بگــــــــــم؟
دیروز که از خواب بیدار شدم آبجیم می گفت: تو خواب هی چند دقیقه ی بار می گفتی :
بگم؟ بگــم؟بگــــم؟بگــــــم؟
تن صداتم به ترتیب هی می رفت بالا
قیافه من وقتی شنیدم:
می دونین چرا همچین کاری می کردم؟
آخه خواب دیده بودم به عنوان یکی از نماینده های مخالف یکی از وزرای پیشنهادی دارم جیغ و ویغ می کنم !
اصلا به من چه حتما طرف ی کاری کرده بود دیگه وگرنه من که مرض نداشتم به عنوان یکی از نماینده های خیلی خوب پته شو بریزم رو آب!
***
تو سفر تعطیلات عید فرط:
من به طاها پسرداییم که 5-6 سالشه: تو چندتا دایی داری؟
طاها: 3تا.
من:3تا؟؟؟ تو که دوتا دایی داشتی اون یکی کیه دیگه؟
طاها: دایی ر. دیگه.
من: منظورت بابای منه؟
طاها: آره دیگه...
من: چی شده حالا به بابای من می گی دایی تو که بهش میگفتی عمو؟
طاها: اِ از تو بعیده ها عمه و عمو که نمی تونن با هم ازدواج کنن!
من:
+ تـاب می خوردم ؛ تاب خوردن در تاریکی تنهایی شـب، در سـکوت مملو از آواز
جیرجیرک ها،موسیقی گوشنواز آب و تشویق برگ درختان سپیدار چه کیفی دارد.
بگم؟ بگــم؟بگــــم؟بگــــــم؟
تن صداتم به ترتیب هی می رفت بالا
قیافه من وقتی شنیدم:
می دونین چرا همچین کاری می کردم؟
آخه خواب دیده بودم به عنوان یکی از نماینده های مخالف یکی از وزرای پیشنهادی دارم جیغ و ویغ می کنم !
اصلا به من چه حتما طرف ی کاری کرده بود دیگه وگرنه من که مرض نداشتم به عنوان یکی از نماینده های خیلی خوب پته شو بریزم رو آب!
***
تو سفر تعطیلات عید فرط:
من به طاها پسرداییم که 5-6 سالشه: تو چندتا دایی داری؟
طاها: 3تا.
من:3تا؟؟؟ تو که دوتا دایی داشتی اون یکی کیه دیگه؟
طاها: دایی ر. دیگه.
من: منظورت بابای منه؟
طاها: آره دیگه...
من: چی شده حالا به بابای من می گی دایی تو که بهش میگفتی عمو؟
طاها: اِ از تو بعیده ها عمه و عمو که نمی تونن با هم ازدواج کنن!
من:
+ تـاب می خوردم ؛ تاب خوردن در تاریکی تنهایی شـب، در سـکوت مملو از آواز
جیرجیرک ها،موسیقی گوشنواز آب و تشویق برگ درختان سپیدار چه کیفی دارد.