هنوز درد همان درد است

در بی گذشت ایام مدتی دور از دنیای خودمانی بودم و باز بی اراده به خانه فقیرانه ام باز گشتم ؛خانه ایی که از جنس بلور است و کسانی که در آن رفت وآمد میکنند هم بلورین و خیلی تردد وشکنده ؛حتی خودم هم ؛ این کلبه درویشی را را سالهاست ماوای تنهایی هایم قراردادم!!!اما هنوز هیچ چیز فرق نکرده ؛دلتنگیها سرجای خودشون هستن و درد را هم بقول معرف از هرطرف بازخوانی همان درد است خاطرات همیشه ردی از خود در قلب انسانها بجای میگذارند که این رد پاها آموزه های زندگیست ؛بعضی شیرین و با حلاوت و بعضی دردناک و تلخ؛ تلخه تلخ. اما هرکس مدتی را در این دنیا خودمانی یا بقول دوستان؛ دنیای مجازی زندگی کند؛ چه بخواهد و چه نخواهد این دنیا جزیی از وجود او میشوندومخاطبین یا بهتربگویم دوستان خواسته و ناخواسته برایت یک خانواده واحد را به ارمغان می آورد. پس باز برگشتم تا به خانواده ام بپیوندم ؛خانواده ایی که هرکدام از اعضای آن جزیی از وجودم شده اند و در این مدت همیشه به کاخهای پرشکوهشان بارها سر زده ام و با خواندن نوشته هایشان آرامش یافتم . در این مدت چه روزها که دلم میخاست تا ابد تمام نشود و چه روزها که هر ثانیه اش یکسال زمان را با خود توام کرد؛چه افکاری که بهم آرامش میداد و چه فکرهایی که روحم را اندک اندک فرسود؛ چه وقتها که بی اختیار با یاد عزیزانی را خندیدم و چه وقتهایی که بی اراده اشک از چشمانم جاری شد. چه عزیزانی که در این مدت باعث گرمی قلبم شدند و چه دوستانی که شاید بنوعی قلبم را ........وقتی تصمیم به رفتن گرفتم چه چیزها که فکرش را هم نمی کردم و رخ داد و چه چیزهایی که فکرم مالامال از آن بود و نشد!!!! ایحال یکبار دیگر در پی رفتنی باز آمدم و در اولین قدم آرزو میکنم روزهای رودررو برای بشریت همه از جنس بلور خدا باشد از جنس بلوری که هیچگاه نه می شکند و نه شکسته میشود.

 

پاسبان حریم دل شده ام شب همه شب

تا در این پرده جز اندیشه او نگذارم

دیده بخت به افسانه او شد در خواب

کو نسیمی زعنایت که  کند بیدارش


آپلود عکس

غلام چشم آن ترکم که در خواب خوش مستی

نگارین گلشنش روی است و مشکین سایبان ابرو

تو کافر دل نمی بندی نقاب زولف و می ترسم

که محــــرابم بگرداند خم آن دلستان ابـــــــرو

اگر چه مرغ زیرک بود حـــــــافظ در هوا داری

به تیرغمزه صیدش کرد چشم آن کمان ابرو

آپلود عکس

بی‌گمان من هم که مهرت را به جانم داشتم
مثل مردم چشم در سود و زیانم داشتم

با شکستم دشمنان را شادمان کردم، ولی
کاش، نفعی هم برای دوستانم داشتم

مثل یک فواره حکم سرنگونی با من است
شرم‌ها از شوق‌های ناگهانم داشتم

مثل اشک روی نقاشی به هم آمیختم
رنگ‌هایی را که در رنگین کمانم داشتم

گرچه می‌دانستم آخر خود مرا خواهی فروخت
انتظار دیگری از باغبانم داشتم
فاضل نظری




ادامه مطلب
[ چهارشنبه 13 خرداد 1394 ] [ 12:37 ق.ظ ] [ ئــــامـــانج ]
شبکه اجتماعی فارسی کلوب | Buy Mobile Traffic | سایت سوالات