بروووووووووو
گفتی برو؛ من رفتم.حالا من تنهاتر شدم و تو تنهای تنها ماندی.پس منبعد نرم نرمک احوال من در تو سرایت کند.آنوقت خواهی فهمید که خیلی دیر است.تنها عذاب است و عذاب و دیگر هیچ .
با خیالت خلوت ما را
ولی من باز پنهانی
تو را هم آرزو کردم
{شهریار}
ادامه مطلب
صفائی بود دیشب
با خیالت خلوت ما را
ولی من باز پنهانی
تو را هم آرزو کردم
{شهریار}
گیرم منبعد زندگی رویکرد دیگری داشته باشد.....
اما هرگز به من مربوط نخواهد بود...
چون عشق را به رایگان نثارت کردم؛
وآخرسر ؛شدم دردسر!!!!!
گیرم منبعد همه خوشحال وشاد باشند؛
اما میدانم ذره ایی از آن مربوط به من نخواهد بود.
چون وقتی احساسم را بی بها بر زیر پاهایت انداختم؛
له کردنش برات آسان شد؛خیلی آسان ؛پس دیگر خوشحالی ......
جز تکرار واژه شنیدنی برای من نخواهد بود....
واما تو ؛ تو هم این راه رفته من را خواهی رفت
اما خیلی سخت چون دیگر کسی چون من
نخواهد بود که دوستت بدارد...
وافسوس و افسوس که اینگونه شد...
سرانجامم......
بی سرانجامی.....
ادامه مطلب
[ سه شنبه 16 تیر 1394 ] [ 07:50 ق.ظ ] [ ئــــامـــانج ]