سلام دوستان
البته اگه دوستی باقی مونده باشه
و وبلاگ زنده باشه
با اومدن تلگرام و انیستا گرام کسی وب نمی یاد
به هر حال من یذره هنوز دلم به وبلاگ خوشه
من مهاجرت کردم به آدرس زیر
  همبلاگی هامو رو هم تو وب جدیدم لینک کردم
البته به غیر از بلاگفایی ها که سازگار نیست
و کامنت نمیشه داد بهشون
چون بلاگفا واقعاگ مزخرفه و حقشه همه لفت بدن از اونجا
دوست داشتین بیاین اونجا
اینم ادرس وب جدیدم



تاریخ : دوشنبه 5 خرداد 1399 | 11:26 | نویسنده : مهرزاد | نظرات
همہ چے محلیش خوبہ...

شیر محلے...

ماست محلے

ڪم محلے...


تاریخ : جمعه 8 فروردین 1399 | 07:49 | نویسنده : مهرزاد | نظرات
کاش یکی‌ بود که توی کوچه‌ها داد میزد :
خاطره خشکیه . . .
خاطره خشکیه . . .

آنوقت همه ی خاطراتم را

همان هایی که ارزش گرفتن دمپاییِ پاره هم ندارند را
میریختم تو کیسه
و میدادم به او
و میرفت ردِ کارش !

همان خاطراتی که عوض کردنشان با نیم سیر نمک هم غنیمت است
نمکی که بتوانم هر روز رویِ زخمهایم بریزم
تا دردشان را از دست ندهند
زخمهایی که نبایند فراموش شوند
همان زخم هایی که خاطراتم به جانم گذاشتند..!!
پینوشت:امروز دومین سالگرد
درگذشت پدر مرحوممه
و بعد مدتها سری به وبم زدم
سوت و کوره
انگیزه ای میمونه اینطوری واسه ادامه؟؟؟



تاریخ : چهارشنبه 8 آبان 1398 | 18:25 | نویسنده : مهرزاد | نظرات

به یاد پدر مرحومم:

دلم به بوی تو آغشته است

سپیده دمان

كلمات سرگردان بر میخیرند

 و خوابالوده دهان مرا میجویند

تا از تو سخن بگویم

كجای جهان رفته ای

نشان قدم هایت

چون دان پرندگان

همه سوئی ریخته است

باز نمیگردی، میدانم

و شعر

چون گنجشك بخار آلودی

بر بام زمستانی 

به پاره یخی بدل خواهد شد

(فروغ فرخزاد)


تاریخ : جمعه 21 تیر 1398 | 18:16 | نویسنده : مهرزاد | نظرات

hqtb_capture.png

پینوشت 1:

آرزومه جوری می تونستم 

بهت آسیب بزنم 

که تو بهم صدمه زدی 

اما من هرگز نمیتونم 

انقدر ظالم باشم


پینوشت2:
چرا واسہ اونایی اشک میریزین

 که قرار نیست هیچ وقت پاکشون کنن

پینوشت3:

وبلاگ کمتر می یام 

هر کسی اهل انیستاگرامه 

یه سری بزنه بهم و فالو کنیم همو

اینستاگرام من:



تاریخ : جمعه 23 فروردین 1398 | 17:59 | نویسنده : مهرزاد | نظرات
تمام دلخوشی اش بود، همدم روزها و شب هایش... یک رادیوی قدیمی کوچک که همیشه همراهش بود اما مدتی می شد که دیگر مثل قبل کار نمی کرد، دیگر صدایش در نمی آمد. او رادیو را دوست داشت، دلش نمی خواست جایش را با رادیوی دیگری پر کند پس هر بار که خراب می شد آن را پیش بهترین تعمیرکار شهر می برد تا درستش کند، هر چند مثل اولش نمی شد اما دلخوش بود که هنوز صدایی دارد. هر بار که تعمیر می شد نهایتا چند هفته کار می کرد و دوباره تعمیر و تعمیر و تعمیر!
یک روز صبح مثل همیشه داشت رادیو گوش می کرد که باز هم صدایش قطع شد...دلخوشی تمام این سال هایش حالا تبدیل به یک مشکل بزرگ شده بود، رادیو را برداشت و تکانش داد تا شاید صدایش در بیاید و درست شود اما از دست هایش افتاد و همه چیزش پخش زمین شد...تکه هایش را جمع کرد و پیش هر تعمیر کاری که می شناخت برد...دلش قرص بود باز هم مثل همیشه درست می شود اما تعمیر کاری نبود که رادیو را ببیند و نگوید قابل تعمیر نیست.
نا امید رادیو را برداشت و به خانه رفت.مثل همیشه آن را روی طاقچه گذاشت و این بار او گفت تا رادیو بشنود: "گاهی در زندگی تمام تلاشت را می کنی تا تنها دلخوشی ات را از دست ندهی ،هر بار که خراب می شود به هر قیمتی تعمیرش می کنی تا با او ادامه دهی اما حقیقت این است بعضی از خرابی ها قابل تعمیر نیست... یک روز می رسد که باید رهایش کنی تا تبدیل به یک مشکل بزرگ نشود، تا خاطرات خوبش خراب نشود... گاهی باید دل کند از چیزی که خراب شده است و امیدی به تعمیرش نیست... می خواهد یک رادیو باشد یا یک احساس ..."


تاریخ : دوشنبه 22 بهمن 1397 | 17:50 | نویسنده : مهرزاد | نظرات

 پدرم رفتی از این دیار و ماتنهاییم


دل غمدیده خود را به چه کس بسپاریم


تو همه هستی ما بودی که از دست شدی


بعد از این مهر تو را بگو زکه بستانیم …

ljzp_pedara-m-photokade-4.jpg


ban_pedara-m-photokade-6.jpg


پینوشت: امروز سالگرد پدر مرحوممه


9to5_photo_2017-11-09_22-38-03.jpg



تاریخ : سه شنبه 8 آبان 1397 | 07:28 | نویسنده : مهرزاد | نظرات
همه ی ما میمیریم.همه ی ما.بدون استثنا،
 کمی دیرتر. کمی زودتر. یک دفعه ناگهانی.
تمام می شویم.
 یک روز همین خانه ای که سقف دارد
خانه عنکبوت ها و لانه ی خفاش ها می شود،
همین ماشینی که دوستش داریم
زیر باران در یک گورستان ماشین زنگ می زند،
همین بچه هایی که نفس مان به نفس شان بند است
می روند پی زندگی یشان.
حتی نمی آیند آبی بریزند روی سنگ مزار مان.
 قبل از ما میلیاردها انسان روی این کره ی خاکی راه رفته اند.
مغرورانه گفته اند:
مگر من اجازه بدم!
 مگر از روی جنازه ی من رد بشید...
و حالا کسی حتی نمی تواند هم استخوان های
جنازه شان را پیدا کند که از روی آن رد بشود یا نشود!
قبل از ما کسانی زیسته اند که زیبا بوده اند،
دلفریب، مثل آهو خرامان راه رفته اند.
 زمین زیر پای تکان خوردن جواهراتشان لرزیده.
سیب ها از سرخی گونه هایشان رنگ باخته اند
و حالا
کسی حتی نامشان را هم به خاطر نمی آورد.
قبل از ما کسانی بوده اند که در جمجمه ی دشمنانشان
شراب ریخته اند و خورده اند.
 سرداران و امیرانی که گرزهای گران داشته اند
پنجه در پنجه شیر انداخته اند،
 از گلوله نترسیده اند
و حالا
کسی نمی داند در کجای تاریخ گم شده اند!
همه این کینه ها،
 همه ی این تلخی ها،
 همه ی این زخم زبان زدن ها،
 همه ی این کوفت کردن دقیقه ها به جان هم،
همه ی این زهر ریختن ها،
 تهمت زدن ها،
توهین کردن ها به هم...
 تمام می شود.
 از یاد می رود و هیچ سودی ندارد
جز اینکه زندگی را به جان خودمان و همدیگر زهر کنیم.
 اگر می توانیم به هم حس خوب بدهیم
کنار هم بمانیم
و اگر نه، راهمان را کج کنیم.
دورتر بایستیم و یادمان نرود که همه ی ما می میریم.
همه ی ما.
 بدون استثناء ، کمی دیرتر .
کمی زودتر.
 یک دفعه.
ناگهانی ...
زندگی کنیم و بگذاریم دیگران هم زندگی کنند!
 


