علمی ـ سیاسی

حكومت مردم بر مردم و برای مردم هرگز محكوم به نابودی نخواهد بود.

آقای  هاشمی رفسنجانی همواره از فعالان سیاسی بوده و در اکثر مناصب سیاسی کشور پس از انقلاب نیز نقش مثمر ثمری داشته است و درپیشبرد اهداف انقلاب گام های مهمی برداشته است.

 قبل از فرا رسیدن زمان انتخابات ریاست جمهوری سال 92 زمزمه هایی مبنی بر حضور آقای هاشمی انتخابات به گوش می رسید که البته همیشه و در هر جا منتسبین به آقای هاشمی و همچنین خانواده ی محترم ایشان این خبر را از اساس تکذیب می کردند. حال سوال اینجاست که چرا آقای هاشمی علیرغم تکذیب  خبرهایی از حضور ایشان در انتخابات،وارد گود انتخاباتی شده است؟ آیا آقای هاشمی واقعا احساس تکلیف کرده است که وارد انتخابات شده یا مسئله ی دیگری وجود داشته است؟

فرضیه ی حقیر این می باشد که آقای هاشمی به خواست حاکمیت کاندیدای ریلست جمهوری شد تا از آشوب هایی که ممکن بود پس از رد صلاحیت نزدیکان آقای احمدی نژاد صورت بگیرد،جلوگیری نماید.

آقای احمدی نژاد قبل از موعد تبلیغات برای کاندیداهای ریاست جمهوری ،تلاش هایی فراوان و البته بر خلاف قانون انتخابات ریاست جمهوری کرد که برای یار و دوست صمیمی اش ـ آقای اسفندیار رحیم مشایی ـ کسب وجهه ای بکند و شعار بارز این جریان نیز" زنده باد بهار" بود که با مخالفت شهردار تهران مواجه شد و بعلت داشتن بار سیاسی از بیلبوردهای شهر جمع آوری شد.

با توجه به حمایت های آقای احمدی نژاد از مشایی که سعی در پر رنگ کردن  عرق ناسیونالیستی در کشور داشت و اینکه دیدگاه ها و نقطه نظرهای ایشان بر خلاف و شاید با تسامح بتوان گفت ضد ولایت فقیه می باشد،احتمال رد صلاحیت ایشان تقریبا قابل پیش بینی بود.اما بحران از آنجا می توانست نشات بگیرد که حمایت های افراطی آقای احمدی نژاد از مشایی زمینه ساز بی ثباتی در کشور می شد،چنانکه این حمایت ها نیز مسبوق به سابقه می باشد که نمونه ی آن هم در ماجرای عزل آقای  مشایی از معاون اولی به دستور حکم حکومتی رهبری بود که با اکراه صورت گرفت.

با این مقدمه به نظر می رسد آقای هاشمی که همواره از او بعنوان یکی از پایه ها و ستون های نظام یاد می کنند با خواست و مصلحت دحاکمیت به صحنه ی انتخابات آمد تا از وقوع هرگونه آشوب و درگیری و عدم تمکین به مر قانون که ممکن بود پس از رد صلاحیت کاندیداها صورت بگیرد،ممانعت بعمل بیاورد


ـ مرگ هوگو چاوز و تاثیر آن در سیاست خارجی ایران

بالاخره پس از  گذشت هفته ها و ماه ها بیماری و رفتن و آمدن به کوبا برای علاج این بیماری(سرطان)،نهایتا هوگو چاوز رییس جمهوری ونزوئلا در تاریخ 2013/مارس/6 (1391/اسفند16) درگذشت.

شروع چپ گرایی نوین در آمریکای لاتین با روی کار آمدن چاوز در ونزوئلا،مورالس در بولیوی و آقای لولا داسیلوا در برزیل ـ البته او نسبت به این دو کمی میانه روتر و واقع بینانه تر بود ـ شکل گرفت. چاوز یک پوپولیست توده ای چپ گرا در ونزوئلا بود .او توانسته بود برای بار دوم آرای توده های مردم را در انتخابات ریاست جمهوری به خود جذب کند.

چپ گرایان در آمریکای لاتین به سبب اتخاذ مواضعی در عرصه ی روابط بین الملل مورد حمایت ایران و بالاخص دولت های نهم و دهم قرار گرفت.یکی از روش های تصمیم گیری در سیاست خارجی ونزوئلا تحت رهبری چاوز که در روابط خارجی بسیار مشاهده می شد و این زمینه ی همگرایی با ایران  در سطح معادلات منطقه بود،ضد آمریکایی و ضد امپریالیستی بودن اقدامات او می باشد؛که اتخاذ این نوع از سیاست ها مورد خشم و نفرت مقامات آمریکایی بود بطوریکه اتخاذ این نوع از سیاست ها چندین بار منجر به تعطیلی سفارت دو کشور شد.

چاوز در اوپک که ایران نیز جزو موسسین آن می باشد در بسیاری از موارد سیاست هایی از قبیل ثابت نگه داشتن ظرفیت تولید برای ایجاد  تعادل در بازار نفت و... اتخاذ می کرد که مرد حمایت و همسو با سیاست های نفتی ایران بود.

ایران در زمینه تجاری نیز یکی از شریکان ونزوئلا بشمار می آید و بسیاری از خودروهای ایرانی و تراکتورها بازار خوبی در کاراکاس پیدا کرده بودند.

با مرگ چاوز و اینکه هنوز مشخص نیست که رییس جمهوری آینده با چه گرایش و دیدگاهی به برقراری رابطه با ایران خواهد پرداخت،می توان گفت که ایران یکی از دریچه های اصلی ورود خود به منطقه ی آمریکای لاتین را از دست داد. و باید منتظر ماند و دید که در آینده رییس جمهوری ونزوئلا از چه جناحی و بر مبنای اتخاذ چه نوع سیاستی با ایران به برقراری رابطه خواهد پرداخت


اجرای خط لوله صلح؛ یک بازی با حاصل جمع برد ـ برد

خط لوله صلح نام خط لوله گاز صادراتی ایران به هند و پاکستان است که بر اساس تفاهنامه ی ایجاد شده بین تهران و اسلام آباد،تهران قرار است صادرات گاز خود را به پاکستان را از سال 2014 شروع کند. از زمان شروع بحث ها مبنی بر ایجاد و تکمیل این خط لوله، دست اندازهایی بزرگ برای اجرای آن بوجود آورده اند و یکی از آن ها موازی کاری در تامین گاز کشور پاکستان و هند در قالب پروژه ی "تاپی " می باشد که هدف آن کاهش تاثیر گزاری قدرت مانور ایران می باشد. که متاسفانه در چند سال اخیر و با حمایت شدید آمریکا و نسبی روسیه نیز همراه بوده است. این پروژه (تاپی) بیش از آنکه اقتصادی تدوین شده باشد،پروژه ای در برابر خط لوله صلح ایران و با اهدافی سیاسی  تدوین شده است. با تمام این تفاصیل ما در چند هفته ی گذشته شاهد شروع مذاکرات بصورت جدی برای تکمیل و اجرای این خط لوله بین تهران و اسلام آباد بوده ایم که خوشبختانه مورد توافق 2 طرف با توجه به رفت و آمدهایی که صورت گرفته است ،قرار گرفته است.

این خط لوله در صورت اجرا شدن آن در سال 2014 از چند جهت برای طرفین حائز اهمیت و با ارزش تلقی می شود:از یکسو با توجه به نیاز شدید کشور پاکستان به گاز ـ همانطور که سخنگوی وزارت خارجه پاکستان اعلام کرد که پاکستان تشنه ی انرژی می باشد ـ و از سوی دیگر  قرار گرفتن ایران در جایگاه دوم  (بعد از روسیه) به لحاظ ذخایر  اثبات شده گاز در جهان ، اجرایی شدن این خط لوله می تواند زمینه ساز تعاملی مثبت همراه با تامین مستمر و پایدار انرژی از سوی ایران باشد.

از سوی دیگر در صورت عملیاتی شدن این قرارداد موقعیت ژئوپولتیکی ایران بیش از پیش ارتقا می یابد و این قدرت مانور ایران را در معادلات منطقه با توجه به اهرم انرژی بالا می برد؛همانطور که روسیه از این طریق اتحادیه اروپا را تحت تاثیر انرژی خود قرار داده است.

از دیگر مزایای اجرایی شدن این تفاهنامه برای صادرات گاز به پاکستان  نسبت به پروژه تاپی که رقیب خط لوله صلح می باشد،تامین امنیت صدور انرژی به کشور مقصد می باشد. این در حالی است که یکی از چالش های بزرگ پروژه تاپی (توافقنامه انتقال خط لوله گاز ترکمنستان از طریق افغانستان به پاکستان و سپس به هند) عبور این خط لوله از مناطقی است که امنیت چندانی در افغانستان ندارد؛چراکه در این منطقه شبه نظامیان طالبان قدرت را در دست دارند.

اما از مهمترین مزایای دیگر  صادرات گاز ایران به پاکستان زودتر اجرا شدن آن می باشد که در سال 2014 تکمیل خواهد شد در حالیکه پروژه تاپی در سال 2017 به بهره برداری خواهد رسید.

بنابراین با توجه به مطالبی که ذکرش رفت  می توان گفت و حتی ادعا کرد که در صورت اجرایی شدن این خط لوله،طرفین در یک بازی با حاصل جمع برد ـ برد ذینفع خواهند بود.


کلاه پهلوی؛ روایتی یکسویه ار تاریخ
با گذشت چندماه از پخش سریال کلاه پهلوی در رسانه ی ملی و نمایش دادن اقداماتی از جانب حکومت پهلوی در قالب تلاش آنها برای متجدد کردن جامعه ی ایران به دستور و تقلید از غرب ذهن مخاطب به این سو میرود که آیا همه ی اقدامات حکومت پهلوی که در سریال کلاه پهلوی به نمایش درآمده است با دستور و اجازه ی عوامل خارجی به خصوص انگلیسی ها صورت گرفته است ؟آیا رضا شاه هیچ اختیاری در جهت اداره ی امور کشور بصورت مستقل نداشته است ؟آیا همه ی اقدامات او دیکته شده از جانب غرب می باشد؟آیا رضا شاه سرچشمه ی قدرت و مشروعیت خود را صرفا از غرب و یا ارتش می گیرد و مردم هیچ جایگاهی در مشروعیت بخشیدن به حکومت پهلوی نداشتند؟و آیا به راستی تمام اقدامات رضاشاه که در سریال کلاه پهلوی روایت می شود گویای تمام اقدامات اومی باشد یا بعبارت دیگر آیا رضا شاه غیر از روایت هایی که این سریال به نمایش می گزارد هیچ اقدام مثمر ثمری که دربرگیرنده و تامین کننده ی منافع ملی ایران باشد،صورت نداده است؟ و آیا...،
گرچه سرچشمه ی قدرت رضا خان اساسا ارتش بود،اما بدون پشتیبانی چشمگیرمردمی(حتی در بین علمایی نظیر مرحوم مدرس) نمی توانست به آن صورت صلح آمیز و قانونی بر تخت سلطنت بنشیند.او شاید با ارتش 40هزار نفری خود پایتخت را تصرف می کرد ولی نمی توانست کشور را تسخیر کند.
رضا شاه درست است که با یککودتای انگلیسی بر روی کار آمده است همانطور که ژنرال آیرونساید در خاطراتش اعتراف می کند که خیلی ابلهانه و احمقانه است که اگر ایرانی ها تصور کنند که ما رضا خان را بر سرکار نیاورده ایم،اما این هم درست است که رضا شاه با تکیه صرف بر ارتش و بدون اتکا به مردم در اوایل سلطنتش نمی توانست سلطنت را از طریق قانونی تغییر بدهد.
رضا شاه پس از تثبیت و تحکیم قدرت سیاسی خود اصلاحاتی هرچند نا منظم انجام داد  ـ که هرگز در سریال کلاه پهلوی روایتی از آنه به میان نیامده است ـ کهنشانه ی علاقه ی شدید وی به تلاش در راه ایران است.هدف دراز مدت رضا شاه با توجه به اقداماتش ایجاد جامعه ای شبه غربی بود و ابزارهایش برای رسیدن به این هدف،غیر دینی سازی،مبارزه با قبیله گرایی و توسعه ی  سرمایه داری دولتی بود. واین سیاست های غیر دینی ساختن جامعه  که به چند نمونه از آنها اشاره خواهیمکرد محور اصلی روایت سریال کلاه پهلوی ـ بدون در نظر گرفتن اقدامات مثبت دیگر رضا شاه ـ  می باشد.
غیر دینی ساختن جامعه در چندین جبهه آغاز شد.وظیفه ی دشوار نوسازی کامل وزارت عدلیه به داور،حقوقدان تحصیل کرده ی سویس واگذار شده بود. داور مشاغل سود آور ثبت اسناد را از علما گرفت و به وکلای غیر روحانی واگذار کرد.رضا شاه حضور روحانیون را در مجلس بسیار کاهش داد،بطوریکه شمار آنان از 24 نفر در مجلس پنجم به 6 نفر در مجلس دهم رسید. وی رسم قدیمی بست نشینی و تحصن در اماکن مقدس را از اهمیت انداخت؛تظاهرات عمومی در عید قربان و زنجیرزنی در ماه محرم را غیر قانونی اعلام کرد؛از صدور روادید به کسانیکه خواهان زیارت مکه ،مدینه،نجف و کربلا بودند جلوگیری کرد و اینکه در سال 1318،دستور داد تا دولت همهاملاک و زمین های وقفی را تصرف کند. اما مهمتر از همه که این سریال بر آن تاکید دارد این است که رضا شاه پس از 8سال کلاه نمدی اروپایی را جایگزین کلاه پهلوی کرد. رضا شاه  این کلاه لبه دار را نه فقط با هدف ریشه کن کردن هویت های قومی بلکه برای مقابله با نمازگزاران مسلمان کههنگام نماز می بایست سجده کنند،انتخاب کرد .و همچنین رضا شاه در سال 1313 دتور کشف حجاب را داد که این اقدام وی خلاف آزادی برای زنان با توجه به روح دینی حاکم بر زنان ایران بود؛چراکه پس از اجرای این قانون بسیاری از زن ها برای در امان ماندن و مصون ماندن از این اقدام به خانه نشینی اجباری روی آوردند.
اما در کنار این اقدامات ضد  دینی  که مخالفت روحانیت را برانگیخت بسیاری دیگر از اقدامات رضا شاه نشان از عرق ناسیونالیستی وی دارد که متاسفانه  مورد بی مهری دست اندرکاران سریال کلاه پهلوی قرار گرفت. رضا شاه امتیازات سده ی 19 را که به اروپاییان مصونیت قضایی (کاپیتولاسیون) فراسرزمینی داده بود،را لغو کرد و میلسپو را از سمت خزانه داری کل برکنار کرد،زیرا بر این اعتقاد بود" که در یک کشور نمی تواند 2 شاه وجود داشته باشد و من شاه خواهم بود".
او حق چاپ اسکناس را از بانک  شاهی انگلیسی گرفت و به بانک ملی ایران ،واگذار کرد. اوهمچنین اداره ی تلگراف را از مقامات باقیمانده بلژیکی گرفت. افزون بر این،خارجی ها،بویژه مسیونرها، از اداره ی مدارس،خرید زمین،بدون اجازه پلیس،منع شدند. رضا شاه همچنین در سال 1313 دست به تاسیس دانشگاه تهران زد که از قضا محلی برای شکل گرفتن مخالفین خودش و ولیعهد (محمد رضا) شد  و حزب توده از همین دانشگاه نضج گرفت. هر اندازه که تاسیس دارالفنون بدست امیرکبیر برای گسترش آموزش در ایران مثمرثمرواقع شد به همان اندازه هم اقدام رضا شاه مثمرثمر واقع شد.
 رضا شاههمچنین دست به ایجاد خط راخ آهن سراسری زد که البته مورد انتقاد بسیاری از افراد قرار گرفت و یکی از نقدها پرهزینه بودن آن و اینکه اگر به جای راه آهن،آسفالت کشیده می شد به صرفه تر بود. و نقد دیگری هم که برآن صورت می گیرد این است که ایجاد این راه آهن به دستور انگلیسی ها صورت گرفته است . اما علی الحال این خط راه آهم علیرغم انتقاداتی که داشت جنوب ایران را به شمال متصل کرد.
 با این مقدمه تاسف اصلی بنده نه از عوامل سریال ـ که البته آن ها هم روایتی کاملا یکسویه از تاریخ ارائه می منند ـ بلکه از پژوهشگران و مورخانی است که پس از پایان سریال در قالب برنامه ی " هنگام درنگ" به تحلیل و بررسی  موضوعات مطروحه در سریال می پردازند برمی گردد. اکثر میهمانان این برنامه یا بهتر بگوییم متاسفانه  همه ی این عزیزان تا به این تاریخ (1391/12/4) که سریال در حال پخش شدن می باشد از کوچکترین اشاره به حداقل یکی از اقدامات مثبت رضا شاه صرف نظر کرده اند یا از آن به سادگی عبور کرده اند که گویا هیچ منشا اثر مثبتی برای ایران نداشته است.
با این حال به نظر می رسد که  روایت این سریال از اقدامات حکومت پهلوی (پهلوی اول) از یکسو و تحلیل کارشناسان و میهمانان این برنامه از سوی دیگر زمینه ساز القاء  این مطلب می باشد که گویا یا هیچ یک از اقدامات رضا شاه در جهت تامین منافع داخلی و ملی نبوده و بیشتر رضا شاه ابزار دست استعمار می باشد و یا اگر هم سر منشا اثر مثبتی برای کشور  بوده باشد آن اندازه اهمیت نداشته است که در این سریال به نمایس درآید.


