های شدید همان گروه از نمایندگان ،آیت الله کاشانی و یاران او وارد مجلس 16 شدند. نکته ی مهم این که مصدق طرفدار ملی کردن صنعت نفت نبود زیرا هنگامیکه در تیر ماه سال 1328 لایحه الحاقی گس ـ گلشایین در مجلس 15 مطرح شد، مصدق مخالفتی با لایحه نکرد. این در حالی بود که آیت الله کاشانی از لبنان به مجلس پیام فرستاد و نمایندگان را تشویق به مبارزه با این لایحه کرد.

مصدق پیرو فشارهای حسین مکی تنها در روز 30 تیر 1328 نامه ای به مجلس نوشت و در آن به نمایندگان توصیه کرد و گفت:

"اگر قرار است این لایحه از تصویب مجلس بگذرد، به جای لیره کاغذی بگویید شرکت نفت انگلیس بعنوان حق امتیاز ایران، لیره طلا پرداخت کند."

این نامه به خط مصدق وجود دارد و به روشنی نشان می دهد که مصدق مخالفتی با لایحه الحاقی نداشته است که اساس قرارداد 1312 را تثبیت می کرد.(نشریه پنجره،شماره 129: 169ـ168)

متولی دفاع از هویت دینی در ایران شیعی، روحانیت اند که در این نهضت،پرچمدار اصلی مبارزه،آیت الله کاشانی است. کاشانی و پیروانش در فرآیند اولیه نهضت ملی نفت حضور جدی داشتند و ضمن موضع گیری شفاف علیه استعمار، قدم به قدم فعالان نهضت ملی را بصورت مخالفت با رزم آرا تا حمایت از جبهه ی ملی و بصورت مشخص نخست وزیری شخص دکتر مصدق و حتی تکذیب اختلاف بین او و نخست وزیر حمایت می کردند، با اینکه مصدق مسیری خلاف خواست کاشانی را می رفت.(منصورنژاد،1385: 103) نویسنده ای دراینباره می نویسد:

در جریان ملی شدن صنعت نفت، دو گرایش فکری ملی و مذهبی به هم رسیدند و با اقدامات متحدانه خود در دفاع از حقوق مردم و با تکیه بر قاعده " نفی سبیل " ، به نفی سلطه ی انگلیس بر ایران پرداختند.بدین ترتیب با توجه به پایگاه مردمی آیت الله کاشانی و مذهبی بودن جامعه ایران،وی توانست همچون پلی ارتباطی،مردم مذهبی را به اندیشه های جبهه ملی پیوند دهد.(عیوضی و هراتی،1390: 89)

وقتی عده ای از طرف جبهه ی ملی به منزل آیت الله کاشانی حمله کردند؛حداد یکی از مریدان ایشان کشته شد. آیت الله کاشانی باعث و بانی حکومت و قدرت مصدق بود.(نشریه پنجره، سال سوم،شماره 129 : 163)بعنوان مثال در روز 30 تیر در بیشتر شهرهای ایران به خواست آیت الله کاشانی و احزاب طرفدار دکتر مصدق،مردم به خیابان ها ریختند و به نفع مصدق تظاهرات کردند که با دخالت ارتش به خاک و خون کشیده شد. سرانجام شاه که موقعیت خود را در خطر می دید به ناچار مصدق را دوباره بعنوان نخست وزیر به مجلس معرفی کرد.(جمعی از نویسندگان، 1388: 83) و در همین قیام 30 تیر کاشانی طی مصاحبه ای سوگند یاد کرد که اگر قوام نرود[2] اعلام جهاد خواهد نمود و شخصا کفن پوش مردم را همراهی خواهد کرد و متعاقب این مصاحبه، از برخی شهرهای دیگر نیز نیرو به تهران حرکت کردند.(منصورنژاد،1385: 103)

از دیگر گروه ها و افراد مذهبی که در طی ملی شدن صنعت نفت نقش داشتند میتوان از فداییان اسلام یاد کرد که تا حالا کمتر نامی از این گروه به میان آمده است. نقش عمده ی این گروه مذهبی در این نهضت عمدتا حول محور سخنرانی ها و هشدارها درباره ی عواقب وابستگی به انگلیسی ها و منافع ملی می چرخد و بیشتر نقش تبلیغاتی و فرهنگی داشته اند.

