امروز...
زنگ اول: امروز بیشتر زنگ اول رو رسما سر صف بودیم !
زبان انگلیسی داشتیم که اونم فقط ی ربعشو تو کلاس بودیم
زنـگ دوم: بــــــــله; مثل بیشتر وقتا آقای (ح.م) اومد سر کلاس و گفت که من میشینم کارا می کنم شماهم بشینین کاراتونو بکنین!_عربی داشتیم_ آخرای همین زنگ بود ، فائزه که رفته بود بیرون کلاس اومد تو و گفت هرکی می خواد بره نمایشگاه کارای دستی بیاد بره که یهو همه برای در رفتن از امتحان زبان فارسی پریدن بیرون با کله بیچاره چه قد پیش مدیر و ناظم پز داده بود که بچه ی ما نمیان امتحان داریم و... . در کل ضایعش کردیم!
زنـگ سوم : بیشتر این زنگو نمایشگاه بودیم ، ولی خانوم (ک)_دبیر زبان فارسی_ از مدرسه تلفن زد گفت زودتر بیاین می خوام درس بدم. بعدش همه ی جورایی غصه دار شده بودن اما وقتی سوار ماشین شدیم انگار نه انگار که غصه دارن یعنی تو ماشین ترکوندیمااااااا!
زنگ چهارم : دوباره زبان انگلیسی ، اولش کار خاصی نکردیم وسطای زنگ بود که خانوم (ق) اومد در زد به خانوم (ح)_دبیر زبانمون _ گفت ی لحظه بیا بیرون باهات کار دارم ، چند ثانیه ای از رفتن خانوم (ح) نگذشته بود که یهو دیدیم دوستای پارسالمون که الان تو ی مدرسه نیستیم اومدن .ستاشون{ ز ، ف ، ز} وااااااای کلی شُکّه شدیم اونا که خیلی ذوق کرده بودن اما خیلی کم موندن در حد یکی دو دقیقه شایدم کمتر ولی کار خوبی کردن خوشحال شدیم.
زبان انگلیسی داشتیم که اونم فقط ی ربعشو تو کلاس بودیم
زنـگ دوم: بــــــــله; مثل بیشتر وقتا آقای (ح.م) اومد سر کلاس و گفت که من میشینم کارا می کنم شماهم بشینین کاراتونو بکنین!_عربی داشتیم_ آخرای همین زنگ بود ، فائزه که رفته بود بیرون کلاس اومد تو و گفت هرکی می خواد بره نمایشگاه کارای دستی بیاد بره که یهو همه برای در رفتن از امتحان زبان فارسی پریدن بیرون با کله بیچاره چه قد پیش مدیر و ناظم پز داده بود که بچه ی ما نمیان امتحان داریم و... . در کل ضایعش کردیم!
زنـگ سوم : بیشتر این زنگو نمایشگاه بودیم ، ولی خانوم (ک)_دبیر زبان فارسی_ از مدرسه تلفن زد گفت زودتر بیاین می خوام درس بدم. بعدش همه ی جورایی غصه دار شده بودن اما وقتی سوار ماشین شدیم انگار نه انگار که غصه دارن یعنی تو ماشین ترکوندیمااااااا!
زنگ چهارم : دوباره زبان انگلیسی ، اولش کار خاصی نکردیم وسطای زنگ بود که خانوم (ق) اومد در زد به خانوم (ح)_دبیر زبانمون _ گفت ی لحظه بیا بیرون باهات کار دارم ، چند ثانیه ای از رفتن خانوم (ح) نگذشته بود که یهو دیدیم دوستای پارسالمون که الان تو ی مدرسه نیستیم اومدن .ستاشون{ ز ، ف ، ز} وااااااای کلی شُکّه شدیم اونا که خیلی ذوق کرده بودن اما خیلی کم موندن در حد یکی دو دقیقه شایدم کمتر ولی کار خوبی کردن خوشحال شدیم.
پ.ن1: امتحان زبان انگلیسی داشتیم ولی معلممون همین طوری الکی نگرفت.
پ.ن2: دلم برای ی دوستمون که نیومد خیلی تنگ شده (م) خیلی باحال بود!
پ.ن3: همه شخصیتای پستمو با رنگ لباسایی که امروز پوشیده بودن نوشتم البته به جز فائزه.پ.ن4: پست طولانی ای بود.