اقتصاد حال ایران و آینده ی آن در سند چشم انداز 20 ساله

سند چشم انداز 20 ساله ،سندی جهت تبئین  به سوی توسعه در زمینه های مختلف فرهنگی ،علمی،اقتصادی،سیاسی و اجتماعی است که توسط مجمع تشخیص مصلحت نظام تدوین شده است. اجرای این چشم انداز از سال 84 شروع و در قالب 4 برنامه ی توسعه ی 5 ساله انجام گرفت و انتهای آن به سال 1404 ختم می شود. در این سند ایران می بایستی به یکسری از اهداف که برای آن ترسیم شده است دسترسی پیدا کند .در این چشم انداز آمده است که یکی از ویژگی های جامعه ایران (به لحاظ اقتصادی)  که باید به آن دسترسی پیدا کند :"دست یافتن به جایگاه اول اقتصادی ،علمی و فناوری در سطح منطقه ی آسیای جنوب غربی (شامل آسیای میانه ،قفقاز،خاورمیانه و کشورهای همسایه ) با تاکید بر جنبش نرم افزاری و تولید علم،رشد پر شتاب و مستمر اقتصادی،ارتقای نسبی سطح درآمد و رسیدن به اشتغال  کامل ."

اما آمارهای جهانی و داخلی متاسفانه گواه این مدعاست که نه تنها به لحاظ اقتصادی برای رسیدن به چشم انداز پیشرفتی نکردیم بلکه در برخی جهات  پسرفت هایی هم داشته ایم.

طبق آمار منتشر شده توسط بانک جهانی در سال 2013 که به وضعیت کسب و کار در کشورها با توجه به شاخص هایی نظیر :شروع کسب و کار ،گرفتن اعتبار ،حمایت از سرمایه گزاران و ...می پردازند. متاسفانه رتبه ی ایران در بین 185 کشور در سال 2012 ،144 بود که این رتبه در سال2013 به 145 تقلیل (به لحاظ کیفی) یافت. و این وضعیت در خاورمیانه که ما میبایستی به جایگاه اول اقتصادی آن دست پیدا کنیم،خیلی تاسف بارتر است.

ایران در بین 19 کشوریکه بانک جهانی از آنها تحت عنوان منطقه خاورمیانه یاد می کند، رتبه ی بهتر از 16 نداشت.

این در حالی است که ایران می بایستی در سال 1404 به جایگاه اول اقتصادی خاورمیانه دسترسی پیدا کند اما آمار گویای آن است که علیرغم گذشت 7 سال از این سند ما متاسفانه نتوانستیم به بخش کوچکی از اهدافمان که در سند تنظیم و پیش بینی شده است،دسترسی پیدا کنیم. شاید مسئولین را اعتقاد بر این باشد که این آمارها نمی تواند منبع موثقی برای تصمیم گیری ها باشد اما دنیا با همین آمارها شروع به فعالیت و سرمایه گزاری در سایر کشورها می کند یا بعبارت دیگر تعامل ما با نظام اقتصادی جهان بسیار ضعیف و بصورت حاشیه ای می باشد. و هرچقدر که رنکینگ ما در این آمار بدتر باشد هیچ کشوری راغب به گسترش فعالیت اقتصادی با ایران نخواهد بود. برای ورود به عرصه ی جهانی شدن در بعد اقتصادی  اگر چند سازمان آمار و اطلاعات دقیق و موثق ارائه کنند بی شک یکی از آنها گزارش سالانه ی بانک جهانی ( در کنار صندوق بین الملل پول و سازمان تجارت جهانی ) می باشد.

اما آمارهای داخلی نیز متاسفانه گواه این مطلب میباشد که با روند سیاستگزاری فعلی اقتصادی، ما نخواهیم تنوانست به اهداف سند چشم انداز به لحاظ اقتصادی دسترسی پیدا کنیم

مرکز پژوهش های مجلس با ارائه ی پیش بینی رشد اقتصادی منطقه ای ایران (خاورمیانه) اعلام کرد که رشد اقتصادی ایران در  سال 2012 معادل 36 صدم درصد بوده که این و ضعیت ایران را در رتبه ی 23 منطقه و 173 جهان قرار می دهد. نکته ی مهم اینجاست که رشد اقتصادی ایران در سال 2012 طبق آمار مرکز پژوهش های مجلس ، 4 واحد کمتر از میانگین منطقه ای خاورمیانه میباشد که ما می بایستی به رتبه ی اول آن دسترسی پیدا کنیم. ما برای تحقق یافتن اهداف چشم انداز می بایستی در سال از یک رشد اقتصادی بالای حداقل 3 درصد برخوردار باشیم.


" دومرگ در2 روز وبازخورد آن در رسانه ملی "

متاسفانه در هفته ای که در حال سپری کردن آن میباشیم ما 2 تن از بزرگترین و مجاهدترین افرادی را که همواره از بدو انقلاب تا زمان مرگشان ، یکی در مسیر پیشرفت ایران با عرق ناسیونالیستی و دیگری در مسیر پیشرفت ایران با رویکرد اسلامی  گام نهاده بودند و از هیچ کوششی برای ارتقای نام ایران اسلامی دریغ نکرده بودند ،را در کمال تاسف از دست دادیم.

روز دوشنبه (30 /11/91) ما شاهد به شهادت رسیدن امیر سرتیپ دکتر علیرضا سنجابی بودیم که از فرماندهان عالی رتبه ی 8 سال دفاع مقدس و از همرزمان شهید چمران و شهید صیاد شیرازی بود. دکتر سنجابی بعلت آثار 70 درصدی شیمیایی در دوران جنگ ،در نهایت روز دوشنبه به فیض والای شهادت نائل شد.

اما در روز چهارشنبه (2/12/91) بازهم ملت ایران شاهد رحلت یکی دیگر از مجاهدان و عالمان انقلابی و شاگرد علمی امام خمینی ره و آیت الله بروجردی (در فقه و اصول )، آیت الله خوشوقت بودند. آیت الله خوشوقت طی سفر زیارتی به عربستان صعودی بعلت عارضه ی تنفسی در بیمارستان شهر مکه در گذشت . ایشان از بارزترین شاگردان اخلاق و عرفان علامه طباطبایی بودند.

با این مقدمه تاسف اصلی اینجانب نه ناشی از رحلت و شهادت این دو بزرگوار ـ که بنده به شخصه از این اتفاق هم احساس تاثر و هم تاسف و اندوه میخورم ـ بلکه بیشتر از تبعیض رسانه ی ملی و ادای دینی هر چند کوچک و کم در حق شهید سنجابی است که متاسفانه رسانه ی ملی از این امر ناچیز هم صرف نظر کرد و در رسانه ی ملی و آن هم فقط در شبکه ی خبر و بصورت زیر نویس، خبر شهادت دکتر را به اطلاع مردم ایران رساندند .این در حالی است که پس از مرگ آیت الله خوشوقت در مکه مکرمه تمامی بخش های خبری رسانه ی ملی به اشاعه و خبر رسانی آن پرداختند.

حال سوال اینجاست که آیا خدمات دکتر سنجابی به لحاظ نفس خیر خواهانه ی عمل کمتر از آیت الله خوشوقت بوده است که این چنین مورد بی مهری رسانه ی ملی قرار گرفته است ؟

متاسفانه برخورد رسانه به اصطلاح ملی در اطلاع رسانی از شهادت و رحلت این 2 عزیز بزگوار، این شک و شبهه را بوجود می آورد که گویا رحلت روحانیت و اطلاع رسانی درباره ی آن بیشتر از شهادت نظامیان در رسانه ی ملی ارجحیت دارد.


بطور کلی برای درک بهتر این موضوع کافی است به روند استراتژی رسانه های غربی  که توسط این رسانه ها در تحولات اخیر بکار گرفته می شد نگاهی کنیم:

1ـ دو استراتژی بلند مدت با استفاده از دو تاکنین رسانه ای متناقض: [1]bbc فارسی متاثر از شبکه های دیگر bbc در مورد اولین جرقه های بیداری اسلامی در تونس در روز اول سکوت رسانه ای محض اختیار کرد،آنچنان که سیاستمداران انگلیسی سکوت کردند.

اما پس از گذشت چند روز سری شبکه های خبری بی بی سی بدلیل فشار افکار عمومی و به نوعی برای حفظ آیروی خود خبرهایی پراکنده از این موج منتشر کرد،که در آن  تمام تلاش خود را بکار بستند تا این اعتراضات را یک اعتراض معمولی اصلاحی نشان دهند.اما عکی این اقدام در مورد سوریه بکار گرفته شد و در آنجا رسانه های غربی تمام سعی خود را کردند تا این حرکت های اقلیت  مردمی را تحت عنوان انقلاب و مخالفت مردم با نظام سوریه به نمایش بگذارند و علت آن هم همانطور که گفته شد به منافع و اهداف این رسانه ها باز میگردد که با سقوط نظام سوریه عاید آنها می شد.

بطور مثال در مورد تونس این شبکه ها سعی کردند که اخبار مربوط بهتحولات افغانستان و ... مهم جلوه بدهند تا به نوعی افکار عمومی دنیا اتفاقات مهم تونس را دنبال نکنند.

2ـ تغییر تاکنیک سکوت،پس از شکست: رسانه های غربی پس از اینکه دیدند که آبروی رسانه ای خود در معرض خطر است سعی کردند از این سکوت خارج و نشان دهند که غرب حامی حقوق بشر و دموکراسی است.بنابراین شروع به حمایت از مردم کردند ودر مقابل سعی می کردند که بن علی را مجاب به اصلاحات کنند.هرچند که در این بین آنها سعی داشتند خبرها را طوری پوشش دهند که انگار یک گفتمان اصلاحی بین مردم و بن علی صورت گرفته است اما پس از اینکه جرقه های موج بیداری تمام تونس را فرا گرفت و راهی برای بازگشت انقلاب نبود،به یکباره صدای آمریکا با نشان دادن صحنه های کشتار مردم معترض ،سعی کرد تا به نوعی افکار عمومی جهان را به این سمت هدایت کند که آمریکا به دنبال گرفتن حقوق مردم معترض است.

3ـ استفاده از تاکنیک black exponential newsعلیه گروه های اسلام گرا:

دو تاکنیک رسانه ای غرب،یعنی سکوت خبری و سپس تغییر آن به انتشار پرحجم خبر که هر دو آنها در تناقض با هم هستند،در تحولات نصر هم در نظر گرفته شد اما چند تفاوت داشت:1 ـشبکه های آمریکایی مانند سی ان ان و رئیترز سعی کردند معترضین را را درمصر اوباش نشان دهند چرا که آنا نمی خواستند مبارک را که یک رییس جمهور همسو برای آنها بود را از دست بدهند.از سوی دیگر آنها به خوبی می دانستند که با اوباش خواندن معترضین در بخش های مختلف خبری زمینه را برای سرکوب بیشتر آنان در ذهن مخاطبان خود ایجاد می کنند.2 ـ در تحولات مصر هنگامیکه استراتژی اول یعنی سکوت خبری مانند تونس پاسخ نداد و حرکت اعتراضی جدی شد  دولت های غربی به این موضوع پی بردند که انقلاب ناگزیر است،استراتژی دوم یعنی پوشش پرحجم تحولات و به نوعی پخش توده ای اخبار به دو بخش تقسیم شد:الف: بخش اول که سهی داشت مثل همیشه جایی برای غرب دست و پا کند و با حمایت ظاهری از مردم معترض به نوعی ژست حقوق بشری را به خود بگیرد تا پس از انقلاب جایی برای غرب باشد ب: راه اندازی موج تخریبی شدید و سیاه نمایی علیه گروه های اسلام گرا مصر،چرا که آنان به شدت از قدرت رسیدن این گروه ها در هراس بودند.تمام این حرکات به این دلیل بود تا ذهن جهان از اسلامی بودن این جریان اعتراضی منحرف شود که مصداق بارز این موضوع را می توان در عدم پخش نماز جماعت بزرگ میدان التحریر در شبکه های غربی مشاهده کرد.

بطور کلی در مورد تحلیل ریشه های اسلام هراسی در اروپا باید گفت که:"اگرچه از ظهور اسلام هراسی مدت زیادی نمی گذرد،اما این پدیده با توجه به سابقه ی تاریخی منفی اروپاییان از شرق و اسلام مورد پذیرش گسترده ی غربیان قرار گرفته است.علاوه بر تاثیر منفی اندیشه های متفکران بزرگ اروپایی چون ارسطو،مونتسکیو،ماکیاولی و دیگران که نسبت به کشورهای شرقی بیان کرده اند،ذهن اروپاییان مملو از اندیشه های منفی است که طی مدت های طولانی توسط مبلغان مسیحی و مستشرقین بیان شده است.مبلغان مسیحی از همان ابتدا،اسلام را انحراف و بدعتی از مسیحیت می دانستند و برای اینکه ذهنیت مومنان مسیحی را نسبت به اسلام مخدوش کنند به سمت مطرح کردن مسایلی همچون گسترش اسلام از طریق شمشیر،قوانین نابرابر درباره ی زنان و بردگان،احکام خشونت آمیز مثل قصاص،رجم و... رفتند.با کاهش فعالیت مبلغان مذهبی بعد از پایان قرون وسطی ،جی آنان را شرق شناسان اروپایی پر کردند.اکثریت شرق شناسانی که به مطالعه ی اسلام پرداختند نتوانستند با یک نگاه بی طرفانه و علمی به اسلام بپردازند و تقریبا نتایج تحقیقات آنها به همان نتایجی رسید که قبلا مبلغان مسیحی رسیده بودند.بنابراین نگرش های منفی متفکران بزرگ اروپایی به همراه مبلغان مسیحی  و شرق شناسان ذهنیت اروپاییان را نسبت به اسلام خواهی مخدوش نمود و زمینه را برای پدیده ی اسلام هراسی محیا نمود".[2]

امروزه نیز ما شاهد هستیم  که رسانه های غربی سعی در القای این مطلب دارند که اسلام را دینی خشونت آمیز معرفی کنند.

  بمباران اذهان با خبرهای بی منبع،برای هدایت افکار عمومی: تمام این جریان سازی های رسانه ای پس از انقلاب مصر با تکنیک"هدایت افکار" رنگ دیگری به خود گرفت تا بتواند با هدایت افکار عمومی جهت انقلاب مصر  را تغییر دهند حتی کار به جایی رسیده است که شبکه هایی مانند cnn با تحریف مصاحبه های اشخاص مشهور مصر،این مصاحبه را بگونه ای پوشش میدادند که گویی این اشخاص کاملا مخالف با روی کارآمدن گروه های اسلامی هستند.