آیت الله کاشانی اقداماتش را با مفاهیم و گزاره های دینی( مثلا گره زدن حرکت مردم به جهاد) پیوند می زد و به تعبیری ،احکام و فرامین او بار قدسی گرفته و از سوی مسلمانان استقبال می شد زیرا کوشش برای ملی شدن صنایع نفت را تکلیف دینی و ملی برای ملت مسلمان ایران اعلام می کرد. آیت الله کاشانی،دولت انگلستان را از مصادیق دولت های کافری قلمداد می کرد که قصد سلطه بر جهان اسلام را دارد. و ثانیا، نابودی قرآن بعنوان مهمترین سند آسمانی مسلمان ها را از اهداف آن دولت غربی می دانست و دفاعیه او در اصل،دفاع از حرمت و شان قرآن تلقی می شد؛ ثالثا دغدغه های دینی کاشانی سبب می شد که شعاع توجه و نفوذش در ایران نیز خلاصه نشده و به تعبیرخودش حتی در بین النهرین کلامش نافذ تر باشد. دغدغه دفاع از هویت دینی، نفی سیطره ی بیگانگان،دفاع از حقوق مسلمانان، همواره در وجود کاشانی موج می زد و در کوران نهضت،متوجه ترفندهای مختلف اغیار بوده است.(منصور نژاد،1385: 104)

بنابراین می توان گفت علیرغم اینکه این نهضت جوهره ی اصلی اش دینی نبوده و صبغه ی ملیت در آن غلبه دارد،این روح دینی حاکم بر مردم ایران زمینه ساز قدرت یافتن مراجع و مجتهدینی شد که توانستند این نهضت را آغاز و همراهی کنند و در مواقع بحرانی مانند قیام 30 تیر به کمک مصدق که بیشتر یک ناسیونالیست بود تا اسلام گرا ،بیاید. یا بعبارت دیگر تعهد و وفاداری مردم به مراجع و روحانیون بعنوان حاملان دین زمینه ساز حمایت آن ها از نهضت ملی شدن صنعت نفت ـ علیرغم صبغه ی ناسیونالیستی آن ـ گردید.


[1] این قرارداد با توجه به مفاد آن مغایر با ملی کردن صنعت نفت ایران بود و راه را برای هرگونه احقاق حقوق دولت ایران می بست. برای کسب اطلاع بیشتر  ر.ک. آقای میر طیب موسوی با عنوان" مسائل سیاسی ـ اقتصادی جهانی نفت،تهران: مردم سالاری :1384"

[2] پس از آنکه مصدق بر سر در اختیار گرفتن وزارت جنگ با شاه اختلاف پیدا کرد،استعفا داد و قوام به نخست وزیری منصوب شد. در این اوضاع و احوال چنین پنداشته می شد که تنها قوام می تواند مصدق را از میدان به در کند.این اقدام با اعتراض شدید آیت الله کاشانی و نیز واکنش نمایندگان طرفدار مصدق روبرو شد.


امسال نیز به مانند سال های پیش سیل عظیمی از جمعیت از کشورهای مختلف مسلمان برای برگزاری هر چه با شکوهتر مراسم اربعین راهی عراق و شهر کربلا شدند.اما تفاوت امسال نسبت به سال های پیش هم به لحاظ کیفی و هم به لحاظ کمی مشهود بود. حضور سیل عظیم مردم مسلمان بار دیگر حقیقت بزرگی را برای مردم ایران آشکار کرد و آن اینکه امام حسین،دین و مذهب در بین سایر عوامل، هویت ایرانیان را تشکیل می دهد و این حضور پیام مهمی از سوی ایران به دنیا بود مبنی بر اینکه ایرانی ها هیچ گاه از هویت دینی و واقعی خود دست برنمی دارند. مسئله عاشورا و اربعین اساسا برای ایرانیان صرفا موضوع خون و شمشیر نیست بلکه نوعی کسب هویت سرافراز دینی در میان مابقی اقوام و ممالک پیرامونی و دورتر از پیرامونی بوده است.همین احساس سرافرازی و سربلندی وقتی وارد حوزه ی وجدان دینی مردم شد یکپارچه حماسه اربعین  را آفریدند.


