موسیقی
موسیقی تراوش احساسات و اندیشه های آدمی ومبین حالات درونی وی می باشد. واژه موسیقی که در عربی قی تلفظ می شود ریشه یونانی دارد.بر اساس مدارک موجود واژه موسیقی و هم خانواده های آن در مفتاح العلوم خوارزمی و رساله موسیقی اخوان الصفا دیده می شود که هردو متعلق به سده چهارم هجری (دهم میلادی)است. خوارزمی در تعریف موسیقی می گوید: موسیقی به معنی پیوند آهنگ هاست . تعریف ساده موسیقی یا صداهای موسیقایی ،صداهای خوشایندی می شود که انسان از شنیدن آنها احساس لذت می کند.با بالا رفتن سطح فرهنگ و هنر معلوم شد صداهای خوشایند ، صداهایی هستند که از نظمی خاص پیروی می کنند،وبین آنها نسبت های معینی وجود دارد برای همین عدد در موسیقی دارای اهمیت بسیاری است. تا جائی که فیثاغورث معتقد است که عدداصل وجود در آفرینش است.
ابوعلی سینا می گوید: موسیقی علمی است ریاضی که در آن از چگونگی نغمه ها ، از نظرملایمت وتنافر وچگونگی زمان های بین نغمه ها بحث می شود تا معلوم شود که لحن را چگونه باید تالیف کرد.
ابونصر فارابی در احصاالعلوم موسیقی را علم شناسایی الحان می داند که شامل دو علم است: یکی علم موسیقی عملی و دیگری علم موسیقی نظری. امروزه نیز این تقسیم بندی در موسیقی وجود دارد . افلاطون در تعریف موسیقی می گوید : موسیقی یک ناموس اخلاقی است که روح و جهانیان و بال به تفکر،وجهش به تصور، وربایش به غم وشادی ،وحیات به همه می بخشد.
معماری موسیقی جامد است . همان موسیقی است كه در عالم غیر مادی جریان دارد و معماری ایرانی مصداق بارز و عینی در جهان مادی دستگاهها و نغمه های موسیقی ایرانی است . میتوان عنوان نمود که هر بنایی علی الخصوص بناهایی که جایگاه ویژه ای را در فرهنگ ما دارا می باشند هر کدام تداعی کننده موسیقی در دستچاه خاص خود می باشد.
از سردر بازار قیصریه كه وارد میدان می شوید اگر با موسیقی ایران آشنا باشید احساس مس كنید كه دستگاه شور را برای شما زمزمه میكند اول طاقنماهای موزون را میبینید و این در آمد شور است كه در چند پرده نزدیك به هم نواخته میشود آرام آرام پیش می روید تا به عالی قاپو می رسیم كه همان شهناز است بعد به زیر افكن و قرود می آید و میرسد به مسجد شاه كه همان گوشه اوج است و بعد مسجد شیخ لطف الله كه گوشه سلمك را تداعی میكند تا دوباره میرسد به سر در قیصریه .بی شك یكی ار عمده دلایل سحر انگیزی فضاهای ایرانی همین پیوند با موسیقی است.
گوته روزی گفته بود یک فیسلوف برجسته، از معماری به مثابة موسیقی منجمد سخن میگوید. ادعای او باعث شد بسیاری اظهار عدم رضایت کنند.همانگونه که در موسیقی، اجرای نت روان، سیال و متصل و یا اجرای مقطع و ناپیوسته نت ها داریم، در بافت موسیقی نیز معماران در صورت ساختمان و نصب بازشوها با فواصل گوناگون، گاهی همچون هنر گوتیک در جستجوی کاهش آرتیکولاسیون بواسطة تداوم بوده اند و گاهی نیز همچون اکسپرسیونیسم آلمان در آغاز قرن بیستم در جست و جوی پیوستگی و تداوم کامل
معماری و موسیقی هنرهایی هستند که در صورت «انتزاعی» و در مفهوم «مجرد» شناخته می شوند و برخورد روزمره با آنها نیز «مجزا» و «مجرد» می باشد. «انتزاعی» بودن خصیصه ای مشترک در بین هنرهاست؛ کلید و مثال روشن گفتگوی ما نیز در این مجموعه اشتراک و اسباب انتزاعی بودن این دو هنر است كه قطعاً راه را برای بررسی سایر هنرها می گشاید. موسیقی، هنری شنیداری می باشد و در مرحله آغازین «ارتباط با مخاطب»می تواند با ایجاد حالات صوتی، حس او را در لحظه بسازد و یا «ضمیر ناخودآگاه» را به تداعی معانی وادارد.حالات موسیقی پیرو قواعد مشخصی منبعث از ریاضیات و فیزیک که از نظم طبیعت پدید می آید، قواعد ریاضی شناخته شده ای همچون"اعداد طلایی"و «فرمول معروف فیبوناچی » و اصول کشف شده تناسبات هندسی در تحلیل هندسی طبیعت جانداران در موسیقی به وفور یافت می شود.
