ღ پـωـت ثآبــت ღ
دوشنبه 29 خرداد 1396 03:29 ب.ظ
عاشق وینکس کلاب و میوسا
تو این وب راجبه وینکس آپ میشه
نویسنده هم میپزیریم
ولی این وب 3 تا قانون بیش تر نداره:
1: بدون نظر بیرون نرو
2:کپی نکن
3:خوش بگذره
سلام به وب خوش اومدی
قالب: کلوپ دخترانه وینکسی
وضعیتم: آنلاین
نویسنده: میپذیرم
ÏíÏÇå åÇ : خوشگلم نظر میدی؟
ÂÎÑíä æíÑÇíÔ: یکشنبه 28 مرداد 1397 05:58 ب.ظ
واسه من 8 شما چطور؟!
شنبه 24 شهریور 1397 06:11 ب.ظ
- 0 ﯾﻌﻨﯽ " خل و چل "
- 1 ﯾﻌﻨﯽ " ﺗﮏ "
- 2 ﯾﻌﻨﯽ " ﻋﺎﺷﻖ "
- 3 ﯾﻌﻨﯽ " ﺑﺎﮐﻼﺱ "
- 4 ﯾﻌﻨﯽ " ﻗﺸﻨﮓ "
- 5 ﯾﻌﻨﯽ " دیوونه"
- 6 ﯾﻌﻨﯽ " ﺑﺎﻏﯿﺮﺕ "
- 7 ﯾﻌﻨﯽ " ﺗﻨﻬﺎ "
- 8 ﯾﻌﻨﯽ " باحال"
- 9 ﯾﻌﻨﯽ "بهترین "
ÏíÏÇå åÇ : چی در اومد واست؟!
ÂÎÑíä æíÑÇíÔ: - -
نتیجه نظرسنجی...
دوشنبه 29 مرداد 1397 04:13 ب.ظ
ÏíÏÇå åÇ : نظری؟! حرفی؟! چیزی؟!
ÂÎÑíä æíÑÇíÔ: دوشنبه 29 مرداد 1397 04:15 ب.ظ
بلاخره تونستم
شنبه 27 مرداد 1397 07:28 ب.ظ
ÏíÏÇå åÇ : بلدی بهم بگی؟
ÂÎÑíä æíÑÇíÔ: شنبه 27 مرداد 1397 07:41 ب.ظ
وایییییی گلبم^_^
یکشنبه 21 مرداد 1397 07:30 ب.ظ
ÏíÏÇå åÇ : نظرات
ÂÎÑíä æíÑÇíÔ: یکشنبه 21 مرداد 1397 07:35 ب.ظ
عکس های ناناز....
یکشنبه 21 مرداد 1397 07:25 ب.ظ
ÏíÏÇå åÇ : چطور بودن؟
ÂÎÑíä æíÑÇíÔ: یکشنبه 21 مرداد 1397 07:27 ب.ظ
چرا سیزن جدید وینکس نمیاد؟!
یکشنبه 21 مرداد 1397 07:17 ب.ظ
ÏíÏÇå åÇ : بیا بهم بگو
ÂÎÑíä æíÑÇíÔ: یکشنبه 21 مرداد 1397 07:22 ب.ظ
کوروش کبیر
جمعه 22 تیر 1397 02:46 ق.ظ
ÏíÏÇå åÇ : نظرات
ÂÎÑíä æíÑÇíÔ: جمعه 22 تیر 1397 02:46 ق.ظ
آریاییم...
جمعه 22 تیر 1397 02:35 ق.ظ
ÏíÏÇå åÇ : خیلی دلم گرفته...
ÂÎÑíä æíÑÇíÔ: شنبه 23 تیر 1397 09:34 ب.ظ
دلم گرفته
جمعه 22 تیر 1397 02:17 ق.ظ
ÏíÏÇå åÇ : بردیا...