نهضت مشروطه ایران ـ قیام مردم بر ضد استبداد و استعمار ـ بمانند دیگر نهضت های تاریخ، مردم ایران زمین را تکانی سخت داد . این نهضت زمانی به وقوع پیوست که از یک طرف وضع توده مردم سخت ناهنجار بود و به همین سبب سر به طغیان برداشته بودند و از طرف دیگر حکومت پوسیده و خود کامه قاجار دیگر قادر نبود به شیوه سابق قدر قدرتی نموده و خود در لجن زاری فرو رفته بود.( دانشجو، بی تا:30)نکته ی بارز همه ی این جنبش ها و نهضت ها [تنباکو،مشروطه،نهضت نفت]  که تاثیر مستقیمی بر پیروزی یا شکست آن ها دارد؛ نقش علما در حرکت و ماهیت ضد استبدادی و ضد استعماری آن است. در نهضت مشروطه این دو مولفه وجود داشت و حتی پای روشنفکرها هم برای مقابله با استبداد شاه به معرکه باز شد. علما، روشنفکران،بازاریان،اهالی مجلس و مردم همه یک هدف داشتند،عدالت می خواستند. ادبیات هر یک از گروه ها با گروه دیگر فرق می کرد اما هدف مشترک بود.

از علمای مهم درگیر در حوادث ایران از یکسو شیخ فضل الله نوری است که مشروطه مشروعه را طالب بود.

شیخ که ازحمایت آیت الله سید کاظم یزدی ـ از مراجع بزرگ نجف ـ برخوردار بود از علمای بزرگ تهران و از رهبران جنبش تنباکو و قیام مشروطه است.در واقع آنچه شیخ فضل الله را از مشروطه و مکشروطه خواهان دور می کرد، نگرانی او از حاکمیت بی دینی و بی دینان بود که شیخ طلیعه آن را در گفته ها و نوشته ها و اعمال برخی از مشروطه خواهان مشاهده می کرد و به همین دلیل در مخالفت با مشروطه می کوشید.(جمعی از نویسندگان، 57:1388)از سوی دیگر از علمای مهم درگیر در حوادث ایران باید از بهبهانی و طباطبایی  یاد کنیم که مشروطه خواه بودند و هر یک نیز از سوی مراجع و مجتهدین ایرانی مستقر در حوزه های عراق حمایت می شدند. بنابراین در اینکه هر 2 گروه رقیب،دغدغه دینی و مذهبی داشته و از مدافعین هویت اسلامی ـ شیعی بودند تردید نیست و تفاوت عملکرد آن ها، ریشه در برداشت اجتهادی مختلف دارد که شیخ فضل الله نوری ، تا حد خوبی مطالباتش را تئوریزه کرده است و آرمان های علمای مشروطه خواه را نیز باید بصورت منظم،مستدل و مضبوط در کتاب مرحوم نائینی دید که درست در مقابل مکتوب شیخ فضل الله نوری با عنوان " تذکره الغافل و ارشاد الجاهل" ، تحت عنوان" تنبیه الامه و تنزیه المله" به نگارش درآمده است.(منصور نژاد،1385: 96)

همچنانکه قبلا اشاره شد میرزای شیرازی در جریان تنباکو با یک فتوا اقتدار روحانیت را به دربار نشان داد و شاه را وادار به عقب نشینی کرد اما اوج ظهور سیاسی روحانیت در قیام مشروطه است. در واقع روحانیت مهمترین قدرتی بود که از مشروطه حمایت کرد و رهبری آن را در اختیار گرفت آن سان که می توان گفت پیروزی مشروطه بدون حمایت و رهبری روحانیت ممکن نمی نمود.علما مشروطه را در چار چوب شریعت می خواستند و محدودیت سلطنت را از دین استنباط می کردند.(جمعی از نویسندگان،1388: 56) در واقع مبنای حمایت علما از مشروطه،مبارزه با ظلم و تقویت دولت و جامعه ایران بعنوان تنها دوات شیعی بود.(جوان،1390: 37)

