محبت ، پنجره ای رو به بهشت
تبلیغ برندهای خارجی و تضعیف تولید ملی
ادامه مطلب
مرگ در کمین رانندگان ایرانی/ رتبه ۱۸۹ در میان ۱۹۰ کشور
مرگ در کمین رانندگان ایرانی/ رتبه ۱۸۹ در میان ۱۹۰ کشور
آمارها نشان می دهد در دنیا به ازای هر ۱۰ هزار خودرو حدود ۹ نفر کشته میشوند، در حالی که در ایران به ازای این تعداد خودرو، ۳۷ تن کشته می شوند.اگر میانگین ۲۳ تا ۲۷ هزار کشته در حوادث رانندگی در طول سال را همراه با میانگین ۲۵۰ هزار زخمی این حوادث در نظر بگیریم، گویی هر سال در ایران یک زلزله بزرگ با این مقدار کشته و زخمی اتفاق میافتد. همچنین تعداد تلفات جادهای كشور در سال با تلفات یك جنگ تمام عیار برابری میكند.
در ۷ ماهه اول سال ۹۲ روزانه حدود ۵۴ نفر در ایران بر اثر حوادث جادهای جان خود را از دست دادهاند. طبق اعلام سازمان پزشکی قانونی در ۷ ماهه اول ۹۲ در حدود ۱۱ هزار نفر بر اثر حوادث جادهای فوت و ۲۰۴ هزار و ۷۴۱ نفر مصدوم شدهاند.
وضعیت نامناسب حوادث جادهای کشور ما باعث شده بانک جهانی در بررسی و مطالعات خود، وضعیت حوادث جادهای ایران را بحرانی عنوان کند. بر اساس اعلام پژوهشكده بیمه مركزی ایران، کشور ما از نظر تصادفات ناایمن رانندگی در بین ۱۹۰ كشور جهان، رتبه ۱۸۹ را به خود اختصاص داده و از این جهت، تنها كشور سیرالئون در غرب قاره آفریقا است كه وضعیت نامناسبتری نسبت به ایران دارد.
در مقایسه با برخی از کشورهای آسیایی میتوان گفت میزان تلفات تصادفات رانندگی در ایران ۲۵ برابر ژاپن و ۲ برابر ترکیه است.
بر اساس آمارهای موجود، خودروهای سبک و سنگین در ایران تا ۱۰۰ برابر بیشتر از برخی کشورهای دنیا با یکدیگر برخورد میکنند. به عنوان مثال در انگلستان با وجود اینکه تا سه برابر بیشتر از ایران خودرو وجود دارد، میزان بروز تصادفات تا ۳۲ برابر کمتر است. یعنی میتوان گفت به نسبت خودروهای موجود در ایران، حدود ۱۰۰ برابر بیشتر از انگلستان تصادفات رانندگی رخ میدهد.
ادامه مطلب
آدم سالم کیست؟
آدمی كه با خودش و با آدمهاى اطرافش در حال جنگ و ستیز نیست و در نتیجه حضورش به آدم انرژى میدهد.
✅ بیشتر از اینكه انتقادگر باشد، مشوق است!
✅ بیشتر از اینكه منفى باشد، مثبت است!
✅ بیشتر از اینكه متكبر باشد، متواضع است!
✅ بیشتر از اینكه بخواهد خودنمایى کند، دوست دارد در یک فضاى اشتراكى، دیگران را ببیند و همینطور خودش هم دیده شود!
✅ با آدم سالم، شما بهترین بخش وجودتان بیرون می آید.
✅ آدم سالم زیباییها را می بیند و به زبان میاورد!
✅ آدم سالم خوش خلق هست، مزاح و طنز خوبى داره!
✅ آدم سالم همانی است كه میبینید، فى البداهه است!
خلاقیت دارد،
✅ آدم سالم برخوردش محترمانه است،
✅ حرمت شما حفظ میشود،
میتوانید به او اعتماد كنید، احساس امنیت كنید!
✅ آدم سالم كنترل نیاز ندارد، تحقیر نیاز ندارد، تسلط نیاز ندارد!
✅ آدم سالم با مجموعه رفتارهایش
به شما احساسى را میدهد كه در حقیقت شما خود را مثبت تر و بهتر از آنی كه هستید؛ میبینید
نمونه هایی از جنگ روانی دشمن
بعد از آنکه انقلاب اسلامی، بسیاری از منافع بیگانگان به خصوص آمریکا در
ایران را در معرض نابودی قرار داد، عزم آنان را در مبارزه و دشمنی با ملت
مسلمان ایران و دستاوردهای نظام اسلامی، دو چندان نمود و از طرفی وقتی
امریکا از سیاست های جنگی و کودتای نظامی علیه ایران از قبیل کودتای 28
مرداد، قبل از پیروزی کودتای نوژه و حمله طبس بعد از پیروزی انقلاب اسلامی
مأیوس و ناکام ماند، به شیوه های جدید و کارآمدتری چون تبلیغات و جنگ روانی
متوسل گردید.
