ایج دریك نگاه
ایج را بهتر بشناسیم 
قالب وبلاگ
نویسندگان
نظر سنجی
نظر شما در مورد وبلاگ چیست؟







سلام
دوستان من خوب هستید از اینکه به
من سرزده اید ممنونم،اما آیا واقعاًهمین
صفحه اول ارزش دیدن داره؟شما تا حالا فکر کردین
شاید مطالب جالبتری در صفحات دیگه
باشه که شما از دیدنش محروم بشین؟
که واقعیت هم همینطور است
پس حتماًببینید.
باتشکر
سبز باشید

گنبد بندره ایج


شما عزیزان میتوانید عکسها و مطالبتان را برای ما بفرستید


تا با نام خودتان در وب به نمایش گذاشته شود...




خوشا ایج



خوشا بر ایج و بر باغ براقش

خوشا بر بدره و آب زلالش


خوشا بر مُلک شاهان شبانکار

خوشا بر قلعه ی دارالامانش


به باغان انار دانه سرخش

خوشا بر مردم صاحب کمالش


خوشا بر کوه بش بر کوه خم باد

خوشا بر دهنه و باغ مرادش


شعر:از فرزاد سمیع پور


 تصاویر زیباسازی وبلاگ،قالب وبلاگ،خدمات وبلاگ نویسان،آپلودعكس، كد موسیقی، روزگذر دات كام http://roozgozar.com




طبقه بندی: گوناگون، ایج،
برچسب ها: ایج،
[ سه شنبه 26 اردیبهشت 1391 ] [ 04:03 ب.ظ ] [ علی میرزایی ]



طبقه بندی: ایج، دانستنیها،
[ سه شنبه 13 خرداد 1393 ] [ 11:53 ب.ظ ] [ علی میرزایی ]

تقدیم به همه مادرای عزیز



[ سه شنبه 13 خرداد 1393 ] [ 11:22 ب.ظ ] [ علی میرزایی ]

                                             عارفان با عشق عارف می‌شوند


     بهترین مردم معلم می‌شوند


       عشق با عرفان مکمل می‌شود


       هر که عاشق شد معلم می‌شود







طبقه بندی: روزمعلم، شعر،
برچسب ها: روز معلم، شعر، رهی معیری،
[ جمعه 12 اردیبهشت 1393 ] [ 12:12 ب.ظ ] [ علی میرزایی ]
     سال نومی شود.زمین نفسی دوباره می کشد.برگ ها به رنگ در می آیند و گل ها لبخند                                                         می  زند
             و پرنده های خسته بر می گردند و دراین رویش سبز دوباره...من...تو...ما...
     کجا ایستاده اییم.سهم ما چیست؟..نقش ما چیست؟...پیوند ما در دوباره شدن با کیست؟...
                 زمین سلامت می کنیم و ابرها درودتان باد وچون همیشه امیدوار
                                         
                                           سال نومبارک...

 


[ پنجشنبه 29 اسفند 1392 ] [ 06:25 ب.ظ ] [ علی میرزایی ]
تولد حضرت عیسی مسیح(ع)مبارک باد


«إِذْ قَالَتِ الْمَلآئِكَةُ یَا مَرْیَمُ إِنَّ اللّهَ یُبَشِّرُكِ بِكَلِمَةٍ مِّنْهُ اسْمُهُ الْمَسِیحُ عِیسَى ابْنُ مَرْیَمَ وَجِیهًا فِی الدُّنْیَا وَالآخِرَةِ وَمِنَ الْمُقَرَّبِین» 

«ای مریم! خدا تو را به کلمه ­ای از جانب خودش بشارت می­ دهد که نامش مسیح، عیسی بن مریم است؛ در حالی که در دنیا و آخرت آبرومند و از مقربان الهی است.» سوره آل عمران آیه 45

 

میلاد پیامبر نور و رحمت حضرت عیسی مسیح (ع) را به دوستداران آن حضرت تبریک می­گویم و امیدوارم در سال جدید، تمامی پیروان پیامبر اولوالعزم، حضرت مسیح (ع)، در نهایت سعادت و خوش­وقتی باشند و ما پیروان ادیان الهی، انبیاء و مرسلین بتوانیم بیش از پیش در راستای هم­بستگی انسانی، تقویت صلح، کاهش آلام بشری، گسترش معنویت و اخلاق و جلوگیری از ظلم و ستم به انسان­ها مشارکت داشته باشیم.

                          به امید سالی خوش برای مسیحیان جهان


[ چهارشنبه 4 دی 1392 ] [ 11:50 ق.ظ ] [ علی میرزایی ]

زائری بارانی ام آقا،به دادم میرسی؟
بی پناهم،خسته ام،تنها،به دادم میرسی؟
گرچه آهو نیستم اما پر از دلتنگیم
ضامن چشمان آهوها،به دادم میرسی؟
من دخیل التماسم را به چشمت بسته ام
 هشتمین دردانه زهرا،به دادم میرسی؟


کسى قدم به حرم ، بى مدد نخواهدزد
 بدون واسطه،دم ازخدا نخواهدزد
مقیم کوى رضا شو ، که آن امام رئوف
 به سینه ی احدى دست رد نخواهدزد
 بهترین شادباشها تقدیم به شمابه مناسبت میلاد امام رضا(ع)...

