وداعی از جنس مرگ در آغوش زیبار مریوان
.........
داشتم ازخود ؛ بیخود می شدم مگر نباید در خواب و رویا هم دمی بیاسایم. گویند آدمی
هنگامی در پی ایام پخته تر می شود؛ به بلوغ فکری نائل میشود ولی گویا عشق کودکیست که برای همیشه کودک می ماند ودوست
ندارد بزرگ شدن را اصلاً تجربه کند؛ ضربان طپش های تند قلبم داشت اوج می
گرفت گویی باید در این میعاعدگاه جان به جانان تسلیم نمایم و همچنان مانند کودکان
داشتم لحظات پر از بیم وسکوت را سپری می کردم و گه گدار به وسعت زیبای زریبار نظر
میکردم ؛ زریباری که اوهم در معرض رویش گیاهان خود رو
دریایی و همچنین افزوده شدن لای و روسوبات روزمره دارد کم کم در معرض خطر جدی از
بین رفتن قرار می گیرد و گویا امروز هر دو داشتیم یک حال نئشه آور بین بودن
ونبودن را تجربه میکردیم.بغضم گرفته بود از این تطاول
ایام که به بی نظیر ترین دریاچه چشمه آب شیربن جهان هستی ؛ رفته بود و او هم برای
من موجهاهایش که از فرط بیماری قادر بجا کردن آنها به راحتی نبود هراز گاهی به
حرکت در می آورد تا با من همدردی کند؛ تاسف زریبار برای من و اشک من برای دردهای
زریبار؛ عجیب بود برای یک آن هردو آرزوهایمان را فراموش کردیم و در هم آمیخته شدیم
تا صدای سکوت دردودل های همدیگر رابشنویم. زریبار بهشت خدا در روی زمین اینگونه مهربانانه داشت با من همدردی می
کرد؛ من ناراحت و دل نگران برای سرنوشت او و او شیون کنان برای قلب شکسته من و تو بدون
التفاتی به این احوال؛ باز هم مرا به بازی گرفته بودی تا همچنان آخرین رمق هایم
را بگیری و چه توانا و مقتدر در این جان ستاندن . شاید به این قدرت خودت مینازی که میتوانی
اینچنین وجودی را تسخیر خود گردانی و بعد اورا خورد و نابود سازی . دیگر نامیدتر از
همیشه بجای تو رازهایم را با زریبار درآستانه نابودی قرار گرفته در میان نهادم و او هم
دلسوزانه مرا در آغوش خسته اش جای داد و سعیش را کرد که مرهمی بر آزارهایم باشد . با چشمان اشک آلود آخرین جملاتم را بجای تو بااو
گفتم و تنها چیزی ازآن همه خاطره در یاد دارم این بود که ای زریبار ؛ خدا حافظ!!!!!!!! شاید معنی این خدا حافظی را در آینده
خیلی نزدیک درک کنی؛ پس خداحافظ
چهره زریباردرروزمیعاد اینگونه پرازرزیزگرد و غبار آلود
زریبار در زمستان
غروب بسیار زیبای زریبار
زریبار در حال یخ زدن
زیباری که یخ زده و مردم بی مهبا روی این دریاچه پرصلابت به تفرج دور هم جمع شده اند!!!
مرغابیهایی که سالهاست مهمان این دریاچه آب شیرین زریبار هستند
واین نمونه ایی از اشکهای من بود که در سکوت ریخته شد و تو هرگز قادر به دیدن آن نبودی و تنها سعی کردی از اینی که بودم بیشتر و بیشتر مرا خورد کنی و بشکنی!!؟؟؟ فقط کاشک میدانستم چرا ؟؟؟
برچسب ها: بهشت کورده واری، عکسهای زیبای زریبار،
ادامه مطلب