جهت روشن شدن استراتژی جنگ روانی آمریکا و عوامل غرب در ایران، ناگزیر به
بیانِ موردیِ برخی از واقعیت های تاریخی و توطئه های پیدا و پنهان آمریکا
اشاره می گردد. (1)
1- دخالت مستقیم امریکا در کودتای 28 مرداد
2- تصویب قانون کاپیتولاسیون و تحقیر ملت ایران
3- موضع گیری صریح و آشکار در مقابل انقلاب اسلامی و رای 2/98 درصد از مردم ایران
4- حمایت مستقیم آمریکا از عراق در جریان جنگ تحمیلی
5- طراحی کودتای نوژه و حمله طبس
6- تحریک عراق به تجاوز به خاک ایران
7- به کارگیری خط مشی مهار علیه ایران
8- تقویت و تربیت گروه های تروریستی در طول سال های 60 تا 64
9- حمایت مستقیم سازمان C.I.A از جریان های تجزیه طلب و از تحرکات تفرقه انگیز قومی و مذهبی علیه ایران
10- ارائه کمک های مالی، تسلیحاتی، اطلاعاتی و مستشاری به عراق در جریان جنگ تحمیلی
11- سرنگون کردن هواپیماهای مسافربری ایران بر فراز خلیج فارس در اوج جنگ تحمیلی
12- مقابله با دستیابی ایران به تکنولوژی پیشرفته و فناوری صنعتی
13- اعمال تحریم های اقتصادی برای تضعیف توان ملی ایران
14- مخالفت با دستیابی ایران به نیروگاه هسته ای صلح آمیز و تکنولوژی فضایی
15- منتسب کردن هر انفجاری در جهان به ایران و تبلیغات وسیع در مورد آن
16- راه اندازی ایستگاه رادیویی به زبان فارسی علیه ایران و صرف بودجه های کلان در راه اداره و ادامه آن
17- تلاش وسیع برای تخریب روابط ایران و همسایگان
18- برنامه ریزی وسیع برای تخریب چهره جمهوری اسلامی و ناکارآمد جلوه دادن نظام (2)
19- ترویج سکولاریزم و مبانی لیبرال دموکراسی غربی در مراکز فرهنگی و بین روشنفکران (3)
20-سوء استفاده از آزادی های فرهنگی برای ایجاد استبداد و سلطه گری و تهاجم فرهنگی (4)
علاوه بر این، تهمت و افترا به مسؤولین نظام، تضعیف روحیه ی ملت، شایعه
پراکنی و تضعیف نهادهای مقدس نظام اسلامی و... نمونه ای از جنگ های روانی
بعد از انقلاب در ایران می باشد. در مورد تهمت به رهبران مبارز و مسؤولین
نظام ، امام راحل(رحمة الله) می فرماید: «ایادی پنهان و آشکار آمریکا به
شایعات و تهمت ها متوسل شدند و به افرادی که هدایت مبارزه را به عهده
داشتند نسبت های تارکِ الصّلوه و کمونیست و عامل انگلیسی می دادند...». (5)
در بعد تضعیف روحیه نیز می فرماید: «این ها روحیه ی ملت ما را تضعیف می
کنند. باید ملت ما، با کمال قدرت پیش بروند واز این توطئه ها اصلاً
نترسند.» (6). 1-برای توضیح بیشتر ر.ک:ایران و آمریکا، ص 338- 260
2. ایران و آمریکا، ص 262 -260
3. همان، ص 334
4. همان، ص 338
5. صحیفه ی نور، ج21، ص 92
6. همان، ج10، ص134
نگاهی به قیمومت مردان در تفاسیر قرآن
اصولاً هدف اسلام در حمایت و دفاع از حقوق
زنان، این است كه زن تحت ظلم قرار نگیرد و مرد، خود را حاكم مطلق بر زن
نداند. در محیط خانواده، حدود و حقوقی هست. مرد و زن هر كدام حقوقی دارند
كه به شدت بر اساس عدالت ترتیب داده شده است.
حركت در جهت احقاق حقوق زنان در جامعه اسلامی باید مبتنی بر خرد و تأمل و تشخیص مصالح آنان باشد.
در اسلام، زن موجودی با روح لطیف و شكننده شناخته شده است كه مرد مكلّف است
او را همان گونه كه هست بشناسد و آن گونه كه بایسته است با وی رفتار كند،
نه آنگونه كه خود میفهمد یا میخواهد. امّا با تمام مقررات روشنی كه
اسلام درباره? حقوق زنان و وظایف زن و مرد آورده، متأسفانه زن در جوامع
اسلامی هنوز موقعیّت واقعی و شایسته? خود را باز نیافته است و از بسیاری از
حقوق خود محروم مانده است.
سامان ناپذیری وضع حقوقی و اجتماعی زن، ریشههای زیادی دارد كه یكی از آنها
جهل اكثریت مردان به وظایف شرعی و قانونی خود در قبال زنان، و نگاه تحقیر
آمیز به زن، و خود خواهیهای مردان است. نوشتار حاضر در پی بررسی معنای
قیمومت در تفاسیر موجود، ذیل آیه? «الرجال قوامون علی النساء»، (نساء،
4/34) و ارایه? تحلیل قابل قبولی از آن در جامعه? اسلامی است.
ادامه مطلب
نقش خواب در سلامتی
ساعت 9 تا 11 شب:
زمانی است برای از بین بردن مواد سمی و غیر ضروری که این عملیات توسط آنتی اکسیدان ها انجام می شود. در این ساعت بهتر است بدن در حال آرامش باشد. در غیر این صورت اثر منفی بر روی سلامتی خود گذاشته اید.
ساعت 11 تا 1 شب:
عملیات از بین بردن مواد سمی در کبد ادامه دارد و شما باید در خواب عمیق باشید.
ساعت 1 تا 3 نیمه شب:
عملیات سم زدایی در کیسه صفرا ، در طی یک خواب عمیق به طور مناسب انجام می شود.
ساعت 3 تا 5 صبح:
عملیات از بین بردن مواد سمی در ریه اتفاق می افتد. بعضی مواقع دیده شده که افراد در این زمان، سرفه شدید یا عطسه می کنند.
ساعت 5 تا 7 صبح:
این عملیات در روده بزرگ صورت می گیرد، لذا می توانید آن را دفع کنید.
ساعت 7 تا 9 صبح:
جذب مواد مغذی صورت می گیرد، پس بهتر است صبحانه بخورید. افرادی که بیمار می باشند، بهتر است صبحانه را در ساعت 6 و 30 دقیقه میل کنند. کسانی که می خواهند تناسب اندام داشته باشند، بهترین ساعت صرف صبحانه برای آنها، ساعت 7 و 30 دقیقه می باشد و کسانی که اصلا صبحانه نمی خورند، بهتر است عادت خود را تغییر دهند و در ساعت 9 تا 10 صبح صبحانه بخورند. دیر خوابیدن و دیر بلند شدن از خواب، باعث می شود مواد سمی از بدن دفع نشوند. از نصفه های شب تا ساعت 4 صبح، مغز استخوان عملیات خون سازی را انجام می دهد. در ایام تعطیل، بسیاری افراد تا دیر وقت بیدار می مانند و بعد از اتمام تعطیلات، با خستگی به سر کار می روند، چون اعمال بدنشان دچار سردرگمی شده است و نمی داند چه باید انجام دهد.