[ سه شنبه 26 شهریور 1392 ] [ 12:50 ب.ظ ] [ علی میرزایی ]

مؤمنان پیشا پیش عیدتان مبارک

خدایا ماهت رو به اتمام است و گناهانم رو به ازدیاد؛

در این ساعاتِ پایانِ میهمانی؛

میهمانِ جا مانده‌ات را با غفران و بخششت بنواز ...



بهار ایج





طبقه بندی: مناسبتها،
برچسب ها: عیدفطر، عید، رمضان، روزه،
[ پنجشنبه 17 مرداد 1392 ] [ 12:10 ق.ظ ] [ علی میرزایی ]

دلتنگی های آدمی را 

 باد ترانه ای می خواند

رویاهایش را آسمان پر ستاره

 نادیده می گیرد

و هر دانه ی برفی .... به اشکی ناریخته می ماند

سکوت .... سرشار از سخنان ناگفته است

از حرکات ناکرده

اعتراف به عشق های نهان

و شگفتی های بر زبان نیامده

در این سکوت حقیقت ما نهفته است

حقیقت تو و من

                                          ***************************


برای تو و خویش  ..... چشمانی آرزو می کنم

که چراغ ها و نشانه ها را ..... در ظلماتمان ببیند

گوشی که صداها و شناسه ها را  ..... در بیهوشی مان بشنود

برای تو و خویش  ... روحی که این همه را در خود گیرد و بپذیرد

و زبانی که در صداقت خود .... ما را از خاموشی خویش بیرون کشد

و بگذارد از آن چیزها که در بندمان کشیده است

سخن بگوییم

                                 ******************************

 

گاه آنکه ما را به حقیقت می رساند

خود از آن عاریست

زیرا تنها حقیقت است  ... که رهایی می بخشد

                                *******************************


از بخت یاری ماست شاید .... که آنچه که می خواهیم

یا به دست نمی آید

یا از دست می گریزد

                               *******************************

می خواهم آب شوم در گستره ی افق

آنجا که دریا به آخر می رسد

و آسمان آغاز می شود

می خواهم با هر آنچه مرا در بر گرفته یکی شوم

                              *******************************


حس می کنم و می دانم

دست می سایم و می ترسم

باور می کنم و امیدوارم

که هیچ چیز با آن به عناد بر نخیزد

                             ********************************

چند بار  امید بستی و دام برنهادی

تا دستی یاری دهنده

کلمه ای مهر آمیز

نوازشی یا گوشی شنوا به چنگ آری؟

چند بار دامت را تهی یافتی؟

از پای منشین

آماده شو! که دیگر بار و دیگر بار دام باز گستری …

                             ********************************


پس از سفر های بسیار و

عبور از فراز و فرود امواج این دریای طوفان خیز

بر آنم که در کنار تو لنگر افکنم

بادبان برچینم

پارو وانهم

سکان رها کنم

به خلوت لنگرگاهت در آیم

و در کنارت پهلو بگیرم

آغوشت را بازیابم

استواری امن زمین را زیر پای خویش…

                                   ****************************


پنجه درافکنده ایم با دستهایمان

به جای رها شدن

سنگین سنگین بر دوش می کشیم

بار دیگران را

به جای همراهی کردنشان!

عشق ما نیازمند رهایی است نه تصاحب

در راه خویش ایثار باید نه انجام وظیفه…

                                      *****************************


هر مرگ اشارتی است

به حیاتی دیگر

این همه پیچ

این همه گذر

این همه چراغ

این همه علامت

و همچنان استواری به وفادار ماندن به راهم

خودم

هدفم

و به تو!

وفایی که مرا و تو را به سوی هدف را می نماید

                                       ******************************


جویای راه خویش باش  .... از این سان که منم

در تکاپوی انسان شدن

در میان راه دیدار می کنیم حقیقت را

آزادی را

خود را

در میان راه می بالد و به بار می نشیند

دوستی ای که توانمان می دهد

تا برای دیگران مأمنی باشیم و یاوری

این است راه ما

تو و من

                                  *****************************


در وجود هر کس رازی بزرگ نهان است

داستانی ، راهی ، بی راهه ای

طرح افکندن این راز

راز من و راز تو ، راز زندگی

پاداش بزرگ تلاشی پر حاصل است

                                  *******************************


بسیار وقت ها با یکدیگر از غم و شادیِ خویش  ... سخن ساز می کنیم

اما در همه چیز رازی نیست

گاه به سخن گفتن از زخم ها نیازی نیست

سکوتِ ملال ها از راز ما سخن تواند گفت

                                     ******************************


به تو نگاه می کنم و می دانم

تو تنها نیازمند یک نگاهی .....  تا به تو دل دهد

آسوده خاطرت کند

بگشایدت تا به درآیی

من پا پس می کشم

و درِ نیم گشوده به روی تو بسته می شود

                                  *******************************


پیش از آنکه به تنهایی خود پناه برم

از دیگران شکوه آواز می کنم

فریاد می کشم که ترکم گفتند!