نویسنده ای به نقش و جایگاه عنصر " ولایت" در نهضت مشروطه اشاره می کند و در اینباره می نویسد:

بررسی روند شکل گیری و تداوم این نهضت که ابتدا با عنوان" نهضت عدالتخانه" آغاز شد، حاکی از نقش محوری عنصر "ولایت" در این تحول مهم تاریخی است. از جرقه های نهضت، تا مراحل مهم نهضت مثل مهاجرت های صغری و کبری که منجر به صدور فرمان مشروطیت شد تا مشروطه دوم که قیام مجدد مردم علیه حاکمیت موجود صورت گرفت،به وضوح نقش فقها و علمای طراز اول بعنوان نایبان امام زمان، را در قالب رهبران نهضت می بینیم. از جمله مواردی که بعنوان جرقه های نهضت در تاریخ نگاری های مشروطه نام برده می شود، اقدام " موسیو نوز" بلژیکی در توهین به لباس روحانیت، خبر چوب خوردن مجتهد کرمان و اهانت حاکم قزوین به یکی از علما و وقایعی از این دست است که فقط به دلیل ارادت خاص مردم به علما و فقها بعنوان نایبان عام امام زمان موجبات رنجش و ناراحتی آن ها را فراهم آورد و زمینه ساز وقوع جنبش شده است.(ابوطالبی،1390: 44)

و در ادامه همین نویسنده به نقل از کسروی به نکته ی مهمی اشاره می کند که گواهی است بر این مدعا که حمایت مردم از مشروطه بواسطه پیروی از دین توسط متولیان دفاع از هویت دینی که همانا روحانیون هستند،صورت گرفت:

اگر فتواهای علمای نجف نبود،کمتر کسی به یاری مشروطه پرداخته،همان مجاهدان تبریز بیشترشان پیروی از دین می داشتند و دستاویز ایشان در آن کوشش و جانفشانی،این فتواهای علمای نجف می بود و همان ستارخان بارها این را بر زبان آورد که من حکم علمای نجف را اجرا می کنم.( همان: 45ـ44)

بنابراین روح دینی حاکم بر مردم ایران و اینکه دین را در کنار سایر عوامل بعنوان مهمترین وسیله ی هویتی خود قلمداد می کردند از یکسو و اینکه مسئولیت دفاع از هویت دینی را روحانیون می دانستند از سوی دیگر، زمینه ساز همراهی مردم با رهبران دینی در جهت تحقق آرمان های نهضت مشروطه، شد. و این نشاندهنده ی تعهد و وفاداری مردم به هویت دینی و عنصر ولایت می باشد


در روز 16 آذر اتفاقاتی افتاد که قلوب آحاد ملت ایران را جریحه دار کرد. در این روز عده ای از افراد با استفاده از فضای متشنجی که فتنه گران بوجود آورده  بودند، عکس بنیانگزار انقلاب اسلامی را به آتش کشیدند. پخش این تصاویر از سیمای جمهوری اسلامی واکنش های زیادی را برانگیخت.اقشار مختلف مردم ، مراجع عظام تقلید، سازمان ها، تشکل ها و احزاب در روز 21 آذر 1388 با برپایی راهپیمایی و صدور بیانیه ،نفرت و انزجار خود را از اهانت کنندگان به ساحت مقدس امام راحل اعلام  کردند. خبرگزاری فارس از تجمع اعتراض آمیز طلاب و روحانیون تهران گزارش می دهد و در اینباره می نویسد:

همزمان با سراسر کشور ، طلاب و روحانیون تهران نیز با تجمع اعتراض آمیز در مدرسه علمیه مروی، ضمن محکوم کردن هتک حرکت ساحت مقدس امام خمینی خواستار برخورد قاطع دستگاه قضایی با اهانت کنندگان شدند.(خبرگزاری فارس، کدخبر: 8809211013)

