خانه ای که بوی ویرانه دارد
دیگر این خانه بوی ویرانه ایی دارد که درآن روحی بوی تعفن گرفته؛ دیگر روح به نظاره مرگش نشسته تا لحظه موعود فرا رسد؛ روح سرگشته ایی که سالهاست در پی گمشده ایی تمام نقاط دائره کائنات هستی را قدم به قدم جستجو کرد و نیافت آنچه را گم کرده بود و زمانی که فکر کرد گم شده اش را پیدا کرده خودش گم شد ؛گم شدنی در حد گم وگور شدن . دیگر ورود به این خانه خود یک معصیت است ؛ یک گناه کبیره؛یک گناه نابخشودنی؛.......... دیگر از این خانه هرگز صدایی بر نخواهد خواست؛دیگر در این خانه عطر و رایحه ایی خوشبوقابل استشمام نیست بجز بوی مردگی.اینجا برای همیشه گورستان باقی خواهد ماند؛گورستانی متروکه که فراموش و ترسناک شده ؛ آنقدر متروکه که کسی جرات تمی کند از کنار آن رد شود. دیگر خبری از عذاب جسم نیست؛ منبعد روح است که باید مکافات بیند ؛ روحی سیاه مستی که سالها باعث رنجهای کالبدش شده بود و امروز هم جسم از او بیزار. دیگر معلق ماندن در بین زمین وآسمان به پایان رسید و امروز روز جزاست . دیگر نئشه ی مرگ هم بی اثر شده و نمی توان از آن مثل قبل چون مخدری برای از یاد بردن از آن استفاده کرد. امروز روز سوختن است؛ روز تبدیل شدن به خاکستر و گویا روز حشر این روح آواره خیلی زودتر از روز آخرت و معاد بپا شده است
ادامه مطلب