بیت آخرهمیشه با خداحافظی مشکل داشتم رفیق. اون روزی که این وبلاگ رو افتتاح کردم، هدفم این بود نامههایی که برات مینویسم رو توش بذارم. از اون روز 5 سال میگذره، هرچند که عمر دوستی ما خیلی بیشتر از پنج ساله. شاید الان اگه یکی این نامه رو بخونه اعتراض کنه که باید بگم عمر دوستی ما خیلی بیشتر از پنج سال «بود». اما خب ما که هنوز دوستیم، مگه نه؟ اینجا از همه چی نوشتم، خیلی از نامههام رو هم اینجا نذاشتم و فقط خودت خوندیش. نامههایی که نشانهی دوستی عمیق من و تو بود. اون روز اول آشناییمون رو مگه میشه یادم بره؟ توی تموم این سالها برام یه رفیق خوب بودی، یه رفیق همراه، اما از همون روز اول میدونستم که هر سلامی یه خداحافظی داره. حالا این خداحافظی رو کی میگه؟ دست سرنوشت من و تو رو جدا میکنه یا خودمون به این دوستی پایان میدیم؟ من زودتر میرم یا تو؟ سوالاتی بود که از همون روز اول توی ذهنم بود. خیلی قبل بهت گفتم که وقتی به وبلاگها سر میزنم و میبینم وبلاگی که قبلا به شدت فعال بوده، الان دیگه نابود و سوت و کور شده دلم میگیره. هنوزم همینطوره، اما برای باز بودن یه وبلاگ باید دلیلی باشه. از روز اول گفتم اینجا «حکم صندوق پستی رو داره واسه نامه های من به رفیقم» و حالا که دیگه نیستی، حالا که من رو گذاشتی و رفتی فعال بودن این وبلاگ (که این اواخر هم فعالیتی نداشت) چه فایدهای داره؟ شاید یکی بپرسه الان که دیگه نیست چرا این نامه رو مینویسی؟ مینویسم چون میدونم میخونه. چون میدونم هنوزم دوستیم و میدونم که یه روزی من هم میام پیشت. زندگی ادامه داره رفیق. از ازل رسم این بوده که آدمها بیان و روی خاکستر خاطرات نسلهای قبلی برای خودشون خاطرهسازی کنن. سرنوشت خاطرات من و تو هم همینه. کسانی میان که تاریخ رو باز تکرار میکنن. میدونم. ایمان دارم بهش. حالا که چند ماه از رفتنت میگذره، تونستم دست به کیبورد بشم و این نامه رو تایپ کنم. نامهای که بر خلاف نامههای دیگه قرار نیست به کسی ارسال بشه و توی همین وبلاگ به پایان میرسه. میگن زمان دردها رو التیام میده اما من نمیدونم درد رفتن تو چقدر زمان برای التیام یافتن احتیاج داره. میدونم اینجا دیگه اونقدر سوت و کور شده که هیچکی احتمالا از اینجا رد نمیشه تا این مرثیه نصف و نیمهای که من برای مرگت نوشتم رو بخونه. شایدم اینجوری بهتره. همیشه خلوت رو به شلوغی ترجیح میدادی. خداحافظ رفیق. هرچند که شاعر میگه: «تو این نقطه از زندگی مرگ هم، نمیتونه از من بگیره تو رو...»
نوع مطلب :نامه ها
این تیم نمیخواهد قهرمان شود!
