صدای تو چه بارانیست
همه آتش گه ام اما ..........
هوای تو چه طوفانست
تمام عمر من در حسرت یک گوشه لب خندت......
لبان تو ولی افسوس ...
که مواج است و دریا نست..
دلم را برده ای اما صدایم در نمی آید......
طلب داری دل او را
دلش را سخت میچسبد....
نه او داری نه من داری نه حتی جامه تن داری........
تو خوشحالی تو خندانی برایش صد سخن داری.....
منم تنها و افسرده منم غمگین شب برده....
منم تنها ترین تنهای این خانه.......
چرا تو ناله سر دادی ؟؟؟؟؟؟؟؟
منم تنها منم خسته
منم بی بالو پر. بسته ....
به دیوار اتاق سرد و نمناکم
تو را صد یارو یاور هست...........
مرا حتی خودم هم نای یاری نیست................................
طبقه بندی: قطعه های دل تنگی، شعر،
من آن عاشق بی عقلم که
عشق پاک شیرینم به یک تلخی فنا کردم
کنارم بود هر لحظه نمیدیدم
به قلب پاک او من هم جفا کردم
درون عشق مینالید و من
نگاه گرم و دستانش فدا کردم
به گرمی میفشرد آغوش او من را
سیه دل بودم و نا گفته حرف هایش رها کردم
از آن لحظه به تا پ ایان این جانم
به هر سو میدوم اورا شباهنگام صدا کردم
به تا روز عزل گریان میمانم
چه باید کرد خودم کردم
که این وحشی ترین مرغ قفس پرواز میگیرد.....
طبقه بندی: قطعه های دل تنگی، شعر،
من مسكین هیچ ندارم جز آرزو هایم
آشفته زیر گام هایت آرزو های من است
آهسته گام بردار شاید
لحظه ای بیش زنده بماند
گل آرزوهایم زیر گام هایت
لحظه ای چند زنده بماند شاید دلم،شاید
طلوع فردا را دید چشمانم
بماند خیره به آسماو خنده ای
از سر شادی سر دهند
دستانم شاید بتوانند احساس كنند
بودنت را
خدایا این لحظات چه سریع می گذرند
آیا میتوانم؟؟؟؟؟؟
تو به من بگو
طبقه بندی: شعر، قطعه های دل تنگی،
سلام یه خبر
فردا تولدمه
هنوز هم منتظر بارانم
مثل اولین دیدار،مثل اولین گام هایم.
كه نم ناكو خجل سردو لرزان
عرض خیابان را طی می كرد
و چه آرام بودی آنجا تو
نظاره كنان............
آسمان لعنتی ببار
ببار شاید پیدا شود بیاید شاید پیدا شود.
شاید....
شاید مرا به خاطر بیاورد
لعنتی تابستان............
سالیست كه می گذرد از روزی كه رفتی
تركم گفتی.
باور نمی كنم
بی هیچ كلمه ای من هنوز
منتظر بارانم باران
ببار ای آسمان گفته كه دلم از این تیرگی خلاص شود
ببار ...
میدانم خدا پشت آن ابر هاست
میدانم می دانم می دانم
.................................................
پ.ن
داره میره خیلی آرومو آسون داره مشكونه دلمو داره خرابم میكنه
داره همه چیمو میبره با رفتنش
طبقه بندی: قطعه های دل تنگی، شعر،
كاش بودی تا دلم تنها نبود
تا اسیر قصه ی فردا نبود
غم اگر ز آلم بارد باك نیست
گر هزاران زخم یابد چاك نیست
تو چرا آتش به جانم می زنی؟؟؟؟
این همه خوبی ،چرا زخم زبانم می زنی؟؟؟
من بیاوردم زین سبب، دست گدایی سوی تو
تا بببند این دو چشمم گاه گاهی روی تو
با صدای بی صدایی یاد شیرین می كنم
یاد آن یار خدایی، قلب خونین می كنم
عاشقی ای خوب من از فرش تا ارشت برد
گر در عشقت راست باشی از سمأ هم بگذرد
چون همای رحمتی آوای تو آزادیم
چون صنای رفعتی بی اذن تو آزاد نیم
گر هزاران سنگ باشد در راه رو،گو باك نیست
رهكه را خواهد به معشوقش رسد غم ناك نیست
ره به پایان آمدوعاشق ترینم ای صنم
آن كه را مجنونش می خواندند منم.