تاریخ : جمعه 20 مهر 1397 | 10:55 | نویسنده : مهرزاد | نظرات
زیباترین جمله ی که تا حالا دیدم

روی یک سنگ قبر بود ؛

نوشته بود : ای رهگذر من هم روزی

از اینجا رهگذر بودم


f9dv_photo_2018-08-14_09-29-40.jpg

پینوشت: فکر کنم مرگ وبم فرا رسیده

آپ میکنم و کامنت میدم ولی کسی جواب نمیده

یا خودم جذاب نیستم یا وبم

پس فکر میکنم موقع مرگ وبم فرا رسیده نظر شما چیه؟


تاریخ : جمعه 26 مرداد 1397 | 19:04 | نویسنده : مهرزاد | نظرات

درد دارد

وقتی تنها پیروزیت در زندگی

جداییت باشد …


rsv5_imagesضصس.jpg



تاریخ : جمعه 12 مرداد 1397 | 07:16 | نویسنده : مهرزاد | نظرات

دلم مثل دیواری می مونه

که هنوز ایستاده

با آجرهایی که تک تکشون شِکَستَن …


1l5i_images6.jpg



تاریخ : پنجشنبه 11 مرداد 1397 | 12:19 | نویسنده : مهرزاد | نظرات

برای کشتن کسی که


توی دلت زندست باید روزی هزار بار بمیری . . .


irxs_index4.jpg



0szk_index5.jpg





تاریخ : جمعه 22 تیر 1397 | 12:20 | نویسنده : مهرزاد | نظرات
تــو هم تلخ بودی

تلــــخ درست مثل

قطره های فلج اطفالی

که در کودکی به خوردم می دانند

غافل از اینکه این بار

تلخی تــــو دلم را فلــــج کرد


no1g_index2.jpg

jpat_images3.jpg


تاریخ : دوشنبه 11 تیر 1397 | 12:23 | نویسنده : مهرزاد | نظرات

در من هزاران حرف نگفته

 

زنده به گور شده اند ، دوره جاهلیت است

 

پیامبرم می شوی ؟؟


mjru_images1.jpg



تاریخ : پنجشنبه 31 خرداد 1397 | 12:26 | نویسنده : مهرزاد | نظرات
به پولت نناز ، خدا رو چه دیدی ؟

شاید یه روز درد قیمت پیدا کرد

و من شدم مولتی میلیاردر شدم …


9or8_indexشسسسس.jpg



فرض کن به عکاس بگویم تارهای سپید را سیاه کند

و چین و چروک ها را ماستمالی

و حتی از آن خنده ها که

دوست داری برایم بکارد !

ولی باز هم از نگاهم پیداست


cxby_.ک.کگجچ..jpg


تاریخ : دوشنبه 28 خرداد 1397 | 12:13 | نویسنده : مهرزاد | نظرات
شاید چشم های ما نیاز داشته باشند

که گاهی با اشک های مان شسته شوند

تا بار دیگر زندگی را با نگاه شفاف تری ببینیم…


axnx_1379773156203693_large.jpg


تاریخ : یکشنبه 20 خرداد 1397 | 12:11 | نویسنده : مهرزاد | نظرات
آنکه می رود فقط می رود

ولی آنکه می ماند درد می کشد

غصه می خورد ، بغض می کند ، اشک می ریزد

و تمام اینها روحش را به آتش می کشد

و در انتظار بازگشت کسی که هرگز باز نخواهد گشت

آرام آرام خاکستر می شود …

آری ، این است خاصیت عشق یک طرفه


jjll_gal87.jpg


تاریخ : جمعه 11 خرداد 1397 | 12:09 | نویسنده : مهرزاد | نظرات
هر کسی هر چه که غم داشت سرم خالی کرد

ظاهرا" در وسط کوفه فقط من چاهم.


65jh_2473147.jpg


تاریخ : جمعه 4 خرداد 1397 | 12:36 | نویسنده : مهرزاد | نظرات
خودت باش.

نه تندیسی كه دیگران می خواهند!