پس همیشه، زود بخوابید و خواب آرامی داشته باشید
ضرورت بهسازی در فرایند فعالیتهای امورتربیتی به عنوان پیش نیاز استقرار و پیاده سازی سند تحول بنیادین در آموزش و پرورش (قسمت اول)
مسائل فرهنگی و تربیتی به عنوان ضروری ترین نیاز جوامع بشری همیشه مورد تاکید اندیشمندان علوم رفتاری بوده است. آنچه امروزه از آن به عنوان فرهنگ(یا تربیت) نام برده می شود نظام وارهای است از باورها و مفروضات اساسی، ارزشها، آداب و الگوهای رفتاری ریشهدار و دیرپا و نمادها و مصنوعات که ادراکات، رفتار و مناسبات جامعه را جهت و شکل میدهد و هویت آن را میسازد ،که از آن به عنوان نظامنامه فرهنگی یاد می شود.[1]
این نظام واره دارای چهار سطح است : سطح فرهنگ اسلامی و ملی ، فرهنگ عمومی ، فرهنگ تخصصی و فرهنگ حرفه ای ، که دوسطح اول آن ، از مسئولیت های مهم آموزش و پرورش می باشد .[2]
اساسا فلسفه وجودی آموزش و پرورش توسعه ، ترویج و نگهداشت دو سطح اول است. انقلاب اسلامی ایران که بالذات یک انقلاب فرهنگی بوده است ، در حقیقت به دنبال پایش فرهنگی جامعه از وضعیت موجود بوده است. فرهنگی که اصالت چندانی با باورها و مفروضات اساسی، ارزشها، آداب و الگوهای رفتاری ریشهدار و دیرپای مردم مسلمان و شیعی ایران اسلامی نداشته است. به عبارت دیگر مدیریت راهبردی فرهنگ[3] کشور در آن روزگار به دلیل وابستگی شدید به دنیای غرب در رهیافت های مهندسی فرهنگی دچار اشتباه شده ، و به مقتضیات اسلامی این کشور توجهی نداشته است. و این موضوع موجب شده است تا ملت ، خود راسا ، نظام نامه فرهنگی شاهنشاهی را پشت پا زده و در یک اقدام انقلابی دست به پایش فرهنگی بزنند. انتظار می رفت بعد از پیروزی انقلاب اسلامی و تثبیت آن ، مدیریت راهبردی فرهنگی کشور در پاسخ به مطالبات فرهنگی مردم ، به عنوان اصلی ترین مطالبات ، اقدام به تدوین نظام نامه فرهنگی نمایند. که سر انجام با تذکرات مکرر مقام معظم رهبری و تحت هدایت و حمایت معظم له ، این نظام نامه (نظام نامه تدوین نقشه مهندسی فرهنگی) توسط شورای عالی انقلاب فرهنگی در سال 1388 تصویب شده است. به دنبال آن ، آموزش و پرورش به عنوان موثرترین نهاد تعلیم و تربیت در توسعه و ترویج و نگهداشت فرهنگی اسلامی و ایرانی ، نیازمند به نقشه راه در اجرای فعالیت های تربیتی بوده است. برای این كه معلم و مربی ، تعلیم و تربیت را آغاز نمایند در ابتدا بایسته است هدف از تعلیم و تربیت برای آنان مشخص باشد و بدانند كه چگونه می توانند در مسیر تربیت نوجوانان و جوانان گام بردارند. و در این صورت چه تغییراتی باید حاصل گردد. تا با طرحریزی های دقیق و روش های خردمندانه به اجرا درآیند. زیرا این آموزش و پرورش است که می تواند مقصد و هدف انسانها را ، برای نیل به آرمانها به تكاپو و تلاش وادار میسازد. و محرك و مشوق دانش آموز در فعالیت و راهنمای او در انتخاب مسیر و حركت باشد. پس اقدام بدون غرض خاص به نتیجه نخواهد رسید. و تعیین هدف در ابتدای تعلیم و تربیت ، انسان را در انتخاب جهت حركت و روشهای رسیدن به مقصود ، یاری مینماید.
ادامه مطلب
ضرورت بهسازی در فرایند فعالیتهای امورتربیتی به عنوان پیش نیاز استقرار و پیاده سازی سند تحول بنیادین در آموزش و پرورش(قسمت دوم)
نباید در برنامه ریزی های آموزش و پرورش فاصله و یا مرزی بین فعالیتهای آموزشی و تربیتی ایجاد نمود.
همواره موضوع آموزش و تربیت دانش آموزان به عنوان دو مقوله جدا از هم مورد توجه قرار می گرفته و در برنامه ریزیهای آموزشی و پرورشی ، عموما آموزش بیشتر مورد توجه قرار می گیرد. شاید این نگاه ویژه به موضوع آموزش بخاطر مطالباتی است که اولیاء از آموزش و پرورش دارند.
واقعیت این است که پیرامون و جایگاه مهم مدرسه و رسالتی که این نهاد مهم تربیتی دارد ، نه تنها تبلیغ لازم و شایسته صورت نگرفت ، بلکه جهت گیری های برنامه ریزان آموزشی و پرورشی نیز درسطوح مختلف سمت و سوی آموزشی صرف پیدا کرد. و اینگونه شد که به تدریج رسالت اصلی و مهم مدرسه فراموش شده و این نهاد مهم تربیتی-آموزشی قبل از آنکه مدرسه زندگی باشند ، مبدل به یک آموزشگاه علمی شدند. و به دنبال آن نه فقط بیشتر نیروی انسانی و بودجه صرف هزینه آموزش در مدرسه شدند ، بلکه شان و جایگاه تربیت در مدرسه نیز رو به افول نهاده و دیگر مربیان تربیتی ، انگیزه کافی جهت ماندن در مدارس را نداشتند. این وضعیت منجر به آن شد تا زبده ترین نیروهای امور تربیتی از آموزش و پرورش به دستگاههای دیگری مانند صدا و سیما، وزارت ارشاد و سازمان تبلیغات اسلامی انتقال یابند و عده ای نیز به بخش آموزشی منتقل شوند و مابقی که عمدتا نا کار آمد بودند ، در مدرسه درگیر كار اجرایی شدند. کارهای همچون پاسخ به بخشنامههای اداری ، نصب اوراق و پوسترهای تبلیغاتی ، اجرای برنامه صبحگاهی در حد خواندن قرآن و دعا ، اعلام مسابقات فرهنگی - هنری در برنامه آغازین مدرسه ، برگزاری مسابقات احكام، نماز، قرآن، سرود و... برگزاری مراسم ویژه در ایام ولادت و شهادت و یادبودهای انقلاب و .... در واقع تمامی كارهایی تبلیغی كه چندان عمق تربیتی نداشتند که از جمله وظایف واحدهای روابط عمومی بود ، به مربی پرورشی مدرسه واگذار گردید. اگر ادعا شود موضوع تربیت در مدارس تا حدودی تعطیل شده بود ، شاید ادعای درستی باشد. زیرا آندسته از فعالیتهای که در برنامه ریزی تربیتی مدارس با نام فوق برنامه یا امور پرورشی اجرا می شود. در واقع همان برنامه آموزشی است نه تربیتی. زیرا اینگونه فعالیت ها در حقیقت جهت تكمیل و اصلاح برنامه های آموزشی نقش بسیار وسیع وگسترده ای دارند ، مثلاً برای آموزش مفهوم زیارت، اردوهای زیارتی برقرار گردید. برای آموزش مفاهیم قرآنی، مسابقات قرآنی و حفظ قرآن برگزار شد. برای آموزش مفهوم نماز جماعت یا نماز جمعه، برنامه شركت دانش آموزان در نماز جمعه برگزار شد. یعنی تمامی این برنامهها، مكمل برنامه های آموزشی است و معلم آموزشی باید دروسی را كه آموزش می دهد همزمان ، دانش آموز در كارگاههای آموزشی تجربه می كند. معلم ادبیات با 3 ساعت تدریس نه می تواند اهل سخن بپروراند و نه اینكه اهل قلم و نه اهل مطالعه. برای این كار برنامه های رونامه نگاری و روزنامه دیواری، اطلاع رسانی، خبرنگاری، سخنرانی ، برنامه كتابخوانی و كتابداری، مطالعات و مسابقات ادبی برگزار می شود. همه اینها در واقع كارگاههای آموزشی درس ادبیات است. برای درس جامعه شناسی كه مفاهیم رهبر، رییس جمهور، مجلس اتحاد و رفاق و نظارت ملی مطرح است، كارگاههای آموزشی مانند شركت در راهپیمایی دهه فجر، راهپیمایی روز قدس، شركت در راهپیمایی 13 آبان، مخالفت با استكبار جهانی ترتیب داده می شود و برنامه های دیدار با رهبری ، ریاست جمهوری و با مجلس شورای اسلامی فراهم می گردد.ادامه مطلب
چرا ایرانیان شیعه شدند؟
سابقه دین اسلام در سرزمین ایران به عصر حیات «پیامبر اكرم(ص)» و نامه آن
حضرت به «خسرو پرویز» شاه ایران برمیگردد؛ و ورود رسمی این دین به این
سرزمین، به سال ۱۶ هجری و در زمان حكومت «عمر بن خطاب» خلیفه دوم.