رسانه های غربی در بعضی موارد بصورت مبهم اما جهت دار خبری را به نقل از یم منبع آگاه(اما بی منبع) یا یک فرد شاهد منتشر می کردند که هدف آن جهت دادن به سمت و سوی مورد نظر خودشان است.[3]

 

5ـ فرافکنی خبری،تاکنیکی برای حمایت از سرکوب بحرین: رسانه های خبری غرب بویژه رسانه های آمریکایی از همان جرقه های ابتدایی در بحرین این حرکت را با فرافکنی خبری اولا نوعی اغتشاش نشان داد و ثانیا سعی کرد آن را نشات گرفته از دخالت های ایران نشان دهد.[4]

تمام این رفتارهای فرافکانه رسانه ای در حالی صورت میگرفت که شبکه ی خبری صدای آمریکا با عدم پخش صحنه های خونین سرکوب مردم بحرین و حتی صحنه ی نشان دادن دفاع شیعیان از خود در برابر یورش نیروهای امنیتی و خشن نشان دادن آنها،تمتم تلاش خود را بکار بست تا توجیه رسانه ای برای سرکوب مردم بحرین فراهم کند. و در این اواخر آمریکا به بحرین سلاح های نظامی نیز ارسال کرده است[5]

اما در کنار همه ی مسایل،استراتژی ای که عمق پیوند این رسانه ها را با دستگاه  سیاسی غرب به اثبات میرساند،بمباران دروغین خبری به جهانیان و بویژه عرب ها بود که نشان دهد ایران در مسایل بحرین دخیل است و این مسئله باعث می شود که دخالت نظامی عربستان و آمریکا در بحرین نیز توجیه شود که در واقع هدف اصلی رسانه ها از دخالت ایران در بحرین نیز همین است.

اما رسانه های غربی بعد از مسابقات فرمول یک در بحرین تغییر سیاست دادند هرچند بحرین تلاش کرد که از ورود برخی خبرنگاران ممانعت بعمل بیاورد،اما حضور بیش از 200 خبرنگار از رسانه های مختلف،باعث شد   با ملاحظه اعتصلا غذا عبدالهادی الخواجه،اعتراضات گسترده مردمی و برخورد خشن پلیس و نیروهای نظامی عربستانی و اماراتی،دریچه ی جدید بر روی مردم جهان باز شود.کار به جایی رسید که بحرین مجبور به برخورد با آنها از طریق توقیف فیلم و تصاویر و اخراج برخی از خبرنگاران شد .با گسترش انتشار حقایق فوق،رسانه هایی چون سی ان ان و بی بی سی نیز که خود از سردمداران آزادی بیان و دفاع از دموکراسی می نامد،برای اینکه ار قافله عقب نیفتد،آنها نیز به پوشش برخی از اخبار فوق اقدام کردند تا بتوانند با ظرافت،خط و مشی و سیاست های خود را نیز در این زمینه اعمال کند.[6]

 

اما الجزیره علیرغم اینکه ساختمان مرکزی این شبکه تا تحولات میدن لوءلوء در منامه بحرین کمتر از نیم ساعت است،خبرها را پوشش نداد و در حقیقت از دخالت نیروی نظامی سعودی در بحرین حمایت کرد.آقای بن جدو که زمانی مدیر شبکه ی الجزیره در تهذان و بعد هم مدیر شبکه ی الجزیره در بیروت بود در اعتراض به این حرکت و عدول این شبکه از اصول حرفه ای استعفا کرد.[7]

6 ـ پروپاگاندایی که همیشه خاکستری یا سیاه است: این حرکت در حالی صورت گرفت که هدف سرکوت تمام عیار شیعیان بحرین جزو اولی ترین اهداف دستگاه سیاست خارجی غرب است،اما برای رسیدن به آن چه ازاری بهتر از رسانه ها؛رسانه هایی که با داشتن قطب های خبری دنیا در اختیار خود سعی می کنند با سخن پراکنی های بی منبع افکار عمومی دنیا را  از سرکوب مردم منحرف و به سمت دخالت ایران در امور بحرین جلب کند.چرا که در صورت موفقیت در این امر برای ورود نیروهای عربستانی و آمریکایی هم توجیه می خریدند توجیهی که حقیقتا هیچ ابزاری بهتر از رسانه های خبری نمی توانست آن را مهیا کند.

به هر صورت باید به هم توجه کرد که این رسانه ها هیچ گاه اخبار مربوط به تحولات کشورهای مختلف را بصورت متوالی و پشت سرهم پوشش نمی دهند،چرا که آنان می دانند که اگر بعنوان مثال اخبار مربوط به بحرین و مصر را پشت سرهم مطرح کنند،ذهن پرسشگر بیننده متوجه تناقض خبری آنها  خواهد شد.هرچند که یک مورد مشترک در مورد پوشش تحولات این چند کشور وجود دارد. و آن هم اینکه پروپاگاندایی که تا کنون در بولتن های خبری غرب در مورد تحولات منطقه صورت گرفته است همگی از نوعی خاکسنری هستند و حتی این تبلیغات سیاسی ـ رسانه ای در مورد بحرین در بعضی اوقات از نوع پروپاگاندایی محسوب می شود.

بطور کلی رسانه های غربی سیاستی دو گانه را برای پوشش تحولات و اتفاقات در پیش گرفتند. رسانه های غربی در تحولاتی که با اهداف و سیاست های آنان هماهنگ بود به پوشش کامل این تحولات میپرداختند مثلا موج تبلیغاتی رسانه های غرب در گرجستان تا به حدی بود که به انقلاب گل سرخ معروف شد یا حمایت رسانه های غربی درمورد انقلاب نارنجی اوکراین.اما در مورد بیداری اسلامی چون این حرکت ها مغایر با اهداف و منافع غرب و آمریکا بود ،سعی کردند بطور دلخواه و گلچین به پوشش خبری این تحولات بپردازند.



[1] Bbc  فارسی یک شبکه ی حرفه ای است و حتی کارش را دست کم از تلوزیون وطنی بهتر انجام میدهد این برتری ممکن است پشتوانه ی نزدیک به 90 سال فعالیت بنگاه بی بی سی باشد.هرچه باشد،هرچه هست بی بی سی مورد توجه ماست.نشان به آنکه،حالا تلوزیون ما آیتم معرفی آب و هوا و اعلام کونداکتورش را عینا از همین شبکه کپی کرده است

[2] احمد نقیب زاده،"تحلیل ریشه های اسلام هراسی در اروپا"،فصلنامه ی علوم سیاسی و روابط بین الملل،سال اول،شماره ی چهارم

[3] بعنوان مثال در ایران بعد از انتخابات 88،بی بی سی فارسی اکثر خبرهای اول خود را به نقل از یک فرد شاهد که در صحنه حضور داشت منتشر میکرد .واین رویه تا به الان در مورد موضوعات مختلف بکار گرفته می شود

[4]  این ادعا در رسانه های غربی در حالی مطرح می شد که هیچ مرز زمینی بین ایران و بحرین وجود ندارد و بحرین فقط  با یک پل 35 کیلومتری و آن هم با عربستان مرز زمینی دارد.

[5] هرچند که ادعا میکند   این سلاح ها برای کشتار مردم بحرین نیست

[6] حامد نعمت اللهی،"شکست سکوت برای آزادی سرخ"،هفته نامه ی پنجره،شماره ی 133

[7] حسین عابدینی،گفتگو با هفته نامه ی پنجره ،شماره ی 132


ویژگی های مشترک و مولفه های تاثیر پذیری جنبش های اسلامی منطقه از انقلاب اسلامی ایران:

1ـ شعارهای انقلابی ایران: نهضت های اسلامی و جریان های فعال متاثر از متن مردم جوامع اسلامی،شعارهای انقلابی ایران مانند جهاد،شهادت،و ایثار را بعنوان اصول مبارزاتی خود پذیرفتند.شعارهای لا شرقیه و لا غربیه ،الله اکبر، هیهات منا الذله،الموت لامریکا و اسراییل و سایر شعارها با صبغه ی مذهبی از جمله شعارهای صادراتی انقلاب ایران است مه جنبش ها و جریان ها در راهپیمایی هی خود همواره بر آن تاکید می کنند.

2ـ استکبار و استبداد ستیزی و تاکید بر استقلال و حمایت از جنبش های آزادی بخش:انسجام و هماهنگی سیاسی ناشی از دستاوردهای ایران در مخالفت با سلطه ی استکبار و تاکید بر استقلال و حمایت از جنبش های آزادی بخش همان دیدگاهی است که مردم در این کشورها خواهان آن هستند[1]

3ـ احیا گری و اعتقاد به اسلام: خصیصه ی مشترک این کشورها با انقلاب اسلامی ایران است و فقط تفاوت آن در زمان احیای اسلام است

4ـ سیطره ی غرب و نبود عزت برای مسلمانان: اگر ما  بخواهیم به  کنه این جریان ها بپردازیم باید گفت در نوشته هایی که از رهبران اسلام گرا باقیمانده اصلی ترین بحث،سیطره ی غرب و نبود عزت برای مسلمان هاست که تحت سیطره ی غرب قرار گرفته اند و بعنوان مسلمان تحت فشار و و سیطره قرار دارند.بنابراین آنچه در این کشور ها دیده می شود بعنوان حاکمیت غرب،بحران اقتصادی،جریان پول به سمت غرب،عدم وجود سرمایه،نابسمانی و عقب ماندگی در تولید سرمایه؛معطوف به دو روی سکه استعمار و استبداد است.به همین دلیل وقتی مصر را بعنوان کانون این تحولات نگاه می کنیم،می بینید در گام های اولیه بحث"ارحل ارحل حسنی مبارک" مطرح شد ولی بعد این مسئله به مبارزه علیه اسراییل و عدم همکاری با سیاست های آمریکا کشیده می شود.[2]

5ـمردمان این کشور نیز خواستار برچیده شدن سفارت آمریکا و اسراییل در درون کشورشان هستند: دانشجویان خط امام ایران پس از انقلاب دریک حرکتی  که به انقلاب دوم معروف شد،دست به تسخیر سفارت آمریکا تحت عنوان لانه ی  جاسوسی زدند زیرا معتقد بودند کا آمریکا از طریق سفارت خانه های خود به ایجاد تفرقه و تشنج در داخل کشور کمک می کند که بعد ها صحت این  کار نیز به اثبات رسید .مردم کشورهای منطقه نیز با الگو گرفتن از ایران خواهان برچیده شدن سفارت های آمریکا و اسراییل از خاک کشور خودشان هستند زیرا آنها نیز معلول بدبختی و فقر و عقب ماندگی خود را  سیاست های آمریکا و متحدین غربی اش در برابر این کشورها میدانن که طی سه دهه بر آنها فشار می آورد

6ـ ایده الوژی و عقیده مشترک:انقلاب اسلامی اگرچه یک انقلاب شیعی بود،اما در اصول دین،توحید،نبوت،قبله و  قرآن با دیگر هسته ها و جنبش های اسلامی وحدت ماهوی داشت و رفتار و عملکرد چند دهه ی انقلاب نی جدیت و توانمندی ایران در دفاع از حدود و ثغور اندیشه اسلامی را به نمایش گذاشت.

7ـ دشمن مشترک: انقلاب اسلامی بعنوان سکاندار جبهه ی اسلام و مسلمانان و جنبش های اسلامی در مواجه با جبهه ی غرب با محوریت آمریکا دارای دشمن مشترکی هستند که در صدد تسلط بر حدود جغرافیایی و به حاشیه راندن ایده الوژی دین اسلام است.انقلاب اسلامی از همان اول شکل گیری سیاست خارجی خود را با محوریت شعار نه شرقی و نه غربی برای جنبش های آزادی بخش تعریف کرد و با اعلام رسمی از حمایت از نهضت های رهایی بخش و تبدیل آن به اصول قانونی،جود را بعنوان هدایتگر صادق معرفی کرد.رهبران جنبش های اسلامی با الگو پذیری از این تعبیر امام که فرموده اند:دشمن مشترک ما امروز آمریکا و اسراییل و امثال اینهاست که میخواهند حیثیت ما را از بین ببرند و ما را تحت ستم دوباره قرار بدهند.این دشمن مشترک را دفع کنید" همراهی خود را با اهداف ضد استعماری و ضد استکباری رهبر انقلاب اسلامی اعلام کردند.

8ـ طرح ایده ی وحدت اسلامی:طرح وحدت مسلمانان بعنوان رمز پیروزی انقلاب،تداوم و توسعه ی آن به جهان اسلام عامل موثر در گرایش نهضت های اسلامی به انقلاب ایران بود.

9ـ مدیریت بحران های خاورمیانه ای مثل فلسطین،لبنان و عراق از سوی ایران بود: جمهوری اسلامی ایران همواره با اقتدار و استقلال و با پذیرش هزینه های سیاسی بسیار،همچنان از جبهه ی مقاومت و مردم فلسطین و مصالح جهان اسلام دفاع کرده است.در سخت ترین شرایط فارغ از مذهب و عقیده آنها ایران مدافع و حامی آنها بوده است.[3]



[1]  حبیب الله ، شیرازی،"انقلاب اسلامی و جنبش خزب الله"،فصلنامه ی علوم سیاسی و روابط بین الملل،سال دوم،شمارگان هشتم و نهم

[2] دکتر یعقوب توکلی، مناظره با دکتر صادق زیبا کلام ،هفته نامه ی پنجره ،شماره ی 84

[3] اکثر مطالب این فصل برگرفته شده از مقاله ی"نقش انقلاب اسلامی در بیداری اسلامی" در روزنامه ی جوان است


بیداری اسلامی و نقش انقلاب اسلامی

 انقلاب اسلامی طبق قانون اساسی خود و بر اساس اصل سیاست خارجی خود ملزم به حمایت از نمامی جنبشهای آزادی بخش و مستضعفین در هر نقطه ای از جهان است.اصل 154 قانون اساسی تشریح میکند:جمهوری اسلامی ایران سعادت انسان در کل جامعه ی بشری را آرمان خود می داند و استقلال و آزادی و حکومت و حق و عدل را حق همه ی مردم جهان می شناسد .بنابراین در عین خودداری کامل از هرگونه دخالت در امور داخلی ملتهای دیگر،از مبارزه ی حق طلبانه ی مستضعفین در برابر مستکبرین در هر نقطه از جهان حمایت میکند.

 و بر طبق همین اصل بود که جموری اسلامی به حمایت از تمام جنبش هایی در منطقه پرداخت که ماهیت آزادیخواهانه و اسلامی دارند و خود را ملزم به حمایت از آنها میداند و بر همین اساس بود که کنفرانسی در تهران تحت عنوان بیداری اسلامی و با هدف حمایت از جنبش های آزادیخواهانه تشکیل شد تا نشان دهد که جمهوری اسلامی کماکان دغدغه ی حفظ ارزش ها و صدور انقلاب را به سایر کشورها را  سر لوحه ی خود در سیاست خارجی قرار داده است.

بیداری اسلامی بعنوان یک پدیده ی متاثر از نهضت فکری جمهوری الامی در عصر امروز در قالب یک جنبش اجنماعی و سازمانی رخ نموده است.این جریان در عرصه ی منازعات سیاسی و امنیتی علاوه بر اینکه موجودیت و نفوذ خود را به اثبات رسانیده است میرود تا به قدرت بلامازع نقش آفرین در سطح جهانی تبدیل شود.بدون تردید انقلاب اسلامی عامل عمده ی بیداری اسلامی است و نقش ویژه ای در روند بیداری ملل مسلمان ایفا کرده است .پدیده ی انقلاب اسلامی پس از چند سده به شکل عملی و عینی،اسلام و جوامع اسلامی را از انزوا و سکوت خارج کرد و انرژی آزاد شده از آنت بعنوان موتور محرکه ی همه ی تحرکات و خیزش جریان هه و جنبش های اسلامی از یکسو مردم مسلمان منطقه را نسبت به حق و حقوق و توانایی های خود آگاه کرد و از سوی دیگر طلسم شکست ناپذیری بودن استعمار و تمپریالیسم را ابطال کرد و این مسئله خود جسارت و اعتماد به نفس را به ملت های  مسلملن بازگرداند.در چنین وضعیتی بود که به تعبیر اقبال لاهوری تهران قرارگاه مسلمانان شد و جمهوری اسلامی ایران در فرآیند ظهور،توسعه و تثبیت خود در داخل به عامل منحصر به فردی در احیا،پایداری و توسعه بیداری اسلامی در شرایط کنونی به مرکز سازماندهی تمدن نوین اسلامی تبدیل شد.

