تاریخ : سه شنبه 12 فروردین 1393 | 03:44 ق.ظ | نویسنده : amin ahmadi
درون آتشم اما ......  
  صدای تو چه بارانیست
   همه آتش گه ام اما ..........     
هوای تو چه طوفانست
 تمام عمر من در حسرت یک گوشه لب خندت......
لبان تو ولی افسوس ...
که مواج است و دریا نست..
دلم را برده ای اما صدایم در نمی آید......
طلب داری دل او را
دلش را سخت میچسبد....
نه او داری نه من داری نه حتی جامه تن داری........
تو خوشحالی تو خندانی برایش صد سخن داری.....
منم تنها و افسرده منم غمگین شب برده....
منم تنها ترین تنهای این خانه.......
چرا تو ناله سر دادی ؟؟؟؟؟؟؟؟
منم تنها منم خسته
منم بی بالو پر. بسته ....
به دیوار اتاق سرد و نمناکم
تو را صد یارو یاور هست...........
مرا حتی خودم هم نای یاری نیست................................






طبقه بندی: قطعه های دل تنگی، شعر،

تاریخ : پنجشنبه 13 بهمن 1390 | 10:54 ق.ظ | نویسنده : amin ahmadi

من آن عاشق بی عقلم که

عشق پاک شیرینم به یک تلخی فنا کردم

کنارم بود هر لحظه نمیدیدم

به قلب پاک او من هم جفا کردم

درون عشق مینالید و من

نگاه گرم و دستانش فدا کردم

به گرمی میفشرد آغوش او من را

سیه دل بودم و نا گفته حرف هایش رها کردم

از آن لحظه به تا پ ایان این جانم

به هر سو میدوم اورا شباهنگام صدا کردم

به تا روز عزل گریان میمانم

چه باید کرد خودم کردم

که این وحشی ترین مرغ قفس پرواز میگیرد.....




طبقه بندی: قطعه های دل تنگی، شعر،

تاریخ : سه شنبه 6 دی 1390 | 10:51 ق.ظ | نویسنده : amin ahmadi

من مسكین هیچ ندارم جز آرزو هایم

آشفته زیر گام هایت آرزو های من است

آهسته گام بردار شاید

لحظه ای بیش زنده بماند

گل آرزوهایم زیر گام هایت

لحظه ای چند زنده بماند شاید دلم،شاید

طلوع فردا را دید چشمانم

بماند خیره به آسماو خنده ای

از سر شادی سر دهند

دستانم شاید بتوانند احساس كنند

 بودنت را

خدایا این لحظات چه سریع می گذرند

آیا میتوانم؟؟؟؟؟؟

تو به من بگو




طبقه بندی: شعر، قطعه های دل تنگی،

تاریخ : سه شنبه 10 آبان 1390 | 05:10 ب.ظ | نویسنده : amin ahmadi

سلام یه خبر

فردا تولدمه



تاریخ : چهارشنبه 19 مرداد 1390 | 11:04 ب.ظ | نویسنده : amin ahmadi

هنوز هم منتظر بارانم

مثل اولین دیدار،مثل اولین گام هایم.

كه نم ناكو خجل سردو لرزان

عرض خیابان را طی می كرد

و چه آرام بودی آنجا تو

                       نظاره كنان............

آسمان لعنتی ببار

ببار شاید پیدا شود بیاید شاید پیدا شود.

شاید....

شاید مرا به خاطر بیاورد

لعنتی تابستان............

سالیست كه می گذرد از روزی كه رفتی

تركم گفتی.

باور نمی كنم

بی هیچ كلمه ای  من هنوز

منتظر بارانم      باران

ببار ای آسمان گفته كه دلم از این تیرگی خلاص شود

ببار ...

میدانم خدا پشت آن ابر هاست

میدانم   می دانم    می دانم

.................................................