اما
سؤال اساسی این است كه به رغم ورود اسلام به ایران در دوره خلفا و همچنین
به رغم آنكه ایرانیان قرون اولیه، اكثراً جزو اهل سنت بودند، چگونه شد كه
هم اینك شاهد اكثریت ایرانیان شیعی هستیم؟
در این نوشته، بحث كلامی مطرح
نیست. بلكه از دیدگاه "جامعه شناسی تاریخی" بررسی میكنیم كه چه تحولاتی
باعث شد كه اكثر ایرانیان، شیعه شوند.
در خصوص سؤال فوق دو دسته پاسخ ارائه شده است:
۱. پاسخ های نادرست و افسانه ای.
۲. پاسخ صحیح و منطقی.
در اینجا ضمن طرح چند پاسخ افسانه ای و نقد آنها، در انتها پاسخ صحیح را ارائه خواهیم كرد.
۱. پاسخهای نادرست و افسانهای:
۱ ـ ۱.
ازدواج امام حسین (ع) با شهربانو دختر یزدگرد سوم از سلسله ساسانی، باعث
علاقه ایرانیان به اهل بیت(ع) و در نتیجه تشیع ایرانیان شده است.
نقد این پاسخ:
اولاً: اساس چنین داستانی صحیح نیست.
ثانیاً:
لازمه ی صحت این داستان آن است كه ایرانیان میبایست به خود سلسله
ساسانیان علاقه داشته باشند، تا به دامادشان هم علاقه داشته باشند. در حالی
كه ایرانیان اجازه دادهاند تا این سلسله براحتی فرو بپاشد و حتی یزدگرد
نیز پا به فرار گذاشت و در شهرهای مختلف ایران آواره بود تا این كه سرانجام
توسط "آسیابانی ایرانی " در "مرو " كشته شد.
ثالثاً: پاسخ دیگری هم
شهید مطهری میدهد و آن اینكه تعدادی از امویان هم با ساسانیان پیوند
زناشویی بستند. پس چرا ایرانیان نسبت به امویان علاقه مند نشدند؟
۲ ـ ۱.
ایرانیان در اصل ضد اعراب، ضد اسلام و ضد مسلمانان بوده اند. وقتی ایران
توسط مسلمانان فتح شد، ایرانیان مجبور بودند در ظاهر بگویند ما مسلمان شده
ایم و الا كشته میشدند یا باید جریمه میپرداختند. لذا در ظاهر اسلام را
قبول میكردند اما در واقع همان عقاید زرتشتیگری و عقاید قبل از اسلام خود
را حفظ كردند و ادامه دادند لكن تحت عنوان شیعه. پس تشیع، مذهبی است كه در
اصل به دست ایرانیان ساخته شده و ربطی به اسلام ندارد، بلكه مذهبی ایرانی
است.
نقد این پاسخ:
اولاً: این نظریه زمانی میتواند صحیح باشد كه
رهبران اصلی شیعه ایرانی باشند؛ در حالی كه همه رهبران اصلی شیعه كه ائمه
معصومین علیهم السلام هستند، عرب هستند.
ثانیاً: این نظریه در صورتی
صحیح است كه شیعیان اولیه همه ایرانی باشند در حالی كه جز تعداد كمی از
شیعیان اولیه ـ نظیر «جناب سلمان فارسی» ـ غالب شیعیان از عربها بودند.
ثالثاً:
نظریه فوق وقتی میتواند صحیح باشد كه منابع و متون اصلی شیعه با سایر
مسلمانان تفاوت میداشت و میبایست این تفاوت در منابع ایرانی خود را نشان
دهد. در حالی كه اینطور نیست. اولین منبع اصلی مسلمان قرآن كریم است كه
شیعه و غیر شیعه به آن اعتقاد دارند. دومین منبع سنت است. اجماع هم به همان
كتاب و سنت برمیگردد و عقل به مستقلات عقلیه باز میگردد كه اختصاص به
ایرانیان ندارد بلكه مربوط به همه است.
رابعاً: نظریه فوق وقتی
میتوانست قرین واقع باشد كه ایرانیان از همان قرون اولیه تماماً شیعه
باشند. در حالی كه ایرانیان در این دورهها غالباً غیر شیعه بوده و به
اسلام اهل سنت گرایش داشتند و اكثر رهبران اهل سنت هم از ایرانیان بودند.
همچنین مؤلفان متون دینی اهل سنت اكثراً ایرانی هستند و این نكته ای است
كه شهید مطهری در كتاب خدمات متقابل اسلام و ایران میآورد.
خامساً:
رهبران و دانشمندان شعیه تا قرن دهم اكثراً غیرایرانی بودند و خارج از
ایران زندگی میكردند. «شیخ مفید»، «سید مرتضی»، «محقق حلی»، «شهید اول و
ثانی» و علمای جبل عامل كه بعدها به دعوت صفویه به ایران آمدند و همچنین
«محقق كركی» كه حوزه های علمیه شیعه را در ایران و عراق و مناطق دیگر
گسترش داد، همه غیرایرانی بودند. این نكته صحیح است كه فرهنگ، زبان و زمان و
مكان و رسم و عادات در آموزههای مذهبی تأثیرگذار است. اما اینگونه نیست
كه این عوامل سبب شوند یك مذهب تشیع خاص ایرانیان تأسیس شده باشد. اتفاقاً
فقه شیعی بر عنصر زمان و مكان، تاریخ و غیره تأكید فراوان دارد. بنابراین،
تأثیر و تاثر قابل انكار نیست ولی مسأله نمیتواند تعیین كننده باشد.