 این اهانت را حتی میر حسین موسوی نیز محکوم کرد و در بیانیه ای این اقدام را ، ضد انقلابی معرفی می کند. اما آقای موسوی هیچ گاه  به این نکته اشاره نکرد چرا در سال های پیش  و تا قبل از این تاریخ هیچ کس جرات جسارت و  توهین به امام را نداشت. در واقع  آقای موسوی با رفتارهای ساختار شکنانه و غیر قانونی خود ، زمینه را برای هتک حرمت توسط عده ای  مهیا کرد ؛ هرچند که وی  بصورت کاملا تاکنیکی  این اقدام رامحکوم کرد.اما آقای کروبی به جای محکومیت این اقدام،به تکذیب این اهانت پرداخت و مدعی مونتاژ بودن این تصاویر شد:

تصاویر مونتاژ شده ای از دانشجویان معترض نشان داده شد که این گونه استنباط می شد عکس های بنیانگذار انقلاب توسط این دانشجویان پاره و مورد تعرض قرار گرفته است.(سایت سحر نیوز، 18/9/1388)

جریان موسوم به فتنه به اعتقاد برخی از نویسندگان چون نتوانسته بودند در روز 13 آبان عرض اندامی بکنند، متوسل به این روز شدند.نویسنده ای در اینباره می نویسد:

رئوس جریان فتنه عمیقا به این نتیجه رسیده بودند که باید هر طور شده آبروریزی 13 آبان را جبران کنند و الا جنبش سبز برای همیشه خواهد مرد. بویژه برای آن بخش از این جریان که تصور می کند حفظ شکاف ها و اختلاف های درون حکومت از هر چیزی مهمتر است، بوجود آوردن یک نا آرامی قابل اعتنا در تهران حیاتی بود.( محمدی،1389: 257)

روزنامه کیهان نیز در اینباره می نویسد:

سران آشوب طلب به همراه رسانه های ضد انقلاب همچنین در روزهای منتهی به 16 آذر، تبلیغات و موج آفرینی های گسترده ای را در جهت جامعه عمل پوشاندن به این آرزو و التهاب آفرینی در دانشگاه ها برای جان بخشی مجدد به این جریان آغاز کردند اما جامعه فهیم دانشگاهی در روز دانشجو ، بار دیگر پاسخی قاطع به پیاده  نظام آمریکا در ایران را به نمایش گذاشت.( روزنامه کیهان، شماره 19529)

درحالیکه رسانه های اپوزیسیون تلاش گسترده ای را برای ایجاد هماهنگی مخالفین در انشگاه های کشور به کار بسته بودند،آنچه در روز 16 آذر، به وقوع پیوست خط بطلانی بر آخرین تلاش فتنه گران در ایجاد آشوب در دانشگاه ها بود. در این روز تجمع پر شمار و چند برابری دانشجویان دانشگاه های اصلی تهران مانع ایجاد نا آرامی در این دانشگاه ها شدند. خبرگزاری فارس در اینباره اینطور گزارش می دهد:

{...} حامیان موسوی همچنین با هیاهو و سوت و کف شعارهایی علیه دانشجویان ولایی تجمع کننده سر می دادند و دانشجویان ولایی نیز با حضور در مقابل آن ها این افراد را احاطه کرده و حامیان موسوی بین درب قدس دانشگاه تهران و این دانشجویان حبس شدند {و ...}(خبرگزاری فارس، کد خبر: 8809161402)

نویسنده ای از روز 16 آذر بعنوان اولین تجمعی که پس از انتخابات که در بیرون از دانشگاه شکل نگرفت ،یاد می کند و در اینباره می نویسد:

برای اولین بار از 22 خرداد 1388 و با اینکه حجم تبلیغات انجام شده توسط همکاران خارجی جریان فتنه برای تحریک مردم تهران به تجمع در روز 16 آذر چندین برابر موارد مشابه قبلی بود هیچ تجمعی هر چند کم رونق و کم تعداد بیرون دانشگاه شکل نگرفت و اساسا به همین دلیل هم بود که سران فتنه هیچ کدام به سمت دانشگاه نرفتند.(محمدی،1389: 262)

به هر حال 16 آذر با تمام اتفاقاتش سپری شد و هیچ تجمع و آشوبی که بیرون از دانشگاه سرایت کند، در این روز به استناد برخی از نوشته ها و گزارش ها، صورت نگرفت بلکه بیشتر این تجمعات و درگیری ها که البته خیلی کم تحرک تر و کم رمق تر بود، در داخل دانشگاه ها صورت گرفت.

