دوباره...چشمکــــ**ستاره...

★¸.•¨`*•.¸★شادمانی همه جا پشت دراست/درگشودن هنـــر است...!!★¸.•¨`*•.¸★

سوسک باران..!!

دیشب:

وارد اتاقم شدم دیدم ی چیز زشتی داره پرواز می کنه

اَاَاَاَاَاَاَ  این دیگه چیه ؟؟؟؟
مــــــــامـــــــــان بیا اینو بکش
بله به این ترتیب سوسک زشت بالدار گنده به دست مامانم به قتل رسید

***

داشتم می نوشتم ی چیزایی دقیقا چند دقیقه بعد از به قتل رسیدن سوسک بالدار گنده زشت ، ی دونه دیگه دیدم رو پرده بود
چه قد بهش فحش دادم
بعدم  با افتخار نه ببخشید با مگس کش کشتمش
افتاد پشت کمد فکر می کنم اییییییییییییی

***

رفتم اون اتاق تا هوش سیاه ببینم
یهو متوجه ی موجود کمی دراز قهوه ای دارای شاخک روی شیشه بالای در اتاقم شدم
جلدی پریدم و مگس کشو آوردم رفتم رو چارپایه تا بکشمش
هرچی می زدم نمی افتاد نامرد
بعد نگو سوسکه اونور شیشه یعنی دقیقا تو اتاق من بوده

رفتم از اونور کشمش
و طی تجربه دریافتم که از سوسک مرده می ترسم
یعنی می تونم سوسکو بکشم و ببینم اما نمی تونم جنازشو جمع کنم .


***


دیگه داشت تجمع سوسکان محترم در اتاقمان مارا رو به بی هوشی سوق می داد

باورتون می شه دوبار سوسک از تو کفشم با دست کشیدم بیرون البته فکر میکردم سنگن:


ی بارش پاییز بود می خواستم برم مدرسه کفشمو پوشیدم دو قدم برداشتم
احساس سنگینی و اضافه بودن ی چیزی تو کفشم کردم
درشون آوردم دستمو بردم توش ی سوسک گنده ی سفت زشت آوردم بیرون



ی بارم بودیم سفر تو همین خرداد خواستم کفشمو پام کنم دوباره همون اتفاق پاییز پارسال برام پیش اومد
البته این سوسکه لاغرتر بود و سیاه بود درصورتی که اون یکی قهوه ای بود.


***




+امیدوارم حالتون از خوندن این پست بِهَم نخورده باشه.
+پست سوسکی بلندی بود معذرت!


+ نوشته شده در یکشنبه 9 تیر 1392 ساعت 10:16 ق.ظ توسط مه *|  چشمک ها()