برخی
آموزه های فلسفی قبل از اسلام به بعد از اسلام هم منتقل شده است. بعضی از
عادات و داستانها هم منتقل شده است. در واقع ایرانیان برخی از میراثهای
خود را حفظ كردهاند، اما آن را هرگز جزیی از تشیع ندانستهاند. بلكه یكسری
از این مسائل مربوط به آداب و رسوم ملی ماست كه ربطی به تشیع ندارد. مثل
زبان فارسی، عید نوروز و... ایرانیان هیچ گاه زبان فارسی را رها نكردند.
زیرا بین اسلام و ایران تضادی نبوده است. بلكه در مواردی كه تعارضی وجود
داشته، ایرانیان خود به نفع اسلام از آن دست كشیدهاند و اسلام را مقدم
دانستهاند.
۳ ـ ۱.
ایرانیان تا قرن دهم سنی بودند. از آن پس با زور صفویان به شیعه گرایش
یافتند. زیرا شاه اسماعیل صفوی وقتی در تبریز تاج گذاری كرد، بسیاری از
سنیها را قتل عام نمود.
نقد پاسخ فوق:
اولاً: شاه اسماعیل یك جوان
۱۴ ساله بود و نمیتوان پذیرفت كه وی بدون حمایت شیعیان به قدرت رسیده
باشد. زیرا منطقی نیست كه حامیان وی از سنیها باشند و علیه مذهب خود، شاه
اسماعیل را به نفع مذهب تشیع حمایت كنند. بنابراین، در ایران آن زمان
شیعیان زیادی وجود داشتهاند كه صفویه به اتكای آنان توانستهاند قدرتی
تشكیل دهند و در برابر عثمانی كه یك امپراتوری پر قدرت مدعی سنی بود،
بایستند و مقابله كنند و در نهایت حكومت تشكیل دهند.
ثانیاً: در تاریخ
ثابت نشده است كه صفویه با زور شمشیر شیعه را در ایران به وجود آورده
باشند. البته به صورت جزیی و موردی، اهل سنت مورد آزار صفویان واقع
میشدند، چنانكه شیعیان مورد آزار عثمانی ها قرار میگرفتند. روشن است كه
عمل هر دو حكومت نادرست و غیراسلامی بوده است.
۲. پاسخ صحیح و منطقی:
نخست
باید بپذیریم كه استقرار و نفوذ یك مذهب در میان یك قوم، امری نه دفعی
بلكه به صورت تدریجی است. ما نباید به دنبال تاریخ خاص و معینی باشیم. به
نظر میرسد از زمانی كه اولین ایرانی به تشیع گرایش یافته تا زمانی كه تشیع
در ایران فراگیر شد و اكثریت ایرانیان را شیعیان تشكیل دادند، حدود ۱۰ قرن
به طول انجامیده باشد.
اتفاقاتی كه طی ۱۰ قرن اولیه اسلام در ایران به
وقوع پیوست باعث فراگیری تشیع در ایران شد كه به اجمال میتوان آنها را
اینگونه مرور كرد:
۱ ـ ۲.
نخست آنكه «جناب سلمان» صحابه با وفای پیامبر و اهل بیت، فردی ایرانی و
شیعی بود. در یمن نیز ایرانیانی وجود داشتند كه متمایل به سمت اهل بیت
بودند. یمن توسط حضرت علی (ع) و در زمان حیات رسول اكرم (ص) به اسلام ایمان
آورد و اهل یمن از همان زمان با حضرت علی (ع) آشنا شدند؛ در حالی كه ساحل
خلیج فارس تا یمن تحت نفوذ ایران بود.
۲ ـ ۲.
در دوره خلیفه دوم، وی تبعیضهایی بین عرب و عجم قائل شد كه موجب آزردگی
خاطر ایرانیان گردید. پس از كشته شدن خلیفه دوم به دست یك ایرانی، فرزند وی
چند تن از ایرانیان موجود در مدینه را به قتل رساند. اما وقتی حضرت علی(ع)
به حكومت رسید اعلام كرد كه بین عرب و عجم تفاوتی نیست و عرب هیچ گونه
فضلی بر عجم ندارد و این باعث شد تا ایرانیان به حضرت علی(ع) گرایش پیدا
كنند. همچنانكه «امام زین العابدین(ع)» با خریدن و آزاد كردن تعداد زیادی
از بردگان و بندگان غیر عرب، جمعیت زیادی از موالیان در مدینه ایجاد كرد كه
محب اهل بیت(ع) بودند.
۳ ـ ۲.
پس از شهادت حسین بن علی(ع) ایرانیان متوجه شدند از اسلام دو قرائت وجود
دارد: اسلام یزیدی و اسلام حسینی. بنی امیه با آن سابقه ظلمها و اعمال
تبعیضها نمیتوانست در قلوب ایرانیان جایی داشته باشد و به صورت طبیعی
ایرانیان به سوی امام حسین(ع) و اهل بیت(ع) گرایش پیدا كردند و بعدها در
سقوط بنی امیه بیشترین كمكها را نمودند. زیرا بنی عباس با شعار حمایت از
آل محمد (ص) قیام كردند. اما بعد معلوم شد كه این جریان نیز با جریان اهل
بیت فاصله دارد.
۴ ـ ۲.
در طول تاریخ، برخی از شاگردان امام جعفر صادق و سایر ائمه ـ علیهم السلام
ـ در ایران حضور یافتند و به طور گسترده مكتب اهل بیت(ع) را تبلیغ كرده و
ایرانیان را به مذهب آنان دعوت میكردند.
۵ ـ ۲. حضور
حضرت امام رضا(ع) در خراسان عامل دیگری است. یكی از دلایلی كه «مأمون»
میخواست امام رضا(ع) را ولیعهد كند، مقابله با عرب هایی بود كه از برادرش
«امین» حمایت میكردند. تحلیل وی این بود كه با ولایت عهدی امام رضا(ع) هم
ایرانیان شیعی را به سوی خود جذب خواهد كرد و هم شیعیان عرب؛ و این باعث
تقویت قدرت وی و ضعف امین خواهد شد.
۶ ـ ۲.
بسیاری از امام زادگان از ظلم «منصور دوانیقی» و دیگر خلفای ستمگر به
ایران آمدند و پراكندگی آنان در سراسر ایران عامل دیگری در گسترش تشیع در
ایران بود. همانطور كه حضور «حضرت معصومه(س)» در قم، «حضرت شاه چراغ(ع)» در
شیراز و «حضرت عبدالعظیم(ع)» در ری، از دلایل مهم روی آوری مردم ایران به
سمت تشیع است.
۷ ـ ۲. در
عصر سلاطین شیعه آلبویه موجبات تبلیغ مكتب اهل بیت(ع) بیش از پیش فراهم
شد و كتب مهم شیعی مثل تهذیب، استبصار، كافی و من لایحضره الفقیه در این
زمان تألیف شد. بزرگانی چون شیخ صدوق، شیخ مفید، شیخ طوسی، سید مرتضی و سید
رضی توانستند در این عصر اسلام شیعی را به مردم معرفی نمایند.