چرا از خود نمی پرسم:

کسی را دارم

که احساسم را

اندیشه و رویایم را

زندگی ام را با او قسمت کنم؟

آغاز جدا سری شاید از دیگران نبود

                                   *****************************

بی اعتمادی دری است

خودستایی .... چفت و بست غرور است

و تهی دستی .... دیوار است و لولاست

زندانی را که در آن محبوس رآی خویشیم

دلتنگی مان را برای آزادی و دلخواه دیگران بودن

از رخنه هایش تنفس می کنیم

                                   *****************************

تو و من

توان آن را یافتیم تا بر گشاییم

تا خود را بگشاییم

بر آنچه دلخواه من است ... حمله نمی برم

خود را به تمامی بر آن می افکنم

اگر بر آنم تا دیگر بار و دیگر بار بر پای بتوانم خواست

راهی به جز اینم نیست!

                                  *******************************


ازکسی نمی پرسند

چه هنگام می تواند خدانگهدار بگوید

از عادات انسانیش نمی پرسند .... ازخویشتنش نمی پرسند

زمانی به ناگاه

باید با آن رودرروی درآید

تاب آرد

بپذیرد

وداع را

درد مرگ را

فروریختن را

تا دیگربار

بتواند که برخیزد

                                ********************************

گذشته می گذرد

حال ،طماع است

آینده هجوم می آورد

بهتراست بگویمت

برگذشته چیره شو

حال را داوری کن

و آینده را بیاغاز

                                   ********************************

وقتی که مرگ مارا برباید

- تو را و مرا-

نباید که درپایان راهمان

علامت سوالی برجای بماند

تنها نقطه ای ساده

همین وبس

چرا که ما

درحیات کوتاه خویش

فرصت های بی شماری داریم

که دریابیشان

سکوت سرشار از ناگفته هاست

 

سال ها پیش ؛ من این شعر زیبا و پرمعنا را گوش می دادم و بعد از آن ...

هر از چند گاهی ؛ نوارکاست آن را می گذاشتم لای ضبط صوت و کنار پنجره

چوبی خانه ... وقتی به ابرهای در حال گذر آسمان نگاه می کردم و یا نقاش شب

؛ همه جارا سیاه رنگ زده بود وجغد ؛ لای برگ های درخت حیاط خانه ...

 زل زده به من و دنیای من .... به آن گوش می دادم تا اینکه در نت پیدایش

  کردم .شعرزیبای "مارگوت بیکل" ؛ حس های آلمانی را نشانمان می دهد که از

 دوست خوبی که در وبلاگش گذاشته بود ؛ به امانت گرفتم .

زنده باد سکوت ... که سرشار از سخنان ناگفته است .

زنده باد دلتنگی های آدمی ...

 و بادهایی که ترانه می خوانند .




طبقه بندی: شعر، ادبی،
برچسب ها: شعر، مارگوت بیکل، آلمان،
[ پنجشنبه 17 مرداد 1392 ] [ 12:00 ق.ظ ] [ علی میرزایی ]
 تست هوشی که جایزه یک میلیون دلاری داشت(طنز)

شخصی در یک تست هوش دردانشگاه که جایزه یک میلیون دلاری براش تعیین شده شرکت کرده .سوالات این مسابقه به شرح زیر میباشد ...

1-جنگ 100 ساله چند سال طول کشید؟

الف-116 سال ب-99 سال ج-100 سال د- 150 سال
...
آن شخص از این سوال بدون دادن جواب عبور کرد .

2-کلاه پانامایی در کدام کشور ساخته میشود؟

الف-برزیل ب-شیلی ج-پاناما د-اکوادور
آن ازدانش اموزان دانشگاه برای جواب دادن کمک خواست .

3-مردم روسیه در کدام ماه انقلاب اکتبر را جشن میگیرند؟

الف-ژانویه ب-سپتامبر ج-اکتبر د-نوامبر
آن شخص از خدا کمک خواست .

4-کدام یک از این اسامی اسم کوچک شاه جورج پنجم بود؟

الف-ادر ب-البرت ج-جورج د-مانویل
آن شخص این سوال رو با پرتاب سکه جواب داد .

5-نام اصلی جزایر قناری واقع در اقیانوس ارام از چه منبعی گرفته شده است؟

الف-قناری ب-کانگرو ج-توله سگ د-موش صحرایی
آن شخص از خیر یک میلیون دلار گذشت .

