توجه

شنبه 10 خرداد 1399 12:14 ب.ظنویسنده : ♡me

 
X در این وبلاگ فعالیتی نمیشود ! در صورت نیاز به ادرس های زیر مراجعه کنید X
http://awaking1111.mihanblog.com/      http://khaterate-annevajerusha.mihanblog.com/

آخرین ویرایش: شنبه 10 خرداد 1399 12:16 ب.ظ

 

رمان تولد مرگت مبارک ، فصل 2 قسمت 4

سه شنبه 5 آذر 1398 05:45 ب.ظنویسنده : ♡me

 
فاستر به سمت دری که طرف من بود رفت.
من_عه فاسی وایستا منم بیام ^^
دنبالش رفتم.در رو باز کرد و وارد راهرو شدیمیم.به در سمت چپ من اشاره کرد و گفت _اونجا آشپزخونس.
وایستادم.سروصدایی از آشپزخونه میومد!
فاستر_هی الیـ..
در رو باز کردم و از وحشت جیغی کشیدم!!!!! یه موجود خاکستری شبیه انسان بود و دور و برش پر خون بود! اون چرخید به سمت من و پرید !فقط چشامو بستم و جیغی بلندتر کشیدم! ولی یهو دیدم جلوی پام افتاد و تبدیل به خاکستر شد!زبونم بند اومده بود!!فاستر با یه خنجر کوچیک کارشو ساخته بود !
فاستر _ الینا خوبی ؟!! چیزیت نشد ؟؟!
من_نـ...نه خوبم..اون چی بود ؟؟!!
خنجر رو در غلافش گذاشت و گذاشت تو جیب کتش _اون یه ومپیر بود.
من_ومپیر ؟ منظورت ومپایر یا همون خون آشامه ؟!!یعنی ___
فاستر_نه الینا ، ومپیر فرق داره.اونا ومپایر هایی بودن که حد خودشون رو درخوردن خون ندونستن و زیاده روی کردن و گرفتار این نفرین شدن.
من_اون..اینجا چیکار میکنه ؟!! 
فاستر _احتمالا از زندان فرار کرده..باید به کوران ساما گزارش بدم.
من_فـ..فاستر نکنه این اتفاقا به خاطر اومدن من به آلفاست..میدونم وجود من اینجا جز آسیب چیز دیگه ای به ارمغان نمیاره..
 فاستر دستش رو گذاشت رو شونه ام و گفت_ اتفاقا قبل از وجود تو و کوران ساما این خطرات همه رو تهدید می کرد و هروز کشته میدادیم..به خاطر خون اصیل شما الان آلفا در آرامش بیشتری به سر میبره!
اون داشت لبخند میزد!!
من_هی فاسی ^^ ! با لبخند خیلی خوشگل تر میشیا میدونستی ^0^؟
فاستر_اههی از دست تو :/...بیا بریم میستوریا پیش کوران ساما.
من_خب ^^
وقتی رسیدیم گفتم_هی فاسی تو خیلی دوست خوبی هستیا ^^...
فاستر _ من دوست نیستم الینا.
من_چی:/؟ دایه بگم خوبه ؟
خندید_ من نمی تونم دوست تو باشم. تو یه اصیل زاده ای و از همه مهم تر ملکه میستوریا.من فقط وزیر تو و کوران ساما هستم و  وظیفه محافظت از تون رو دارم.
من_فاسی من از این چرت و پرتا حالیم نیست بیا بریم بابا تو رفیق منی ^^
فاستر _ از دست تو...
من_فاسی  ^^من الان یه خون آشامم ^^ ؟
فاستر _اوهوم.
من_بزار خونت ر وبخورم !
رو به رو من زانو زد و قشنگ دکمه اش ر وباز کرد و گردنش کاملا نمایان بود !
من_بابا پاشو خل و چل شوخی کردم :/ خون کیلو چنده..شوخی بود:///
فاستر_واقعا؟
من_داداچ به قیافه من میاد خونخوار باشم :/ ؟
بلند و گرد و خاک لباساشو پاک کرد سر و روش رو مرتب کرد.
من_فاسی رفته بودی تو فازش ها ://... ؟!!!
فاستر _ خب میدونی از اونجایی که من خادم تو هستم و تو هم اصیل زاده و ملکه ، موظفم همه دستوراتت رو اجرا کنم.حتی اگر تو خون ازم بخوای و در دسترس نباشه باید خون خودم ر وبهت بدم.
من_زرشــــک -_______- یه شوخی هم نمیتونیم بکنیما...
فاستر _ خب قانونیه که از قبل وضع شده و کسی نمیتونه تغییرش بده. جز ملکه و پادشاه.