۸ ـ ۲. در
دوره ایلخانان، حضور علامه حلی به مدت ۱۰ سال در ایران و آزادی وی در بیان
احكام و مهارت او در فقه و كلام و نیز تلاشهای «خواجه نصیر الدین طوسی»
عامل دیگری در این زمینه است.
۹ ـ ۲.
حلقه آخر این جریان تاسیس دولت صفویه و اعلام تشیع به عنوان مذهب رسمی و
حضور و دعوت از علمای شیعه از سراسر جهان اسلام است. این همه سبب شد تا
بالاخره در عصر صفویه پس از طی ۱۰ قرن، اسلام شیعی در ایران گسترش یابد و
به صورت یك مكتب و مذهب فراگیر در این كشور معرفی شود.
خدا برکت می دهد...
آرمان شهر جنسی صهیون
به نقل از "ندای یک بسیجی":
بزرگترین سایتهای اشتراکگذاری فیلمهای برهنه زنان و مردان برای
یهودیان است و این افراد در «ایالات متّحده»، «روسیه»، «آلمان»، «فرانسه»،
«اسرائیل»، و «چین» زندگی میکنند. این سایتها و مجلّات، قسمتی از درآمد
خود را برای رژیم صهیونیستی میفرستند! اکثر سایتهای پورنو، جاسوسهای
آژانسهای اطّلاعاتی هستند و بعد از ورود به چنین سایتهایی، کامپیوتر شما
آلوده به نرمافزارهای مخرّب میشوند.
پورنوگرافی چیست؟
پورنوگرافی (شهوانگاری) تجسّمی بیپرده از مسائل جنسی با هدف تحریک یا ارضای جنسی است که در قالبهای مختلف، از جمله کتاب، فیلم و مجلّه ارائه میشود.
ریشه لغت:
لغت پورنوگرافی ریشه یونانی دارد و از ترکیب دو واژه پورن (به یونانی: πόρνη و به انگلیسی: pornē) به معنای روسپی و واژه گرافو (به یونانی: γράφω و به انگلیسی:graphō) به معنای نگارش به وجود آمده است و به معنی روسپینگاری است.
ادامه مطلب
همه آنچه رهبری در نقد مذاکرات فرمودند (جملاتی که مخالفت ایشان را با روند مذاکره نشان می دهد)
ملاحظه1: رهبری از مذاکره جلوگیری نمی کنند چون:
- این خواسته ی مردم بود که در رأی به روحانی آن را نشان دادند.
- این خواسته ی دولت است و رهبری تا سر حد ضرورت در کار آنها مداخله نمی کند.
- خطر آشوب و دو دستگی هست و رهبری صلاح نمی بینند خودشان در این امر مداخله کنند.
- به گفته ی خود ایشان هدف بزرگتری به نام «تجربه» مدّ نظر است.
ملاحظه2: گاهی 10 جمله تعریف و تمجید از جانب رهبری، مقدمه برای یک جمله انتقاد است! یعنی حمایت ها طبیعی و مقتضای اصل است. آنچه که بیشتر مدّ نظر است انتقادها و اظهار مخالفت هاست. در این حیطه نیز نباید توقع صراحت از رهبر داشت، بلکه به ظرائف کلام ایشان باید دقّت ویژه داشت. (به گفته ی نبویان: رهبری در عکس العمل به شعار «از تو به یک اشاره از ما به سر دویدن» فرمودند: کار از اشاره هم گذشت!)
این لحن از حمایت را ببینید: (29/8/92، چهار روز قبل از توافق ژنو):
«بنده اصرار دارم بر حمایت از مسئولانی که اجرای کار برعهدهشان است، از همهی دولتها بنده حمایت میکنم، از مسئولان - مسئولان داخلی، مسئولان خارجی - حمایت میکنم و وظیفهی ما است ... لذا اینها به کمک احتیاج دارند، من هم کمکشان میکنم، حمایتشان میکنم؛ این یک طرف قضیّه است که قطعی است. از آن طرف اصرار دارم بر تثبیت حقوق ملّت ایران، از جمله مسئله ی حقوق هسته ای؛ اصرار داریم بر اینکه از حقوق ملّت ایران یک قدم عقب نشینی نباید بشود. ما البتّه در جزئیّات این مذاکرات مداخله نمی کنیم.»
ملاحظه3: تعریف و تمجیدهای رهبری هیچگاه به نحوی نبوده که روند مذاکرات را تأیید کند. حد اکثر ایشان فرموده اند: تیم مذاکره کننده را زحمت کش و امین می دانم و به آنها اعتماد دارم، با مذاکره و حلّ مسأله از راه دیپلماتیک موافقم، با توافق خوب موافقم، با توافقی که بخواهد بشود موافقم، با توافقی که حقوق ملت ایران را حفظ کند موافقم. و لکن این جملات کلی نشان نمی دهد که در مذاکرات فعلی یا توافقات گذشته شرایط یک مذاکره ی خوب مراعات شده است. و حتّی نشان نمی دهد که در نظر ایشان راه مذاکره راهکار عملی برای حل مشکلات باشد و به نتیجه برسد!
حال شروع می کنیم و اشارات و فوق اشارات رهبری را در زمینه ی هسته ای مرور می کنیم. آن هم فقط سخنان ایشان در دوره ی ریاست جمهوری دکتر روحانی (و نه حرفهای صریح و قاطعی که در زمان احمدی نژاد می فرمودند و دیگر تکرار نشد!)
(برخی از عبارات پیش رو به اصل مذاکره خرده گیری می کنند و آن را راه ناموفق می دانند، و برخی عبارات انتقاداتی در مورد روند مذاکرات فعلی است). به ادامه ی مطلب می رویم:
ادامه مطلب
مراقب این بیماری های شایع فصل پاییز باشید د
1. سرمــاخوردگی
سلطان بیماری های پاییزی
سرماخوردگی عفونت مجرای فوقانی تنفسی، بینی و گلوست که معمولا توسط ویروس ایجاد می شود. نشانه های آن شامل گرفتگی و آبریزش بینی، سردرد، خستگی، سرفه و تب خفیف است. این علائم معمولا بین یک تا سه روز پس از ابتلا به ویروس آغاز می شوند، حدود سه تا هفت روز طول می کشند و بعد به تدریج فروکش می کنند. هیچ درمانی برای سرماخوردگی ضروری نیست اما بعضی درمان ها می توانند نشانه ها را تسکین دهند.
برای مثال ضد احتقان ها آبریزش را کاهش می دهند و مجرای بینی را باز می کنند. مسکن ها به کاهش تب و سردرد کمک می کنند. داروی سرفه هم می تواند کمک کننده باشد. لازم به ذکر است که در سه روز نخست سرماخوردگی بیشتر از هر زمانی می توانید بیماری را به دیگران انتقال دهید. درکل سرماخوردگی ها اغلب فقط در طول هفته اول واگیردار هستند. سرماخوردگی اگر طول بکشد می تواند به عفونت های باکتریایی در ریه ها، سینوس ها یا گوش ها منتهی شود که نیازمند درمان پزشکی و آنتی بیوتیک است.