جواب سوالات در ادامه مطلب

لطفاً ادامه مطلب

برچسب ها: طنز، دانستنیها، علمی،
[ یکشنبه 2 تیر 1392 ] [ 10:29 ب.ظ ] [ علی میرزایی ]






این همه لاف زن و مدعی اهل ظهور پس چرا یار نیامد که نثارش باشیم
سالها منتظر سیصد و اندی مردانیم آنقدر مرد نبودیم که یارش باشیم
اگر آمد خبر رفتن ما را بدهید به گمانم که بنا نیست یارش باشیم
ولادت حضرت اقا امام زمان بر تمام شیعیان مبارک





طبقه بندی: گوناگون، مناسبتها،
[ یکشنبه 2 تیر 1392 ] [ 05:48 ب.ظ ] [ علی میرزایی ]
به یارانی که عجولند


بگویی گر هزار ان بار دیگر
به جایم گر بگیری یار دیگر
ز دستم گر شوی آزرده خاطر
كشی هی پشت هم سیگار دیگر
فراری گر شوی از دست بنده
روی سوی فسا و لار دیگر
به كردستان روی یا شرق آن جا
شوی گر ساكن بیجار دیگر
اگر آن جا علی ماند و حوضش
بگردی گر ول و بیكار دیگر
وگر چه دوست دارم بنده آن جا
نباشم از كسی بیزار دیگر
ولی چون راه من باشد كمی دور
و باشد پست و ناهموار دیگر
نه بتوانم بیایم من به موقع
نه با اسب و نه با چاپار دیگر
بنابراین قبولم كن بدین نحو
نده لُنده نده هشدار دیگر
كه جز آن كه كنی خسته خودت را
نبینی غیر ناهنجار دیگر

----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------




زیر انداز:

بیایی هرچه دارم راز می گم
نمی ترسم به بوق و ساز می گم
شباهت های بسیاری كه دارد
رُم و پاریس با شیراز می گم
چم و خم های آواز دو بیتی
به همراه سه تار و جاز می گم
دقیقن هم زمان و هم مكان ِ
قرار بزمجه با غاز می گم
تمام فحش هایی را كه داده
قمر با خاله بی بی ناز می گم
همین كه در شد از لوله گلوله
مسیرش را به تیر انداز می گم
روابط های پنهانی كه دارد
كتسفس با قم و قفقاز می گم*
برایت قصه ی شاد و قشنگ ِ
قبوض آب و برق و گاز می گم
گل قالی دلش پر بود و می گفت
همین امشب به زیرانداز می گم
به یاران هنر، این غم سخن كه
«خدا رحمت كند شهناز» می گم**
معلم هستم و حرف خودم را
همیشه با دهان باز می گم
اگر این چیزهایی را كه گفتم
نفهمیدی دوباره باز می گم

* كتسفس نام منطقه ای در شیراز
** منظور مرحوم استاد جلیل شهناز است


----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------


شلوار روزنامه ای:

دختری دیدم كه شلواری به پایش كرده بود
دخترك شلوار را با زور جایش كرده بود
روی شلوارش نشان از مطلب نشریه داشت
اتفاقاتی كه از وضعیت جاریه داشت
قوزك پایش خبر از جنگ در سوریه بود
آن طرف تر هم تـَنِش در كشور روسیه بود*
توی این نشریه صحبت از جناح راست بود
صحبت از افزایش نرخ پنیر و ماست بود
صحبت از تحریم بود و بستن تنگ و گشاد
یا حمایت كردن از بشار فرزند اَساد!!
حرف از وضع گرانی بود و كلی شایعات
از جهنم ، از بهشت و صالحات و باقیات
من نگاهم را كشاندم اندكی بالاترك
خواندم از اخبار دیگر روی پای دخترك
ساق پایش یك خبر از چاوز ِ بیمار داشت**
روی زانو عكسی از اجلاس استكبار داشت
روی این شلوار دختر دامنی پوشیده بود
مطمئنن زیر دامن هم خبر خوابیده بود
سوی دختر رفتم و با شرم كردم یك سلام
گفتمش جانا بگو با من فقط در یك كلام
بنده مشتاقم ببینم منبع اخبار را
تا به گوش جان سپارم باقی اسرار را
گفت اگر خواهی ببینی باقی اخبار را
در نكاح خود در آور این بت عیار را

                                          * در قافیه بودن سوریه و روسیه بین زعمای قوم اختلاف است
                                                        ** درزمان سرایش شعر هوگو چاوز بیمار بوده

---------------------------------------------------------------------------------------------------------------------


                                                                                         چه می شد؟:   

     