من_مطمعن باش اگر ملکه شدم اولین کاری که میکنم اصلاح کردن این قوانین مسخره تونه -_-!
فاستر_خیله خب ، رسیدیم.
و در گنده طلایی رنگ رو هل داد  باز کرد. اونجا فرشته بود..کاین بود..خون آشام بود..! کوتوله بودن! واییی خدا^^!
رو زانو هام رو به رو کوتوله نشتم_وایی خدایا چنقذه شما کیوتین آخههههه ^^ !
کوتوله _#$@&*#%@!
 و کمی خم شد!
من_متوجه نشدم^^! فاسی این کیوتی چی میگه ^^ ؟
فاستر _ داره  بهت ادای احترام میکنه ، ملکه آلفا :// !...
من_وایی^^ ! مرسی کیوتی جونم! فعلا!
و با اون دستای کوچولوش دست دادم^^!
کوتوله _@#$%*&#!
من_فاسی ^^ !
فاستر _ تو خجالت زده اش کردی . میگه باعث افتخارشه که با ملکه آلفا صحبتی داشته و تونسته باهات دست بده.
من_ای جانم ^^ ! لطف داری کیوتی جونم^^ ! به خانواده سلام برسون ^^! خداحافظ!
کوتوله_ @#$%!
فاستر هم به زبان اون یه چیزی گفت و بلند شدیم.دستم رو به نشانی خداحافظی تکون دادم و رفتیم.
من_فاسی چی گفتی بهش^^ ؟
فاستر_خداحافظی.
من_اها...
از پله ها بالا رفتیم و به یه سالن بزرگ و تقریبا خیلی با کلاس رسیدیم. میتونم کل رنگ وسایل سرسرا رو در طلایی و سفید و قرمز خلاصه کنم.
من_واو.0. ! نگفته بودی همچین جایی هم دارید !
فاستر_الینا با دقت حواستو جمع کن وقت شیطنت نیست.
من _ خب فقط سوال پرسیدم-_-!
فاستر _اینجا محلیه که بزرگان هر قبیله از سرتاسر میستوریا جمع میشن اینجا تا جلسه ای داشته باشن.
من_خب ریم ساما الان اینجاست؟
فاستر_ اول باید به سر و وضعت برسیم چون به قول خودت الان هیچ فرقی با دخترای غاز چرون نداری!
و خندید.
من_خب ببخشید که مثل تو جذاب وخوشگل نیستم-_-!
به خندیدن ادامه داد و گفت_بیا از اینطرف.
پشت دیواری رفتیم وپرده مخملی قرمز رو کنار زد.باورم نمیشد!!
من_آخ قلبـــــــــم*^*!
پر از لباسای مدل عصر ویکتوریایی خوشگل که تن مانکن ها بودن !!واییییییی !!
فاستر_ دخترا معمولا اینجور چیزا رو دوست دارن.تو کدوم رو دوست داری ؟البته چون کوران ساما معمولا قرمزو مشکی میپوشه بهت رنگ___الینا-_-!
لباس رو از جایی که شبیه رگال بود ورش داشتم و اومدم سمت فاستر_ من اینو میخوام لطفا ^^ !لطـفا فاسی^^ !!!
فاستر _ تو هر چی بگی ناچارم بخرم-_- ولی دوساعت پس رو هوا حرف میزدم.
من_نه^^ ! هم گوش میدادم و انتخاب میکردم^^!
یه خانمی رو بهم معرفی کرد.یه خانم حدودا میانسال.خیلی فان به نظر میومد._. و خیلی پر حرف بود.یه خون  اشام معمولی بود.اون لباس ر وتنم کرد و گفت_حالا وقت ظاهرتونه^^!
اروم زیر لبی گفتم_برگام ریخت-_-..! فاسی چرا این لباس انقدر یقه اش بازه -_-؟ چرا سرشونه هام تو لباس نیست-_-؟ چرا شبیه لباس سیندرلا میمونه-_-؟
فاستر که داشت از خنده می ترکید گفت_ شرمنده تا جایی که یادمه ملکه ها هودی وشلوار جین نمیپوشن!
و اون خنده دیوانه وار تبدیل شد به یه لبخند ملیح_باور کن این لباس بهت میاد الینا !
من_خیله خب -_-.
و بزور اون خانمه رو راضی کردیم که یه شنیون ساده بکنه و به یه میکاپ ساده راضی بشه.
فاستر لبخندی از سر رضایت زد_عالیه.حالا بریم.
من_بریم ^^!
وارد سرسرا شدیم که سروصدایی توجه مونو جلب کرد....
**************************************************************************************************
نظر یادت نره ^^ !