از وقتی که خاطرم هست، از وقتی که فوتبال رو دنبال کردم، طرفدار آرسنال بودم. مثل خیلی از طرفدارهای بارسا و رئال و بایرن نبوده و نیستم که به خاطر یه بازیکن ستاره یا به خاطر قهرمانیهای زیاد یه تیم طرفدارش بشم (البته نمیگم همه طرفدارهای این تیمها این طوریان! اما باید قبول کنیم یه عده شون هستن رفیق). آرسنال رو از همون موقع که توی اوج بود دوست داشتم و همه این سالها طرفدارش بودم. حتی توی اون ده سالی که حتی یک جام هم نگرفت. لیگ انگلیس رو واقعا دوست دارم. بهترین لیگ فوتبالی دنیاست. تنها لیگیه که نمیتونی اصلا نتیجه هیچ بازی رو حتی از وسط بازی به بعد پیشبینی کنی. اینجا همون لیگیه که لستر از دسته پایین میاد قهرمان میشه یا بورنموث که بیشتر بازی رو 3 بر صفر از لیورپول کلوپ عقب بوده، توی دقایق آخر 4 بر 3 میبره. اینجا احتمال برد هر تیمی بر هر تیمی وجود داره. همه تیمها به اندازه هم بزرگن، همشون طرفدار دارن و ورزشگاهها رو پر میکنن و همین جذابش میکنه. لیگ انگلیس هر هفته برات غافلگیری داره. مثل بوندسلیگا یا لالیگا تک، دو یا نهایتا سه قطبی نیست. اما آرسنال رو چرا دوست دارم؟ آرسنال بازی زیبا رو ارائه میده. فلسفه فوتبال رو به نمایش میذاره. مثل بایرن و رئال نمیاد میلیون میلیون خرج کنه که ستارهها رو بخره و تیمهای دیگه رو هم تضعیف کنه. هنر آرسنال توی کار کشیدن از بازیکنهای جوون و بی نام و نشونه. خیلی از بازیکنها اینجا ساخته شدند. بعید میدونم هیچ وقت از طرفداری این تیم دست بردارم. آرسنال این چند سال اخیر غیر از دو قهرمانی FA Cup هیچ عنوان دیگهای به دست نیاورده. توی چمپیونزلیگ چندین فصله که میخوره به بارسا و بایرن. حتی این فصل که بایرن توی گروهش دوم شد و آرسنال اول باز هم خوردن به هم! (باور کن رفیق من که میگم یه دستهای پشت پردهای تو کاره! مثل قضیه بلاتر و فسادهاش و اینکه گویهای قرعهکشی رو داغ میکرده و گروهها رو مدیریت میکرده. بعدا گندش در میاد) با این وجود همیشه قدرتمند ظاهر شده. اون فصل که بایرن با یوپ هانکس تونست سه گانه رو فتح کنه، آرسنال تنها تیمی بود که تونست توی آلیانز آرنا این تیم رو ببره. اونم 2 بر هیچ. این نشون دهنده جنگندگی آرسناله و این روحیه رو دوست دارم. این چند فصل اخیر چند عامل دست به دست هم داده که آرسنال نتیجه نگیره. مصدومیت دیگه به یک جزء جدانشدنی از آرسنال تبدیل شده. توی ده سال اخیر این تیم بیشترین میزان مصدومیت بین تیمهای لیگ جزیره رو داشته و اکثرا توی مواقع حساس فصل این مصدومیتها دست ونگر رو خالی کرده. چند فصل بود که آرسنال بازیکن خوب نمیخرید که البته به نظرم این فصل خریدهای خوبی داشته و نمیشه به ونگر آنچنان انتقادی وارد کرد. آرسنال اکثر فصلها تا اواخر فصل توی ردههای اول و دوم جدوله و آخر فصل چهارم میشه! یه جای کار میلنگه. به نظرم مهمترین دلیل نتیجه نگرفتن آرسنال نداشتن شخصیت و روحیه قهرمانیه. بازی دیشب آرسنال بورنموث خیلی جذاب بود. توی 20 دقیقه بازی سه بر صفر باخته رو سه سه کردن. واقعا دمشون گرم اما اون لحظههای آخر بود که حرص من رو در آورد. ژیرو که گل زد یه جور خوشحالی کرد که انگار الان گل قهرمانی تیم رو زده. ونگر یه جور خوشحالی کرد که انگار سه امتیاز با ارزش رو گرفته! اما نه. یک امتیاز جلوی بورنموث وقتی که با صدر جدول 8 تا 11 امتیاز فاصله داری، یعنی فاجعه. حتی اگه بازی ده صفر رو ده ده هم بکنی، باز هم یه امتیاز میگیری و از کورس عقب میمونی. آرسنال روحیه جنگندگی داره اما عطش قهرمانی نداره. آرسنال به روحیه سانچز نیاز داره که بعد تموم شدن بازی دستکشهاش رو با عصبانیت پرت کرد روی زمین و بدون حرف رفت به رختکن. سانچز درک کرده که یک امتیاز توی این بازه فصل از هر بازیای که باشه، یعنی دور شدن از قهرمانی. ونگر و ژیرو هم مطمئنا اینو میدونن، اما هیچکدومشون مثل سانچز دنبال قهرمانی نیستن. اگه سانچز و اوزیل تردید دارن که قراردادشون رو تمدید کنن، گرچه منو ناراحت میکنه، اما بهشون حق میدم. اونا قهرمانی میخوان و توی آرسنالِ امروز روحیه جنگندگی برای قهرمانی وجود نداره. سقف خواستههای آرسنال شده گرفتن سهمیه فصل بعد لیگ قهرمانان. مقصر کیه؟ نمیشه کسی رو صد در صد مقصر دونست اما توی این زمینهها بیشترین تاثیر رو مربی داره. ونگر روحیه قهرمانی رو به تیم تزریق نمیکنه و همین میشه که بیشتر از ده ساله قهرمان لیگ نشدیم. من از چلسی متنفرم اما چلسی کونته رو ببین رفیق! واقعا ستودنیه. چلسی حتی اگه این فصل قهرمان نشه (بعید میدونم البته) یک بازگشت فوقالعاده داشته و این رو مدیون کونته است. مربیای که ذاتا جنگجوست و صرفا گرفتن سهمیه لیگ قهرمانان راضیش نمیکنه. اگه ونگر بره کی جاش بیاد؟ واقعا هیچ ایدهای ندارم رفیق.
