مرتبط با :
بلاش چهارم
پادشاه اشکانی قصد شکار داشت به نزدیکان خویش گفت برای شکار آماده شوند چند
تن از فرماندهان سراسیمه نزدیکش شدند و از پادشاه ایران خواستند که از
کاخ خارج نگردد بلاش پرسید مگر چه شده است فرماندهان گفتند در نزدیکی جنگل ،
مزارع گندم روستاییان دچار آتش سوزی شده و بیم آن می رود که آتش به جنگل
سرایت کند . بلاش گفت شما چه کردید؟ فرماندهان سر به زیر آورده و
گفتند با آتش نتوان جنگیدن ! بلاش دستور داد همه فرماندهان و سربازان به
کمک روستائیان بروند خود او نیز همراه آنها شد . ارد بزرگ اندیشمند
نامدار ایرانی می گوید : فریادرس پاکزاد است ، او گوشش پیش از دیگران تیز شده و
آماده کمک رسانی ست . پس از دو روز آتش فرو نشست جنگل بزرگی از آتش در
امان ماند . بلاش پادشاه ایران ، آخرین سرباز ایرانی بود که از میان
خاکسترها به سوی کاخ فرمانروایی باز می گشت . مردم روستا هنوز چشمشان را از
پادشاه ایران بر نداشته بودند که کیسه های گندم توسط سربازان در میان آنها
پخش می شد .
برچسب ها :
داستان كوتاه-برچسب ها :
فریادرس-برچسب ها :
یاسمین آتشی-
|