آخرین ویرایش: سه شنبه 5 آذر 1398 07:18 ب.ظ

 

اومدم منو نزنید^^فصل2قسمت3

دوشنبه 22 مهر 1398 08:55 ب.ظنویسنده : ♡me

 
خب اینم قسمت 2 فصل 3. هیچ کس نمیاد اونجا منم اینجا میزارم ناچارن :/

ادامه لطفا ^^
ادامه مطلب
آخرین ویرایش: دوشنبه 20 آبان 1398 04:06 ب.ظ

 

قسمت2 فصل 2 رمان در این آدرس

شنبه 23 شهریور 1398 11:50 ق.ظنویسنده : ♡me

 
بچه های عزیزممممممممممم امروز قراره رمان رو تو این آدرس بزارم امروز برید ببنید^^.
آخرین ویرایش: سه شنبه 5 آذر 1398 06:12 ب.ظ

 

فصل 2 قسمت 1 تولد مرگت مبارک

شنبه 26 مرداد 1398 10:07 ق.ظنویسنده : ♡me

 
خااب خااب اومدم شوت به ادامهههه
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
برو ادامه گلم ^^
ادامه مطلب
آخرین ویرایش: شنبه 26 مرداد 1398 10:44 ق.ظ

 

اهنگ*-*

چهارشنبه 16 مرداد 1398 10:43 ق.ظنویسنده : ♡me

 
اقا من با اهنگ لاولی بیلی ایلیش از خود بی خودمیشم*-*... حتما گوش بدید متنشم بخونید
آخرین ویرایش: چهارشنبه 16 مرداد 1398 10:44 ق.ظ

 

قسمت 10« تولد مرگت مبارک»

دوشنبه 14 مرداد 1398 04:09 ب.ظنویسنده : ♡me

 
گاییییییییییز برای به دست آوردن دلتان سعی می کنم تند تند قسمتا رو بزارم


.
.
.
.
.
.
خب این قسمت اتمام فصل 1 عه ، یعنی از این به بعد میشه فصل 2^^
داستان اینجاس!!!
آخرین ویرایش: دوشنبه 14 مرداد 1398 05:02 ب.ظ

 

قسمت 9« تولد مرگت مبارک»

شنبه 12 مرداد 1398 05:31 ب.ظنویسنده : ♡me

 
میدونم بعد قرنیییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییی شد ببخشید اما خب خداروشکر هنو امید داشتم بزارم^^

.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
..
.
.
.
..
.
..

.
.
.
..

..
.