پس از ناکام ماندن اغتشاش گران در روز 16 آذر ،روز سه شنبه 17 آذر نیز دانشگاه تهران شاهد صف آرایی دانشجویان ولایی و فتنه انگیزان سبز پوش بود  و طرفداران موسوی تلاش تازه ای را برای ایجاد اغتشاش در دانشگاه تهران آغاز کردند.(جمعی از نویسندگان،1389: 378) که  البته با بی توجهی مردم روبرو شدند. نویسنده ای در اینباره ضمن اشاره به ریزش سرمایه اصلاح طلبان، از عدم حمایت مردم خبر می دهد و می نویسد:

روزهای 16 و 17 آذر نشان داد سرمایه آشوب خودانگیخته اصلاح طلبان به صفر رسیده چرا که هیچ بخشی از مردم تهران به معدود آشوبگرانی که به حمایت آن ها دل بسته بودند حتی نگاه هم نکرد.(محمدی،1389: 263)

بنابراین روزهای 16 و 17 آذر بدون هیچ دستاوردی برای سران فتنه به پایان رسید و همانطور که سران فتنه قبلا خود هم تاکید کرده بودند به واقع ایستگاه آخرشان بود، ایستگاهی که نشان داد مردم از فتنه گران بریده و آن ها  را به حال خود رها کرده اند و ته سبد جریان فتنه گر جز مشتی اراذل و اوباش باقی نمانده است. یا به قول نویسنده ای :

جریان اصلاح طلب اما از همان تجمع اول بعد از انتخابات ـ 25 خرداد 1388 ـ اختیار کار را خواسته یا ناخواسته به هسته رادیکال شورش{ ...} واگذار کرد و خود با بسنده کردن به کارهایی چون صدور بیانیه های تحریک آمیز به همکار و مباشر آن بدل شد.(محمدی،1389: 246)


چند سال از جنبش تنباکو یعنی اولین مبارزه ی ضد استعماری و ملی مردم ایران می گذرد.جنبش تنباکو که نوک تیز حمله اش متوجه استعمارگران انگلیس و نوکران بومی آن ها بود زمینه مساعدی شد برای انقلاب مشروطیت ایران.( دانشجو،بی تا: 1)مقدمات واگذاری امتیاز تنباکو در سفر سوم ناصر الدین شاه به اروپا فراهم شد و پس از بازگشت به ایران صورت عمل به خود گرفت. دولت انگلیس از همان آغاز ورود شاه به لندن، ماژور تالبوت صاحب اصلی  امتیاز تنباکو را مامور پذیرایی از هیات ایرانی کرد.( آژند،1367: 55)بر اساس امتیاز تنباکو انحصار خرید و فروش توتون و تنباکوی ایران به شرکت انگلیسی رژی واگذار شد. مفاد این امتیاز مخفی بود، اما روزنامه ها پس از چند ماه خبر آن را منتشر کرده ، به نقد آن پرداختند.توتون و تنباکو در این زمان بخش مهمی از محصولات کشاورزی و تجارت ایران را به خود اختصاص می داد و منبع درآمد بسیاری از کشاورزان و تجار به شمار می رفت و از سویی برخی از مردم نیز آن را مصرف می کردند. از اینرو، این امتیاز بر خلاف سایر امتیازها به طور مستقیم زندگی بسیاری از مردم را تحت تاثیر قرار می داد و به همین دلیل اعتراض علیه آن بسیار گسترده بود.( جمعی از نویسندگان،1388: 49ـ48)