ÂÎÑíä æíÑÇíÔ: جمعه 22 تیر 1397 02:28 ق.ظ
مرگ بردیا شاهزاده هخامنش
جمعه 22 تیر 1397 02:10 ق.ظ
میخوام بگم راجبه یه اسطوره ایرانی. راجبه شاهزاده ی ناشناخته ی ایران زمین. میخوام بگم از شاهزاده بردیا. یه شاهزاده که کسی بهش اهمیت نمیده.
بردیا یکی از دو پسر دوقلوی کوروش بزرگ بود. بردیا چند دقیقه پس از کمبوجیه به دنیا آمد. کمبوجیه پس از مرگ کوروش به جای پدر نشست. پس از تولد دو کودک به دستور کوروش با نوک کارد بازوی کمبوجیه را قدری خراش دادند و علایم دیگری را هم ایجاد کردند تا این که تشخیص دو برادر از یکدیگر ممکن باشد.
با مرگ کوروش شباهت دو برادر برای کمبوجیه به موضوعی ناراحت کننده تبدیل شد. کمبوجیه که جانشین کوروش بود احساس می کرد مردم به سختی می توانند او را از بردیا بازشناسند و این احتمال وجود دارد که بردیا در آینده از این موضوع سوء استفاده کند و خودش را پادشاه ایران معرفی کند. به همین دلیل برای این که مردم به شباهت او با بردیا پی نبرند به او دستور داد که همیشه نقاب بر صورت داشته باشد. (مورخان اروپایی می گویند اولین شاهزاده ای که به خاطر شباهت با پادشاه وقت مجبور شد نقاب بر چهره بگذارد برادر دوقلوی لویی چهاردم، پادشاه فرانسه بود این در حالی است که چنان که گفته شد بردیا اولین کسی بود که به خاطر شباهتش با کمبوجیه به ناچار نقاب بر چهره می گذاشت. معلوم نیسمت که آیا لویی چهاردم از این موضوع اطلاع داشته یا نه.)
نقابی که بردیا بر صورت داشت سفید رنگ و از نوع نقاب هایی بود که پیشوایان دینی ایران قدیم هنگامی که به آتش آتشکده نزدیک می شدند بر صورت می زدند تا نفسشان عنصر پاک آتش را نیالاید. به این ترتیب چشم های بردیا دیده می شد و او می توانست جلوی پایش را ببیند.
در این شرایط یکی از رازهای سر به مهر تاریخ باستان ایران رقم می خورد. این راز نحوه مرگ بردیا است.
هرودوت مورخ یونانی می گوید با این که مردم بردیا را نمی دیدند اما کمبوجیه پیوسته از ناحیه بردیا احساس خطر می کرد و فکر می کرد بردیا در خانه نقاب از صورت برمی دارد و خدمه اش او را می بینند و می فهمند که از حیث قیافه تفاوتی با پادشاه ندارد. بنابراین دستور داد بردیا را پنهانی به قتل برسانند.
اما کمبوجیه در 523 قبل از میلاد، پس از فتح مصر، در حالی که به سمت ایران در حرکت بود در شام شنید که بردیا به تخت سلطنت نشسته و مردم هم او را پذیرفته اند. کمبوجیه در موقعیت بدی قرار گرفت چراکه می دانست بردیا را کشته ولی نمی توانست این راز را آشکارا ابراز کند. بالأخره هم کمبوجیه بر اثر خودکشی یا ضربتی که بی اراده و احتمالاً در اثر حمله صرع به خود زد درگذشت منتها قبل از مرگ رازش را به خواص پارسی که در سفر مصر با او بودند از جمله داریوش در میان گذاشت. (522 قبل از میلاد)
اما آریان مورخ یونانی دیگر با این نظر هرودوت موافق نیست و دلیلی که می آورد این است که برادران دوقلو نمی توانند یکدیگر را به قتل برسانند. همچنین اگر کمبوجیه واقعاً می خواست برادرش را بکشد او را بلافاصله بعد از مرگ کوروش به قتل می رساند و از او نمی خواست که نقاب به چهره بگذارد. دلیل دیگر آریان این است که بردیا به گفته همسر و فرزندانش، یک سال و نیم بعد از این که کمبوجیه به مصر لشکرکشی کرد زنده بود و سپس ناپدید شد. آریان بر این اساس عقیده دارد که قاتل بردیا مغی به نام گئومات است که خود را پس از کشتن بردیای واقعی پادشاه ایران خوانده است.