طبقه بندی: قطعه های دل تنگی، شعر،
ببین یاری كه من دارم
همانند بهاران است و
من پاییز تنهایم
هزاران پاره است قلبم
به سان
جامه های كولیان شهر تنهایی
كه از هر پارگی
سرمای سوزانی سرازیر است
من آن آواره ی صد پاره از عشقم
كه هر كس حال من بیند
ز باغ خشك در قلبم
هزاران شاخسار چیند كه شاید
درد تنهایی برم آسان شود گاهی
بیاید چاره ای راهی
ولی آبی كه از جویش برفتست را
نمیتوانند
هزاران مرد جنگاور ، هزاران اختر و خاور
بجویش باز گردانند
از اول ره ببایست راست رفتن كرد
پشیمانی ؟!!!
مرا با خون جگر هایم به یادت آر
كه راه عشق سوزان است.
..................................
پ.ن
من پشیمون نیستم ،عشق زیباست .
طبقه بندی: قطعه های دل تنگی، شعر،
بخواب شیرین ترین رویای این خونه
بخواب آرامش این قلب دیونه
بخواب توی دلت آرامشی باشه
بخواب شاید چشات روی زمین دیگه ای وا شه
بخواب قلب منم با تو توی خوابه
بخواب فردای ما توش نور آفتابه
بخواب چشمای من جای تو بیداره
به جای تو تا سحر بارون می باره
بخواب دستای من دنباله دستاته
بخواب پا های من همراه فرداته
طبقه بندی: قطعه های دل تنگی، شعر،
چرا امشب چشمانم پر از درد است؟؟
چرا فردا نمی آید
خدایا او را نبر که
از تو می خواهمش
دیگر صدایت را نمی شنوم!!!
گمانم فاصله دور است
مکان هم درگیر سکون است
من درون تاریکی اتاق
به تنهایی در این
سرمای سب گاهان
این پیاله را نیز خواهم نوشید
آخرین جام وجود
آخرین جام شراب
آخرین نفس
آخرین صدا
شاید او را ببینم
در کنارم
یا کناری که می خندد
اولین عشقی که نوشیدم بود از او
درونم شعله ای وزیدن گرفت
چه احساس خوبی بود، او را در کنارم داشتن
و چه زیبا گام هایش همراهم بودند
آیا می توانم رفتن را باور کنم؟؟؟؟؟
یا تو را ؟؟
تو اینجایی ؟؟؟
کنار من!!!!
چرا پس این جام خالیست هنوز
؟
:دگر بار از تمام لحظه ها آن را بکردم پر
چرا پایان یافت لحظه؟؟؟
من این آخرین پیاله را دارم
خواهم نوشیدش
صدای موسقی زمانه می آید
چه آرامشی دارم من
درونم از هیچ لبریز است
خنده ی گل های آسمان
که میریزند به سرم
(زمان رفتن است)
آری
از این خشکیده جسم لاکردار
: و آخرین پیاله را هم نوشیدم
طبقه بندی: قطعه های دل تنگی، شعر،
چرا هر شب دو چشمانم
پر است از بوی باران و؟؟
صدایم سخت لرزان است
چرا هر شب به صد سال است؟؟
چرا این خانه
بی تو سردو غم بار است؟؟
گرم عاشق نمی دانی
هزاران آه بر من باد
چه گویم با تو ای جانا
که الفاظم پریشان است....
من عاشق بدارم بر تو ای
یارم هزاران بوسه از خواهش
**** ************
صدایم کن که تنهایم
صدایم کن که بی جانم
صدایم کن از آن گل دسته های آسمانی
صدایم کن تو ای
تنها ترین همرا این صحرا
تو چون دریای بی پایان
منم آن قطره ای
دور از همه دریا
صدایم کن
.............................................................................................
.تنهام تنهام تنهام................
طبقه بندی: قطعه های دل تنگی، شعر،
تو میدانی
تو آگاهی از این احساس
تو که این درد می بینی
تو می دانی چه می گویم
تو می خوانی نگاهم را
چرا ساکت
به زیر آن درخت سرو تنهایی
گزیدی جایی
تو می دانی چه آشوبم
جوابم ده که بی تابم
سرم سامان خود را از تو می خواهد
دلم درمان خود را با تو می جوید
چرا با پوس خندی از سر تحقیر
به من گفتی که محکومی به تنهایی
پس آن دستان پر مهرت کجا رفتند؟؟؟؟
چرا با من نمی آیی ؟؟؟؟
چرا با من نمی مانی؟؟؟
؟؟؟؟
طبقه بندی: شعر،
آه ای خدایا
صدای زنگوله های
پای اشتران را می شنوم.....
و چه حیف که من هم کوله بارم را
ندارم به همرا تا
با دیرینه دوستانم ..
راهی این صفر.
چه بگویم که
زبانم از گفتن باز ایستاده است!!!!
و چشمانم نظاره گر
که چه می رود این غافله و من غافل
بودم ز بانگ دیر خواهد شد ها
وچه پوچ است این افسوس
به هنگام .