وقتی قالب فكر دیگران می شوی

زیبا میشوی به چشمشان.

اماقبول كن

تمام مجسمه ها شكستنی هستند.

6lmk_photo_2018-04-27_02-05-03.jpg


تاریخ : جمعه 7 اردیبهشت 1397 | 12:35 | نویسنده : مهرزاد | نظرات
تنهایی

صدای آکاردئونی است

که هیچ وقت نمی فهمم

از کجای خیابان می آید ...!


دل مثل جاروبرقیِ

وقتی پُر باشه دیگه نمیكشه...


کاش آدما هم مثل زنبور عسل

 بعد از هر نیش زدن میمردن!


تاریخ : دوشنبه 27 فروردین 1397 | 21:50 | نویسنده : مهرزاد | نظرات
‏امسال سر سال تحویل

 هیچ دعایی نمی‌کنم

 فقط می‌خوام زل بزنم به خدا.


نه آقای فرهاد،

 نه بوی عیدی می‌آید نه بوی کاغذ رنگی

 بوی خاک می‌آید

 فقط، بوی دلتنگی و بی قراری‌های

 رخوتناک می‌آید فقط

وقتی به خودم میگم دیگه امسال سال خوبیه،

اخوان ثالث درونم یه پوزخند میزنه میگه:

"می‌دهم خود را نویدِ سالِ بهتر، سالهاست...


پینوشت: چند روز دیگه اولین عید بی پدر بودن رو تجربه میکنم

حس بسیار بدیه .سال خوبی داشته باشین و خوش باشین



تاریخ : شنبه 26 اسفند 1396 | 19:11 | نویسنده : مهرزاد | نظرات
7ya9_photo_2018-02-28_08-31-02.jpg

تاریخ : چهارشنبه 9 اسفند 1396 | 19:59 | نویسنده : مهرزاد | نظرات
duaf_photo_2018-02-15_06-29-32.jpg

a1ac_photo_2018-02-15_06-30-29.jpg


تاریخ : پنجشنبه 26 بهمن 1396 | 18:13 | نویسنده : مهرزاد | نظرات
پدرم

روزها و شاید سالهاس كه خودم را گم كرده ام

هرچه گشتم لای خاطرات قدیم زیر دردهای گذشته

 وسط خوشبختی عزیز ترها اما نبود كه نبود....

از وقتی كه دیگر قید خودم را زدم دل آمدن

و نوشتن به اینجا را هم از دست دادم

تا ابد گمشده ایی در من میل به مردن دارد

پدر جان تو را به خدا به خوابم بیا این شب ها

عجیب دلم یك هوای آشنا میخواهد

سنگ صبور كودكی ....

من همان دردانه ی خانه هستم كه

 این روزها فقط دل خودش  برای خودش میسوزد

لطفا هركجای آسمان كه هستی

 حتی اگر آسمان
هفتم هستی شبی از این

شب های دلتنگی به دیدنم بیا

دستم را در دستان مهربانت بگیر...

نگاهم كن...

بگذار نگاهت كنم و آنوقت مرا بی هوا

به
آغوش بكش

دیگر فراموش كردم چه حسی دارد...

لعنتی ترین درد دنیا وقتی به سراغت می آید

كه حس میكنی كم كم چیزهای
مهم زندگیت را

 به
فراموشی میسپاری

مثل تصویر واقعی تو


پینوشت: بیست و یکم دی چند روز پیش

تولد من و پدرمرحومم بود

و اولین تولد پدر بود که بین ما نیست

تولدمون  رو سر مزارش بودم



تاریخ : پنجشنبه 28 دی 1396 | 19:27 | نویسنده : مهرزاد | نظرات
کاش

خوشبختی هم

مثل مرگ

حق همه آدم ها بود

yvef_photo_2017-12-10_08-44-21.jpg


تاریخ : پنجشنبه 30 آذر 1396 | 19:31 | نویسنده : مهرزاد | نظرات
تعداد کل صفحات : 5 :: 1 2 3 4 5
لطفا از دیگر صفحات نیز دیدن فرمایید
.: Weblog Themes By M a h S k i n:.
شبکه اجتماعی فارسی کلوب | Buy Mobile Traffic | سایت سوالات