                                                 چه می شد؟ گرگرانی خوارمی شد؟

                                                      گرفـتار ایـن دَ دِ غــدّا ر می شد            

                                                 چه می شد؟ گربـرنج ومرغ وماهی

                                                  رهــا از قــیـدِ اِســتـعــمـار می شد         

                                                 چه می شد؟ گر، به جایِ با ند بازی

                                                   صــدا قت اُلگویِ هـر کار می شد          

                                                 چه می شد؟ گر بهای مسكن مهر

                                                 به نرخ  سا لِ شصت وچا رمی شد

                                                چه می شد؟گرکه لبنان وفلسطین

                                                  سـراسـرخا لی از اغـیا رمی شد          

                                                چه می شد؟ بِنزو ویلاهایِ زیبا

                                                 نصـیبِ مردم  غـم خوارمی شد  

                                               چه می شد؟گر کبابِ گـوشتِ آهو

                                                 خوراک مـستـمنـدِ  زار می شـد   

                                               چه می شد؟ گر حقوق هـر معـلم

                                                  بـرابربا « وزیـرِ کا ر» می شــد      

                                              چه می شد؟ در ره پـیـمودن عِلم

                                               تـمــامِ چـا له هـا هـمـوارمی شد         

                                             چه می شد؟ گرکه درپا یانِ تحصیل

                                               جوان مـشغـول کار و بارمی شد    

                                            چه میشد؟ گرغُـبارِ حسرت ورنج

                                               بـَشررا پاک از رُخسارمی شـد         

                                          چه می شد؟ گردو چشمِ خستۀ ما  

                                            از این خـوابِ گران بیدارمی شد       

                                        چه می شد؟ رویِ مُزدورانِ بد نام   

                                          سـیه چون لاشه یِ مُـردارمی شد        

                                        چه می شد«بنده هم»ناگه به یك بار

                                           بِدو نِ زحـمتی پـولـدار می شد



 


[ جمعه 31 خرداد 1392 ] [ 10:47 ب.ظ ] [ علی میرزایی ]
‏‎
تصور كنین دخترا برن جبهه جنگ :

كتی : اون دشمن رو تیر بارون كن.
نه حیفه خوشكله دلم نمیاد بكشمش؛ نمیخوام

... سارا:اون پسره رو بمبارون كن .
نه شبیه رضا هس نمیتونم بکشمش

مهسا: تفنگ ها رو پر كن .
باشه؛یه لحظه وایسا موهامو ببندم

نیلو: خشاب ها رو بیار .
أه یه سوسك داره رو خشابا را میره :((

شبنم:اون بسره رو بكش.
وای نه نمیتونم خون ببینم

سوسن: هفتیرا رو پر كن.
ناخنام می شكنه خودت بکن !!! :| :|

ساناز: قمقمه رو بیار تشنمه .
نههههه من دهنی کسیو نیخورم :@ فقط اب معدنی با نی

آیدا: نیرو کمکی کجـاس پس س س س س
دارن تانک ها رو صورتی میکنن

سمانه: بچه ها فرماندشـون چه خوشگله
میخوام اسیر شم باش ازدواج کنم



طبقه بندی: طنز، گوناگون،
برچسب ها: طنز، گوناگون،
[ پنجشنبه 30 خرداد 1392 ] [ 11:22 ب.ظ ] [ علی میرزایی ]
تولد تا وفات دکتر علی شریعتی
























زندگینامه دکتر علی شریعتی


زندگینامه دکتر علی شریعتی

در یکی از روزهای سال 1312 در خانواده محمد تقی شریعتی مرد دین و خدا، آموزگاری خردمند و انسانی پارسا و کوشا نوزادیچشم به جهان گشود.

پدرش با ارادت خاصی که به پیشوای  بزرگ شیعیان و ابرمرد دنیای اسلام داشت، او را" علی" نام نهاد. علی شریعتی دوران کودکی را پشت سر گذاشت و راهی دبستان شد.

علی شریعتی شش سال بعد به دبیرستان فردوسی رفت و سپس دانشسرای مقدماتی را در مشهد به پایان برد. همه آنهائی که علی شریعتی را از نزدیک میشناختند بدین واقعیت اعتراف دارند که میان علی جوان 19 ساله با دیگر جوانان هم سن و سالش تفاوتی قابل درک وجود داشت.

علی شریعتی بر خلاف دیگر جوانان علم و آگاهیش به آموخته هایش در دوره دبیرستان و دانشسرا محدود نمی شد، وی با شوقی بسیار در محضر پدر فاضلش به کسب علم واقعی پرداخته و در آن سن وسال به آگاهی های چشمگیر دست یافته بود که تحصیلات درسی اش اعتبار چندانی در برابر آن آموخته ها نداشت.

علی شریعتی با پایان کار دانشسرا به آموزگاری پرداخت و به کلاس درس قدم گذارد و به کاری پرداخت که در تمامی دوران زندگی کوتاهش سخت به آن شوق داشت و با ایمانی خالص با تمامی وجودش آنرا دنبال کرد.

علی شریعتی در سال 1334 به دانشکده ادبیات و علوم انسانی دانشکده مشهد وارد گشت ورشته ادبیات فارسی را برگزید.

سال 1335 سالی است که با آن مرحله خاصی در زندگی علی شریعتی آغاز می شود. در این سال علی همسری برمی گزیند و با یکی از همکلاسان خود بنام، پوران شریعت رضوی ازدواج می کند. علی شریعتی ازآن تاریخ با بهره مند بودن از صمیمیت فداکاری، گذشت و جنبه های انسانی همسرش، دغدغه خاطری از بابت زندگی خانوادگی نداشت تا جائی که عمده بارمسئولیت زندگی بر دوش همسر فداکارش بود.


