بـــــا هرچـــه عشـــق ، نام تو را می توان نوشت
بـــــا هرچـــه رود ، راه تو را می توان سرود . . .
دل روشنــــی دارم ای عشـــق ،
صدایــــم کـــن از هر کجـــا می توان ،
صدا کــــن مـــرا از صدف های سرشـــار باران
صــــدا کن مــــرا از گلوگاه سبــــز شکفتـــن
صدایـــم کن از خلـــوت خاطرات پرستــــوها . . .
بـــگو پشت پــــرواز مرغـــان عاشق چــه رازی است ؟
بگــــو با کدامیــــن نفس ، می توان تا کبوتــــر سفر کرد ؟
بگـــو با کدامین افق ، می توان تا شقایــق خطــر کرد ؟
صــــدای نفس های سبزینـــــه را می شناسم . . .
ﯾﮏ ﮐﻠﻤﻪ ﺑﯿﺸﺘﺮ ﻧﺪﺍﺭﻧﺪ،
ﺑﺎ ﻫﻤﺎﻥ ﯾﮏ ﮐﻠﻤﻪ ﻫﻢ ﺑﯽ ﺷﮏ
ﭼﯿﺰﯼ ﺑﺠﺰ ﺩﻭﺳﺘﺖ ﺩﺍﺭﻡ ﻧﻤﯽ ﮔﻮﯾﻨﺪ
ﺩﯾﻮﺍﻧﻪ ﮐﻪ ﻧﯿﺴﺘﻨﺪ
ﮐﺪﺍﻡ ﺣﺮﻑ ﺭﺍ ﻣﯿﺸﻮﺩ
ﺗﺎ ﺻﺒﺢ ﺑﯿﺪﺍﺭ ﻣﺎﻧﺪ
ﻭ ﺍﯾﻨﻬﻤﻪ ﺗﮑﺮﺍﺭ و تکرار ﮐﺮﺩ!!!
مــــرا میشناسی تو ای عشق ،
کـــه در مـــن گره خورده احســـاس رویــــش . . .
گــــره خورده ام من ،
به پــــــرهای پـــرواز . . .
گره خورده ام من ، به معنای فـــردا
گره خورده ام من ، به آن راز روشـــن
کــــه می آید از سمت سبز عدالـــ♥ــــــت
صدایـــم کن از ذهن زاینده ی ابــــر
مـــــرا زنده کن زیـــر آوار باران
مــــرا تـــازه کن در نفس هـــای بارآور برگــــ
مـــرا پل بزن تا سحـــــر
تــــا سبد های بارآور بــــــاغ ،
تو را میشناسم مـــن ای عشق ،
شبیــــه عطــــر باد در کوچــــه پیچیـــد
مــــن از شعــــر پیراهنی بر تنم بـــود
بــــه دستـــم چراغ دلــــم را گرفتم . . .
و در کوچه عطر عــــــود پر بـــود ،
در کوچــــه بـــــــاران ، چه یکــــریز و سرشار
گرفتـــم به ســـر ، چتـــر بـــاران
می توان عاشقِ زندگی بود و زندگی کرد
می توان عاشقِ گلدان های کنارِ پنجره بود و لذت برد
می توان عاشقِ دست هایِ پینه بسته ی پدر بود و آن را بوسید
می توان عاشقِ صدایِ دلنوازِ موج هایِ دریا بود و آن را با عشق شنید
می توان عاشقِ نگاهِ همیشگی و لبخندِ خدا بود و امیدوار به بَخشِشش
عاشقی که تنها مختص به زن و مرد نیست …
بیایید از همین لحظه، هر که پرسید:
عاشقی یا نه؟
سرمان را بالا بگیریم
لبخندی بزنیم و بگوییم:
آری عاشِـــــــقـم
عاشقِ هرکسی و هرچیزی که امید و عشق را در من زنده کند …
باید خودم را ببرم خانه
باید ببرم صورتش را بشویم
ببرم دراز بکشد
دلداری اش بدهم که فکر نکند
بگویم که میگذرد که غصه نخورد
باید خودم را ببرم بخوابد
من خسته است!