راه پیشگیری: اغلب بیماری های عفونی با تماس منتقل می شوند. بنابراین بهترین راه حفاظت در برابر آنها، شستن مکرر دست ها با آب گرم و صابون است. برای شست وشوی صحیح دست ها ابتدا آنها را با آب خیس کنید و بعد از صابون استفاده کنید؛ سپس برای ۲۰ ثانیه دست ها را به شدت به هم بمالید. مطمئن شوید مچ ها، بین انگشتان و زیر ناخن ها را هم تمیز کرده اید. اگر زمان دارید از برس ناخن هم استفاده کنید چون باکتری ها اغلب زیر ناخن ها پنهان می شوند.
بعد از آن دست ها را آبکشی کنید و با یک حوله کاغذی یا دستگاه خشک کن آنها را خشک کنید. اگر در توالت عمومی هستید، شیر آب را با حوله کاغذی ببندید. سعی کنید در را با پای خود باز کنید یا برای گرفتن دستگیره از یک دستمال کاغذی دیگر استفاده کنید. اگر هم دستشویی در دسترس نیست می توانید از یک ضدعفونی کننده با پایه الکلی استفاده کنید. مصرف کافی ویتامین C و روی را هم فراموش نکنید.
ادامه مطلب
دست از مقایسه کردن زندگیتان بردارید
هیچ چیز بیشتر از این خوشبختی و شادی من را
تباه نمی کند که وقتی خودم را با کسی مقایسه
می کنم. اما چرا اینکار را می کنم؟ اینکار
باعث می شود دیگر از آنچه هستم و آنچه دارم
نتوانم لذت ببرم. همیشه کسی وجود دارد که شغلی
بهتر، پول بیشتر، ماشین زیباتر، یا صورت جذاب
تری داشته باشد. خیلی ها هم هستند که همه
اینها را با هم دارند.
اکثر ما میفهمیم که چقدر مقایسه کردن خودمان
با دیگران کاری احمقانه است. همه ما میدانیم
که اینکار هیچ سودی برایمان نخواهد داشت. اما
ما این نوع مقایسهها را انجام میدهیم، چه
مقایسه کردن اندازه خانهمان باشد، چه
درآمدمان، چه ویژگیهای ظاهریمان یا هر چیز
قابلشمارش (یا غیرقابلشمارش) دیگر. بااینکه
میدانیم این کار مشکلات زیادی دارد، ولی
:
1.
در اکثر مواقع چیزهای اشتباهی را مقایسه
میکنیم.
چون خیلی راحت ممکن است چیزهایی که قادر به
اندازهگیری آن هستیم را مقایسه کنیم، در
دنیایی زندگی میکنیم که برای اندازهگیری و
مقایسه عالی است. عادت کردهایم با مقایسه
لباسها، ماشینها، خانهها، درآمدها، زیبایی
یا حتی فالوورهای اینستاگرام تصمیم بگیریم که
چه کسی زندگی بهتری دارد. ولی چیزهای خارجی
معمولاً مقیاس خوبی نیستند.
2.
ما معمولاً بدترینهای خودمان را با
بهترینهای دیگران مقایسه میکنیم.
مقایسه کردن زندگیتان با دیگران همیشه نشانه
بازنده بودن است چون همیشه کسانی هستند که
بهتر از شما «به نظر میرسند» و به نظر زندگی
بهتری نسبت به شما دارند. از اینها گذشته، ما
معمولاً بدترین چیزهایی که درمورد خودمان
میدانیم را با بهترین ویژگیهای زندگی دیگران
مقایسه میکنیم. ولی مطمئن باشید زندگی آنها
به آن ایدآلی که در ذهن شماست، نیست.
3.
بازی مقایسه انتها ندارد.
مقایسه کردن دستهبندی نامحدود و بینهایت
دارد ولی تعداد کسانی که میتوانید خودتان را
با آنها مقایسه کنید محدود است. وقتی وارد این
راه شدید، هیچوقت انتهای آن را پیدا نخواهید
کرد.
4.
زندگی روی نمودار ارزشگذاری نمیشود.
اینکه شما چه جایگاهی در مقایسه با دیگران
دارید، مطلقاً هیچ اهمیتی در زندگیتان ندارد.
هیچ تفاوتی ایجاد نخواهد کرد. هدف زندگی این
نیست که بهتر از ۵۰٪ بقیه مردم روی کره زمین
باشید. هدف زندگی این است که بهترین چیزی
باشید که میتوانید.
5.
مقایسه تمرکز شما را روی فرد اشتباهی
میاندازد.
شما فقط قادر به کنترل یک زندگی هستید: زندگی
خودتان. وقتی مداوماً خودتان را با دیگران
مقایسه میکنید، انرژی باارزشتان را برای
تمرکز روی زندگی دیگران و نه زندگی خودتان هدر
میدهید.
6.
مقایسه لذت زندگی را از شما میگیرد.
مقایسه کردن خودتان با دیگران همیشه حسرت
چیزهایی که نیستید و چیزهایی که ندارید را
برایتان به ارمغان میآورد و نهتنها هیچ لذتی
به زندگیتان اضافه نخواهد کرد بلکه تمام لذت
زندگیتان را هم خواهد گرفت.
خیلی از خوشیهای زندگی با عادت ناسالم مقایسه
کردن خود با دیگران از بین میرود. اینکار
قدرشناسی، لذت و حس رضایت از زندگی را از ما
میدزدد. ولی بیشتر از این، نمیگذارد به طور
کامل از زندگیمان استفاده کنیم. باعث میشود
به زندگی فرد دیگری حسادت کنیم و به جای زندگی
خودمان به دنبال زندگی او باشیم. اینکار
مهمترین و باارزشترین داراییمان را از ما
میدزدد. یعنی خودِ زندگی. و بااینکه وسوسه
مقایسه کردن هیچوقت به طور کلی از بین نمیرود
ولی روشهایی وجود دارد که بتوانید تا حد
زیادی از آن جلوگیری کنید.
1.
مشکلات مقایسه کردن خودتان با دیگران را تشخیص
دهید.
به لیستی که در بالا به آن اشاره کردیم نگاهی
بیندازید. چرا باید عادتی را وارد زندگیتان
کنید که حس حقارت را در شما تقویت کند؟ یا
مداوماً شما را به حسادت، رقابت و تقلای
بیثمر و هدف ترغیب کند؟ گاهیاوقات فقط
یادآوری احمقانه بودن اینکار به خودتان باعث
میشود بتوانید به آن غلبه کنید.
2.
قدر چیزی که هستید را بدانید. زندگی شما نقاط
فوقالعاده زیادی دارد.