در نهضت تنباکو ،هویت دینی تنها در مقابل هویت غیر دینی ابراز وجود نموده و خود را نشان می دهد و این هویتی که در مقابل اسلام در این نهضت، رقیب، قلمداد می شد، دولت استعماری انگلیس بود که از دین مسیح بهره می گرفت.(منصور نژاد،1385: 91)پس از واگذاری این امتیاز، ابتدا در تهران عده ای از تجار در حرم عبدالعظیم به بست نشستند.با بی توجهی دولت، اعتراضات بالا گرفت، تا اینکه نخستین فریاد بلند عمومی ، به رهبری سید علی اکبر فال اسیری ـ از علمای برجسته ی شیرازـ برخاست. در نهایت میرزای شیرازی ،مرجع بزرگ عصر ـ که در سامرا اقامت داشت ـ فتوای تحریم مصرف توتون و تنبکو را صادر کرد(همان: 49)عمومی شدن جوش و خروش اعتراض مردمی به فتوای مشهور میرزای شیرازی گره خورده است. نویسنده ای در باب نفوذ این فتوا می نویسد:

موج نفوذ فتوا و عمل به دستور این مرجع بزرگ و امام مجدد، تنها در میان مردم کوچه و بازار نیست، بلکه فتوا از پنجره های بسته و دیوارهای بلند کاخ های ستم شاهی نیز می گذرد و به درون حرمسرا نیز راه می یابد و در دربار و حرمسرا هم کشیدن قلیان ممنوع می شود.(مدنی،1371: 110)

در ادامه همین نویسنده به ذکر مصادیقی می پردازد که صحت این ادعا را تایید می کند. او مینویسد:

شاه مغرور طبق برنامه روزانه پس از اندکی تفریح منتظر است برای او قلیان بیاورند، ولی از آوردن قلیان مخصوص شاهی، خبری نمی شود. عصبانی از اتاق بیرون می آید. ناگهان چشمش به انبوهی از قلیان های شکسته می افتد. آری درباریان تمام قلیان ها را بفرمان میرزای شیرازی شکسته اند و تکه پاره های آنرا در جلو درب اتاق شاه انباشته اند، تا شاه نیز به قدرت فتوای امام مجدد آگاهی یابند.( همان: 110)

از این زاویه وقتی به مسئله تحریم تنباکو نگاه می کنیم، در یک مقطع و با یک حکم، بهره بردن از این ماده حرام و در حکم محاربه با امام زمان است و درست پس از اندک زمانی، مصرف همان ماده بلا اشکال شده و حرمت آن به اباحه تبدیل می گردد. و این انبساط نیز به جوهره ی تشیع باز می گردد که ائمه معصوم را ادامه دهنده راه پیامبر دانسته و فقهای جامع الشرایط را نیز در صدور احکام در همان مسیر  می بیند و به تعبیر سید جمال، خطاب به میرزای شیرازی در نامه مربوط به تحریم تنباکو؛ " خدا نیابت امام زمان را به تو اختصاص داده و ... تو وارث پیغمبرانی"(منصور نژاد،1385: 92ـ91)

نهضت تنباکو بیش از دیگر جریان های سیاسی و مذهبی نقش بیدارگرانه داشته و در تکامل الگوی تعالی نقش موثری ایفا نموده است.این اهمیت به قول نویسنده ای به دلایل گوناگون زیر بوده است :

مانند گستره جغرافیایی،وحدت در حرکت،نفوذ مرجعیت شیعه،غیاب روشنفکران در جریان نهضت،گسترش شبکه اطلاع رسانی در میان نهاد مذهبی و نیز پیروزی جریان سیاسی ـ مذهبی بر استبداد داخلی و استعمار خارجی.(عیوضی و هراتی،1390: 54)

قیام تنباکو پیامدهای مهمی بر جای گذاشت.این قیام اولین مقاومت همگانی مردم علیه استعمار خارجی و سلطنت قاجاری بود  که از یکسو نمایانگر قدرت مردم در مقابل حاکمان خودکامه محسوب می شد و از سوی دیگر از ظهور سیاسی روحانیت بعنوان رهبر جنبش های اجتماعی خبر می داد.( جمعی از نویسندگان، 1388: 49)یا بعبارت دیگر موضع گیری مرجعیت دینی و استقبلب مردم از حکم، دقیقا بیانگر وجود زنده ی هویت اسلامی در جامعه عصر ناصری است و این هویت اصیل، در موضوع قرارداد رژی فرصتی یافته است، تا چهره ای از خود در مقابل هویت های غیر دینی نشان دهد.(منصور نژاد،1385: 92)