میخواهم خودم را بزنم
به آن راه
همان راهی که تو
همیشه از آن میرفتی
شاید دوباره همدیگر را دیدیم …
شکستم . . .
آنقدر آهسته که صدای شکستنم،
کسی را آزار ندهد . . .
من شکستم ، آنقدر آهسته
که صدای شکستنم را . . .
فقط دیوار های اتاقم شنیدند . . .
صدای شکستنم را قلم و کاغذ شنیدند و
شعر پس دادند . . .
صدای شکستنم را خدا شنید و
سکوت جواب داد . . .
می دانی ؟ اهل گریه نیستم
فقط بغض میکنم
این سخت تر از هر چیزیست
بغض داشته باشی و بخندی . . .
بغض داشته باشی و درس هم بخوانی
خیالت راحت ، از درون شکستم
گفتم که . . .
صدای شکستنم را هیچکس نفهمید . . .
نخواست که بمونم
صدایم نکرد
نگفت : نرو، برگرد!!
و من رفتم!
رفتم به سوی تنهایی
و انتظار شنیدن صدای او
که بگوید دوستت دارم برگرد
اتاقیست سرد و آبی
تخت و گیتار کهنه من
عکس یک زن به دیواری
زنی زیبا روی و خندان
یار من بود او دورانی
حالا من ماندم و من
گیتار و سیگار و تنهایی
می گویی دوست دارم زیر باران قدم بزنم . . .
اما وقتی باران می بارد چتر به دست میگیری ،
می گویی آفتاب رادوست دارم . . .
اما زیر نور خورشید دنبال سایه میگردی ،
می گویی باد را دوست دارم . . .
اماوقی باد می وزد پنجره را می بندی ،
حالا دریاب وحشت مرا وقتی میگویی دوستت دارم . . .
زیبـــــا هـــوای حوصله ابـــری است . . .
چشمــــی از عـــشق ببخشـــایم . . .
تــــا رود آفتــــاب بشویـــــد ،
دلتنگــــــی مــــــرا . . .
هنـــــوز عشق ،
در حول و حوش چشـــم تــــو می چرخد . . .
از مـــــن مگیـــــر چشم ،
دست مــــرا بگیـــــر و کوچـــه هـــای محبت را
بـــــا مــــــن بــــــگرد . . .
یــــــادم بده چگونه بخــــوانم ،
تا عشــــق در . . .
تمامـــــی دلهـــــا معنــــا شود . . .
یـــادم بـــده چگونه نگاهت کنم ،
که تری بالایت در تندباد عشق نلــــرزد . . .
شکستم . . .
آنقدر آهسته که صدای شکستنم،
کسی را آزار ندهد . . .
من شکستم ، آنقدر آهسته
که صدای شکستنم را . . .
فقط دیوار های اتاقم شنیدند . . .
صدای شکستنم را قلم و کاغذ شنیدند و
شعر پس دادند . . .
صدای شکستنم را خدا شنید و
سکوت جواب داد . . .
می دانی ؟ اهل گریه نیستم
فقط بغض میکنم
این سخت تر از هر چیزیست
بغض داشته باشی و بخندی . . .
بغض داشته باشی و درس هم بخوانی
خیالت راحت ، از درون شکستم
گفتم که . . .
صدای شکستنم را هیچکس نفهمید . . .
آموخته ام که خدا عشق است . . .
و عشق تنها خداست ،
آموخته ام که وقتی نا امید می شوم . . .
خدا با تمام عظمتش ،
عاشقانه انتظار می کشد دوباره به رحمت او امیدوار شوم
آموخته ام که اگر ته کنون به آنچه خواستم نرسیدم
خدا برایم بهترش را در نظر گرفته است
آموخته ام که زندگی دشوار است
ولی من از او سخت ترم . . .