صاحب نظران انقلاب اسلامی مردم ایران را آغاز گر حرکت مسلمانان برای احیای عزت اسلامی و کوتاه کردن دست صلیبی هاو عوامل وابسته به آنان از کشورهای مسلمان می دانند.مقاومت ایران در جنگ هشت ساله با صدام حسین در حالیکه شرق و غرب و قدرت های ارتجاعی همگی از او حمایت میکرند،ایستادگی در برابر فشار گسترده ی سیاسی،اقتصادی،و رسانه ای غرب،نقش حزب الله بعنوان مولود انقلاب اسلامی در آزاد سازی لبنان،حمایت از مردم فلسطین در طول 33 سال،قطع رابطه ایران با آمریکا،به دست آوردن تکنولوژی غنی سازی هسته ای با وجود مخالفت های جدی غرب و ...ایران را نه تنها بعنوان آغازگر انقلاب اسلامی در منطقه،بلکه در جایگاه الهام بخش ملت های مسلمان قرار داده است؛بنابراین بدون تردید چشم ملت های مسلمان به ایران است


چالش ها و ضعف های پیش روی کشورهای  عدم تعهد

 تجربه ی 50 ساله جنبش نشان می دهد که علیرغم نقش مهمی که این حرکت می توانست در تقویت سیاسی و اقتصادی کشور های جهان سوم ایفا کند بدلیل معایب و ضعف های مختلف جنبش نتوانست به اهداف پیش بینی شده دست یابد و با گذشت زمان عوامل گوناگونی بر راهبرد های جنبش تاثیر گذاشت و کارآمدی آن را با  علامت سوال روبرو کرده است.این عوامل را می توان به دو دسته تقسیم کرد:

الف: عوامل بیرونی:از آغاز شکل گیری جنبش عدم تعهد ابر قدرتهای شرق و غرب تلاش کردند که با لطلیف الحیل بر تصمیم های جنبش تاثیر بگذارند و از همسویی و یکپارچگی آن بکاهند.دالس وزیر امور وقت آمریکا اعلام نمد:"هرکس با ما نیست بر ماست". یعنی از نظر آمریکا و غرب عدم وابستگی به بلوک غرب به معنای وابستگی به بلوک شرق است.

اتحاد جماهیر شورئی هم تلاش می کرد که با استفاده از شعارهای ضد سرمایه داری و همسو نشان دادن خود با کشورهای جهان سوم در جنبش عدم تعهد  نفوذ  و مواضع آن را به سوی خود تغییر دهد و از طرفداران ایدوئولوژیک خود در میان جنبش بخواهد که تصمیمات جنبش را به سمت مورد نظر بلوک شرق هدایت کند.

با فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی پیشین و پیمان نظامی ورشو درباره ی حیات سیاسی جنبش دو دیدگاه بوجود آمد:1ـ جنبش عدم تعهد پس از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی فلسفه ی وجودی خود را از دست داده است .بر پایه ی همین استدلال کشور آرژانتین پس از فروپاشی شوروی از جنبش کناره گیری و عضویت خود را لغو کرد.بر اساس این دیدگاه پس از انحلال نظلن بین الملل دو قطبی دیگر نسازی به تشکلی مانند جنبش عدم تعهد نیست  زیرا کشورهای جهان از طریق سازمان ملل متحد و دیگر مجامع بین النللی می توانند اهداف و منافع منطقه ای و ملی خود را دنبال و استقلال  خود را حفظ کنند.2ـ دیدگاه دیگر در این باره این است که در نظام بین الملل دو قطبی این امکان وجود داشت که هر یک از دو ابر قدرت رقیب خود را بالانس کند و بگونه ای توازن قوا بوجود آید ولی در نظان بین الملل تک قطبی منافع امنیت و استقلال سیاسی کشورهایی که همسو با نظام تک قطبی نیستتند بیش از هر زمان دیگر تهدید می شود.بنابراین جنبش عدم تعهد اهمیت و ضرورت بیشتری پیدا کرده است.

ب:عوامل داخلی: عوامل درونی که باعث واگرایی و پراکندگی در آرای اعضای جنبش و در نتیجه به ناکامی و ناکارآمدی جنبش می انجامید عبارت است از:

1ـ جناح های داخلی: گروه بندی های داخلی جنبش مانند اتحادیه ی عرب،سازمان وحدت آفریقا،سازمان کنفرانس اسلامی و ... سبب شد که جنبش عدم تعهد نتواند به توافق آرا  و استراتژی مشترکی در برابر قدرت هاب بزرگ برسد و منافع عمومی و همگانی اعضای جنبش تحت الشعاع گروه بندی های قرار می گیرد.

2ـ ترکیب ناهمگون:در میان اعضای جنبش دولتهایی با ساختارهای گوناگون سیاسی و اقتصادی  و ایدولوژیک متفاوت گرد هم آمده بودند .این مسئله گرفتاری های فراوانی را فراروی تصمیمات مشترک و جمعی اعضای جنبش فراهم کرده بود.چنانکه در قضییه ی اشغال افقانستان که یکی از اعضای قدیمی جنبش به شمار می رفت توسط شوروی جنبش نتوانست به یک جمع بندی قابل قبولی برسد و کشورهای سوسیالیستی جنبش مواضع متفاوتی با دیگر اعضا جنبش گرفتند.

3ـ ملی گرایی: علیرغم شعار همگرایی و اولویت مصالح و منافع همگانی اعضای جنبش کشورهای عضو بیشتر به دنبال منافع ملی خود بودند.این خط و مشی از کارایی و کارآمدی جنبش می کاست.

4ـ عدم ضمانت اجرایی: با و جود آنکه مواضع و دیدگاه های واستراژی جنیش عدم تعهد در قالب اعلامیه ها و قطعنامه هایی بیان می شد اما از نظر حقوق الزام آوری نداشت و بیشتر به توصیه های اخلاقی شبیه بود و تنها پشتوانه ی آن افکار عمومی جهان است.

5ـ تصمیم گیری بر اساس اتفاق آرا: تصمیمات جنبش بر پایه ی اجماع و اتفاق آرای اعضا گرفته می شد.این روش تصمیم گیری باعث می شود که با کمترین و کوچک ترین اختلاف نظر میان اعضای جنبش هیچ گونه تصمیم مهم و موثری گرفته نشود و اعضای جنبش به نشست های تشریفاتی بدون دستاورد معینی قناعت ورزند.

6ـ از نقاط ضعف اساسی جنبش عدم تعهد،نداشتن دبیر خانه ،منشور و سازوکار سازمانی است تا بتواند مصوباتش را پیگیری کند.با وجود هماهنگی های غیر متعهد ها در سازمان ملل متحد،این جنبش بعلت نداشتن دبیر خانه ای ثابت هنوز نتوانسته است زمینه ی اجرای مصوباتش را فراهم آورد.در سال های اخیر و بویژه پس از نشست دوربان سازو کاری تحت عنوان تروئیکای عدم تعهد شکل گرفت که در دو سطح وزیران امور خارجه و سران ،رلیزنی هایی را با اعضا برای اجرای مصوبات یا حداقل پیگیری آنها آغاز کرده است.[1]


[1] بیشتر مطالب این فصل از کتاب"اصول سیاست خارجی و روابط بین الملل" آقای دکتر قوام برگرفته شده است.


سران ،رلیزنی هایی را با اعضا برای اجرای مصوبات یا حداقل پیگیری آنها آغاز کرده است.[1]

 

ـ فصل هشتم:نقاط قوت کشورهای عضو جنبش عدم تعهد

با توجه کمیت و کیفیت و ظرفیت بالفعل و بالقوه ی کشورهای عضو این جنبش می تواند نقش فعال و سازنده ای در عرصه ی بین المللی داشته باشد از جمله در این زمینه ها:1ـ با توجه به اینکه نیمی از اعضای سازمان ملل متحد را  کشورهای عضو جنبش عدم تعهد تشکیل می دهند،این جنبش می تواند فراکسیون بسیار قوی و نیرومندی را در مجمع عمومی سازمان ملل بوجود آمرد و از این طریق بر انگیزه های اعضای دایمی شورای امنیت تاثیر بگذارد.چنانکه رای اعضای جنبش عدم تعهد به نفع انرژی صلح آمیز هسته ای جمهوری اسلامی ایران افکار عمومی جهان را تحت تاثیر قرار داد و شورای امنیت نمی تواند از این مسائل به سادگی عبور کند.

2ـ از نظر اقتصادی نبض اقتصاد و مواد اولیه آن و همچنین بازار مصرف تولیدات نظام سرمایه داری در اختیار جنبش عدم تعهد است [2].از این منظر نیز جنبش می تواند بطور غیر مستقیم بر تصمیم های سیاسی و یک جانبه مجامع بین المللی که اهداف ویژه ای را دنبال می کنند تاثیر بگذارد.بعنوان نمونه رویکرد اتحادیه ی اروپا در خاورمیانه  از دیرباز اساسا امنیتی بوده است.[3]طی این سال ها نگرانی اروپا در خصوص امنیت صدور نفت و وابستگی به نفت در خاورمیانه بوده است.اما اخیرا مقامات اتحادیه ی اروپا از چالش های نوین امنیتی بحث می کنند که هراس و نگرانی را در این اتحادیه دامن می زند.آنها در مناسبات گوناگون از خاورمیانه بعنوان"کانون تولید و صدور تهدیدات نوین"نام می برند که اتحادیه ی اروپا باید آن را زیر نظر داشته باشد زیرا اتحادیه ی اروپا به نفت خاورمیانه نیاز مبرمی دارد[4].

3ـ عرصه ی بین المللی عرصه ی کشاکش و تعارض منافع دولت ها است.کشاکش و چالش های بین النللی بحران های گوناگونی را به دنبال دارد،کشورهایی که از نظر سیاسی و اقتصادی نیرومند هستند با کمترین هزینه بحران های یاد شده را به خارج از مرزهای خود هدایت می کنند.کشورهای غیر متعهد بیش از کشورهای دیگر زمینه و بستر مناسبی برای پذیرش و پویش این بحران ها شده است.اعضای جنبش عدم تعهد اگر به اصول جنبش و آرمان های آن وفادار باشند می توانند از رشد نمو و انتقال بحران به داخل مرزهلی خود جلوگیری کنند و با تشریک مساعی میتوانند از ایجاد پدیده های منفوری چون گوانتانامو و ابو غریب و بگرام و ... در این کمشورها جلوگیری کنند.



[1] بیشتر مطالب این فصل از کتاب"اصول سیاست خارجی و روابط بین الملل" آقای دکتر قوام برگرفته شده است.

[2] در فصل 5 توضیح داده شد

[3] هدف از مطرح کردن اتحادیه اروپا در این تحقیق این است که اروپا به نفت کشورهای جنبش عدم تعهد خیلی بیشتر از آمریکا وابستگی دارد.بنابراین نسبت به این منطقه رویکردی امنیتی دارد

[4] این قسمت برگرفته از کتاب "چالش ها و منازعات در خاورمیانه"نوشته ی آقای دکتر جعفری ولدانی


ویژگی های کشورهای عضو جنبش عدم تعهد

1ـ اعضا: 118 کشور از قاره ی آفریقا،38 کشور از قاره ی آسیا،26 کشور از آمریکای لاتین،ویک کشور از اروپا یعنی بلاروس اعضای تشکیل دهنده ی این جنبش هستند.

2ـ وضعییت جمعیتی: برآورد جمعیت جهان در سال 2004،حدود 6365 میلیون نفر است که 3261 میلیون نفر آن متعلق به کشورهای عضو جنبش است .در بین کشورهای عضو جنبش،کشورهای هند،اندونزی،پاکستان،بنگلادش،نیجریه،ویتنام،فیلیپین و مصر بالاترین جمعیت را دارا هستند.

3ـ تولید ناخالص: این شاخص برای کشورهای عضو در سال 2004،حدود3 هزار میلیارد دلار بوده است که همین شاخص برای جهان در همان سال ،حدود 35 هزار میلیارد دلار است.

4ـ صادرات کالا و خدمات: در سال 2004،مجموع صادرات کالا و خدمات کشور های جنبش عدم تعهد حدود 3/1 هزار میلیارد دلار بوده است که این مقدار برای کل جهان در همان سال حدود 11/5 هزار میلیارد دلار است.

سهم مجموع صادرات کشورهای عدم تعهد از صادرات کل جهان حدود 11 درصد است.نسبت صادرات کشورهای عضو به صادرات کشورهای oecd بین 15 تا 17 درصد است.در بین کشورهای عضو جنبش،کشورهای مالزی،تایلند،هند،امارات،اندونزی،فیلیپین،عربستان،ونزوئلا،ویتنام، و شیلی بالاترین سهم صادرات را دارا هستند.

5ـ واردات کالا و خدمات: در سال 2003 مجموع واردات کالا و خدمات کشورهای عضو جنبش حدود هزار میلیلرد دلار بوده است که این شاخص برای کل جهان و کشورهای oecd در همان سال به ترتیب،حدود 3/9 و 6/2 هزار میلیارد دلار بوده است.

6ـ سرمایه گذاری مستقیم خارجی: در سال 2994 مجموع سرمایه گذاری های مستقیم خارجی خالص جذب شده به کشورهای عضو جنبش ،7.840 میلیون دلار بوده است. که در همان دوره مجموعfdi جذب شده به کل کشورهای دنیا 624.800 میلیون دلار بوده است.در بین کشورهای عضو جنبش،کشورهای سنگاپور،شیلی،هند،مالزی،کلمبیا،نیجریه،پرو،و اکوادور بیشترین جذب  fdi را به خود اختصاص داده اند.ضمنا کشور سنگاپور در سال 2003و 2004 دارای رتبه ی ششم عملکرد جذب fdi  در جهان بوده است.

7ـ وضعیت انرژی: برخی از کشورهای جنبش عدم تعهد،وابستگی بالایی به صادرات سوخت دارند.کشورهایی نظیر الجزایر،امارات ،ایران،برئئنی،ترکمنستان،عراق،عربستان،عمان،قطر ،کویت،لیبی،ونزوئلا،و یمن ، به صادرات سوخت بعنوان منبع درآمدی ارزی وابستگی زیادی دارند. از 40 کشور تولید کننده و صادر کننده ی فرآورده های نفتی ،27 کشور عضو جنبش هستند.کل تولید جهانی نفت و فرآورده های تفتی بطور متوسط،روزانه 77.6 میلیون بشکه نفت و خالص صادرات نفت و فرآورده های نفتی جهان،27.971 بشکه نفت است.


علل تأثیرگذاری انقلاب اسلامی ایران بر افغانستان

انقلاب اسلامی ایران با توصیفات فوق، در میان ملت مسلمان افغانستان و به خصوص مجاهدینی که در حال جهاد مقدس علیه کمونیسم و استکبار شرق بودند، تأثیرات مختلفی نهاد.

از این میان می‌توان به تأثیرات دینی-مذهبی، اجتماعی، فرهنگی و مهمتر ازهمه سیاسی اشاره کرد.

ریشه‌یابی علت این تأثیرات مهمتر از لیست کردن آنها در زمینه های مختلف است، از این رو بر آن شدیم تا مهمترین دلایل تاثیرگذاری انقلاب اسلامی ایران بر جامعه افغانستان را بررسی کنیم.

1-
حمایت های جمهوری اسلامی ایران از جهاد اسلامی در افغانستان

گذشته از اندیشه صدور انقلاب اسلامی، امام راحل و سایر ارکان انقلاب همواره حمایت های بی‌بدیل خود را از مجاهدین انقلاب اسلامی افغانستان دریغ نمی‌کردند.

در اثبات این گفته می‌توان از سخن امام بزرگوار در حمایت از جهاد اسلامی افغانستان در برابر شوروی اشاره کرد.

زمانی که سفیر وقت شوروی، محضر آن یگانه دوران، حضور به هم می‌رساند تا تهاجم ارتش سرخ به افغانستان را توجیه نماید، امام(ره) مخالفت خود را در برابر این حرکت ابراز می دارند. چنانچه خود ایشان می فرمایند:

"
آن روزی که سفیر شوروی آمد پیش من، گفت که دولت افغانستان خواسته است که شوروی، نظامی به آنجا بفرستد، به او گفتم که این اشتباهی است که شوروی می‌کند، البته دولت شوروی می‌تواند افغانستان را قبضه کند، ولی نمی‌تواند در آنجا مستقر شود، اگر شما خیال کرده اید بتوانید افغانستان را بگیرید و آن را آرام کنید، این خیال باطل است. ملت افغانستان مسلم است، ایستاده اند در مقابل حکومت افغانستان، شما هم اگر بروید و هر قدرت دیگر هم برود، آنجا را می‌گیرد اما نمی‌تواند آن ها را آرام کند و بالآخره شکست می خورد".