از خصایص آدمیان به قالب در آوردن و قالبی کردن عناصر موجود برای ثبت و ضبط و استفاده مجدد از آنهاست و همین امر باعث شده در موسیقی اصول شناخته شده با اصول «موضوعه» زمینه ثبت , ضبط و اجرای مجدد موسیقی ایجاد شود. عدم دیدن «نفحات» , لمس و تفکر بر روی آنها از عوامل مهم انتزاعی بودن این هنر است.
معماری نیز «انتزاعی» است؛ چه عناصر طبیعی در معماری آنگونه که باید باشند نیستند و تغییر شکل یافته اند. ثبت و نگهداری معماری برای بوجود آوردن آن نیز در بستر «هندسه» و به نوعی «هندسه در بعد دادن به عناصر ریاضی» صورت می گیرد.
هر چند در هر طبقه از ساختمان ما میتوانیم با نظارهگری بر پنجره ها و بازشوها و فضاهای خالی (سکوت) به ملودی آن گوش فرا دهیم، توأمان هم می توانیم با نگریستن به بدنة ضلع یک ساختمان، دو یا سه طبقه را به شکل یک هارمونی به یک چشم انداز دریافت کنیم. به زبان دیگر، همانگونه که دانش هارمونی ما را به خصیصه های آکوردها و توانایی پیوندشان با یکدیگر، با توجه به ارزش های ساختمانی، ملودیک و وزنی آنها آگاه میسازد، کاوشگر نیز میتواند هارمونی بافت موسیقی را برداشت کند.همه هنرها به طور عرضی با همدیگر ارتباط دارند، چراکه منشا همه آنها تجلی زیبایی است. این زیبایی در معماری و مجسمه سازی به شکل نسبت های طول و عرض و ارتفاع اتفاق می افتد. در یک چهره، تناسبات هستند که زیبایی می آفرینند. گاهی هم تناسبات رنگ ها باعث ایجاد زیبایی می شوند که در آنجا هم مجموعه فرکانس های نوری، تناسبات دلپذیری را به وجود می آورند. در موسیقی هم نسبت های صوتی به زیبایی منجر می شوند؛ نسبت هایی که به تناسب می رسند. تناسب گاهی در وجه دیداری است و گاهی در وجه شنیداری. در مورد بویایی و بساوایی هم چیزهایی ذکر می شود، بنابراین همه هنرها یک وجه دارند و آن وجهی است که با هندسه دل ما از قبل طراحی شده است
ما روی یک پاره خط به طول یک، تنها یک نقطه را پیدا میکنیم که موجزترین نسبت را به ما بدهد. در همه هنرها ایجاز، یکی از شروط است. در نقطه ای که ما پیدا می کنیم، نسبت کل پاره خط به بخش بزرگ، برابر است با نسبت بخش بزرگ به بخش کوچک و این نسبت، عدد فی را به ما می دهد که اصطلاحا به آن نسبت الهی گفته می شود، یعنی اینکه ما با این قاعده توحیدی مواجه هستیم که هرچیزی از یک یعنی وجه حقیقی عالم و وحدت حقیقی عالم نشات بگیرد، برای ما زیباست. بعد از عدد یک عددهای دو و سه هستند. تمام گام های موسیقی ازاین دو عدد حاصل می شوند. وقتی که وارد مبحث ریتم می شویم، با دوضربی یا سه ضربی مواجه هستیم. اصلا ریتمی ازاین قاعده خارج نیست. وقتی ریتم ترکیبی می شود، حاصل ضرب عددهای دو و سه است و موقعی که ریتم مختلط می شود، حاصل جمع این دو عدد است (البته با ترتیب های متنوع و مختلف). وقتی ما از یک که نقطه توحیدی عالم است به سمت کثرت حرکت می کنیم، ابتدا با دو و سه مواجه هستیم. در معماری هم با فرکانس های نوری که طول و عرض و ارتفاع را تعریف می کنند، سروکار داریم و موقعی که این سه به موجزترین شکل واقع شود، شما احساس زیبایی می کنید و این تناسبات در اکثر آثار بزرگ معماری وجود دارد. جالب اینکه این تناسبات در بدن انسان، آناتومی پرندگان و درختان و همه جای طبیعت به همان نسبت الهی وجود دارد.
