مرتبط با :
كوروش بزرگ
1. «كورش» (در بابلی: ‹كو- رَ – آش›)، شاه
جهان، شاه بزرگ، شاه توانمند، شاه «بـابِـل» ‹با- بی- لیم›، شاه «سـومـر» ‹شو- مـِ-
ری› و «اَكَّـد» ‹اَك- كـَ- دی- ای›، …
2. ... همه جهان
از اینجا
تا پایان سطر نوزدهم، نه از زبان كورش، بلكه به روایت ناظری ناشناخته كه میتواند
نظر اهالی و بزرگان بابل باشد، بازگو میشود.
3. ... مرد ناشایستی به
فرمانروایی كشورش رسیده بود.
4. او آیینهای كهن را از میان
برد و چیزهای ساختگی بجای آن گذاشت.
5. معبدی بَدلی از نیایشگاه
«اِسَـگیلَـه» ‹اِ- سَگ- ایلَـه› برای شهر «اور» ‹او- ریم› و دیگر شهرها
ساخت.
«اِسَـگیـلَـه/
اِزاگیلا» نام نیایشگاه بزرگ «مردوك» یا خدای بزرگ است. این نام شباهت فراوانی با
نام نیایشگاه ایرانی «اِزَگین» در «اَرَتَـه» دارد كه در حماسه سومری «اِنمِـركار و
فرمانروای اَرَته» بازگو شده است. آقای جهانشاه درخشانی در آریاییان، مردم كاشی و
دیگر ایرانیان (تهران، 1382، ص 507)، «اِزَگین» را به معنای «سنگ لاجورد» میداند.
از سوی دیگر «كاسیان» نیز رنگ آبی را رنگ خداوند بشمار میآوردند و «كاشّـو/
كاسّـو»، نام خدای بزرگ آنان به معنای «رنگ آبی» است. امروزه همچنان واژه «كاس»
برای رنگ آبی در گویشهای محلی بكار میرود. برای نمونه در گیلان، مردان با چشم آبی
را «كـاس آقا» خطاب میكنند. همچنین برای آگاهی از پیوند اَرَتَـه با نواحی باستانی
حاشیه هلیلرود در جنوب جیرفت بنگرید به: مجیدزاده، یوسف، جیرفت كهنترین تمدن شرق،
تهران، 1382.
6. او كار ناشایست قربانی كردن
را رواج داد كه پیش از آن نبود ... هر روز كارهایی ناپسند میكرد، خشونت و
بدكرداری.
7. او كارهای ... روزمره را
دشوار ساخت. او با مقررات نامناسب در زنـدگی مـردم دخالت میكرد. اندوه و غم را در
شهرها پراكند. او از پرستش «مَــردوك» ‹اَمَـر- اوتو› خدای بزرگ روی
برگرداند.
گمان
میرود نام «مردوك» با واژه آریایی و اوستایی «اَمِـرِتات» به معنای «جاودانگی/
بیمرگی» در پیوند باشد. اما ویژگیهای دیگر مردوك شباهتهایی با «اهورامزدا» دارد
و همچون او در سیاره «مشتری» متجلی میشده است. همانگونه كه مردوك را با نام
«اَمَـر- اوتو» میشناختهاند؛ از او با نام آریایی و كاسی «شوگورو» نیز یاد
میكردهاند كه به معنای «بزرگترین سرور» بوده و با معنای اهورامزدا (سرور دانا/
سرور خردمند) در پیوند است.
8. او مردم را به سختی معاش دچار
كرد. هر روز به شیوهای ساكنان شهر را آزار میداد. او با كارهای خشنِ خود مردم را
نابود میكرد ... همه مردم را.
9. از ناله و دادخواهی مردم،
«اِنـلیل/ ایـلّیل» خدای بزرگ (= مردوك) ناراحت شد ... دیگر ایزدان آن سرزمین را
ترك كرده بودند. (منظور آبادانی و فراوانی و آرامش)
10. مردم از خدای بزرگ
میخواستند تا به وضع همه باشندگان روی زمین كه زندگی و كاشانهاشان رو به ویرانی
میرفت، توجه كند. مردوك خدای بزرگ اراده كرد تا ایزدان به «بابِـل»
بازگردند.