پ.ن

داره میره خیلی آرومو آسون داره مشكونه دلمو داره خرابم میكنه

داره همه چیمو میبره با رفتنش

 




طبقه بندی: قطعه های دل تنگی، شعر،

تاریخ : سه شنبه 17 اسفند 1389 | 02:56 ب.ظ | نویسنده : amin ahmadi

كاش بودی  تا دلم  تنها نبود

تا اسیر قصه ی  فردا نبود

 

غم اگر ز آلم بارد باك نیست

گر هزاران زخم یابد چاك نیست

 

تو چرا آتش به جانم می زنی؟؟؟؟

این همه خوبی ،چرا زخم زبانم می زنی؟؟؟

 

من بیاوردم زین سبب، دست گدایی سوی تو

تا بببند این دو چشمم گاه گاهی روی تو

 

با صدای بی صدایی یاد شیرین می كنم

یاد آن یار خدایی، قلب خونین می كنم

 

عاشقی ای خوب من از فرش تا ارشت برد

گر در عشقت راست باشی از سمأ هم بگذرد

 

چون همای رحمتی آوای تو آزادیم

چون صنای رفعتی بی اذن تو آزاد نیم

 

گر هزاران سنگ باشد در راه رو،گو باك نیست

رهكه را خواهد به معشوقش رسد غم ناك نیست

 

ره به پایان آمدوعاشق ترینم ای صنم

آن كه را مجنونش می خواندند منم.




طبقه بندی: قطعه های دل تنگی، شعر،

تاریخ : چهارشنبه 27 بهمن 1389 | 03:15 ب.ظ | نویسنده : amin ahmadi

ببین  یاری كه من دارم

همانند بهاران است و

من پاییز تنهایم

هزاران پاره است قلبم

به سان

جامه های كولیان شهر تنهایی

كه از هر پارگی

سرمای سوزانی سرازیر است 

من آن آواره ی صد پاره از عشقم

كه هر كس حال من بیند

ز باغ خشك در قلبم

هزاران شاخسار چیند كه شاید

درد تنهایی برم آسان شود گاهی 

بیاید چاره ای راهی 

ولی آبی كه از جویش برفتست را 

نمیتوانند

هزاران مرد جنگاور ، هزاران اختر و خاور

بجویش باز گردانند

از اول ره ببایست راست رفتن كرد

پشیمانی ؟!!! 

مرا با خون جگر هایم به یادت آر

كه راه عشق سوزان است.

..................................

پ.ن

من پشیمون نیستم ،عشق زیباست .

 




طبقه بندی: قطعه های دل تنگی، شعر،

تاریخ : یکشنبه 11 مهر 1389 | 10:27 ب.ظ | نویسنده : amin ahmadi

بخواب  شیرین  ترین  رویای  این  خونه

بخواب  آرامش  این  قلب  دیونه

 

بخواب  توی  دلت  آرامشی  باشه

بخواب  شاید  چشات  روی  زمین دیگه ای  وا شه

 

بخواب  قلب  منم  با  تو  توی  خوابه

بخواب  فردای  ما توش  نور  آفتابه

 

بخواب  چشمای  من جای  تو  بیداره

به  جای  تو  تا  سحر  بارون  می باره

 

بخواب دستای  من  دنباله  دستاته

بخواب  پا  های  من  همراه  فرداته





طبقه بندی: قطعه های دل تنگی، شعر،

تاریخ : جمعه 29 مرداد 1389 | 01:47 ق.ظ | نویسنده : amin ahmadi

چرا امشب  چشمانم پر از درد است؟؟

چرا فردا نمی آید

خدایا او را نبر که

از تو می خواهمش

دیگر صدایت را نمی شنوم!!!

گمانم فاصله دور است

مکان هم درگیر سکون است

من درون تاریکی اتاق

به تنهایی در این

سرمای سب گاهان

این پیاله را نیز خواهم نوشید

آخرین جام وجود

آخرین جام شراب

آخرین نفس

آخرین صدا

شاید او را ببینم

در کنارم

 یا کناری که می خندد

اولین عشقی که نوشیدم بود از او

درونم شعله ای  وزیدن گرفت

چه احساس خوبی بود، او را در کنارم داشتن

و چه زیبا گام هایش همراهم بودند

آیا می توانم رفتن را باور کنم؟؟؟؟؟

یا تو را ؟؟

تو اینجایی ؟؟؟

کنار من!!!!