اما
**********
راه باید بیوفتاد
که هیچ گاه دیری نیست
هر چند که خورشید در حال
غروب باشد.
جاده را باید پی مود
در هر حال
*************
خواهم ساخت غافله ای
که در یابد هر به جا مانده را
من این کار را خواهم کرد
آن روز دیر نیست
هیچ دیر نیست
طبقه بندی: قطعه های دل تنگی، شعر،
تو کجایی ای همیشه آشنا
که صدای تو
تنها نگاه تو می تواند
این دل خسته از همه را
آرامش بخشد در این..
شب های سوزان تابستانی
و دست های تو می تواند
و نگاه تو می تواند
باران چشم هایم را بزداید
تو که می شناسی این دل را
که چه آشوب است بی تو
چشمانم به آسمان تیره
چنگ می زند از درد تنهایی
و این تنها راه تحمل فراق
از گیسوان پریشانت
به راه باد.
چه آرامشی داشتم
آن زمان که می گفتی با من
از عشق
و اینک جا گذاشته ای
مرا در این در این بی کران
با یاد خود تنها
کاش می شد
کاش می شد بیایی
ای کاش
طبقه بندی: شعر،
درد در قلب من انگار که خانه دارد
کینه ها در سرو رویش جوانه دارد
آتشیست از همه علم که نهان
گر به در آید از این دل بسوزد دو جهان
******************
خیلی سختمه ولی دارم همه چی رو میسپارم به فراموشی ........
با خدم فکر کردم دیدم منی که انقد ..............
بگذریم
این شعره همین جوری اومد امیدوارم خوب
باشه
طبقه بندی: قطعه های دل تنگی،
میتوانم دست هایم را به تو بسپارم؟؟؟؟؟؟
بی آن که روزی آنها را رها کنی؟
تو که در وجودم خانه گزیدی
تو بگو
آیا آسمان مال من است؟؟؟
آمده ای که بمانی
اما من بی اعتمادم
پس چرا قلب من نمی تپت این بار؟؟
نه،
این تو نیستی که مقصری
مقصر زمانه است،که احساسم را گرفت
تو بگو که چه کنم؟؟؟
اگر آمده ای که بمانی
پس بمان که دست هایم تنهاست
بمان تا دشت آرزوهاهم
جا پای مرا نیز لمس کند
بمان
طبقه بندی: شعر،
دوش در خواب بدیدم رویا
دشتی پر ز شقایق ها
بود
که در آنجا، همانجا...
صدایی پیچید!!!!!!
چه کسی بود که می
خواند مرا
؟؟؟
خوابم بوم همان
نقاشیست
آن که در کودکی خود ،
به دیوار اتاقی دیدم
خوب دارم به خاطر
استادم را
رقس قلمش با رنگ ها
چه نوازش ها داشت به
بوم زندگی
سایه روشن هایی
!!!!!!!
که به آن کلبه ی کوچک
در آن نقاشی
آن همه مردم ده
کوه درخت آب زمین
همه را جانی داد
سر انگشتانش
پینه بسته ز قلم
درد دیده ز ستم!!!!
ما همه مردم ده در خوابیم.
ما ز فواره ی عشق بی خبریم
زندگی مان شده است
بی خبری
چه بگویم عشق را باید جست
عشق را باید آموخت
باید دوخت
به قلب خسته
طبقه بندی: شعر،
قلب من را چه کسی با خود برد
تا
کجا بردو کجا وا نهاد؟؟؟؟
او که
می خواست بماند با من؟؟؟؟؟!!!
او که
می گفت بهار است با من
راستی
، او چه می گفت با من؟؟؟؟؟
او چه
کردست که عشک ها روان است با من؟؟؟
زندگی
را طلبی کردم و هیچ
نیامد
به درونش ای وایی
کاسه
ی عمر تهی
کودکی
را ز پس کوچه ی عشق
می
توان دید و حیف
شب دراز است ، این شب
چه خطر ها دارد
یار نم کو کجاست؟؟؟؟؟؟
کو آن کوه بلند
که ز عشقش می ساخت؟؟؟
او را در طلبم
همچو ماهی دریا
همچو شبنم بر گل
یار من کو کجاست؟؟؟
از پس دیوار ها ، از درون در ها
چه کسی بعد از او
سر برون خواهد کرد؟؟؟
خانه ی دوست کجاست!!!!!!!!!!!!
ای سهراب
تو خطا رفتی مرد
خود آن دوست کجاست
جانه اش را به چه کاری آید؟
یار من کو کجاست؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
طبقه بندی: شعر،
.: Weblog Themes By Pichak :.