البته ذکر این نکته نیز بسیار حائز اهمیت می باشد و آن اینکه نیروهای درگیر در قیام تنباکو تنها منحصر به روحانیون نبود بلکه گروه ها و نیروهای اجتماعی دیگری نیز در این مبارزه در کنار روحانیون به ایفای نقش پرداختند که می توان از تجار و رعایا نام برد.اما  به قول نویسنده ای:

 از منظر دیگر می توان اهمیت و وزن هر یک از عوامل را در مقایسه با عوامل هویت دینی سنجید و آن،نقش هر یک از این عوامل در خاموش کردن شعله ی برافروخته شده نهضت است و تنها رهبران دینی بودند که همانگونه که با فتوایی مردم را به صحنه آوردند، با فتوایی دیگر نیز آنان را آرام کردند،این نکته موید این مدعاست که جوهره دینی ـ اسلامی در این نهضت نقش کلیدی را به عهده داشته است.(همان: 95)


هویت ایرانیان پس از ورود اسلام با توجه  به نحوه ی برخورد و تعامل آن ها با اسلام به خوبی نماینگر علاقه و توجه آن ها به هویت دینی می باشد. روح دینی حاکم بر مردم ایران باستان از یکسو و تشابهات آیین جدید محمد (ص) با آیین دینی ایرانیان باستان زمینه ساز توجه ایرانیان به اسلام شد ؛چرا که از یک طرف دین زرتشت آلوده به تزویرهای سیاسی پادشاهان ساسانی و بازیچه و عاملی برای اقتدار آنان شده بود و از سوی دیگر جاذبه های دین اسلام نیز زمینه ساز گرایش ایرانیان به این دین گردید. و از این زمان به بعد ایرانیان به این دین بعنوان یکی از مهمترین منابع هویتی اشان،ارج می نهند.

هویت ملی ایران در دوره های مختلف نوساناتی را بین عناصر سازنده هویت ایرانی یعنی ایرانیت،اسلامیت و نیز تاثیر پذیری از مدرنیته یا غرب گرایی طی کرده است. در مقاطع مختلف نیز به تناوب وابسته به گرایش های فکری و سیاسی دولت های حاکم، یکی از این عناصر 3 گانه از تاکید بیشتری برخوردار بوده است... اما نکته ی شایان توجه پایداری و استحکام عنصر دینمداری در هویت فراگیر ملی در تمامی این فراز و نشیب ها و علیرغم گرایش های دولت های حاکم است.( هاشمی وبیجارپسی ،1392: 62)

نویسنده ی دیگری ضمن اشاره به توجه ایرانیان به هویت دینی خود، به حفظ و تقویت دین توسط ایرانیان  می پردازد و در اینباره می نویسد:

ایرانیان در هر مقطع زمانی و در هر عرصه یا زمینه ای درصدد حفظ روح مذهبی خود بوده و ضمن تقویت، آن را توسعه دادند. این امر بویژه در دوره اسلامی قابل شناسایی است، چراکه بر خلاف تصور اولیه، نحوه ی برخورد ایرانیان با اسلام و نیز نحوه ی تعامل و شیوه ی گزینش ایرانیان از اسلام نشان دهنده ی تلاش ایرانیان برای حفظ هویت دینی خود که در کانون هویت ایرانی قرار دارد می باشد. در حقیقت این نحوه ی تعامل با فرهنگ اسلامی حاکی از قوت هویت دینی ایرانیان بوده و آن ها را به سمت ترکیب گرایی مستمر دینی کشانیده است.(حاجیانی،1388: 281ـ280)


  • کل صفحات:3  
  • 1
  • 2
  • 3
  •   

همه پیوندها
شبکه اجتماعی فارسی کلوب | Buy Mobile Traffic | سایت سوالات