چرا پس این جام خالیست  هنوز

؟

:دگر بار از تمام لحظه ها آن را بکردم پر

چرا پایان یافت لحظه؟؟؟

من این آخرین پیاله را دارم

خواهم نوشیدش

صدای موسقی زمانه می آید

چه آرامشی دارم من

درونم از هیچ لبریز است

 خنده ی گل های  آسمان

که میریزند به سرم

(زمان رفتن است)

آری

از این خشکیده جسم لاکردار

 

: و آخرین پیاله را هم نوشیدم


 




طبقه بندی: قطعه های دل تنگی، شعر،

تاریخ : یکشنبه 17 مرداد 1389 | 06:05 ب.ظ | نویسنده : amin ahmadi

چرا هر شب دو چشمانم

پر است از بوی  باران و؟؟

صدایم سخت لرزان است

چرا هر شب به صد سال است؟؟

چرا این خانه

بی تو سردو غم بار است؟؟

گرم عاشق نمی دانی

هزاران آه بر من باد

چه گویم با تو ای  جانا

که الفاظم پریشان است....

من عاشق بدارم بر تو ای

یارم هزاران بوسه از خواهش

****   ************

صدایم کن که تنهایم

صدایم کن که بی جانم

صدایم کن از آن گل دسته های  آسمانی

صدایم کن تو ای

تنها ترین همرا این صحرا

تو چون دریای  بی پایان

منم آن قطره ای

دور از همه دریا

صدایم کن

.............................................................................................


.تنهام تنهام تنهام................






طبقه بندی: قطعه های دل تنگی، شعر،

تاریخ : شنبه 16 مرداد 1389 | 09:23 ب.ظ | نویسنده : amin ahmadi

تو میدانی

تو آگاهی از این احساس

تو که این درد می بینی

تو می دانی چه می گویم

تو می خوانی نگاهم را

چرا ساکت

به زیر آن درخت سرو تنهایی

گزیدی  جایی

تو می دانی چه آشوبم

جوابم ده که بی تابم

سرم سامان خود را از تو می خواهد

دلم درمان خود را با تو می جوید

چرا با پوس خندی از سر تحقیر

به من گفتی که محکومی به تنهایی

پس آن دستان پر مهرت کجا رفتند؟؟؟؟

چرا با من نمی آیی ؟؟؟؟

چرا با من نمی مانی؟؟؟

؟؟؟؟




طبقه بندی: شعر،

تاریخ : سه شنبه 12 مرداد 1389 | 12:32 ق.ظ | نویسنده : amin ahmadi

آه ای خدایا

صدای زنگوله های

پای اشتران را می شنوم.....

و چه حیف که من هم کوله بارم را

 ندارم به همرا تا

با دیرینه دوستانم ..

راهی این صفر.

چه بگویم که

زبانم از گفتن باز ایستاده است!!!!

و چشمانم نظاره گر

که چه می رود این غافله و من غافل

بودم ز بانگ دیر خواهد شد ها

وچه پوچ است این افسوس

به هنگام .

اما

**********

راه باید بیوفتاد

که هیچ گاه دیری  نیست

هر چند که خورشید در حال

غروب باشد.

جاده را باید پی مود

در هر حال

*************

 خواهم ساخت غافله ای

که در یابد هر به جا مانده را

من این کار را خواهم کرد

آن روز دیر نیست

هیچ دیر نیست

 




طبقه بندی: قطعه های دل تنگی، شعر،

تاریخ : دوشنبه 11 مرداد 1389 | 07:46 ق.ظ | نویسنده : amin ahmadi

تو کجایی ای همیشه آشنا

 

که صدای تو

تنها نگاه تو می تواند

این دل خسته از همه را

آرامش بخشد در این..

شب های سوزان تابستانی

و دست های تو می تواند

و نگاه تو می تواند

باران چشم هایم را بزداید

تو که می شناسی این دل را

که چه آشوب است بی تو

چشمانم به آسمان تیره

چنگ می زند از درد تنهایی

و این تنها راه تحمل فراق

از گیسوان  پریشانت

به راه باد.

