***
هر كسی علاقه مند به مدیریت این وب هست
اطلاع بده
ممنونم....
آموختم که خداعشق است وعشق تنها خداست
آموختم که وقتی ناامید میشوم،
خدا با تمام عظمتش عاشقانه انتظارمی
کشد
تا دوباره به رحمتش امیدوار شوم.
آموختم اگرتاکنون به آنچه خواستم
نرسیدم،
خدا برایم بهترینش رادر نظرگرفته.
آموختم که زندگی سخت است ولی من از او
سخت ترم
...
این منم که به یادم اجازه نمیدهم حتی از نزدیکی ذهنت عبور کند...
صحبت از فراموشی نیست . . .صحبت از لیاقت است
وقتی
یه آدم میگه،
هیچ
کس منو دوست نداره
منظورش
از هیچ کس،
یک
نفر بیشتر نیست...
همون
یه نفری که برای اون همه کسه...
لاک غلط گیر را برمی دارم و “تو” را از
تمام خاطراتم پاک می کنم
“تـــو” غلط اضافیِ
زندگیم بودی ...
هر بار که می خواهم به سمـتـت
بیایم یادم می افتد
” دلـتـنـگی ”
هرگز بهانه خوبی برای تکرار یک اشتباه نیست .
. . !
دل من صندوق صدقات نیست
که گاهی سکه ای محبت در
آن بیاندازی
و پیش خدای دلت فخر بفروشی که مستحقی را شاد کرده ای
از مردمانی که بودنشان را ادعا میکنند . . .
و از
زمانه که محبت طلب کردم و هیچ نبود .. . .نه دستی . . .نه دوستی . . .
و باز تنهایی
شایـــد از همــه چـیز بــُـریـده
شایـــد خـسـتـــه َس !
شایـــد خنده رو لباشـه،تا غم تو سینه ش
دیده نـشــه !
شایـــد ...
نفس ،
شاید دلیلی باشد
برای زندگی ،
اما بی شک
” تـو “
بهانه ی آنی
دنیا , دنیای ریاضی است . . .
وقتی عشق را تقسیم کردند و تو . . . خارج قسمت من شدی
درد غریبیست "تنهایی" و بی کسی
امان از دلی که دلبر
ندارد
گاهی بعضی حرف ها
ریتم
ندارند ، آهنگ ندارند …
اما خوب که گوش کنی درد دارند
باران کفافم نیست
درمان درد من
باران ِ نم نم نیست
به که گویم که تو گرمای
دستان منی
گرچه پاییز نشد همدم و
همسایه من
به که گویم که تو باران زمستان منی
دل بستن شبیه یک قصه است
با یکی بودن شروع می شه
...
با یکی نبودن پایان می گیره
. . .!!!
تکیه کن به اون که
با تو ...
زندگی میشه بهشتت...
من بـه دنـبـال نـگاهے بـودمـ کـه مرا
از پس دیـوانـگے امـ مے فـهمیـد !
و خدا مے دانـد ...
سادگـے از تـه دلـبستـگے امـ پـیـدا بـود ...
امــــــــا .... !
دلی
کــــــــه تنگ باشــــــــه این حرفهــــــــا رو نمیفهمــــــــه ... !
بــــه خــــدا نمیفــــــهمه.... !
وقـــــــــــتـ ی مــــــــــــــــیدآنم
در دنـــــــــــــیآیِ بــــــــــ ه این
بــــــــزرگی
هیچ دلـــــ ی نیســ ت کــ ه بـــرآیِ مـ ن تنـــگ شـــود...
خداوندا
در این دنیا گناهم چیست؟
به غیر از عاشقی پشت و پناهم چیست؟
نمی دانم كی ام،گم كرده ام خود را!
در این بی فصل بودن گناهم چیست؟
نمی دانم دلیل این شعرهای گاه گاهم چیست؟؟؟
دلم به اندازه تمام روزهای پاییزی گرفته است...
آسمان چشمانم به اندازه تمام ابرهای بهاری بارانی است...
قلبم انگار به اندازه سردترین روزهای زمستانی، یخ زده است...
اما وجودم در کوره داغ تابستانی می سوزد...
چه چهار فصلی است سرزمین دقایق من......!!!!
ای که میپرسی نشان عشق چیست
عشق چیزی جز ظهور مهر نیست
عشق یعنی دل تپیدن بهر دوست
عشق یعنی جان من قربان اوست
عشق یعنی دشت گلکاری شده
در کویری چشمه ای جاری شده
در تنور عاشقی سردی مکن
مادر!در ستایش دنیای پرمهرت ترانه ای از اخلاص خواهم سرود
و گلدسته ای از مهر بر گردنت خواهم آویخت
شكوفه عشق را در زمزمه های مادرانه ات می یابم
و انگیزه خلقت را از قلب پرمهرت می خوانم
دوستت دارم عزیزتر از جانم