در زمان جهاد مردم افغانستان، آن هم در شرایطی که خود ایران، درگیر جنگ نابرابر و تحمیلی با ارتش مجهز و تا به دندان مسلح "صدام" بود، وزیر خارجه وقت اتحاد جماهیر شوروی، خدمت امام خمینی(ره) رسید و از ایشان تقاضا کرد که دست از حمایت جهاد مردم افغانستان بردارند و در عوض، شوروی، امکانات نظامی به خصوص موشک‌های دوربرد به رژیم صدام نخواهند داد تا بتواند قلب تهران را نشانه بگیرد، اما جواب منفی امام چنان دندان شکن بود که باعث حیرت وزیر خارجه شوروی و تمام قدرتمندان دنیا شد.

امام حاضر نشد حتی به خاطر در امان ماندن جان خود و هموطنانش، ازحمایت مجاهد مردان افغانستان دست بکشد .

امام(ره) علاوه بر این که همواره تقویت دل و روح مجاهدان افغانستان بودند و از راه‌های گوناگون ابراز دلسوزی، محبت و حمایت می‌کردند، مبارزان مسلمان این کشور را بت‌شکن معرفی کرده در رهنمودی، خطاب به سفرای کشورهای اسلامی، در تهران، می‌گویند:

"ارزش این چریک‌های افغانی این است که شکستند آن بت بزرگی که برای ملت‌ها تراشیده بودند که اگر چنانچه کسی به شوروی یک کلمه بگوید باید به فنا برسد... چریک های افغانستان شکستند آن هیولا و چیزی که برای ملت‌ها پیش آورده بودند. این عمل شما در اینجا و آن عمل آن‌ها در آنجا (افغانستان) ارزشش یک ارزشی نیست که ما بتوانیم به میزان در آوریم."

به طور طبیعی، تبیین و عمده نمودن چنین مطلبی، آن هم از سوی بزرگترین مرد معاصر، غیر از این که موجبات تشویق بیش از پیش مجاهدین را فراهم می‌کرد، خود نوعی مطرح کردن مردم افغانستان به عنوان الگوی مبارزه و جهاد بود.

این عمل به طور غیر مستقیم، باعث جلب توجه ملت‌های مسلمان برای ایجاد ارتباط با مردم کشور و ارائه کمک‌های مختلف به مجاهدین افغانستان شده و نیز تأکید موکد بر این بود که مقابله مردم افغانستان با ابرقدرت شرق، جهاد الهی بوده و ایستادگی در برابر ارتش تا به دندان مسلح شوروی، برحق، و کشتن دشمن در این جنگ، وظیفه دینی و انسانی و کشته شدن در آن هم، شهادت محسوب می‌شود.

امام خمینی (ره) جدای از حمایت مجاهدین، از مهاجرینی که بر اثر حمله شوروی به کشور دوست و همسایه خود ایران پناهنده شده بودند، نیز حمایت‌هایی بی‌بدیلی کردند. ایشان در جمع اصناف و بازاری‌های تهران فرمودند:

"...
و همینطور مهمان‌هایی که داریم، خوب افغانی هستند، مسلمان هستند یا فرض کنید که عراقی هستند یا بیچاره‌ها را از خانه‌های‌شان دور کردند، مال‌شان را بردند، خودشان را فرستادند اینجا، خوب باید چه کرد با این‌ها؟ نباید این ها را پذیرایی کرد؟ ما مسلمانیم، آن‌ها هم مسلمانند، ما باید از آن‌ها پذیرایی کنیم، خدمت کنیم به آن‌ها و این دولت است که دارد این کار ها را می‌کند".

و همچنین حمایت‌های دیگری همچون تحریم المپیک مسکو که با مشورت مجاهدین افغانستان در اعتراض به هجوم و اشغال نظامی افغانستان توسط شوروی در زمان "بنی‌صدر" صورت گرفت و صدها حمایت دیگر که مجال بیان کردن آنها نیست.

2-
الگوپذیری مجاهدین انقلاب اسلامی افغانستان از مبارزات انقلابی-اسلامی ایران

9
ماه پس از کودتای مارکسیستی در شرق حوزه تمدنی ایران، انقلاب اسلامی به پیروزی رسید و به سرعت در مبارزات مردم افغانستان اثرگذار شد.

علاوه بر تأثیرات انگیزشی و معنوی، گروه‌های مجاهد از تاکتیک‌های مبارزات مردمی ایران نیز الهام گرفتند.

قیام‌های مردمی در شهرهای "هرات" و "کابل" در سال 1979 نمونه‌های مهم از شیوه جهاد مردمی بود. گروه‌های مبارز شیعی و سنی زیادی علیه اشغال شوروی و دولت کمونیستی دست به قیام مسلحانه زدند که تمام احزاب شیعی از این کشور کمک‌های مادی و معنوی دریافت می‌کردند.

برخی گروه‌های سنی نیز مورد حمایت ایران بودند و می‌توان گفت که انقلاب اسلامی ایران بیشترین تأثیر را در منطقه افغانستان به جا گذاشته است.

"
حفیظ منصور"، مدیر مسئول هفته نامه "پیام مجاهد"، بر تأثیرات پیروزی انقلاب اسلامی ایران بر مبارزات مردم افغانستان تأکید داشته و آن را گسترده و عمیق می‌داند.

وی می‌گوید، پیش از پیروزی انقلاب 1357 در ایران، با توجه به دو قطبی بودن قدرت جهانی یعنی آمریکا و شوروی سابق، تصور عموم بر این بود که مبارزه علیه رژیم‌ها و ایجاد تحول سیاسی در یک کشور، تنها از طریق معامله‌گری با یکی از این قطب‌های جهانی ممکن است؛ اما پیروزی انقلاب اسلامی در ایران این معادله را برهم زد.

وی می افزاید: "پس از پیروزی انقلاب اسلامی در ایران، جنبش‌های اسلامی، به ویژه مجاهدین افغانستان به پیروزی خود امیدوار شدند و موضع آن ها در مبارزه علیه حکومت کمونیستی و تجاوز ارتش سرخ به افغانستان، مستحکم‌تر شد".

به قدرت رسیدن مجاهدین افغان در افغانستان و ارتباط معنوی برخی از سران آنان با ایران به عنوان نشانه‌ای از تآثیر پذیری این کشور از انقلاب اسلامی قابل ارزیابی است، که سرانجام برای جلوگیری از نفوذ بیشتر این انقلاب در افغانستان، آمریکا با همکاری برخی از کشورهای منطقه، گروه‌هایی را علیه این مجاهدان بر قدرت آورد.

3-
پیشینه تأ ثیرات متقابل 2 کشور و قرابت‌های جامعه شناختی و جغرافیایی

محدوده جغرافیایی گسترده ای که از مرزهای غربی و شمال غربی چین تا آن سوی بین النهرین، تا کناره‌های دریای مدیترانه را در بر می گیرد و از آسیای میانه و قفقاز تا کناره های سند و شمال هند و خلیج فارس را شامل می‌شود، سرزمین‌های حوزه فرهنگ آریانا (افغانستان) و ایرانی است.

تاریخ و سرگذشت مشترک، سرزمین مشترک، عناصر فرهنگی مشترک، به ویژه زمینه‌های معنوی، به خصوص عناصر پایدار و غیر ملموس پنهان در لایه‌های زیرین فرهنگ، رشته‌های درهم تنیده و پیچیده ای است که زیر ساخت پیوندها، و جانمایه کلیت فرهنگی این سرزمین هاست.

این بقای زیر بنای همگن فرهنگی و مشترکات بنیادی و زبانی 2 ملت ایران و افغانستان است، که با وجود جدایی مرزهای سیاسی و حکومتی، همچنان مشتاق، همکار و علاقمند به یکدیگر نگه داشته است.

حدود هشت ماه پیش از پیروزی انقلاب ایران، رژیم "سردار داوودخان"، در هفتم اردیبهشت 1357 به وسیله احزاب چپگرایی خلق و پرچم ساقط شده بود.

ماهیت ضد دینی رژیم کمونیستی کابل، مردم افغانستان را به شدت علیه این رژیم تحریک کرده و در نقاط مختلف افغانستان، خیزش های پراکنده ای علیه رژیم کمونیستی آغاز شده بود.

کشور کنونی افغانستان هم همانند دیگر سرزمین‌های اسلامی، در راستای اهداف نامشروع و استعماری کشورهای استعمارگر از جمله به منظور انتزاع 2 ملت از همدیگر ساختار سیاسی مستقل پیدا کرده است.

اما برخلاف خواست آنها همواره روابط دو ملت مبتنی بر مشترکات عمیق فرهنگی حفظ شده و در کنار هم باقی مانده اند، هر چند تلاش برای ایجاد اختلاف و دشمنی میان اقوام و مذاهب و ملت‌ها هیچگاه از دستور کار استعمارگران خارج نشده است.

هر چند پیوند 2 ملت ایران و افغانستان براساس خمیرمایه های دینی - فرهنگی شکل گرفته و انقلاب اسلامی هم به دلیل ماهیت اسلامی و رویکرد مردمی خود این پیوند را تقویت کرده است، اما مشکلات ناشی از کودتای کمونیستی در افغانستان و اشغال این کشور توسط شوروی سابق از یک سو و حمایت مردم و دولتمردان جمهوری اسلامی از مردم افغانستان از سوی دیگر، تاثیر بسزایی بر تعامل و همگرایی سازنده 2 ملت داشته است.

ملت افغانستان شاهد بوده که ایران پس از پیروزی انقلاب اسلامی بر اساس وظیفه انسانی، ملی و تاریخی خود از مردم افغانستان در مقابل اشغالگری دفاع کرده است.

در طول 3 دهه گذشته ایران اسلامی بیشترین روابط و همکاری ها را مبتنی بر وحدت فرهنگی، نژادی، زبانی، تاریخی و دینی با مردم و جریانات مردمی در افغانستان داشته و ضمن به رسمیت نشناختن حکومت کمونیستی، محکوم کردن مستمر تجاوز شوروی به افغانستان، حمایت از جهاد و مقاومت مردمی علیه تجاوز و اشغال، حمایت از دولت مجاهدین، مخالفت با سلطه جریان متعصب و متحجر طالبان، دفاع از حاکمیت ملی افغانستان، کمک به توسعه، ایجاد ثبات و امنیت و برطرف نمودن سایه شوم جریانات ضد مردمی و نیروهای اشغالگر از سر این ملت مظلوم با مردم افغانستان داشته است.

4-
همفکری علمای اسلامی ایران و افغانستان در مبارزه با طاغوت

"
وحید مژده" پژوهشگر و تحلیل‌گر سیاسی می‌گوید: "انقلاب ایران یک انقلاب ملّی نبود. مهمترین مشخصه این انقلاب اسلامی بودن آن بود؛ به همین دلیل تأثیر آن بر سایر جوامع اسلامی، به ویژه بر قیام‌های مردم افغانستان که آن هم ماهیت اسلامی داشت، کاملاً مشهود بود".

به باور مژده، پیش از انقلاب ایران، بیشتر اهل تشیع افغانستان از کانون‌های فکری ایران تأثیر می‌پذیرفتند؛ اما اسلامی بودن انقلاب ایران این تأثیر گذاری را بر اهل تسنن افغانستان نیز گسترش داد.

وجود علمای دینی که بارورکننده اندیشه اسلامی در میان مردم بودند، تسریع کننده حرکت انقلابی توده‌ها در برابر ظلم و استعمار بود.

علمای دینی که در حوزه های علمیه تمدن اسلامی مانند مشهد، قم و نجف اشرف کسب علم کرده و در بازگشت به افغانستان مروج فرهنگ استعمار ستیزی ومبارزه با طاغوت و تشکیل حکومت اسلامی بودند.

این علما با وقوع انقلاب اسلامی ایران، و پیدا کردن پشتوانه و الگو، با اراده و اعتماد بیشتر به جهاد پرداخته و مردم را به این فریضه تشویق می کردند.

اوج این حرکت ها در زمان حکومت های کمونیستی بود که هر روز هزاران عالم و آگاه دینی به دستور حکومت کمونیستی دستگیر شده و به زندان های نامعلوم انتقال داده می‌شدند.

در جریان همین ترورهای شخصیتی بود که در میان جامعه افغانستان به خصوص مذهب تشیع خلأ رهبری پیدا شده و در برخی موارد، حرکت‌ها از صراط مستقیم به کج راهه‌ها هدایت شدند.

انقلاب اسلامی ایران، بیشترین تأثیر را بین جمعیت شیعه افغانستان که به طور عمده متشکل از قوم هزاره است، گذاشت، که قابل انکار نیست و جای بحث ندارد. اما پس از هزاره‌ها شاید بیشترین تأثیر بر اقلیت شیعه تاجیک گذاشته شد.

حضور تاجیک‌های شیعه مذهب در ایران و آشنایی آنان با آموزه‌ها و تعالیم انقلابی در ایران، این تأثیرات را دو چندان کرده است؛ به گونه ای که در دوران جهاد و پیروزی مجاهدان، آنان خواستار حقوق سیاسی و مذهبی خویش شدند.

هر چند بیشتر تاجیک‌ها از مذهب اهل سنت پیروی می‌کنند، اما انقلاب اسلامی به اقلیت شیعه تاجیک جرأت داد تا مشارکت در نظام سیاسی افغانستان را بخواهند و بر مطالبات سیاسی خویش پای بفشارند.

قزلباش‌ها در کابل، پس از پیروزی انقلاب اسلامی، زمینه را برای طرح دیدگاه‌های مربوط به انقلاب اسلامی ایران، فراهم می کردند و تصاویر امام خمینی(ره) را، حتی زمان اشغال این کشور توسط شوروی سابق، در کابل پخش می‌کردند.

تأثیر تحولات ایران در میان تاجیک‌های شیعه به گونه‌ای زیاد بود که تعدادی از پژوهشگران، دوره جهادی افغانستان را "دوره ایرانی شدن"(Inanization) نام نهادند و ادواردز(Edwards) و کوپکی (Kopecki)آشکارا به این مسئله تصریح کرده اند.

5-
نقش رسانه‌ها در گسترش تفکرات اسلامی

از بعد فکری و فرهنگی می‌توان به تأثیرات ناشی از چاپ و پخش اعلامیه‌ها و بیانات حضرت امام و دیگر پیشگامان انقلاب که از سویی شیوه‌های صحیح مبارزه و از سویی دیگر خطوط سالم کار سیاسی را ارئه می‌دادند، اشاره کرد.

باز شدن فضای سیاسی ایران و چاپ و پخش کتب و نشریات در تبیین اسلام و تشییع راستین، از دیگر مواردی است که بر شیعیان افغانستان که هم مرز و هم زبان مردم ایران بودند و بویژه به شهر مذهبی و یکی از مراکز مهم نشر فرهنگ اسلامی در مشهد نزدیک بودند، تأثیر بسیار داشت.

فعالیت‌های صدا و سیمای جمهوری اسلامی نیز در این زمینه قابل توجه است.

هم زبانی مردم افغانستان با ایران باعث می‌شد که مهمترین مراجع خبری و اطلاعاتی آنها رسانه‌های ایرانی باشد و در همین زمان بود که آنها با مؤلفه‌های انقلاب اسلامی آشنا می‌شدند و ارزش های والای آن را درک می‌کردند.


ـ مهمترین دستاوردهای قطر که ناشی از ظرفیت های بالقوه این کشور است:

1 ـ عضویت در پیمان های و سازمان های اقتصادی  و بین المللی:قطر بدلییل درآمد های نفتی و گازی،نقش مهی در ارگان های اقتصادی منطقه ای و بین المللی ایفا می کند.