زندگینامه دکتر علی شریعتی

علی شریعتی در طول مدت تحصیل در دانشکده ادبیات با علاقه ای خاص به کار تحقیق و پژوهش در زمینه های مختلف پرداخت و دست به انتشار آثاری چون، ترجمه ابوذرغفاری، ترجمه نیایش اثرالکسیس کارل و یک رشته مقاله های تحقیقی در این زمینه همت گماشت. این همه معرف خصوصیات روحی و جهت فکری ودقت و ارزش کارهای تحقیقاتی جوانی بود که هیچگاه از تفکر، خلق و آفرینش بازنایستاد.

سفر به دیارغرب:

علی شریعتی در سال 1337 پس از دریافت لیسانس در رشته ادبیات فارسی چون شاگرد اول رشته شده بود، برای ادامه تحصیل به فرانسه فرستاده شد.

او جزء معدود دانشجویانی بود که بجا و به موقع برای ادامه تحصیل و برخورداری از امکانات وسیع علمی روانه غرب شدند.

علی شریعتی که اندوخته ای به نسبت وسیع از فرهنگ ملی و اسلامی در حد یک انسان با تجربه و صاحب نظر با دنیای پرتلاطم و اقیانوس بیکران فرهنگ غرب برخورد نمود و با قدرت لازم توفیق آن یافت را تا به یاری بینش وسیع و موشکافش آنچه را که نمی دانست بیاموزد و بضاعت و شناخت علمی خود را درزمینه های مختلفی چون، جامعه شناسی، مبانی علم تاریخ ، تاریخ و فرهنگ اسلامی و بسیاری زمینه های دیگرغنی سازد و با برخورداری از محضراستادانی صاحب مکتب و متفکرانی آزاد اندیش پا ازحریم تحصیلات کلاسیک دانشگاهی بیرون نهاد و قدرت اندیشه اش را تعالی بخشید.

بازگشت به وطن

دکترعلی شریعتی پس از بازگشت به ایران مستقیماً به زندان رفت و بعد از چند ماه به خراسان زادگاه خویش رفت جایی که جمع فراوانی از دوستان و پیروان مکتب پدر ارجمند او، انتظارش را می کشیدند. دکتر علی شریعتی به دانشگاه مشهد پیوست و شوق وشوری ناگفتنی در بین دانشجویان بوجود آورد.

مکتب سازندگی حسینیه ارشاد

سال 1348 را باید سالی مهم در تاریخ زندگی دکتر علی شریعتی و در تاریخ حوادث و رویدادهای سالهای اخیر وطنمان به شمار آورد.

در این سال است که درهای حسینیه ارشاد بعنوان یک مرکز فرهنگی اسلامی، به روی همه مردم و بخصوص جوانان گشوده می شود و بعد از سالهای دراز سکوت وسکون موج دوستداران علم و جویندگان حقیقت به سوی این محفل سرازیر می گردد. در این محل است که دکتر علی شریعتی با قدرت و نیروی کم نظیری هرهفته ساعتها به گفتارمی نشیند و درمباحث مختلف سخن می گوید.

علی شریعتی با کنجکاوی ودیدی وسیع از یکسو به تجزیه و تحلیل تاریخ وطنش، تاریخ جهان اسلام، چهره های مقدس و شخصیتهای بزرگ اسلام پرداخت و از سوی دیگر با ظرافت و بینشی خاص به توجیه چگونگی حیات جامعه کنونی وطنش، ضعف های آن ، نابسامانیها، پریشانیها و بالاخره جنبه های انحطاطی آن اقدام نمود و با شجاعتی کم نظیر کوشید تا مردم و بخصوص نسل جوان را از واقعیت های دردناک سرزمین خویش آگاه کند و جامعه هویت از کف داده وطنش را با اصالت های فرهنگ خویش آشنا سازد.

دوران سکوت و زندان

دکتر علی شریعتی با تلاش خستگی ناپذیر شب ها تا صبح سرگرم خواندن  و نوشتن بود و روزها بعد از مدت کمی استراحت به سخن گفتن می پرداخت.

هر چه بیشتر می نوشت و بیشتر می گفت اقبال مردم و جامعه به او بیشتر می شد و در عوض دشمنان دین و ملت را به هراس می انداخت . به همین دلیل کار استادی و آموزشی اش در دانشگاه مشهد پایان دادند و بعنوان عنصر نامطلوب از تدریس او جلوگیری به عمل آوردند.

زمانی بعد از ادامه سخنرانیهای دکتر علی شریعتی در حسینیه ارشاد ممانعت به عمل آوردند و کمی بعد حسینیه ارشاد را تعطیل ساختند تا دیگر مردم امیدی به شنیدن سخنان دکتر شریعتی نداشته باشند.

دکتر علی شریعتی که دور از مردم بودن و در خاموشی بسر بردن برایش زجری بزرگ بود، با تمام این ناراحتی ها ساخت و خود را با نوشتن هر چه بیشتر مشغول داشت، ولی بداندیشان ودشمنان مردم را این همه بس نبود و سرانجام در مهر ماه سال 1353 بزندانش افکندند و مدت 18 ماه او را در سلولی کم نور و تنها قرار دادند.