هانی شووووووووت به ادامه!
ادامه مطلب
آخرین ویرایش: شنبه 12 مرداد 1398 06:12 ب.ظ

 

((قسمت ۸ تولد مرگت مبارک))

پنجشنبه 27 تیر 1398 02:53 ب.ظنویسنده : ♡me

 
لابد مایه داره که تو این ماشینس...
فاستر_ببین، ما الان داریم تو زمان سفر میکنیم.حالا چحوریشو نیازی نیست بدونی اما بدون حالت تهوع و سر گیجه برات طبیعیه و...................
چقدر حرف میزنه....عققق....اه اه...حس می کنم هرچی از اول عمرم خوردم دارم بالا میارم!!!
من_هی...او...ضاع من ...خیلی....خراب...تر..از اون چیزیه...که گفتی...
حس میکنم.وای!!!!
من_من...دارم میمیرم...؟
فاستر_ بچه جون تو نیمه مرده ای الان:/ اشکالی نداره یه لحظه هیچ حسی نداشته باش.
من_خب ؟
فاستر _ د خب داری میمیری کامل..هئ!نه نه!اینجا نه! حداقل الان نه !
چ..را؟_ا..لان؟
فاستر_ اوه نه !!!! نه نه!!!! زد به شیشه راننده_هی عجله کن !
و دیگه هیچی ندیدم....
***************************************
ساعاتی بعد ، جهانی دیگر ، زمانی دیگر، موجوداتی دیگر
حس میکنم...هنوز زنده ام...بدنمو حس میکنم.اما...نفس نمیکشم...ضربان قلبمو...میتپه!هنوز یه ضربان خفیفی رو حس میکنم.نیمه مردم؟!:/
خخخخخخخخخخ!؟نمیه مرده ؟!!مگه گوسفند سر بریده ام؟!حالا....الان خون آشامم؟گرفتار نفرین ابدی؟ چیییی؟!کدوم اسکل میرزا یی گفته عمر ابدی و زیبایی ابدی نفرینه؟؟!!نه حاجی بیا دو کلمه حرف حساب بزنیم!!اگه زشت بودی چرا چرت و پرت بار ما کردی؟!!....چییش...حالا ول کن اینو! من زبون خون اشامی بلد نیستم!ههههههههههههه!!!از اون بدتر نمیدونم تو دنیای خون آشاما چی مد که بپوشم!!!وای خدا!!!آل استار های 200دلاریم!!پریدم از جام! تو یه اتاق شبیه عصر ویکتوریا بودم...واقعا شبیه قرن 19 میمونه!هی این اتاق برام آشناس...شبیه اون عکسه تو اون وب سایته که ، عکس ، قدیمی قلعه ترانسیلوانیا رو گذاشته بود...چییییییییییییی؟!!!!؟؟؟!!!!!!!!!!!!! الان...بخندم یا گریه کنم..لعنتی....یعنی الن اینا هنوز به شلوار دمپا هم نرسیدن که مد باشه؟چرررررا؟؟!!!!!!فهمییییییییدمممم!!!!!!!جیغ میزنم تا تخلیه شم!!!!!!!!آره!!!!!!!همینه!!!! سه ، دو، ی....
 
یهو در باز شد و فاستر اومد تو دادا زدم_ فاستر فاستر فاستر!!!لعنتیی دروغگو!! من که هنوز زنده ام که !!!چاخان!!کچل بشی دروغگو الهی!! من که یه خون آشام واقعی نیستم!!!
فاستر هنگ کرد ولی اخم کردو گفت_ من چه میدونم چرا یکم به مخ ات فشار نمیاری ببینی چیشده؟چیکار کردی که اینطوری شدی؟چه گناهیی کردی!
 