ریتم تابعی از زمان بوده و در نمودهای گوناگون بصری، صوتی، همانند اسم معنی در دستور زبان است. مانند نور در داخل شعله و عطر در غنچه گل . ریتم پدیده پیچیده ای است که در تمام اثار هنری جریان دارد.در واقع نبض تنفس است، که حیات می بخشد، و به حرکت در می اورد. قلب ناپیدای است که از درون میطپد برای وی و تنها برای وی است، که در یک سلسله پدیده ها نظم بر قرار میگردد تا بتواند به طور موزون معرفی شود .
در موسیقی ، آهنگ سازان بر حسب قوائد معین صداها را با هم ترکیب کرده و آثار را به وجود می آورند . در تمام قطعات ، پس از دادن نت صدای موسیقی ، ریتم آن را مشخص می نمایند . اهمیت ریتم در موسیقی به حدی است که اگر در آهنگ آشنایی ، تمام نت های آن را در فواصل زمانی یکسان بنوازند ، یا به عبارت دیگر ، ریتم را از آهنگ جدا نمایند ، شناسایی آهنگ بسیار مشکل خواهد بود . حال اگر ریتم همان آهنگ را بدون ور نظر گرفتن نت هایش بنوازند ، شاید بتوان آهنگ را شناسایی کرد . یعنی یک آهنگ را بیشتر می توان از ریتم آن شناخت تا از نت هایش . موسیقی دانان بر آنند که ریتم عنصر لاینفک موسیقی بوده ، و به آن نظم و معنی می بخشد ، و جزء مهمی از آهنگ را تشکیل داده و بر احساس و درک موسیقی ما اثر می گذارد
ساده ترین نوع آن تکرار منظم عناصر معماری در امتداد یک خط مستقیم است . سکون و توقف با مفهوم مکث در معماری جنبه ای کاربردی دارد. پاگرد پله ها ، میادین و گره های شهری از نمودهای کاربردی آن است. گاهی با ایجاد یک عامل یا عنصر در فضای معماری و جلب توجه بیننده ، عامل مکث و سکون را می توان به خوبی پدید آورد.
احاطه آدمی بر معماری با شناخت (هندسه) و قواعد آن و «تعریف اشکال و کنار هم گذاشتن آنها» در روی کاغذ با نام «نقشه و طرح معماری» به نوعی تعریف شده است و کنکاش آدمی در طبیعت نیز مصالح مورد نیاز را در ایجاد یک اثر معماری خوب به او می دهد. حالات موسیقی پیرو قواعد مشخصی منبعث از ریاضیات و فیزیک است .معماری هندسه مکان است و موسیقی ریاضی زمان و می تواند بدینگونه نیز باشد که معماری ریاضی مکان است و موسیقی هندسه زمان!موسیقی ایستا نیست ولی معماری ایستا است. در مورد نقاشی, ایستایی در بطن كار معرفی می شود. برخورد دو علم مشترک البنیه (هندسه و ریاضی) که هر دو هنرهای ذهنی منبعث و مشتق از طبیعت هستند در موسیقی و معماری به نحوی سازگاری ایجاد نموده است که «حس مشترک بودن معماری و موسیقی» را تقویت می کند و راه را برای ارزیابی این دو هنر مهیا می سازد.