اما یک احتمال ضعیف هم مطرح شده و آن این که بردیا نه به دست کمبوجیه کشته شده و نه به دست فردی به نام گئومات. شاید هم بردیا از سوء قصد جان سالم به در برده باشد. هر چه هست براساس این احتمال وقتی کمبوجیه در سفر مصر بود، بردیا خودش را پادشاه نامید و مردم هم به سوی او متمایل شدند. به ویژه این که شاه جدید سه سال مالیات را به مردم بخشید. همین موضوع هم باعث شد کمبوجیه در بازگشت از مصر یا خودکشی کند و یا به خاطر مرض صرعی که داشت ناخواسته به خود ضربتی زده باشد که به مرگش منجر شد. شاید هم بردیای واقعی بلافاصله پس از مرگ کمبوجیه خودش را پادشاه خوانده باشد.
در این میان داریوش بزرگ که از خاندان های فرعی هخامنشی به شمار می رفت برای این که سلطنت را از چنگ برادر کمبوجیه یا همان بردیا درآورد و خودش به تخت پادشاهی بنشیند این طور شایع کرد که بردیا در زمان سلطنت کمبوجیه به دست او کشته شده و مغی از قوم ماد به نام گئومات از شباهتش با بردیا استفاد کرده و سلطنت را غصب کرده است. سرانجام هم داریوش با این حیله توانست بزرگان شاخه های متعدد خاندان هخامنشی را با خود همراه سازد و پس از غلبه بر بردیای حقیقی که به او نام گئومات داده بود بر تخت سلطنت تکیه بزند. البته چنان که گفته شد این مورد از نظر محققان چندان محتمل به نظر نمی رسد.
کسانی که عقیده دارند گئومات مغ بردیا را به قتل رسانده می گویند که وی به ظاهر به عنوان پیشوای روحانی به بردیا نزدیک شده و به اسرار زندگیش پی برده. گئومات پس از این که دو بار خبر کشته شدن کمبوجیه به ایران می رسد مصمم می شود بردیا را به قتل برساند و به تخت پادشاهی بنشیند. آن چه هم که نقشه او را تسهیل کرد این بود که بردیا همواره نقاب سفید رنگ بر صورت داشت و مردم چهره اش را نمی دیدند و فقط صدایش را می شنیدند. گئومات هم که پیوسته نقاب بر صورت داشت و در تقلید صدا استعداد داشت صدای بردیا را تقلید می کرد. به این ترتیب هیچ کس نفهمید برادر پادشاه کشته شده و یک تبهکار بر جایش نشسته.
نحوه قتل بردیا به وسیله گئومات هم چنین بود که روزی بردیا به آتشکده رفت. توقفش در آن جا طولانی و هوا تاریک شد. گئومات هم که می دانست بردیا همیشه به تنهایی به آتشکده می رود در تاریکی شب از عقب با کارد ضربتی بر او می زند و چند ضربه دیگر هم بر سینه و گلویش وارد می کند. آنگاه از آتشکده بیل و کلنگ می آورد و قبری حفر می کند و جسد او را چال می کند. وی در قتل بردیا همدستی نداشت چراکه می پنداشت اگر کسی از این موضوع آگاه باشد او نمی تواند به راحتی به جای بردیا سلطنت کند. داریوش با بازجویی از گئومات محل قبر بردیای واقعی را می یابد و با نبش قبر جسد را بیرون می آورند. محل قتل بردیا شهر پاسارگاد و محل دفنش در نیم فرسنگی جنوب آتشکده بوده است. اما آریان مورخ یونانی می گوید که گئومات پس از به قتل رساندن بردیا جسد وی را تیزاب قرار داد تا حل شود.