زندگینامه دکتر علی شریعتی

رهائی و مرگ


دکتر علی شریعتی در 25 اردیبهشت ماه 1356 تهران را به سوی اروپا ترک گفت به این امید که به زودی با پیوستن همسر و فرزندانش ،  به او دوران جدیدی از زندگیش را آغاز کند و بتواند به خلق آثاری بیشتر، قوی تر و روشنگرتر بپردازد.

سرانجام روز یکشنبه 29 خرداد ماه 1356 فرا رسید. در آن روز دوستان دکترعلی شریعتی ضمن آنکه شاهد سیمای آرام و لبخند صمیمی و همیشگی او بودند، به خوبی احساس می کردند که نوعی شادی توام با انتظار و تشویش وجود آن مرد بزرگ را در بر گرفته است.

علی آن روز در انتظار آن بود تا از همسر و سه فرزندش استقبال کند. از چند روز پیش به او خبر داده بودند که خانواده اش در آنروز به لندن وارد خواهند شد. زمان انتظار به سر رسید. هواپیما در فرودگاه لندن به زمین نشست و شریعتی کمی بعد خود را تنها در برابر دو دختر سیزده و چهارده ساله اش یافت که تنها بدون مادر و فرزند کوچک خانواده آمده بودند. همسر و فرزند کوچک دکتر شریعتی اجازه خروج از فرودگاه را نیافتند وبه عنوان گروگان در ایران نگاه داشته شدند.

علی رطوبت بازمانده از اشکهای فشانده بر گونه های فرزندان دلبندش را در هنگام بوسیدن آنها احساس کرد . و سرانجام در 29 خرداد 1356 دکتر شریعتی به طرز مرموزی دیده از جهان فرو بست و چراغ پر فروغ زندگی پربارش درزمانی که می رفت تا از آن پس در اوج پختگی و توانائی فکری و عملی سالیان دراز به خلق آثار شگرف بپردازد و به ملت و سرزمین و فرهنگ خویش صادقانه خدمت کند، خاموش گشت و یاران وفادارش را در غم ازدست دادن عزیزی چون او سوگوار ساخت.

 وی پس از اتمام تحصیلات ابتدایی و متوسطه، راهی پاریس شد و در آنجا موفق به اخذ دکترای جامعه‏شناسی گردید. او در ضمن تحصیل در فرانسه، جهت آزادی کشور مسلمان‏نشین الجزایر نیز کوشش‏های چشمگیری داشت. دکتر در سال 1343 به ایران بازگشت و بلافاصله به خاطر مبارزاتی که علیه رژیم ستم‏شاهی انجام داده بود دستگیر و روانه زندان شد. پس از آزادی از زندان ضمن اشتغال به تدریس، به سخنرانی‏های روشنگرانه همت گماشت. در این زمان، شریعتی مبارزات خود را با برگزاری جلسات سخنرانی و بحث، در حسینیه ارشاد تهران ادامه داد. او در کنار استادان و متفکرانی نظیر استاد شهید مرتضی مطهری و باهنر، حسینیه ارشاد را به پایگاهی جهت تغذیه فکری نسل جوان تبدیل نمودند. دکتر شریعتی به امام خمینی(ره) علاقمند بود و محققی فعال به شمار می‏رفت، به طوری که در طول زندگی کوتاه خود، بیش از 200 اثر به صورت کتاب، جزوه و مجموعه نوار سخنرانی از خود به جای گذاشت. فعالیت‏های فرهنگی دکتر شریعتی، سبب دستگیری مجدد او گردید و پس از آزادی، در تاریخ 16 اردیبهشت 1356 به لندن مسافرت کرد و در 29 خرداد همان سال در آن شهر به طرز مشکوکی درگذشت. بدنش را پس از چند روز به سوریه منتقل کرده و در زینبیه به خاک سپردند. برخی سخنان و نوشته‏های وی در عین داشتن نکات بدیع و احساس برانگیز، در خور تأمل و نقد می‏باشند.


[ چهارشنبه 29 خرداد 1392 ] [ 09:28 ق.ظ ] [ علی میرزایی ]

اینهم چندتا شعر تاپ ازآقایون گل استان فارس برین حالشو ببرین!!!!!!!!

علی فروزانفر:

شدم له زیر پای فیل ، استاد
ندارم توی جیبم پیل! استاد
من از این شاكی ام كه محفل طنز
بدون من شود تشكیل استاد
ندارم استری اسبی الاغی
چگونه من كنم تعجیل استاد؟


محمد جاوید:


نشین هی بیخودی بیكار لطفن
بخوان در انجمن اشعار لطفن
رعایت كن حدود و  خط قرمز
نشو با شعر خود سربار لطفن


علی اصغر نجفی (اغو):

نزن اقا اسد هی جار لطفن
بزن اما نه این مقدار لطفن
نمی دانی كه بنده خواب بودم؟
نكن از خواب خوش بیدار لطفن
برای من چرا این خواب شیرین
تو كردی عین زهر مار لطفن
ولی با این همه، چشم ای سبیلو
بیایم بنده در تالار لطفن
به قربان پیامك های نازت
بگردم دور تو بسیار لطفن


عبدالمحمد صفا زاده:

مریضم من  ندارم هیچ حالی
دوایش گفته دكتر ،بیخیالی
ولی این نسخه گیر ما نمیاد
وشاید هم نباشه این حوالی

حسن دانا:

می آیم انجمن یاران ببینم
گلی از گلشن آنان بچینم
دلم كرده هوای دوستانم
الهی داغ آن ها را نبینم
نمایم سعی وقت شعر خواندن
در آن جا بنده هم ساكت نشینم



الهه خدام محمدی:


مرا با لطفنت آن جا كشاندی
و خواب خوش ز چشمانم پراندی
تر و تازه شود امروز دیدار
ز شوق دیدنم هستید بیدار!
كه دارد این الهه لطفكی خاص
برای یك به یك، زلفی و یا طاس


كمال سام:


نكن دیگر تو هم اصرار لطفن
نرو دنبال هر بیمار لطفن
كسی گر بود خواهان با سر آید
نباشی بر سر انكار لطفن
نیاور جوش و آمپر را نچسبان
كه باشد قلب من بیمار لطفن


سید مهدی عسكری:


من آمده ام به جای خود برگردم
از فكر دو لپه و نخود برگردم
هر آمدنی به رفتنی ختم شود
من آمده ام اگر نشد برگردم


علیرضا صائب:


لطفن:

دل خوش ، عشق لاكردار لطفن
برو دست از سرم بردار لطفن
شدم از مستی پرواز خسته
برای من قفس بگذار لطفن
بیا قسمت كنیم آواز ها را
نكن لبخند را انبار لطفن
حكایت های شیرین را بیاور
بخوان با هق هق نیزار لطفن
تمام زندگی مان فیلم اكشن
برای جایزه، اسكار لطفن
اگر چه شاعری لالم عزیزم
نوشتم قم، نخوان بیجار لطفن
چه می گویی كه اهل دل نداریم
بیا این جا فقط بشمار لطفن
تمام شهر لبریز دریچه ست
خداوندا كمی دیوار لطفن
سلامت ، خوش دلی، شادی، رفاه، آه
شوید ای عاشقان بیمار لطفن
همه جا را گرفته سبزه و گل
خزان، پاییز زیبا، خار لطفن
شده تنبان دانی هایمان پر
برای فاطیان شلوار لطفن
خدای مهر، ما را هم بفرما
از این خرداد برخوردار لطفن
برو آماده شو ، كم كم صیام است
بخور تا لحظه ی افطار لطفن
چیه؟آقا، برادر حاج خانم
نشو مثل عرب مسمار لطفن
شدم وارونه از وارونه گویی
بزن آتش دو نخ سیگار لطفن

یدالله محمودی:

گویند دوای درد و درمان غم است
سوغاتی كرمان و ره آورد بم است
تا دی به دو سه نیم نخود بودم كیف
امروز صد و سی گرمش نیز كم است
***
تاجر شده ای و پر حواشی حافظ
امید كه محتكر نباشی حافظ
باشد كه جسارتم ببخشی، زیرا
دیدم شده ای مالك كاشی حافظ
***
شكم ای كاش لجبازی نمی كرد
خودش را با ترب راضی نمی كرد
فقیر و بی نوا بودیم بی شك
اگر دولت غنی سازی نمی كرد
***
زمونه كاش ما را هو نمی كرد
به سختی روزمان را شو نمی كرد
خماری ریشه كن می شد از این شهر
كه آب از بینی ما رو نمی كرد




طبقه بندی: هنری، ادبی، طنز، شعر،
برچسب ها: طنز، شعر، هنری، ادبی،
[ پنجشنبه 23 خرداد 1392 ] [ 12:38 ب.ظ ] [ علی میرزایی ]


میلاد گل رسول و زهرا و علی است

زیرا که جهان خجسته زین نور جلی است

ما را دگر از روز جزا بیمی نیست

چون بر دل ما عشق حسین ابن علی است

میلاد امام حسین(ع) و روز پاسدار مبارک باد



برچسب ها: امام حسین(ع)، تولد، پاسدار، روز، روز پاسدار، سوم شعبان، مناسبتها، میلاد امام حسین(ع)،
[ چهارشنبه 22 خرداد 1392 ] [ 09:44 ق.ظ ] [ علی میرزایی ]
.: Weblog Themes By Pichak :.

تعداد کل صفحات : 34 :: 1 2 3 4 5 6 7 ...

درباره وبلاگ


در فکر این بودم که از هر چیزی و هرجایی به ویژه زادگاهم به شما اطلاعاتی بدم با معرفی این وبلاگ امیدم ادا کردن حق مطلب است............

آخرین مطالب
لیست آخرین مطالب
آمار سایت
بازدیدهای امروز : نفر
بازدیدهای دیروز : نفر
كل بازدیدها : نفر
بازدید این ماه : نفر
بازدید ماه قبل : نفر
تعداد نویسندگان : عدد
كل مطالب : عدد
آخرین بروز رسانی :
امکانات وب

Untitled Document Online User


شبکه اجتماعی فارسی کلوب | Buy Mobile Traffic | سایت سوالات