انتخاب مربی خوب خیلی مهمه وگرنه به بلای منچستر بعد از فرگوسن دچار میشیم. با این
حال به نظرم دیگه وقتشه اولویتهای باشگاه عوض بشه.
نوع مطلب :نامه ها
بعضی حرفا...
میدونم رفیق که خیلی وقته برات ننوشتم. میدونم که بیشتر مکالماتمون به صورت گفتوگو در اومده و دیگه مثل قبل روی کاغذ نمیارمشون اما میخوام بدونی که از این موضوع راضی نیستم. میدونستم آخرین نامهای که برات فرستادم مال خیلی وقت پیشه، اما الان که وبلاگ رو باز کردم و دیدم آخرین نامه مربوط به تبریک سال 95 عه، شوکه شدم. جدا شوکه شدم.
نوع مطلب :نامه ها
باید برای زندگی جنگید
هر سال اسفند که میشه همه جا بوی بهار میگیره. خیابونا شلوغ میشن و مردم میریزن توی مغازهها. درختا شکوفه میدن و حتی بارون هم بوی بهار میگیره. هر سال اسفند ادم هوایی میشه و نمیتونه کاری بکنه و البته همیشه اون اخر سال قراره به خاطر همه کارای نکرده و ناتموم مونده جونت بالا بیاد. من این حس و حال رو دوست دارم. بهار رو دوست دارم. زنده شدن دوباره طبیعت رو دوست دارم. همین که آدما به خودشون میفتن که کاراشون رو جمع و جور کنن، بدو بدو های آخر سال و حتی خورشید کم جون اخر اسفند رو دوست دارم.
نوع مطلب :نامه ها
حرکت پر سرعت تقویم از کجا شروع کنم ؟ اوووم.
نوع مطلب :نامه ها
جلوه رحمت خدا رفیق دور و برت رو نگاه کن، همه جاش نشانه های رحمت خدا رو میبینی. از بارون و برف و گل و بلبل بگیر تا همین سلامتی و عقل و هوشی که بهمون داده. اما اگه به من بگن بزرگترین رحمت خدا چیه؟ هیچکدوم از اینا رو انتخاب نمی کردم.
نوع مطلب :نامه ها
ولی دل به پاییز نسپرده ایم امروز سالگرد فوت قیصر بود و من حتی وقت نکردم براش چیزی بنویسم.
نوع مطلب :تک خطی ها
خش خش... خش خش ... صدای پای خزان است یک نفر
نوع مطلب :تک خطی ها
درباره وبلاگ:نامه های گذشته:طبقه بندی:آخرین نامه ها:دوستان وبلاگ نویس:وبسایت های دوست:نویسندگان:ابر برچسبها:آمار وبلاگ:Amin's bookshelf: read
اول که شروع به خواندن این کتاب کردم،در همان صفحات آغازین،حس کردم که کتاب چندان خوبی نیست.کتابی دیگر راجع به دنیای جادوگران که باز با همه جادوگرانی که میشناختیم تفاوت دارند و قوانین خاص و غیره و غیره.
خب اگر کتاب های اینچنینی زیاد خوانده ...
ایده قتل در قطاری که توی برف گیر کرده و با هیچ جا ارتباط نداره واقعا نو بود.
شخصیت ها و جزئیات بسیاری داشت داستان(که من داستان با شخصیت زیاد رو انقدرها دوست ندارم) و برای اولین بار از پایان بندی کریستی لذت نبردم.
قضیه اون چاقوی خونی توی ...
The Theme Being Used Is MihanBlog Created By ThemeBox
|