آروم نشستم سر جام و نفس عمیق کشیدم_هوفف....جو گرفتم یهو...خب ....آل استار 200دلاریم کوشن؟!!!!!!!!!!!!!!!!!!
لعنتی تو پام نیستن!!!!!! کجان؟!!!!!!! وای خدا یعنی باید با این چکمه های عهد بوقی قرن 19 برم بیرون؟!!!نهههههههه!!!!!
فاسنر_ تو از قرن 22 اومدی و قطعا نمیدونی جا کفشی چیه:\
من_ اهه اهه!!!میدونم!!تازه واسه ما خفن تره!!!!خییلیییی خفن!!!
فاستر_ باشه باشه...قرن 22 اومی ، کفشای عحق وجقت ایناهاش:/
وشوتشون کرد وسط اتاق!_اگه میدونستید جا کفشی چیه ، کفشاتونو دم در بیرون خونه هاتون نمیذاشتید.
من_ به توچه فضولچه! دوست داشتیم ، گذاشتیم!
فاستر_تو یه پرو تمام عیاری...کفشاتو بپوش قرن22اومی ، کلی کار داریم که باید انجام بدی.
من_ییییییییییییسسسس!! یس یس یس یس!!! آرع آرع لایک فقططط برای الینا!!!ایییول به من!!!
فاستر_ رفتیم بیرون این چرتو پرتا رو جلو مردم نگیا!!!
من_ چرا؟!! اون موقع کلاست میره دیوونه چون من همراهتم!!!
فاستر_  اون موقع می گیرنت به جرم جادوگری دار ات میزنن ، با کلاس
من- چرت...میگی...اصن برام مهم نیس بدون کلمه های خفن روزم سر نمیشه:/...
کفشامو پوشیدم و از اتاق رفتیم بیرون.
من_ میگم چیزه...منم باید اونطوری لباس بپوشم؟!!!نه نه....شبیه اسکلا میشمممممممممم!!!! شت!!!
یهو اون خانما و آقایون تو راهرو برگشتن سمت من.
فاستر_ معذرت میخوام!اون جوونه هنوز عادت نکرده!
 و هلم داد سمت پله ها _ همین 2 دیقه پیش بهت گفتم!!!!
من_ بی خیال! بزار حال کنیم باو فاز منفی نده!
فاستر_ قرن 22 اومی...اینجا جای.....
 و همزمان من گوشیمو در آوردم_ نت چقدر..نیییییییییییست!!نههههههههههههههههههههه!فاستر اینترنت نیس!!!!فاستر بدبخت شدم!!!!
فاستر _ معلومه که نیست!!هنوز تلگراف اختراع نشده چه برسه به اینترنت و گلکسیg7!!!!!
من_ واقعا؟ گوشی من معجزسسسست!!!واووو!!!من یه آینده ایی خفنم!!!
فاستر_مراقبش باش، ندزدنش بچه:/
من_چه فایده!!! نمی تونم با خوناشاما یا جادوگرا یا دیمونا استوری بزارم!! من تو اینستا تازه 30 تا فالوور جمع کرده بودم لعنتییی!!!دیر تر میومدی خو !
فاستر _ کی مثلا:/؟
من_ مثلا وقتی فالور هام 1k میشد میومدی
فاستر_ تو ؟!!! خخخ! عمرا!!!! حتی آینده هم زود میشد میومدم برای <<فالوور>> هات فرست کلس!...
من_ هر هر هر یه کبلو خنده:/...خز نشی:/
فاستر_؟!!آخ آخ بوی دماغ سوخته میاد!
من_ بخند اشکالی نداره....
فاستر_ اوخی... هانی چیشد تو که فرست کلس بودی خانم شاخ؟!!کم آوردی؟
من_ هه.. بی بی ، پشت سر من حرف میزنن و میخندن ، طبیعیه ، مردم همیشه راجع به آرزوهاشون حرف میزنن
فاستر_هی...باشه تو بردی برو از پله مردمو منتظر نزار.
پشت سرم دو تا خانم چاقالو بودن که معلوم بود جون شون به لبشون اومده.
من_ام...خانمای محترم؟
یکی شون گفت_چیه دختر عجیب؟برو کنار دیگه کار داریم ما!!
من_ میخواین سریع لاغر شید؟
تعجب کردن اومدن جلو_ میشه؟
من_آرع هانی!
زنه_چطوری؟!!!بگو؟!!هر چی بخوای بهت میدم!
من_ نه ممنون...ما از اوناش نیسیم...ببنید ، تو غذاهاتون از زنجبیل و سیب و کرفس و اینا استفاده کنید، لاغر میشید!قول میدم!به علاوه ، مراعات غذایی هم اگر بکنید بدن تون میره رو شیپ نرمالش
گفتن_اوه...شما ، دکترید؟!!!
من- بله! دکترامو از.... هی فاستر ، دانشگاه آکسفورد اختراع شده؟!
فاستر_ نه ، خانم دکتر:/
من_ حالا ...یه دانشگاه معتبر خارج از کشور!
زن_اوه!!! واقعا ممنونیم خانم دکتر!!خیلیی ممنونسم! شما مجریدید؟
من_ نع ، متاسفانع:/
اونا_چه حیف....
فاستر_از اشناییتون خوشحال شدیم خب بسه خانم دکتر بیا!
و رفتیم:/...
من_هی تو داری مانع کسب و کارم میشی!
فاستر_ انقد خالی نبند!تو فقط از آینده اومدی!
نت_ خب مگه کم کاری کردم؟!!!!
فاستر_ بچه دوساله ، نع ، بیا:/
و به سمت جمعیت متراکم رو به رومون که دم در یه در بزرگ و قدیمی ولی زیبا بودن رفتیم. پیش به سوی زندگیی جدید!!! پس...بهتره بگم ،
 