چه آرامشی داشتم

آن زمان که می گفتی با من

از عشق

و اینک جا گذاشته ای

مرا در این در این بی کران

با یاد خود تنها

کاش می شد

کاش می شد بیایی 

ای کاش




طبقه بندی: شعر،

تاریخ : یکشنبه 10 مرداد 1389 | 11:40 ب.ظ | نویسنده : amin ahmadi

درد در قلب من انگار که خانه دارد

کینه ها در سرو رویش جوانه دارد

آتشیست از همه علم که نهان

گر به در آید از این دل بسوزد دو جهان

******************

خیلی سختمه ولی دارم همه چی رو میسپارم به فراموشی ........

با خدم فکر کردم دیدم منی که انقد ..............

بگذریم

این شعره همین جوری اومد  امیدوارم خوب باشه

 




طبقه بندی: قطعه های دل تنگی،

تاریخ : یکشنبه 10 مرداد 1389 | 08:58 ق.ظ | نویسنده : amin ahmadi

میتوانم دست هایم را به تو بسپارم؟؟؟؟؟؟

بی آن که روزی آنها را رها کنی؟

تو که در وجودم خانه گزیدی

تو بگو

آیا آسمان مال من است؟؟؟

آمده ای که بمانی

اما من بی اعتمادم

پس چرا قلب من نمی تپت این بار؟؟

نه،

این تو نیستی که مقصری

مقصر زمانه است،که احساسم را گرفت

تو بگو که چه کنم؟؟؟

اگر آمده ای که بمانی

پس بمان که دست هایم تنهاست

بمان تا دشت آرزوهاهم

جا پای مرا نیز لمس کند

بمان





طبقه بندی: شعر،

تاریخ : جمعه 8 مرداد 1389 | 08:52 ق.ظ | نویسنده : amin ahmadi

دوش در خواب بدیدم رویا


دشتی پر ز شقایق ها بود


که در آنجا، همانجا...


صدایی پیچید!!!!!!

چه کسی بود که می خواند مرا
؟؟؟

خوابم بوم همان نقاشیست


آن که در کودکی خود ،


به دیوار اتاقی دیدم


     
خوب دارم به خاطر


استادم را


رقس قلمش با رنگ ها


چه نوازش ها داشت به بوم زندگی


سایه روشن هایی

!!!!!!!
که به آن کلبه ی کوچک در آن نقاشی


آن همه مردم ده


کوه   درخت   آب   زمین


همه را جانی داد 

سر انگشتانش

پینه بسته ز قلم

درد دیده ز ستم!!!!

ما همه مردم ده  در خوابیم.


ما ز فواره ی عشق بی خبریم

زندگی مان شده است


بی خبری


چه بگویم عشق را باید جست


  عشق را باید آموخت

                  باید دوخت

به قلب خسته




طبقه بندی: شعر،

تاریخ : شنبه 22 خرداد 1389 | 04:55 ب.ظ | نویسنده : amin ahmadi

قلب من را چه کسی با خود برد

تا کجا بردو کجا وا نهاد؟؟؟؟

او که می خواست بماند با من؟؟؟؟؟!!!

او که می گفت بهار است با من

راستی ، او چه می گفت با من؟؟؟؟؟

او چه کردست که عشک ها روان است با من؟؟؟

زندگی را طلبی کردم و هیچ

نیامد به درونش ای وایی

کاسه ی عمر تهی

کودکی را ز پس کوچه ی عشق

می توان دید و حیف

 

شب دراز است ، این  شب

 

چه خطر ها دارد

 

یار نم کو کجاست؟؟؟؟؟؟

 

کو آن کوه بلند

 

که ز عشقش می ساخت؟؟؟

 

او را در طلبم

 

همچو ماهی دریا

 

همچو شبنم بر گل

 

یار من کو کجاست؟؟؟

از پس دیوار ها ، از درون در ها

چه کسی بعد از او

سر برون خواهد کرد؟؟؟

خانه ی دوست کجاست!!!!!!!!!!!!

ای سهراب

تو خطا رفتی مرد

خود آن دوست کجاست

جانه اش را به چه کاری آید؟

            یار من کو کجاست؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

 






طبقه بندی: شعر،

تعداد کل صفحات : 4 :: 1 2 3 4

  • تراکتور
  • سماق
  • ضایعات
  • شبکه اجتماعی فارسی کلوب | Buy Mobile Traffic | سایت سوالات