11. ساكنان سرزمین «سـومِـر» و
«اَكَّـد» مانند مردگان شده بودند. مردوك بسوی آنان متوجه شد و بر آنان رحمت
آورد.
12. مردوك به دنبال فرمانروایی
دادگر در سراسر همه كشورها به جستجو پرداخت. به جستجوی شاهی خوب كه او را یاری دهد.
آنگاه او نام «كورش» پادشاه «اَنْـشان» ‹اَن- شـَ- اَن› را برخواند. از او بنام
پادشاه جهان یاد كرد.
13. او تمام سرزمین «گوتی» ‹كو-
تی- ای› را به فرمانبرداری كورش در آورد. همچنین همه مردمان «ماد» ‹اوم- مـانمَـن-
دَه› را. كـورش با هر « سیاه سر» (همه انـسانها) دادگرانه رفتار
كرد.
در تداول،
نامِ بابلی «اومانمنده» را با «ماد» برابر میدانند. اما به نظر میآید كه این نام
بر همه یا یكی از اقوام آریایی كه در هزاره دوم پیش از میلاد به میاندورود مهاجرت
كرده بودهاند؛ اطلاق میشده است.
14. كورش با راستی و عدالت كشور
را اداره میكرد. مردوك، خدای بزرگ، با شادی از كردار نیك و اندیشه نیكِ این
پشتیبان مردم خرسند بود.
15. او كورش را برانگیخت تا راه
بابل را در پیش گیرد؛ در حالی كه خودش همچون یاوری راستین دوشادوش او گام
برمیداشت.
ممكن است
منظور دیده شدن سیاره مشتری بوده باشد. در باورهای ایرانی، سیاره مشتری نماد آسمانی
اهورامزدا/ مردوك بوده است. نك به: بارتل ل. واندروردن، پیدایش دانش نجوم، ترجمه
همایون صنعتیزاده، 1372. او حتی منظور از «سپاه پر شمار او» را نیز ستارگان آسمان
میداند.
16. لشكر پر شمار او كه همچون آب
رودخانه شمارش ناپذیر بود، آراسته به انواع جنگافزارها در كنار او ره
میسپردند.
17. مردوك مقدر كرد تا كورش بدون
جنگ و خونریزی به شهر بابل وارد شود. او بابل را از هر بلایی ایمن داشت. او
«نَـبـونـید» ‹نـَ- بو- نـَ- اید› شاه را به دست كورش سپرد.
18. مردم بابل، سراسر سرزمین
سومر و اَكَّـد و همه فرمانروایان محلی فرمان كورش را پذیرفتند. از پادشاهی او
شادمان شدند و با چهرههای درخشان او را بوسیدند.
19. مردم سروری را شادباش گفتند
كه به یاری او از چنگال مرگ و غم رهایی یافتند و به زندگی بازگشتند. همه ایزدان او
را ستودند و نامش را گرامی داشتند.
20. منم «كـورش»، شاه جهان، شاه
بزرگ، شاه توانمند، شاه بابِـل، شاه سومر و اَكَّـد، شاه چهار گوشه
جهان.
از اینجا
روایت به صیغه اول شخص و از زبان كورش بازگو میشود. استرابو نقل میكند كه «كورش»
نامی است كه او پس از پادشاهی و با الهام از رود «كُـر» در جنوب پاسارگاد بر خود
نهاد. پیش از این، نام او «اَگـرَداتوس Agradatus»
(اَگـرَداد/ اَگـراداد) بوده است. نك به: جغرافیای استرابو، ترجمه هـ. صنعتیزاده،
1382، ص. 319.
21. پسر «كمبوجیه» ‹كـَ- اَم-
بو- زی- یه›، شاه بزرگ، شاه «اَنْـشان»، نـوه «كـورش» (كـورش یكم)، شاه بزرگ، شاه
اَنشان، نبیره «چیشپیش» ‹شی- ایش- بی- ایش›، شاه بزرگ، شاه اَنشان.