برخی می گویند داریوش دستور کشتن گئومات را صادر می کند ولی تا وقتی بر تخت سلطنت بنشیند هویت واقعی گئومات را از دیگران پنهان می کند به طوری که مردم می پنداشتند کسی که به جای کمبوجیه بر تخت سلطنت تکیه زده بردیای واقعی است و چون از دست کارهای بردیا عصبانی بودند به راحتی داریوش را پذیرفتند. در حالی که اگر می دانستند کسی که تاکنون بر تخت سلطنت نشسته بود فرزند واقعی کوروش نبوده شاید به راحتی داریوش را نمی پذیرفتند و در خانواده کوروش به دنبال جانشین می گشتند.
اما اگر به نظر داریوش بزرگ در کتیبه بیستون استناد کنیم ماوقع ماجرا چنین بوده است:
داریوش شاه می گوید: این آن چیزی است که من کردم، پس از آن که شاه شدم، کمبوجیه پسر کوروش از دودمان ما بود که پیش از این شاه بود. از این کمبوجیه برادری بود بردی نام از یک مادر، یک پدر با کمبوجیه. بعد کمبوجیه، بردیا را کشت. با این که کمبوجیه بردیا را کشت مردم نمی دانستند که او کشته شده. بعد از آن که کمبوجیه به مصر رفت مردم بددل شدند. اخبار دروغی در پارس و ماد و سایر ممالک منتشر شد.
داریوش شاه گوید: پس از آن مرد مغی گئومات نام از پی سی ین اووده برخاست، کوهی است ارکادرس نام، از آن جا در ماه ویخن در روز چهاردهم برخاست. مردم را فریب داد که بردیا پسر کوروش برادر کمبوجیه هستم، پس از آن تمام مردم بر کمبوجیه شوریدند و پارس و ماد و نیز سایر ایالات به طرف او رفتند، او تخت را تصرف کرد در ماه گرمه پد روز نهم بود که او تخت را تصرف کرد. پس از آن کمبوجیه مرد به دست خود کشته شد.
داریوش شاه گوید: این اریکه سلطنت که گئوماتای مغ از کمبوجیه انتزاع کرد از زمان قدیم در خانواده ما بود. بنابراین گئوماتای مغ پارس و ماد و ممالک دیگر را از کمبوجیه انتزاع کرد، به خود اختصاص داد، او شاه شد.
داریوش شاه می گوید: کسی از پارس و ماد یا از خانواده ما پیدا نشد که این سلطنت را از گئوماتای مغ بازستاند، مردم از او می ترسیدند، چه عده زیادی از اشخاصی که بردیا را می شناختند می کشت، از این جهت می کشت که (خیال می کرد) کسی مرا نشناسد، نداند، من پسر کوروش نیستم. کسی جرأت نمی کرد، چیزی درباره گئوماتای مغ بگوید، تا این که من آمدم. از اهورمزد یاری طلبیدم. اهورمزد مرا یاری کرد، در ماه باغ یادیش روز دهم من با کمی از مردم این گئوماتای مغ را با کسانی که سردسته همراهان او بودند کشتم. در ماد قلعه ای هست که اسمش سی کدی هوا تش و در بلوک نی سای است، آن جا من او را کشتم، پادشاهی را از او بازستاندم، به فضل اهورمزد شاه شدم...
داریوش شاه می گوید سلطنتی را که از دودمان ما بیرون رفته بود برقرار کردم، آن را به جایی که پیش از این بود، باز نهادم، بعد این طور کردم، معابدی را که گئوماتای مغ از طوایف گرفته بود به آنها رد نمودم، مردم پارس و ماد و سایر ممالک را به حال پیش برگرداندم. به فضل اهورمزد این کارها را کردم. آن قدر رنج بردم تا طایفه خود را به مقامی که پیش داشت رسانیدم...
