بعد از ایامی چند.....
مدتها دوری و مهجوری باز یک حس مرا به سوی کلبه احزانم کشاند. انسان گاهاً در فاکتورهای شناخت و معرفت دچار اشتباه میشود و به اجبار باید تازیانه های این نا شناخته ها را بخورد. ایحال انسان وقتی خود را تنهای تنها می بیند فقط می تواند خود را مواخذه نماید. سالها نگهبانی از حریم دل ؛ انسان را به افسانه ایی تبدیل میکند که فقط خود می داند چه رنجهایی را متحمل شده و می شود. در تنهاییها انسان به حکم تفکر بیشتر پخته تر میشود و اگر ذهن یاری کند اینجوری یادم میاد آقا شاعر فرموده اند : سفربشتر بایدت تا پخته شود خامی. اما و باز هم اما ؛ در پی تمام سفرها باید به یک مبداء مبنا برگشت که در این مبداءابتدا باز همه چیز به نقطه صفر ختم می شود؛ فارغ از گذشت ایام و فانی شدن یک عمر ؛باز زایش فکری میشوی که باید از صفر ابتدا ؛ آغاز شوی. واین تداوم ایام و سفرها همه یک جورایی فراری از خود و شناختهای ناشناخته است.
ادامه مطلب
صد نامه فرستادم ؛ صد راه نشان دادی
یا راه نمی دانی ؛ یا نامه نمی خوانی
باشدخدا یاری کند ؛ مهیای راه غایت غایی شوم تا حضرت رحمان چه خواهد.
ادامه مطلب
[ چهارشنبه 12 خرداد 1395 ] [ 10:52 ق.ظ ] [ ئــــامـــانج ]