22. از دودمـانی كـه همیشه
شـاه بـودهاند و فـرمانـرواییاش را «بِل/ بعل» ‹بـِ- لو› (خداوند/ = مردوك) و
«نَـبـو» ‹نـَ- بو› گرامی میدارند و با خرسندی قلبی پادشاهی او را خواهانند. آنگاه
كه بدون جنگ و پیكار وارد بابل شدم؛
«نَـبـو»
ایزد نویسندگی و دبیـری بـوده، و نیایشگاه او به نـام «اِزیـدَه» خوانده میشده
است. ورود كورش «بدون جنگ و پیكار» به بابل، نه تنها در گزارش او، بلكه در متون
بابلی همچون «سالنامه نبونید» و نیز در «تواریخ هرودوت» (كتاب یكم) تأیید شده است.
برای آگاهی از سالنامه نبونید نگاه كنید به:
Hinnz,
W., Darios und die
Perser, I, 1976, p. 106.
23. همه مـردم گامهای مرا با
شادمانی پذیرفتند. در بارگاه پادشاهان بـابـل بر تخت شهریاری نشستم. مَردوك دلهای
پاك مردم بابل را متوجه منكرد، زیرا من او را ارجمند و گرامی
داشتم.
پذیرش كورش
توسط مردم، در «كورشنامه/ سیروپدی» (Curou
Paideia) نوشته گزنفون نیز
تأیید شده است. گزنفون اظهار میدارد كه مردمان همه كشورها با رضایت خودشان پادشاهی
و اقتدار كورش را پذیرفته بودند (سیروپدی، كتاب یكم).
24. ارتش بزرگ من به صلح و آرامی
وارد بابل شد. نگذاشتم رنج و آزاری به مردم این شهر و این سرزمین وارد
آید.
25. وضع داخلی بابل و جایگاههای
مقدسش قلب مرا تكان داد ... من برای صلح كوشیدم. نَـبونید، مردم درمانده بابل را به
بردگی كشیده بود، كاری كه در خور شأن آنان نبود.
26. من بردهداری را برانداختم.
به بدبختیهای آنان پایان بخشیدم. فرمان دادم كه همه مردم در پرستش خدای خود آزاد
باشند و آنان را نیازارند. فرمان دادم كه هیچكس اهالی شهر را از هستی ساقط نكند.
مردوك از كردار نیك من خشنود شد.
27. او بر من، كورش، كه ستایشگر
او هستم، بر پسر من «كمبوجیه» و همچنین بر همه سپاهیان من،
28. بركت و مهربانیاش را ارزانی
داشت. ما همگی شادمانه و در صلح و آشتی مقام بلندش را ستودیم. به فرمان مَردوك همه
شاهانی كه بر اورنگ پادشاهی نشستهاند؛
29. و همه پادشاهان سرزمینهای
جهان، از «دریای بالا» تا «دریای پایین» (دریای مدیترانه تا خلیج فارس)، همه مردم
سرزمینهای دوردست، همه پادشاهان «آموری» ‹اَ- مور- ری- ای›، همه
چادرنشینان،
30. مـرا خـراج گذاردند و در
بـابـل بر من بـوسـه زدنـد. از ... تا «آشـــور» ‹اَش- شور› و «شوش» ‹شو- شَن›.
31. من شهرهای «آگادِه» ‹اَ-
گـَ- دِه›، «اِشنونا» ‹اِش- نو- نَك›، «زَمبان» ‹زَ- اَم- بـَ- اَن›، «مِتورنو»
‹مـِ- تور- نو›، «دیر» ‹دِ- ایر›، سرزمین «گوتیان» و شهرهای كهن آنسوی «دجله» ‹ای-
دیك- لَت› كه ویران شده بود را از نو ساختم.