منابع: میراث جاوید، نویسندگان: ماریژاد موله/ ارنست هرتسفلد/ رومن گریشمن. ترجمه واقتباس: ذبیح الله منصوری.
تاریخ ایران قبل از اسلام- حسن پیرنیا
ایرانیان، همایون کاتوزیان. ترجمه حسین شهیدی
درود بر تو باد بردیا.
ÏíÏÇå åÇ : من آریاییم...
ÂÎÑíä æíÑÇíÔ: جمعه 22 تیر 1397 02:14 ق.ظ
سلومم ^-^
چهارشنبه 20 تیر 1397 08:19 ب.ظ
ÏíÏÇå åÇ : نظرات
ÂÎÑíä æíÑÇíÔ: چهارشنبه 20 تیر 1397 08:26 ب.ظ
هدفم...
دوشنبه 11 تیر 1397 08:30 ب.ظ
ÏíÏÇå åÇ : هدفت؟!
ÂÎÑíä æíÑÇíÔ: دوشنبه 11 تیر 1397 08:39 ب.ظ
پزشکی
دوشنبه 11 تیر 1397 06:48 ب.ظ
ÏíÏÇå åÇ : دوست دارم این شغلو...
ÂÎÑíä æíÑÇíÔ: دوشنبه 11 تیر 1397 07:00 ب.ظ
شعر
پنجشنبه 7 تیر 1397 01:11 ب.ظ
ﻧﻪ ﺑﻪ ﻣﺴﺠﺪ ﻣﯽ ﺭﻭﻡ ﻧﻪ ﺑﻪ ﮐﻠﯿﺴﺎ
ﻫﻤﯿﻦ ﺟﺎﮐﻨﺎﺭ ﺧﯿﺎﺑﺎﻥ ﺳﺠﺎﺩﻩ ﭘﻬﻦ ﻣﯽ ﮐﻨﻢ
ﻭ ﺭﻭ ﺑﻪ ﻗﺒﻠﻪ ﯼ ﭼﺸﻤﺎﻧﺖ
ﻧﻤﺎﺯ ﻋﺸﻖ ﻣﯽ ﮔﺬﺍﺭﻡ ...
ÏíÏÇå åÇ : نظرات
ÂÎÑíä æíÑÇíÔ: پنجشنبه 7 تیر 1397 01:11 ب.ظ
شهریار
چهارشنبه 6 تیر 1397 08:28 ب.ظ
آمدی جانم به قربانت ولی حالا چرا
بی وفا حالا که من افتاده ام از پا چرا
نوشداروئی و بعد از مرگ سهراب آمدی
سنگدل این زودتر می خواستی حالا چرا
عمر ما را مهلت امروز و فردای تو نیست
من که یک امروز مهمان توام فردا چرا
نازنینا ما به ناز تو جوانی داده ایم
دیگر اکنون با جوانان نازکن با ما چرا
وه که با این عمرهای کوته بی اعتبار
اینهمه غافل شدن از چون منی شیدا چرا
شور فرهادم بپرسش سر به زیر افکنده بود
ای لب شیرین جواب تلخ سربالا چرا
ای شب هجران که یک دم در تو چشم من نخفت
اینقدر با بخت خواب آلود من لالا چرا
آسمان چون جمع مشتاقان پریشان می کند
در شگفتم من نمی پاشد ز هم دنیا چرا
در خزان هجر گل ای بلبل طبع حزین
خامشی شرط وفاداری بود غوغا چرا
شهریارا بی حبیب خود نمی کردی سفر
این سفر راه قیامت میروی تنها چرا
ÏíÏÇå åÇ : ...
ÂÎÑíä æíÑÇíÔ: چهارشنبه 6 تیر 1397 08:28 ب.ظ
ÊÚÏÇÏ ˜á ÕÝÍÇÊ : 4 1 2 3 4