قطر علاوه براینکه عضو 54 سازمان،شرکت،کمیته،مرکز آموزشی و تبلیغاتی و ..... می باشد،عضو 39 سازمان و مجمع بین المللی نیز هست.برخی از این مجامع عبارتند از: سازمان ملل متحد/اتحادیه عرب/آژانس بین المللی انرژی اتمی/بانک بین المللی ترمیم و توسعه وابسته به بانک جهانی/صندوق بین الملل پول/سازمان بهداشت جهانی/سازمان تجارت جهانی و... این کشور همچنین یکی از اعضای فعال شورای همکاری خلیج فارس است.[1]

2 ـ راه اندازی مهمترین شبکه ی خبری بین المللی:[2] الجزیره را هم باید یکی از عوامل موفقیت قطر و هم نشان بلوغ فکری مسئولان قطری بدانیم.بیش از یک دهه پیش  که شبکه ی خبری الجزیره آغاز بکار کرد کسی گمان نمی کرد که این رسانه بتواند تا این حد موفق شود و خود را بعنوان یکی از شبکه های اطلاع رسانی تاثیر گزار در عرصه ی بین المللی مطرح سازد.[3]

خیلی از کشورها هنوز از گردش آزاد اطلاعات نگران هستند و به همین دلیل ،فقط به رسانه های حکومتی و دولتی بها می دهند. در این شرایط قطر، با حمایت از رسانه های حرفه ای مانند الجزیره که از آزادی بیان هم برخوردار بود،شرایطی را فراهم کرد که در نهایت به این جایگاه مهم رسید.باید این را هم در نظر داشت که الجزیره در کنار تاثیر گزاری در داخل قطر،در منطقه نه تنها یک رسانه که یک اهرم قوی قدرت است.نقش این شبکه در اتفاقات اخیر در خاورمیانه و شمال آفریقا نشان می دهد که الجزیره به موقعیتی بی نظیر دست یافته است که این موقعیت نتیجه  فکر باز و آینده بینی قطری هاست.این در حالیست که بعنوان مثال،شبکه ی العربیه عربستان فقط اخباری را انعکاس میدهد که حاکی از موفقیت های این کشور است.[4]

3 ـ گرفتن میزبانی جام جهانی 2022: پیام میزبانی قطر این است که این کشور توانسته است به جایی برسد که اعتماد عمومی را برای اعطای میزبانی اتفاق مهمی چون جام جهانی غوتبال جلب کند.این نشان میدهد که باید به قطر بعنوان کشوری نگاه کرد که در همه ی امور به سقف رسیده است.تصمیمی که فدراسیون جهانی فوتبال در روز 2 دسامبر گرفت را باید مهر تاییدی بر جایگاه شایسته ای که قطر به آن دست یافته است،دانست[5]

این میزبانی در حالی صورت گرفت که قدرت ها به هر نحو ممکنی در پی کسب این میزبانی بودند.قطر نشان داد که بازی بزرگان را یاد گرفته و در پی معرفی خود بعنوان قدرتی جدید در منطقه است.

قطر با برگزاری این جام در کشور خود ضمن بالا بردن پرستیژ خود در بین کشورها می تواند از آن بعنوان فرصتی برای جذب سرمایه گزاری خارجی بیشتر بهره ببرد.

4 ـ شرکت در نشست "دوستان لیبی در پاریس": هنگامیکه نگاه جهانیان به تحولات منطقه و درگیری های لیبی معطوف بود در نشست دوستان لیبی در پاریس که قئرت های جهانی آن را برای تفاهم بر سر نحوه ی تقابل با دولت قذافی شکل داده بودند،چهره ی امیر قطر بعنوانن یکی از قطب های این مجمع،در مقابل دوربین ها نمودار شد.شیخ قطر در کنار سارکوزی،دیوید کامرون، بان کی مون،کلینتون و رهبران انقلاب لیبی،بعنوان یکی از بزگزارکنندگان اجلاس،سخنرانی کرد. قطر نشان داد که سر باز ایستادن ندارد و می خواهد خود را بعنوان بازیگری فعال در معادلات معرفی کند.

5 ـ برگزاری اجلاس های معتبر بین المللی نظیر اجلاس سازمان تجارت جهانی در دوحه

 6 ـ دستیابی بعنوان ریاست اجلاس کشورهای صادر کننده گاز

البته تا زمان انجام این تحقیق تحولات بسیار مهم دیگر ی که حاکی از دستاوردهای و ظرفیت های باقوه ی کشور قطر می باشد در حال وقوع است [6] که  به علت اتمام این تحقیق از توصیف و تحلیل آنها معذوریم.



[1] محد حسن نامی ، قطر ،پیشین، صص 83 ـ 84

[2] الجزیره

[3] غول چراغ جادو:قطر با بهره مندی از ظرفیت های مشترک،ثروتمندترین کشور جهان نام گرفت/نشریه صبح بیداری

[4] محمد علی مهتدی ،پیشین

[5] همان

[6] مانند سفر امیر قطر به کشور فلسطین و استقبال گسترده ی اسماعیل هنیه از امیر قطر یا برگزاری نشست مخالفان سوری در دوحه


ـ  ظرفیت های بالقوه ی قطر که در قدرت نمایی این کشور نقش مهمی داشته است:

قطر شبه جزیره ای لم یزرع است که زمین های آن به دلیل شوری و ریگزار بودن و فقدان منابع آبی،برای کشاورزی چندان مناسب نبوده و به همین دلیل اقتصاد این کشور در گذشته بر پایه ی پرورش دام،چادر نشینی،ماهی گیری و صید مروارید  بنا شده بود.کشف نفت بطور مشخص در سال 1936 م به تدریج اقتصاد این کشور را تغییر داد و با توجه به میزان متوسط درآمد،آن را تبدیل به یکی از ثروتمندترین کشورهای جهان نمود.[1]

1 ـ جذب سرمایه های خارجی: قطر در سال های گذشته حجم زیادی سرمایه گزاری خارجی جذب کرد.حجم این سرمایه ها با افزایش حضور کشورهای غربی بیشتر شده و در نتیجه زمینه را برای بیشتر شدن نرخ رشد اقتصادی این کشور فراهم کرده است.این کسور در هر سال درآمد کلانی از نفت و گاز بدست می آورد و با توجه به حجم کلان سرمایه های خارجی موجود در آن و حمایت های اقتصادی آمریکا در نظر دارد تا حد امکان از این موقعیت استفاده ببرد.[2] مثلا بیشتر درآمد قطر در چند سال گذشته از حوزه ی مشترک پارس جنوبی بدست آمده است.حوزه ی غنی که افزون بر ذخایر نفتی یکی ار بزرگترین ذخایر گازی جهان را در خود جای داده است.اکنون سال هاست که این کشور با قرادادهای چند ده میلیاردی مشغول اکتشاف و بهره برداری از این حوزه ی مشترک است تا آنجا که توانسته است با این قرصت طلبی و مدیریت بهنگام درآمد سرانه اعجاب انگیز را برای مردمان خود فراهم آورد.

قطر در سال 2009 معاذل 57/20 میلیارد دلار سرمایه خارجی جذب کرده است.به گزارش کنفرانس توسعه و تجارت سازمان ملل متحد[3]،کشور قطر در میان 141 کشور رتبه 10 را از نظر شاخص پتانسیل جذب سرمایه های خارجی جذب کرده است و این به معنای آینده ای روشن تر برای اقتصاد کشور قطر می باشد.پژوهشگران مطالعات اقتصادی معتقدند که قطر موفق خواهدشد به هدف جذب سرمایه های کلان خارجی دست یابد.زیرا از یک طرف در میان کشورهای خلیج فارس بستر مناسبی برای جذب سرمایه ها را دارد و از طرف دیگر در میان کشورهای عربی از نظر ساختار اجتماهی پیشرفته تر است.[4]

2ـ سیاست اقتصادی و برنامه ریزی دولت:

الفـ تقویت و کارآمدی وجهه ی عمومی دولت به سبب افزایش درآمد سرانه بالا و سطح رفاه: سهم عمده ای از موفقت قطر به مدیریت کارآمد متولیان این کشور باز میگردد .اگر ملاک ذخایر نفتی باشد،عربستان از این حیث بسیار جلوتر از این کشور است  و یا کویت با جمعیتی کمتر و موقعیتی یکسان،به چنین موفقیتی دست نیافته است.[5]

ب ـ تنوع بخشدن به منابع در آمد: سیاست تنوع بخشیدن به منابع درآمد منجر به این شد که بین سال های 1979 تا 1983 میزان وابستگی به در آمدهای نفتی از 93% به 80% کاهش یابد.دولت قطر با پیش بینی کاهش شدید تولید نفت  بعد از سال 2010 در این کشور،در سال های اخیر دهه 80 دست به حرکت هایی جهت تجدید بنای اقتصادی و اجرای برنامه ای بمنظور صنعتی کردن اقتصاد زد.در همین رابطه برنامه ی صنعتی سدن بر اساس درآمد های محاسبه شده و آتی ناشی از منابع گاز منطقه شمال پایه ریزی گردید.[6]

قطر بمنظور کاهش وابستگی خود به نفت ،در پی توسعه ی صنایع غیر نفتی و همچنین فعالیت های پایین دستی می باشد. بسیاری از شرکت های صنعتی دولتی مانند شرکت فولاد قطر و شرکت سیمان قطر در دهه های 60 و 70 تاسیس شده اند[7]

3 ـ برخورداری از رتبه های اعتباری مناسب و امکان بهره مندی از وام های بین المللی با نرخ بهره ی پایین.

4ـبهبود حقوق شهروندی طی سال های اخیر و برخورد جدی با مفاسد اقتصادی

5 ـ سیاست مالی و پولی با ثبات دولت: این سیاست با ثبات مدیون ساختار با ثبات سیاسی و کمک شرکت های خارجی است.همکاری شرکت های خارجی جدیدترین تکنولوژی ها و قابلیت های بالای مهندسی و اجرایی را در خدمت این کشور قرار داده و موجبات توسعه ی صنعت گاز در این کشور کوچک شده است.[8]

6 ـ رتبه ی 28 در شاخص بین المللی فساد[9]

7 ـ سومین دارنده ی ذخایر گاز طبیعی در جهان بعد از روسیه و ایران.قطر دارای بزرگترین میدان گازی در جهان است و این کشور از لحاظ میزان ذخایر گازی  پس از روسیه و ایران در جایگاه سوم قرار می گیرد.با وجود جایگاه پایین قطر از حیث ذخایر اثبات شده ی گاز ،میزان صادرات گاز این کشور در مقایسه با ایران بسیار چشمگیر بوده  و بر اساس آمارهای موجود در سال 2006 مجموع صادرات گاز این کشور 54% از کل صادرات کشورهای صادر کننده ی گاز خاورمیانه را به خود اختصاص داده است.[10]

8 ـ رشد اقتصادی با دوام در دهه ی اخیر

9 ـ بزرگترین صادر کننده LNG جهان: صادرات LNG قطر در سال 2002 به 9/12 میلیون تن رسید و رقم صادرات در سال های 2001 و2002 به ترتیب 9/10و 3/9 میلیون تن بوده است.شیخ عبدالله حمد العطیه،وزیر نفت قطر اعلام کرده است که این کشور قصد دارد تولید LNG خود را تا سال 2010 به سطح 60 میلیون تن در سال ارتقا بخشد.به این ترتیب ،قطر تا سال 2010 بزرگترین صادر کننده ی گاز طبیعی مایع شده در جهان خواهد شد[11].

10 ـ اتخاذ سیاست خارجی توسعه گرا:اهمیت درک رابطه ی میان انرژی و سیاست خارجی زمانی بیشتر می شود که توجه داشته باشیم که نفت و گاز یکی از مهمترین نقاظ تماس و اتصال قطر با جهان است و ثانیا قطر در صدد حرکت در مسیر توسعه ای برونگرا  و مبتنی بر تعامل سازنده  با نظام بین الملل می باشد و در این راستا نفت و گاز  قطر بالقوه این ظرفیت را دارد که به مثابه موتور توسعه و محور تعامل سازنده با جهان ،نقش و مسولیت خود را  در تحقق اهداف خود ایفا کند.کشور قطر جزو آن دسته از کشورهایی است که در فضای تعامل با دنیا را بعنوان اولویت خود تعیین کرد و با پیشرفت اقتصادی پر شتاب خود،جایگاه بین الملللی و امنیتی خودش را به سرعت ارتقا بخشید.

11 ـ جمعیت اندک و درآمد سرانه بالا:[12]جمعیت کم موجب شده قطری ها بتوانند با استفاده از درآمدهای هنگفت به راحتی به توسعه ی داخلی و نقش آفرینی در خارج بپردازد.

12 ـ رتبه مناسب قطر در کسب و کار فعالیت اقتصادی: طبق آمار منتشر شده درباره ی فعالیت کسب و کار کشورها که توسط بانک جهانی اعلام میشود قطردر سال 2012 از بین 185 کشور  رتبه 40 و در سال 2013 بازهم رتبه 40 را کسب کرد.



[1] همان، ص 42

[2] همان،ص 43

[3] آنکتاد

[4] همان ، صص 43 ـ 44

[5] غول چراغ جادو:قطر با بهره مندی از ظرفیت های مشترک،ثروتمندترین کشور جهان نام گرفت/ نشریه ی صبح بیداری

[6] احمد فرامرزی،پیشین، ص148

[7] محمود واعظی،پیشین،ص 94

[8] احمد فرامرزی،پیشین،ص 49

[9] در مقایسه با رتبه ی نامناسب کشورهای منطقه

[10] احمد فرامرزی، پیشین، ص48

[11] همان ، ص 49 این امر در نهایت در سال 2011 تحقق یافت و قطر به ظرفیت تولید سالانه 77 میلیون تن رسید

[12] رتبه نخست درآمد سرانه منطقه و رتبه دوم در جهان


ـ مهمترین پیامدهای منفی  نفت و درآمد های نفتی در کشورهای خاورمیانه:

1 ـ بخش کشاورزی:بزرگترین قربانی افزایش بهای نفت خام کشورهای پر جمعیت و صاحب کشاورزی اوپک شامل این بخش بوده است.در کشوری نظیر ایران که تا دهه ی 1960 کشاورزی یکی از بخش های عمده اقتصاد و تامین کننده ی  احتیاجات غذایی و ایجاد اشتغال بوده است،پس از افزایش سریع قیمت های نفت خام بتدریج سهم بخش کشائرزی در تولید ناخالص داخلی رو به کاهش گذاشته و صنایع وابسته به خارج بخش اعظمی از عایدات حاصله از نفت به خود تخصیص داده اند.[1]

2 ـ رواج مصرف گرایی: با وجود عدم توزیع عادلانه درآمد های نفتی در میان افراد جامعه کشورهای صادر کننده نفت خام و تشدید بی عدالتی،مصرفگرایی گسترده مانع از ایجاد روحیه خلاقیت و ابتکارات لازم در جهت توسعه ی اقتصادی کشور ها است

3ـ افزایش فاصله طبقاتی بین فقیر و غنی و دگرگونی های اجتماعی نامناسب: انتقال درآمد های نفت از طریق موسسات دولتی به بخش خصوصی باعث پدید آمدن قشر جدیدی از سرمایه داران شد که به ساختمان سازی،واسطه گری،و... سوق یافتند.درآمد های هنگفت،از طریق خرید و فروش،واسطه گری و احتکار کالا سبب کاهش علاقه به کار و فعالیت های اقتصادی دذ بین سرمایه داران گردید.

4ـ بوجود آمدن منازعات در خاورمیانه:نفت یکی دیگر از علل منازعه بین کشورهای خاورمیانه است.منازعات کشورهای منطقه یا بخاطر چشمداشت به منابع نفت همسایگان آنها است یا بخاطر حوزه های نفتی مشترک یا حوزه های نفتی جدیدالاکتشاف  که حاکمیت بر آنها هنوز مشخص نیست مثلا تجاوز عراق به کویت و اشغال این کشور نیز با طرح اختلافات 2 کشور در مورد مسئله ی نفت شروع شد یا یکی از عواملی که سبب مازعه بین عربستان و یمن شده است کشف نفت در مناطق مورد ادعای طرفین است.[2]

5 ـ دخالت قدرت های بزرگ: دخالت قدرت های بزرگ به 2 شکل به منازعات کشورهای خاورمیانه دامن زده است:

الف ـ یکی دولت و کشور سازی است .دراین مورد،دخالت قدرت های غربی باعث پیدایش کشورهای عراق،سوریه،لبنان،اردن و اسراییل شد.بموجب پیمان سایکس پیکو در سال 1916 فرانسه و انگلستان توافق کردند سوریه و موصل در اختیار فرانسه و شهرهای بغداد،بصره،حیفا در اختیار انگلیس باشد.[3]

 ب ـ دخالت در مسائل منطقه و حمایت از یکی از طرفین در منازعات: از سوی دیگر دخالت و واکنش  بی سابقه ی جامعه ی بین المللی نسبت به تهاجم عراق علیه کویت نیز مهم است.تهاجم عراق به کویت،موجب اتحاد 2 رقیب اصلی یعنی،آمریکا و شوروی شد. و این بی شک نخستین نشانه ی پیدایش نظم نوین جهانی بود که از این به بعد به جای مفاهیم شرق و غرب مطرح شد.[4]

بی شک پیروزی نهایی جنگ عراق علیه کویت،آمریکا و شرکت های نفتی آمریکایی بودند که توانستند جای پایی در خاور میانه و به خصوص در کشورهای نفت خیز پیدا کنند.

