من اومدم خوش اومدم قند و نبات اوردم عاغا جاتون خالیه خالى رفته بودم تبریز حـال هوام
عــوض شـد بح بح خیلـی جـای خوووبــی بود دوس دارمـ بزرگ شدمـ
دانشگاه اونجـا برمـ بهشت بودیعــنی دلم نمیومد برگردم خونمون
وقتی رسیدیم تبریز مقصد موردنظر یه جا خواستیم ماشینو پارک کنیمو بشینیم غذا کوفت
کنیم ماشینو
پارک کردیم یه جای خوب هم پیدا کردیم وسایل هارو چیدیمو نشستیم غذا میخوردیم یهو برگشتم
دیدم یه
گربه ی سفید با چشمای سبز داره منو نگا میکنه
خلاصه این گربه داشت برام خط و نشون میکشید رفتم پیشه گربههیه اپ چاگی با پام زدم بهش که باید
فک کنم سه گام میزدم چون خیلى پروو بود یا خداااااااااااااااا حالا بیا دست برداره گربهه گربهه پرید اومد جلومنم که از ترس به غلط کردن
افتاده بودم از روی نرده ها
پرواز کنون رفتم جام نشستم گربهه هی داشت میپلکید
طرفای من منـم عرررر کنون منم که میترسیــــــدم اخه اینم شهرِ ما داریـــم؟ ******
تو شهر به این بزرگی گم شده بودیم حالا مـــن عرر
مهســــتى عــرر ائل گـــولــــى هم رفتییم خیلی عالـــی بود! وری وری بیـــنظیـرفضاى مخصـــوص من بود یه اجرای خیابونــی هم دیدیـــم خیلی عالیی پرتقــالـی احساساتی هربار این دروومحکم
نــبند نرو ایـن چشمای ترو نکن تو بدترو عاقا بسم الله تونل وحشت میخواستیم بریمیه گروهی جلومون چن
تادختر بودن
تا رفتن تو یکیشون کوبید به در یارو ام!
درو بازکرد اوردش بیرون مامانم به دختره گفت چی
شده دختره هم گفت
خیلی ترسناک بود:|||||!
عاقا هیچی وارد شدیم و من مثه شپش چسبیده
بودم به بابام مهستی رو
فرستادیم جلو مامانم هم پشته
سرم بودمنم که اصن کلا چشام بسته بود فقد
هر وخت بقیه جیغ
میزدن منم بشون ملحق میشدم :||||!
یهو احساس کردم یه صدای عربده میشنوم !
و اون حسه گرمایی که داشتم دیگه نیست چشامو باز
کردم دیدم مهستی
و بابام و مامانم مثه یوزپلنگه افریقایی دارن فرار میکنن:/
عاقا چشامو بستم دهنمو وا کردم مثه خر جیغ کشیدم
یارو اره برقیم
کنارم بود داشتم سکته ناقص میزدم
عاقا نیم ساعت داشتم جیغ میزدم
هیچی دیگه
یه جوری دویدم که پاهامواصن حس نمی کردم!
هیچی دیگه مثه جنگ زده ها عز تونل وحشت زدیم
بیرونبابام به مامانم : اصن ترس نداشت چی بودخیره
سرشون تونل وحشت زدن :/
مامانم: :|
*****
خلاصه خیلی خوش گذشت! تبــریز تبــریز...شهـــر محـبوب مـن
ادامشو نیام که به فنا میــــرم مــن خدافظی
بلـد نیسـتم