32. فرمان دادم تمام
نیایشگاههایی كه بسته شده بود را بگشایند. همه خدایان این نیایشگاهها را به جاهای
خود بازگرداندم. همه مردمانی كه پراكنده و آواره شده بودند را به جایگاههای خود
برگرداندم. خانههای ویران آنان را آباد كردم. همه مردم را به همبستگی فرا
خواندم.
با اینكه
هیچ دلیل قاطعی در زرتشتی بودنِ كورش بزرگ در دست نیست؛ اما او همچون زرتشت به این
باور كهن ایرانی پایبند بوده است كه هر كس در پرستش خدای خود و انتخاب دین خود آزاد
است. افسوس كه موبدان زرتشتی عصر ساسانی با سختگیری و خشونتهای بیشمار و اعمال
سلیقههای شخصی در تحریف آیین زرتشت، به این دستاورد با ارزش فرهنگ ایرانی آسیب
زدند.
33. همچنین پیكره خدایان سومر و
اَكَّـد را كه نَـبونید بدون واهمه از خدای بزرگ به بابل آورده بود؛ به خشنودی
مَردوك به شادی و خرمی،
34. به نیایشگاههای خودشان
بازگرداندم، بشود كه دلها شاد گردد. بشود، خدایانی كه آنان را به جایگاههای مقدس
نخستینشان بازگرداندم،
گشایش و
بازسازی نیایشگاهها به فرمان كورش، دستكم در یك متن دیگر شناخته شده است. بر این
لوح چهار سطری كه از «اَرَخ» در میاندورود كشف شده، آمده است: “منم كورش، پسر
كمبوجیه، شاه توانمند، آنكه «اِسَـگیلَـه» و «اِزیـدَه» را باز ساخت.” برای آگاهی
بیشتر نگاه كنید به صفحه 156 مقاله W. Eilers در
كتابشناسی.
35. هر روز در پیشگاه خدای بزرگ
برایم خواستار زندگانی بلند باشند. بشود كه سخنان پر بركت و نیكخواهانه برایم
بیابند. بشود كه آنان به خدای من مَردوك بگویند: ‘‘به كورش شاه، پادشاهی كه ترا
گرامی میدارد و پسرش كمبوجیه جایگاهی در سرای سپند ارزانی دار.’’
در باورهای
ایرانی، «سرای سپند» یا «اَنَـغْـرَه رَئُـچَـنْـگْـه» (اَنَـغران/ اَنارام) به
معنای «روشنایی بیپایان و جایگاه خدای بزرگ یا اهورامزدا و بهشت برین
است.
36. بیگمان در روزهای سازندگی،
همگی مردم بابل، پادشاه را گرامی داشتند و من برای همه مردم جامعهای آرام فراهم
ساختم. (صلح و آرامش را به تمامی مردم اعطا كردم). . . . .
37. … غاز، دو اردك، ده كبوتر.
برای غازها، اردكها و كبوتران…
از سطر 37
تا 45 بخش نویافتهای است كه به آن اشاره شد (رجوع شود به نوشتاری با عنوان چگونه منشور كوروش به شهرت جهانی رسید، در همین تارنما). این نُه سطر دنباله
بلافصل سطرهای پیشین نیست.
38. ... باروی بزرگ شهر بابل
بنام «ایمگور- اِنـلیل» ‹ایم- گور- اِن- لیل› را استوار گردانیدم ...
39. ... دیوار آجری خندق شهر
را،
40. ... كه هیچیك از شاهان پیشین
با بردگانِ به بیگاری گرفته شده به پایان نرسانیده بودند؛
41. ... به انجام
رسانیدم.
42. دروازههایی بزرگ برای آنها
گذاشتم با درهایی از چوب «سِدر» و روكشی از مفرغ ...
43. ...كتیبهای از پـادشاهی پیش
از من بنام «آشور بانیپال» ‹آش- شور- با- نی- اَپ- لی›
44. ...
45. ... برای
همیشه!
برچسب ها :
منشور كوروش-برچسب ها :
حقوق بشر-برچسب ها :
بابل-برچسب ها :
كتیبه-
|