جورج بوش به هنگام بحران خلیج فارس در سال 1991 در گزارشی تحت عنوان" استراتژی امنیت ملی آمریکا" به کنگره چنین گفت: تامین مستمر عرضه ی انرژی برای پیشرفت و امنیت  ما حیاتی است.تمرکز 65% از ذخایر شناخته شده نفت در خلیج فارس ،بدین معنی است که ما باید تضمین کنیم  در آینده هم به مواد نفتی باقیمانده  قابل رقابت در بازار جهانی دسترسی داشته باشیم و هم باید بتوانیم به هر گونه اختلال در عرضه ی نفت در این منطقه،پاسخی مناسب و سریع بدهیم.[5]

 به اعتقاد کارشناسان بازنده ی اصلی این جنگ کشورهای اروپایی بودند  که می بایست خود را با سیاست های نفتی و فرا منطقه ای آمریکا وفق بدهند.

اما این هنوز آغاز درگیری است که پایانش فرا نرسیده است.در آستانه ی هزاره ی سوم میلادی، به گفته ی لوهازن،اروپاییان چاره ای ندارند جز اینکه برای دسترسی به انرژی به واسطه های آمریکایی متوسل شوند.[6]

5 ـ افزایش هزینه های تسلیحاتی و تشدید نظامی گری: هیات حاکمه در کشورهای عربی خاورمیانه و حتی ایران دهه ی 50 یا خارج از آن چندان به این حقیقت پی نبرده اند که اختصاص دادن مبالغ هنگفت از درآمدهای کشور و اقتصاد در حال توسعه به مصرف نظامی،تولید تسلیحات و دستیابی به آنها کاری بی حاصل است.اما متاسفانه رقابت برای دستیابی و گسترش سلاح های پیچیده و تمایل دولت های غربی و دیگر دولت ها به تامین اسلحه برای این کشورها ،همچنان و با شتاب ادامه دارد.[7]

6 ـ حیف و میل ها و ریخت و پاشهای حکام و طبقات بالای این کشورها،اجرای پروژه های پر هزینه ی غیر مفید اقتصادی ،تشدید عدم توازن در بخش های مختلف اقتصادی،رونق گرفتن بخش های تجاری  و دلالی،رشد مصرف گرایی،توزیع نا متعادل ثروت و افزایش شکاف های طبقاتی ،گسترش فساد های مالی و اجتماعی؛که هر یک از اینها به نوبه ی خود تنش های اجتماعی و سیاسی مهمی را در سال های بعد بوجود آورده است.

7 ـ بوجود آمدن اقتدارگرایی و دیکتاتوری: نفت یکی از عوامل تامین کننده ی بودجه ی کشورهای خاورمیانه است ؛چراکه اقتصاد انها بیشتر  تک محصولی و وابسته به صادرات نفت خام می باشد.از این جهت برای تامین بودجه های کشور خود نیازی به گرفتن مالیات از شهروندان برای اداره ی کشور ندارند.بنابراین نیازی هم به  پاسخگویی به مردم نمی بینند و با این رانت از مسولیت پذیری و پاسخگویی به مردم دور می شوند و در نهایت اقدانات آنها حالتی دیکتاتوری  و اقتدار گرایی بواسطه ی عدم نیاز آنها به گرفتن مالیات از مردم، منتهی می شود

8 ـ وابستگی به درآمدهای ناشی از  فروش نفت و تحصیل ارز خارجی بعنوان بخش مهمی  از عایدات دولت.



[1] سعید احمدی فر،درآمدهای نفتی؛توسعه و جهان سوم،تهران،موسسه ی نظری،صص 70ـ 71

[2] اصغر جعفری ولدانی،پیشین،صص 47 ـ 49

[3] همان، صص52

[4] ادوارد میلتون، بحران در خاور میانه،ترجمه شریعت پناهی،تهران:قومس ، صص130 ـ131

[5]  اصغر جعفری و لدانی،پیشین،ص 120

[6] همان،ص 125

[7]  بحران در خاورمیانه،پیشین، ص 138


 ـ پیامدهای مثبت نفت بر کشورهای خاورمیانه:

1 ـ تحت فشار قرار دادن کشورهای صنعتی: کشورهای غربی و صنعتی هر چند از دهه ی 1970 به بعد کوشش هایی فراوانی جهت جایگزین مردن نفت با دیگر منابع انرژی صورت داند،اما به هیچ وجه از اهمیت نقش حیاتی و حساس نفت کاسته نشده،بلکه با توجه به افزایش نیازهای جهانی،تنوع فرآورده های آن بعنوان ماده ی اوایه ی در صنایع رو به گسترش پتروشیمی،بر اهمیت آن افزوده شده است. طبق برآورد مصرف کل سالانه انرژی دنیا در 2020 حدود 75% بیشتر از مصرف کل انرژی در سال 1990 خواهد بود.[1]

شاید بتوان ادعا نمود که کشورهای تولید کننده نفت هرگاه منافع مای خویش را در خطر می بینند و توانایی احقاق حق خویش را ندارند،با توسل به نیاز کشورهای صنعتی به انرژی، سعی در تحت فشار قرار دادن طرف های مقابل می نمایند. نمونه هایی از این رویکرد را در جنگ دوم خلیج فارس شاهدیم،یعنی  بعد از اشغال کویت توسط عراق که جنگ، تبدیل به جنگ نفت شد. اگر کویت نفتی نداشت ،عراق برای خروج از وضعییت بحرانی پس از جنگ با ایران و بدهی های سنگین باقیمانده، به طمع استفاده از ظرفیت های نفتی کویت به او حمله نمی کرد تا آنجا را اشغال کند.عمدتا عراق در پی تصرف منابع نفت کویت بود و از آنسو اگر کویت نفتی نداشت ،آمریکا به این منطقه لشکر کشی نمی کرد،لذا در رسانه ها هم آن جنگ،به جنگ معروف شد

در انقلاب اسلامی ایران بعد از ماجرای لانه ی جاسوسی در سال 58، وقتیکه ایران از طرف آمریکا تهدید به اشغال و جنگ می شود ،اولین حربه ای که از آن استفاده می کنند،نفت است. لذا فروش نفت به شرکت های آمریکایی را تحریم میکند.متقابلا آمریکا هم در مقاطعی از همین حربه علیه ایران استفاده می کند مانند قانون داماتو.اگرچه این رویکرد بطور مقطعی می تواند خواست ها و منافع تولید کنندگان را تامین نماید، اما در واقع با افزلیش شکاف بین مصرف کنندگان و تولید کنندگان، تقابل بین بازیگران عرضه ی نفت را افزایش می دهد.[2]

2 ـ نفت منبع توسعه،حرکت و عامل مهم رشد و پیشرفت اقتصادی در حال و آینده است: لذا لازم است کشورهای مصرف کننده در راستای حفاظت از منابع هیدروکربونی به کشورهای تولید کننده یاری دهند. این رویکرد نوعی تعامل بین تولید کنندگان و مصرف کنندگان ایجاد می نماید تا با یک نگاه یکپارچه به بازار نفت بنگرند.

بر این مبنا عرضه ی انرژی تقابل تبدیل به تعامل می شود و امنیت انرژی نه تنها امنیت عرضه و امنیت تقاضا بلکه ثبات بازار و ثبات سیاسی و اقتصادی عرضه کنندگان و تولید کنندگان را باعث می شود.[3]

پس از فروپاشی شوروی و پایان جنگ سرد،ماهیت قدرت در روابط بین الملل از نظامی به اقتصادی تغییر یافت و معادلات ژئواستراتژیک جای خود را به مولفه های ژئواکونومیک داد.در دوره ی جدید ،با حاکمیت گفتمان ژئواکونومیک و اهمیت مسائل اقتصادی و توسعه،منابع ارزشمند نفت و گاز جایگزین اهمیت سرزمینی شده اند.با پایان ژئوپولوتیک سنتی  و ظهور ژئوپلی نومیک،توجه جامعه ی بین الملل به میزان مصرف نفت در جهان،رشد بالای آن در آسیا،جایگاه خاورمیانه در داشتن ذخایر شناخته شده ی جهانی و بالاخره به میزان تولید نفت در خلیج فارس جلب شد.[4]

3 ـ سطح درآمد ملی با میزان رفاه اقتصادی مردم رابطه ی مستقیمی دارد: کشورهای خاور میانه ای نیز با اتکا به نفت بعنوان یکی از عوامی تامین کننده درآمد ملی،می توانند نقش مهمی در رفاه و آسایش مردم حود داشته باشد  و کاهش  رفاه عمومی نارضایتی مردم را گسترش داده و ناآرامی اجتماعی و بی ثباتی سیاسی را در پی دارد که خطر و تهدید امنیتی محسوب می شود.

4 ـ نفت منبع اصلی تامین انرژی داخلی،ارز حاصل از صدور نفت مایه ارج و پرستیژ بین المللی است.

5 ـ سرمایه گزاری کشورهای نفتی خاورمیانه در تاسیات نفتی کشورهای صنعتی: کشورهای غربی به بعضی از کشورهای صادر کننده نفت مانند عربستان، کویت و امارات اجازه دادند، در پالایشگاه ها و شبکه های توزیع فرآورده ای نفتی آنها سرمایه گزاری نمایند. این اقدام از زاویه دید کشورهای صادر کننده ی نفت امنیت عرضه و از نگاه کشور پذیرنده امنیت تقاضا محسوب می شود.این طرح از سال 1980 در کشورهای اروپایی و آمریکایی اجرایی گردید. قابل توجه است، بدانیم درآمدی که کویت  قبل از جنگ از این طریق بدست می آورد،بیشتر از عئاید نفتی کویت است.در بعضی از پمپ بنزین های اروپایی تابلوی Q8 که تداعی گر KUWAIT است دیده می شود.[5]

6 ـ نفت عامل همگرایی بین کشورهای نفت خیز خاورمیانه: همگرایی و همکاری از آنجاییکه کشورهای منطقه دارنده ی نفت بوده و بودجه ی آنها عمدتا از طریق صدور نفت تامین می شود،لذا در مقابل کشورهای مصرف کننده ی نفت  ناگریز به اتخاذ سیاست همکاری می باشد و در همین راستا برای تعیین سهمیه ی تولید و صدور نفت مجبور به همکاری هستند تا قیمت نفت تا حدودی تحت کنترل اوپک باقی بماند مثلا تشکیل شورای همکاری خلیج فارس نمونه ای از سیاست هماری است.[6] در واقع آنها بواسطه ی بوجود نفت و ضرورت همگاری با یکدیگر به اتخاذ سیاست انترناسیونالیستی روی آورده اند.

بنابراین  با توجه به موارد مذکور می توان  گفت نفت برای کشورهای خاورمیانه هم فرصت و هم تهدید است .فرصت است برای اینکه می توانند از این اهرم برای ورود به عرصه ی جهانی شدن در جهت تامین منافع ملی خود بهترین استفاده را ببرند و می توانند یک روند توسعه ای مطابق با مولفه ها و شرایط حاکم بر نظلم بین الملل به پیش ببرند اما تهدید است برای اینکه می تواند سر منشا بسیاری از مشکلات از قبیل مصرف گرایی و اقتدار گرایی حاکمان شود.

 

 

 



[1] اصغر جعفری ولدانی،پیشین،ص 121

[2] فریدون برکشلی،نفت و سیاست خارجی،تهران:قومس ، صص 36 ـ 37

[3] محمود واعظی، نفت و سیاست خارجی،تهران :مجمع تشخیص مصلحت نظام، ص 37

[4] همان،ص 329

[5] میر طیب موسوی، پیشین، ص 275

[6] علیرضا امینی و میرطیب موسوی،پیشین ،ص 232


"ارزیابی و عملکرد جنبش عدم تعهد از بدو تاسیس تا سال 2011"

حامد عباس نژاد

انگیزه های  تشکیل جنبش عدم تعهد:

در نیمه ی دوم قرن بیستم،جهت گیری و استراتژی جدیدی در سیاست خارجی برخی از دولتها و نیز الگوی نوینی در سیاست بین الملل ظاهر شد که به عدم تعهد یا عدم وابستگی شهرت یافته است.به دنبال جنگ جهانی دوم،شکل گیری نظام دو قطبی،بلوک بندی ها،برقراری سیستم موازنه ی جدید قدرت و اوج گیری جنگ سرد در سیاست بین المللی،گروهی از ملل نو خواسته ی آفریقایی و آسیایی را بر آن داشت تا بمنظور کناره گیری از دسته بندی های سیاسی ،نظامی و اقتصادی و دوری از وابستگی به بلوک های شرق و غرب سیاست های مستقلی در روابط بین الملل در پیش گیرند.این کشورها که طعم تلخ استعمار و آثار زیانبار استثمار و جنگ های خانمان سوز جهانی را تجربه کرده بودند،گرد هم آمدند تا جنبش عدم تعهد را براساس نفی هر گونه وابستگی به دو بلوک بنیان نهند.این نهضت بدون آنکه در صدد ایجاد بلوک جدیدی باشد،کوشیده است تا بلوک بندی ها را ازبین ببرد و راهی مستقل و واقع بینانه که متضمن استقلال کشورهای عضو نهضت باشد،برگزیدند.جنبش عدم تعهد که به مفهوم عدم وابستگی به شرق و غرب است و گاهی از آن بعنوان بی طرفی مثبت یاد می شود،ابتدا بصورت یک جنبش اقتصادی دسته جمعی میان کشورهای جهان سوم توسعه پیدا کرد.بنیانگذاران عدم تعهد پس از شکل گرفتن جنبش جز کارگردانان اصلی این جنبش قرار گرفتند تا سنتزی از ناسیونالیسم و انتر ناسیونالیسم بوجود آورند تا ضمن حفظ منافع ملی کشورها،آنها در در سرنوشت یکدیگر سهیم سازند.

بصورت موردی انگیزه های تشکیل جنبش عدم تعهد به شکل زیر است:

1ـ دو بلوکی شدن و تقسیم آن بین دو ابر قدرت:رقابت دو ابر قدرت آمریکا و شوروی در جنگک سرد شدت گرفت.دو ابر قدرت،با تشکیل دو بلوک شرق و غرب در پی اعمال قدرت و سیاست بر دیگر کشورها بودند.دولتهای تازه به استقلال رسیده و رها شده از سلطه ی استعمار، بار دیگر خود را در معرض سلطه ی ابر قدرت ها و هماهنگ شدن با سیاست های آنان می دیدند. از اینرو رهبران نهضت های آزادی بخش قبلی و روسای فعلی،دست به فعالیت و همکاری زده،تا با اتحاد یک قدرت سوم در مقابل ابر قدرت ها،سیاست های مستقلی را مرحله ی اجرا بگذارند.

2ـحفظ صلح و امنیت بین المللی که توسط قدرت های بزرگ آن زمان به مخاطره افتاده بود:ظهور جنبش عدم تعهد در دورانی است که دشمنی قدرتهای عمده ی دنیا،از دیدگاه رهبران مستقل بعضی کشورها صلح و امنیت بین المللی را به مخاطه انداحته بود.رهبران هند،یوگسلاوی،مصر و اندونزی تصمیم گرفتند با همکاری بین دولتهای تازه به استقلال رسیده،در صحنه ی بین المللی نقش میانجیگری ایفا کنند تا صلح جهانی از معرض تهدید شدید رقابت ابر قدرتها رهایی جسته،زمینه های همکاری بیشتر بین المللی فراهم شود.

3ـ آزاد سازی سایر سرزمین ها از سلطه ی استعمار و مبارزه با استعمار نو: برای اینکه خود این کشورها نیز قبلا تحت یوغ استعمار بودند.آزادی و رهایی تعدادی از مستعمره ها،بارقه ی امید رهلیی سایر ملل محروم و تحت سلطه ی مستقیم استعمار را در دل این کشورها بوجود آورد.و نمود این آرزو را در فعالیت جنبش عدم تعهد می توتن مشاهده کرد.وجود سرزمین های مستعمراتی و نهضت های آزادی بخش در آنها زمینه ای برای تازه استقلال یافتگان بود که در راستای آزادی آنها دست به همکاری و اتحاد زدند تا استقلال حاصل شود.علاوه بر آن ،مبارزه با شکل های استعمار نوین که بگونه ی ظریفی استقلال کشورهای مستضعف را مورد مخاطره و تهدید قرار می داد،انگیزه ی دیگر تاسیس این جنبش محسوب می شود.در سخنرانی های کنفرانس عدم تعهد،مقابله با سیاست های استعماری نوین، از اهداف و محور فعالیت های آنان برشمرده شده است.