چه هنرمند باشید، چه تاجر، چه یک مادر، یک
شنونده خوب یا یک انسان سخاوتمند. مطمئناً
ویژگیهای فوقالعادهای برای قدرشناسی دارید.
هرگونه مقایسه بین شما و یک فرد دیگر مثل
مقایسه کردن سیب با پرتقال است. نه آنها در
جای شما زندگی میکنند و نه شما جای آنها،
درنتیجه نتیجه کار هم باید کاملاً متفاوت
باشد.
3.
روی درونتان تمرکز کنید.
به سخاوت، فروتنی، نیکی، مهربانی و عشق بها
دهید. سعی کنید به کیفیات درونی یک زندگی ساده
توجه کنید تا مسائل بیرونی در نظرتان کمرنگتر
شوند. و هرچه سریعتر بتوانید زیباییهای درونی
زندگی را ببینید و تشخیص دهید، خیلی زودتر دست
از مقایسه کردن خودتان با دیگران برمیدارید.
4.
درک کنید که زندگی مسابقه نیست.
خیلی جاها ممکن است رقابت خوب باشد ولی زندگی
مسابقه نیست. همه ما به طور یکسان در این زمان
خاص روی این سیاره خاص فرستاده شدهایم و هرچه
زودتر برای برنده شدن دست از رقابت و مسابقه
دادن با هم بردارید، سریعتر میتوانیم در کنار
هم و با هم برای پیشرفت زندگیهایمان تلاش
کنیم.
5.
یادتان باشد که هیچکس کامل نیست.
ما در جامعهای زندگی میکنیم که به ایدآل
بودن بها میدهد. کافی است نگاهی به مجلات و
روزنامهها بیندازید و سوپراستارها و
هنرپیشهها را با صورتها و بدنهایی ایدآل و
بینقص ببینید. ولی این همه ماجرا نیست. این
یک طرف داستان است. یک قدم مهم برای جلوگیری
از افتادن به دام مقایسه این است که به خاطر
داشته باشید که فقط یک عکس از یک لحظه بیانگر
همه زندگی نیست. داستان زندگی با ساعتها بودن
در اتاق آرایش یا تکنیکهای اصلاح عکس برای از
بین بردن عیب و نقصها تمام نمیشود. این عکس
به ندرت درمورد مشکلات و شکستهای زندگی این
افراد حرف میزند. ولی واقعیت همچنان این است:
هیچ فرد کاملی وجود ندارد – ازجمله ما و شما.
6.
با قصد و منظور زندگی کنید.
خیلی از افراد بدون داشتن هیچ هدف و مقصودی
زندگی میکنند. آنها به ندرت وقت میگذارند و
در اتاقی ساکت مینشینند تا به خودشان و
زندگیشان فکر کنند، اینکه که هستند و از
زندگی چه میخواهند. درنتیجه بعنوان واکنشی به
اتفاقاتی که اطرافشان میافتد، زندگی میکنند.
ولی وقتی با قصد و هدف زندگی کنید، بازی
مقایسه برایتان جذابیت کمتری پیدا میکند.
مقایسه کردن خودمان با دیگران جزئی از ذات ما
انسانهاست. ولی اینکار هیچ سودی برایمان
نخواهد داشت. پس دست از مقایسه کردن خودمان با
دیگران برداریم. ما به دنیا نیامدهایم که
زندگی آنها را زندگی کنیم. احمقانه است که
زندگیمان را با حسادت به زندگی دیگران تلف
کنیم. در عوض، شروع به زندگی کردن زندگی
خودتان کنید و سعی کنید از همین امروز این کار
را به نحو احسن انجام دهید!
آنچه را که باید یک معلم حرفه ای بداند
زمینه های بروز چالش در حرفه معلمی:
1- همسنگ نبودن رسالت و جایگاه معلم با میزان مهارت و توانایی او در ایفای نقش معلمی(کسی که به لحاظ قوانین و مقررات استخدامی جایگاه معلمی دارد ولی مهارت معلمی ندارد)
2- آنچه می
گوید و آموزش میدهد ،به آن معتقد نباشد و یا در فتارش بروز نکند و یا از همه بدتر
ظرفیت اقامه آن در جامعه وجود نداشته باشد.
3- پنداشتن فعالیتهای معلمی به عنوان یک رشته شغلی در کنار سایر مشاغل (برای این معلم شده ام که درآمد خوبی داشته باشم)رنج معلمی گنجی را به دنبال خواهد داشت که عواید مالی در مقیاس آن ناچیز است.
4- عدم تخصیص منابع و امکانات کافی به آموزش و پرورش به دلیل دیر بازده بودن فعالیت های آموزشی و تربیتی
5- تعمیق و تبلیغ این نگرش برای عموم جامعه مبنی بر اینکه فعالیت های آموزشی و تربیتی در آموزش و پرورش باید مجانی باشد.
6- نبود درک مشترک از مفهوم تربیت بین معلمان و مربیان با بعضی از اولیاء(آنچه را معلمان می خواهند بعضی از اولیاء نمی خواهند به عنوان مثال من میخواهم فرزندم رتبه اول دانشگاه را داشته و پزشک شود ولی معلم می خواهد او بر اساس داشته های خود و انگیزه های که دارد درست هدایت شود).
7- معلمان نسل گذشته که درکی از شرایط و اقتضائات جامعه امروز نداشتند، مرا تربیت کردند که با استفاده از شرایط و اقتضائات امروز جامعه نسلی را تربیت کنم تا خود را در شرایط و اقتضائات فردای جامه دریابد.
8- سه ضلع اساسی تعلیم و تربیت یعنی انسان ، فلسفه تربیت و روش تربیت هماره با ابهام روبروست. انسان موجود شگفت انگیز و ناشناخته ای است که در فطرتش دانستنیهای فراوانی نهفته است و بقول فلاسفه هر انسانی به تنهای خود یک جهانییست بنشسته در گوشه ای.براستی چه کسی می تواند از این موجود شرافتمند تعریف جامع و مانعی داشته باشد. به همین بدلیل چگونه می توان نسخه تربیتی بی عیب و نقضی برای آن نوشت.آیا تاکنون در تاریخ بشریت دستورالعمل جامعی از تربیت انسان که مورد وفاق همه انسانها باشد و همگی بر آن توافق یکپارچه و بی حرف و حدیث داشته باشند ارائه شده است؟ و ایضا روش های تربیتی نیز اینچنین است. اگر به پذیریم فلسفه تربیت بشری همان هدایت بشری است پس باید این راهم به پذیریم که کار تربیت و هدایت بشری صرفا از آن انبیا و ائمه معصومین بوده و گریزی جز پیروی و تبعیت از آنها نداریم. استدلال این امر و فهم این پیچیدگیها برای آحاد جامعه کار بس دشوار و چالش انگیز است.
ادامه مطلب