هنگامه
سهم مــــــــن از تــــــــو
عشق نیست ، ذوق نیست ، اشتیاق نیست
هـــــمان دلتــــنگی
ِ بـی پایانی ست
که روزها دیوانه ام می کند
و شب ها شاعر
گــرچه من شــعر
نمی گویم
آنــــچه می خـــوانی
شکوه هایی ست که تاب را از دلــــم
ربوده است
تو این زمین گرد
تو این هوای برفی
من زمین خوردم.. کی فهمید
من زخم خوردم
من حس نداشتم
من شونه خواستم
من دل نداشتم؟
من عشق میخواستم
ارامش میخواستم
زمین که کم بود
زمین نخواستم
هوا میخواستم
هوا که بد شد
بارونم بارید
به صورتم زد
سر در آوردم
سر بالا بردم
ابرا سیاه بود
دلم خراب بود
دلم تباه شد
جوونی فنا شد
کی حالمو دید
کی منو فهمید
هوا که بد شد
برفا که بارید
سیلی که خوردم
از دل برفا
حالم خراب شد
تکیه میخواستم
شونه میخواستم
شونه کجا بود
شونه نداشتم
خدا کجایی
خدا کجاییییی
من حال ندارم
رمق ندارم
سینم پر از آه
بیا سرپناه
من طاقت ندارم
من
طاقت ندارم...
پ ن : بی سرو ته
اما پر از حرف برای من..
حالم خوب نیس
خدایا...
کمک کن...
به هر کسی که دلش گرفته
این پایین رو زمین خیلیا داغونن
Design By : Pichak |