 

چالش ها و ضعف های پیش روی کشورهای عدم تعهد:

 تجربه ی 50 ساله جنبش نشان می دهد که علیرغم نقش مهمی که این حرکت می توانست در تقویت سیاسی و اقتصادی کشور های جهان سوم ایفا کند بدلیل معایب و ضعف های مختلف جنبش نتوانست به اهداف پیش بینی شده دست یابد و با گذشت زمان عوامل گوناگونی بر راهبرد های جنبش تاثیر گذاشت و کارآمدی آن را با  علامت سوال روبرو کرده است.این عوامل را می توان به دو دسته تقسیم کرد:

الف: عوامل بیرونی:از آغاز شکل گیری جنبش عدم تعهد ابر قدرتهای شرق و غرب تلاش کردند که با لطلیف الحیل بر تصمیم های جنبش تاثیر بگذارند و از همسویی و یکپارچگی آن بکاهند.دالس وزیر امور وقت آمریکا اعلام نمد:"هرکس با ما نیست بر ماست". یعنی از نظر آمریکا و غرب عدم وابستگی به بلوک غرب به معنای وابستگی به بلوک شرق است.

اتحاد جماهیر شورئی هم تلاش می کرد که با استفاده از شعارهای ضد سرمایه داری و همسو نشان دادن خود با کشورهای جهان سوم در جنبش عدم تعهد  نفوذ  و مواضع آن را به سوی خود تغییر دهد و از طرفداران ایدوئولوژیک خود در میان جنبش بخواهد که تصمیمات جنبش را به سمت مورد نظر بلوک شرق هدایت کند.

با فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی پیشین و پیمان نظامی ورشو درباره ی حیات سیاسی جنبش دو دیدگاه بوجود آمد:1ـ جنبش عدم تعهد پس از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی فلسفه ی وجودی خود را از دست داده است .بر پایه ی همین استدلال کشور آرژانتین پس از فروپاشی شوروی از جنبش کناره گیری و عضویت خود را لغو کرد.بر اساس این دیدگاه پس از انحلال نظلن بین الملل دو قطبی دیگر نسازی به تشکلی مانند جنبش عدم تعهد نیست  زیرا کشورهای جهان از طریق سازمان ملل متحد و دیگر مجامع بین النللی می توانند اهداف و منافع منطقه ای و ملی خود را دنبال و استقلال  خود را حفظ کنند.2ـ دیدگاه دیگر در این باره این است که در نظام بین الملل دو قطبی این امکان وجود داشت که هر یک از دو ابر قدرت رقیب خود را بالانس کند و بگونه ای توازن قوا بوجود آید ولی در نظان بین الملل تک قطبی منافع امنیت و استقلال سیاسی کشورهایی که همسو با نظام تک قطبی نیستتند بیش از هر زمان دیگر تهدید می شود.بنابراین جنبش عدم تعهد اهمیت و ضرورت بیشتری پیدا کرده است.

ب:عوامل داخلی: عوامل درونی که باعث واگرایی و پراکندگی در آرای اعضای جنبش و در نتیجه به ناکامی و ناکارآمدی جنبش می انجامید عبارت است از:

1ـ جناح های داخلی: گروه بندی های داخلی جنبش مانند اتحادیه ی عرب،سازمان وحدت آفریقا،سازمان کنفرانس اسلامی و ... سبب شد که جنبش عدم تعهد نتواند به توافق آرا  و استراتژی مشترکی در برابر قدرت هاب بزرگ برسد و منافع عمومی و همگانی اعضای جنبش تحت الشعاع گروه بندی های قرار می گیرد.

2ـ ترکیب ناهمگون:در میان اعضای جنبش دولتهایی با ساختارهای گوناگون سیاسی و اقتصادی  و ایدولوژیک متفاوت گرد هم آمده بودند .این مسئله گرفتاری های فراوانی را فراروی تصمیمات مشترک و جمعی اعضای جنبش فراهم کرده بود.چنانکه در قضییه ی اشغال افقانستان که یکی از اعضای قدیمی جنبش به شمار می رفت توسط شوروی جنبش نتوانست به یک جمع بندی قابل قبولی برسد و کشورهای سوسیالیستی جنبش مواضع متفاوتی با دیگر اعضا جنبش گرفتند.

3ـ ملی گرایی: علیرغم شعار همگرایی و اولویت مصالح و منافع همگانی اعضای جنبش کشورهای عضو بیشتر به دنبال منافع ملی خود بودند.این خط و مشی از کارایی و کارآمدی جنبش می کاست.

4ـ عدم ضمانت اجرایی: با و جود آنکه مواضع و دیدگاه های واستراژی جنیش عدم تعهد در قالب اعلامیه ها و قطعنامه هایی بیان می شد اما از نظر حقوق الزام آوری نداشت و بیشتر به توصیه های اخلاقی شبیه بود و تنها پشتوانه ی آن افکار عمومی جهان است.

5ـ تصمیم گیری بر اساس اتفاق آرا: تصمیمات جنبش بر پایه ی اجماع و اتفاق آرای اعضا گرفته می شد.این روش تصمیم گیری باعث می شود که با کمترین و کوچک ترین اختلاف نظر میان اعضای جنبش هیچ گونه تصمیم مهم و موثری گرفته نشود و اعضای جنبش به نشست های تشریفاتی بدون دستاورد معینی قناعت ورزند.

6ـ از نقاط ضعف اساسی جنبش عدم تعهد،نداشتن دبیر خانه ،منشور و سازوکار سازمانی است تا بتواند مصوباتش را پیگیری کند.با وجود هماهنگی های غیر متعهد ها در سازمان ملل متحد،این جنبش بعلت نداشتن دبیر خانه ای ثابت هنوز نتوانسته است زمینه ی اجرای مصوباتش را فراهم آورد.در سال های اخیر و بویژه پس از نشست دوربان سازو کاری تحت عنوان تروئیکای عدم تعهد شکل گرفت که در دو سطح وزیران امور خارجه و سران ،رایزنی هایی را با اعضا برای اجرای مصوبات یا حداقل پیگیری آنها آغاز کرده است.(1)

نقاط قوت کشورهای عضو جنبش عدم تعهد:

با توجه کمیت و کیفیت و ظرفیت بالفعل و بالقوه ی کشورهای عضو این جنبش می تواند نقش فعال و سازنده ای در عرصه ی بین المللی داشته باشد از جمله در این زمینه ها:1ـ با توجه به اینکه نیمی از اعضای سازمان ملل متحد را  کشورهای عضو جنبش عدم تعهد تشکیل می دهند،این جنبش می تواند فراکسیون بسیار قوی و نیرومندی را در مجمع عمومی سازمان ملل بوجود آمرد و از این طریق بر انگیزه های اعضای دایمی شورای امنیت تاثیر بگذارد.چنانکه رای اعضای جنبش عدم تعهد به نفع انرژی صلح آمیز هسته ای جمهوری اسلامی ایران افکار عمومی جهان را تحت تاثیر قرار داد و شورای امنیت نمی تواند از این مسائل به سادگی عبور کند.

2ـ از نظر اقتصادی نبض اقتصاد و مواد اولیه آن و همچنین بازار مصرف تولیدات نظام سرمایه داری در اختیار جنبش عدم تعهد است. از این منظر نیز جنبش می تواند بطور غیر مستقیم بر تصمیم های سیاسی و یک جانبه مجامع بین المللی که اهداف ویژه ای را دنبال می کنند تاثیر بگذارد.بعنوان نمونه رویکرد اتحادیه ی اروپا در خاورمیانه  از دیرباز اساسا امنیتی بوده است(2). طی این سال ها نگرانی اروپا در خصوص امنیت صدور نفت و وابستگی به نفت در خاورمیانه بوده است.اما اخیرا مقامات اتحادیه ی اروپا از چالش های نوین امنیتی بحث می کنند که هراس و نگرانی را در این اتحادیه دامن می زند.آنها در مناسبات گوناگون از خاورمیانه بعنوان"کانون تولید و صدور تهدیدات نوین"نام می برند که اتحادیه ی اروپا باید آن را زیر نظر داشته باشد زیرا اتحادیه ی اروپا به نفت خاورمیانه نیاز مبرمی دارد .(3)

3ـ عرصه ی بین المللی عرصه ی کشاکش و تعارض منافع دولت ها است.کشاکش و چالش های بین النللی بحران های گوناگونی را به دنبال دارد،کشورهایی که از نظر سیاسی و اقتصادی نیرومند هستند با کمترین هزینه بحران های یاد شده را به خارج از مرزهای خود هدایت می کنند.کشورهای غیر متعهد بیش از کشورهای دیگر زمینه و بستر مناسبی برای پذیرش و پویش این بحران ها شده است.اعضای جنبش عدم تعهد اگر به اصول جنبش و آرمان های آن وفادار باشند می توانند از رشد نمو و انتقال بحران به داخل مرزها ی خود جلوگیری کنند و با تشریک مساعی میتوانند از ایجاد پدیده های منفوری چون گوانتانامو و ابو غریب و بگرام و ... در این کشورها جلوگیری کنند.

 

"ارزیابی و عملکرد جنبش عدم تعهد :

جنبش عدم تعهد در طول جنگ سرد بویژه در زمان رهبران کاریزمایی چون: نهرو،سوکارنو وناصر و تیتو در برابر بلوک گرایی دو ابر قدرت شرق و غرب مقاومت کرد واز طریق تحریم به پیوستن به اتحادیه ها و پیمان های نظامی در کاهش تنش ها و چالش های منطقه ای و بین المللی نقش موثر و عمده ای داشت.علاوه بر اینها سیاست استعمار زدایی جنبش باعث شد که بسیاری از ملت ها در بند استعمار آسیایی و آفریقایی به استقلال برسند و در سال 1960 مجمع عمومی سازمان ملل متحد قطعنامه پایان استعمار را به تصویب برساند.

جنبش عدم تعهد در دور نگه داشتن بسیاری از کشورهای عضو از رقابت های قدرتهای بزرگ،موفقیت شایانی داشته است؛بطوریکه می توان گفت عدم همکاری دولت های غیر متعهد در چارچوب اتحادیه های نظامی با ابر قدرت ها،باعث کاهش قابل توجه تشنجات بین المللی و در بسیاری موارد،جنبش توانسته است تنش زدایی را جایگزین جنگ سرد کند.گروه غیر متعهد ها در سازمان ملل متحد،بویژه در مجمع عمومی نیز بعنوان اهرم فشاری در این نهاد بین المللی به شمار می آید.به رغم موفقیت های مزبور،این استراتژی نتوانسته است بر اسا اهداف و اصولیکه بصورت جهت گیری سیاست خارجی از آن یاد می کند،عمل کند.دلایل این ناکامی ها در فصل هلی قبل توضیح دادیم.با توجه به تحولاتی که اخیرا در روابط بین الملل پدیدار شده،کشورهای غیر متعهد راهی جز ایجاد همبستگی و همگرایی ندارند.در این راه باید در دجه ی اول یک تصفیه ی کال در میان اعضای جنبش صورت گیرد و دولت هایی که سعی دارند به نوعی وابستگی خود را به کشورهای شمال حفظ کنند،کنار گذاشته شوند. برای نیل به این هدف،ابتدا باید شرایط و معیارهای جدی و دقیق برای پیوستن دولتها به جنبش غیر متعهد ها معین شود و سپس هر چند سال یکبار ، ارزیابی دقیقی از عملکرد های سیاست خارجی اعضا بعمل آید.بر همین اساس بود که سرهنگ قذافی رهبر سابق لیبی، در سال 1973 خاطر نشان ساخت:تعداد دولت های غیر وابسته ی جهان سوم از تعداد انگشتان یک دست تجاوز نمی کند". در این راستا جنبش باید کمیت را فدای کیفیت کند و به داده های سیاست خارجی و نیز بع رفتار دولت های عضو توجه داشته باشند نه فقط به تعداد اعضای آن.از آنجا که فلسفه ی شکل گیری این استراتژی معلول دو قطبی شدن جهان و حاکم بودن فضای جنگ سرد بود،بنابراین با تحولات شگرفی که در ساختار نظان بین الملل پدیدار شده ،ضروری است در هدف ها و عملکرد جنبش تجدید نظر اساسی بعمل آید تا اعضای آن تواند ضمن حفظ استقلال خویش،درجه ی آسیب پذیری خود را به حداقل ممکن کاهش دهد.

بعضی از کشورهای جنبش عدم تعهد بر خلاف اصول اولیه ی خود مبنی بر عدم تعلق به هیچ یک از بلوک ها علنا و آشکارا اعلام میکنند که ما به بلوک شرق یا غرب تعلق داریم مانند کشور کوبا که آشکارا اعلام کرد  که به بلوک شرق تعلق داریم.حتی این جنبش بعضا بر خلاف شرایط عضویت در جنبش عمل کرده است.بعنوان مثال یکی از شرایط عضویت در این جنبش،کمک به جنبش های آزای بخش و عدم واگذاری پایگاه های نظامی است که توسط برخی اعضا این جنبش نادیده گرفته شده است.مصر علیرغم اینکه ریاست سران غیر متعهد ها را در سال 2009 بدست گرفت  که تا به حال کارنامه ای جز خیانت به آرمان های فلسطین و دلالی برای آمریکا و رژیم صهیونیستی نداشته است.کشور بحرین و عربستان بر خلاف شروط عضویت در این جنبش عملا به پایگاه های نظامی آمریکا در این منطقه تبدیل شده است.

کشورهای جنبش غیر متهد حتی بر خلاف اصول و اهداف اولیه ی خود عمل کردند. بعنوان مثال در قضیه ی اخیر در بحرین که منجر به اعتراضاتی در این کشور شد،عربستان بصورت نظامی و خشونت آمیز با این اتفاق برخورد کرد که این با مداخله نکردن در امور داخلی دیگر کشورها که جزو اهداف جنبش غیر متعهد ها بود،مغایرت دارد.

مثال های زیادی می توان در باره ی این موارد گفت که بیانگر این است که این جنبش توانایی رسیدن به اهداف هایی را که خود آن را مشخص کرده است را ندارد و اگر توانایی آن را هم دارا باشد،شاید قصد به منصه ظهور رساندن اهداف خود را بدلایل ملی و سایر عوامل دیگر نداشته باشد.مثلا ما شاهد هیچ گونه تلاشی برای مبارزه با عقب ماندگی که جزئی اهداف آنان است را شاهد نیستیم و شاید دلیل آن هم این باشد که خود این کشورها نیز فقیر هستند.

در کل برون داد مورد قبولی از جنبش غیر متعهد ها آنگونه ای که خواست اولیه و غایی تشکیل دهندگان آن بوده به منصه ظهور نرسیده است.کارشناسان بر این اعتقادند که فقر مالی بیشتر اعضا و پراکندگی فرهنگی،سیاسی و جغرافیایی کشورهای عضو این سازمان که به انسجام این سازمان لطمه زده و همچنین ناکامی این سازمان برای فضای فعلی سیاسی جهان،تاثیر گذاری تصمیم های جنبش را بر فضای بین المللی و جامعه جهانی اندک و ناچیز کرده است.اکنون جنبش عدم تعهد به صدور بیانیه هایی فاقد ضمانت اجرایی بسنده کرده است.البته شاید بتوان گفت ریشه ی دو گانگی برخورد کشورهای غیر متعهد با مسایل جهانی و حمایت از اعضا را در رنگ باختن علت اصلی شکل گیری جنبش غیر متعهد ها دانست.

منابع:1ـ بیشتر مطالب این قسمت از کتاب "اصول سیاست خارجی و روابط بین الملل" نوشته ی آقای دکتر قوام  برگرفته شده است.

2 ـ هدف از مطرح کردن اتحادیه ی اروپا در این تحقیق این است که اروپا به نفت کشورهای غیر متعهد بیشتر از آمریکا وابستگی دارد.بنابراین نسبت به این منطقه رویکرد امنیتی دارد.

3 ـ چالش ها و منازعات در خاورمیانه،دکتر جعفری ولدانی ،ص 103

 


  • کل صفحات:3  
  • 1
  • 2
  • 3
  •   

همه پیوندها
شبکه اجتماعی فارسی کلوب | Buy Mobile Traffic | سایت سوالات