امشب اشک خواهم ریخت


    حالا اینبار تو شاهد گریه های من باش وحس خودت را در مورد این اشکها درقلبت مرورکن تا بدانی دیدن اشک عزیزی چه رد پایی در قلبت بجای میگذارد؟؟؟ گویی مشاعره ایست                


آپلود عکس             


آپلود عکس

مدتیست که آوایی در گوشم ندایی حرفی برای گفتن را زمزمه میکند. در این مدت خیلی از غم هایم را به دست فراموشی سپرده ام؛ در این مدت از این آوای خوش که گویی لحنی دگر و متمایز با آنچه که تا کنون شنیده ام ؛دارد ؛خیلی به آرامش رسیده بودم و یا حداقل داشتم به آرامش این روح سیاه مست می اندیشیدم. حرفی برای گفتن برای هر کس وجود دارد و بنوعی در وجود بشریت نهادینه شده است اما این حرفها خیلی وقتا به زبان جاری نمی گردد تاکسی آنرا بشنود. اما من این حرفی برای گفتن را شنیدم وبا تمام سلولهای مغزو تار وپود قلبم آنرا احساس کردم واز این هدیه خداوند شاکر بوده وهستم. اما اگر روزی بیاید و این آوای روح انگیز در گوشم نجوای مهربانی ودلسوزی را بر نخواند ؛ بی شک آنروز من دیگر نخواهم بود. همانگونه که به تنهایی از مادر متولد شدم باید به تنهایی زندگی را ادامه دهم و به تنهایی در آغوش مرگ بیارامم.

مدتیست که بقول خداوندگار سخن گوشه عزلت گزیده ام و احساس می کنم که دیگر قدرت اندیشیدن از من سلب شده و نمی توانم مثل سابق با چینش کلمات کنار هم جملاتی درخور توجه  دوستان نیک اندیشم بیافرینم؛ مدتیست که حرفی برای گفتن ندارم در حالی تعدد ناگفته ها سخت بر قفسه سینه ام فشار می آورد و مرا دچار یک خفگی مزمن کرده. در این مدت دوستان عزیز مرا همدم ومونس بوده اند و با گذاشتن کامنت های بی نظیرشان مرا را بحال خودم وا نگذاشتند تا وضع روحیم وخیم تر از آنچه هست ؛شود . از این بابت از تک تک آنان بی نهایت ممنون و سپاسگزارم و امیدوارم لیاقت این همه لطف و مهر ورزی این رهگذران هم گذر باشم.

مدتها بود که با آزارهایت زندگی کردم و هیچ کس نتوانست آسیب هایی که تو بر روح و قلبم وارد ساختی را ببیند؛مدتها بود که با دیدن اشک انسانهای اطرافم اشک من هم سرازیر می شد اما بی صدا و در سکوت؛ اشکهایی که در سیاهی شب روحم را جلا میداد تا فراموش کنم که چه راحت توانستی مرا درهم بشکنی دیگر داشتم با این واژه اشک بیگانه میشدم اما انگار سرنوشتم با آن آمیخته شده و فراموشی؛ قدرت برابری با آن را ندارد. من امشب اشکهایم بی صدا ؛ به صدا در آمدند ؛اینبار نه بخاطر تو بلکه بخاطر مردمی که در اقصا نقاط جهان هستی در معرض بیدادگری و تعرض قرار گرفتند از غزه گرفته تا شنگال و مخمور و کوبانی که فریاد های زجه آورشان را کس نشنید .در شنگال ئ مخمور بیش از 50 بچه نوزاد و طفل معصوم از شدت تشنگی در میان کوچه پس کوچه های ؛ کوههای سر به فلک کشید خفه شدند و چقدر سخت وکشند ه اس که مادری بچه اش از شدت تشنگی در میان آغوش گرم مادریش جان بسپارد؛ امشب گریه کردم به خاطر اشکهای بی رمق زنان و مردانی که عزیزترین کسانشان؛ جلو چشمانشان تلف شدند که حتی دیگر قطره اشکی برایشان باقی نمانده بود که بدرقه راه این مسافران ابدیت کنند!!! و چند حزین وتکان دهنده است حال این بازماندگان که باید منتظر زدن گرهایشان بدست داعش و داعشیان باشد. کسانی که با لوای اسلام تیشه به ریشه آن زدند و اینبار بعد از بمباران حلبچه شهید و انفال کوردان نوبت رسید به دولت نامبارک عراق و شام که با نام خدا ورسولش بهانه ایی برای نسل کشی این ملت صلح دوست که در طول تاریخ مورد تاخت وتاز نابخردان بوده ؛ساخته وپرداخته نمایند که افسوس و هزاران افسوس.

و امشب باز اشک ریختم ؛ اینباربخاطر دیدن اشکهای یک خواهر که مهربانترین مهربانان است و دیدن اشکهایش برای برادرش یک مرگ تدریجیست؛ آری اشکهایم هنوز توان جاری شدن دارند و تنها کاریست که برای ابراز همدردری با آزارهای انسانیت و بشری از دستم بر میاید و خواهرم بدان که اشک های تو همیشه جان وروحم را میسوزاند و متاسفم که نمی توانم مرهمی بر زخمهای زندگیت باشم.

                                        بدون شرح یا یک دنیا شرح

آپلود عکس

وبلاگ مفید دوستانی نیک اندیش ؛ برای شناخت تعالی روح  عزیزان روی اسم سایتها کلیک کنید




ادامه مطلب
[ چهارشنبه 22 مرداد 1393 ] [ 11:47 ب.ظ ] [ ئــــامـــانج ]
شبکه اجتماعی فارسی کلوب | Buy Mobile Traffic | سایت سوالات