(( الینا ، تولد مرگت مبارک!))
 
*********************************
نظر فراموش نشه ها!!! من انرژی و انگیزه میخوام برای ادامه!

آخرین ویرایش: شنبه 29 تیر 1398 09:22 ب.ظ

 

قسمت ۷« تولد مرگت مبارک»

دوشنبه 17 تیر 1398 04:30 ب.ظنویسنده : ♡me

 
بفرما ادامه
.
.
.
.
البته نظر یادت نره
ادامه مطلب
آخرین ویرایش: سه شنبه 25 تیر 1398 10:24 ب.ظ

 

قسمت ۶ رمان« تولد مرگت مبارک»

پنجشنبه 13 تیر 1398 06:17 ب.ظنویسنده : ♡me

 
خب اینم از قسمت ۶. منتظر نظراتتون هستم =)
.
.
.
.
.
.
.
شوتینگا ادامه اینگا
ادامه مطلب
آخرین ویرایش: پنجشنبه 13 تیر 1398 07:15 ب.ظ

 

قسمت ۵« تولد مرگت مبارک»

دوشنبه 3 تیر 1398 03:32 ب.ظنویسنده : ♡me

 
ادامه مطلب!!
آخرین ویرایش: یکشنبه 9 تیر 1398 06:58 ب.ظ

 

بنر رمان *_*

دوشنبه 3 تیر 1398 03:32 ب.ظنویسنده : ♡me

 

آخرین ویرایش: - -

 

تیتراژ انیمه شوالیه خون آشام*×*

شنبه 1 تیر 1398 09:57 ب.ظنویسنده : ♡me

 

برچسب ها: شوالیه خون آشام ، تیتراژ فصل اول ، یوکی کروس ، کانامه کوران ، زرو ،
آخرین ویرایش: شنبه 1 تیر 1398 09:59 ب.ظ

 

اون یکی وبم

جمعه 31 خرداد 1398 09:38 ب.ظنویسنده : ♡me

 
یو مینا سان ، گومن مزاحم گشتم
این آدرس اون یکی وب انیمه ای منه ، اختصاصش دادم به عاشقان شیطانی یا دیابولیک لاورز :
                                                                                                                                    http://diabolicallove.blogfa.com
  یه سری بزنید و مثل همیشه منو از نظراتتون بی نصیب نزارید:)))
(سحر بانو ، کاسبی کردیا بالاخره
آخرین ویرایش: جمعه 31 خرداد 1398 09:42 ب.ظ

 

تعداد کل صفحات ( 3 ) 1 2 3
 
شبکه اجتماعی فارسی کلوب | Buy Mobile Traffic | سایت سوالات