سلام دوستان بزرگوار
مدت زیادی نبودم بیش از 1 سال 
شرمنده از عزیزانی که من رو بسیار مورد محبت خودشون قرار دادن.
عزیزانی که تمایل به عضویت در کانالهای مفید و ارزنده نظیر پزشکی و طب سنتی و..... دارند به آیدی من در تلگرام پیام بدن
telegram.me/amirdt4u



طبقه بندی: دست نوشته،

تاریخ : یکشنبه 29 فروردین 1395 | 08:44 ب.ظ | نویسنده : امیرحسین | نظرات
بسمه تعالی
مطلبی که در  زیر بش اشاره میکنم،موضوعیست که مدتها ذهنم رو
بخودش مشغول کرده و یه جورایی برام آزاردهنده شده.
 مسلما هر انسانی در هر گوشه ای ازین دنیا وقتی متولد میشه با هر ملیت،قومیت،مذهب صاحب پدر و مادره،خانواده ای که قطعا جزو بهترین موجودات روی زمین براش هستن
دوستان واقعی ای که تو هر شرایطی خووب یا بد کنارت هستن و مسلما بخاطر اینه که اصل و نسب و رگ و ریشه و هم خون و جزیی از وجود انسان تلقی میشن.
چیزایی که گفتم برای اکثریت ماها مشترکه، خود من معتقد به این هستم که جزیی از یک کل هستم (خانواده)  در درجه ی اول پدر و مادرم، وجود خواهرانم و فرزندانشون
 یه وقتایی به یه چیزایی فکر میکنم فکر که نه ایمان دارم بش و قطعا همینطور خواهد بود
اگه زمانی ازدواج کنم و با کسی دچار مشکل و خصومت و دلخوری ای بشم ( البته نه اینکه مقصر باشم و خودمو حق به جانب بدونم) و همسرم بخواد خودشو کنار بکشه و بگه طرفت با من که مشکلی نداره و و ارتباطشو حفظ کنه قطعا بم برمیخوره و دلخور میشم و توقع میکنم ازش
و بنظرمم کاملا همچین چیزی طبیعیه چون همسر همونطوری که از اسمش مشخصه یعنی همونطوری که سرامون رو یک بالشته توی هر مسایلی هم شریکمه، چه خوشی چه ناخوشی. دوش به دوش هم
و قطعا فرزندانمم جزیی از کل هستن کلی که متشکل از منو همسرم خواهد بود.
همینطوری که هیچ پدری و مادری نمیتونن ببینن که کسی به بچه هاشون بی احترامی و توهینی کنه و کمتر از گل بشون بگه و ناراحتشون کنه هیچ فرزندی هم نمیتونه ببینه کسی به پدر و مادرش اهانتی کنه .میتونه؟  میتونه ببینه کسی به خواهر و برادرش اهانتی کنه و بی تفاوت باشه؟؟ 
من اگه روزی اتفاقی برام بیفته، تا دنیا دنیاست خواهرام میگن یه برادر داشتیم .پدر مادرم میگن یه پسر داشتیم . هیچ فرقی نمیکنه فقط فعل دارم به داشتم تغییر میکنه
اگه سالهای سال از پدر و مادرم و خواهرانم بی خبر بمونم اونور دنیا هم که باشم نمیتونم منکر این بشم که ندارمشون،میتونم؟ چون رگ و ریشه و اصل هم هستیم و این اصل نسبی هست نه سببی که بشه تغییرش داد.
همه ی اینارو گفتم که بگم نمیتونم خودم رو جدا بدونم ازشون، نمیتونم وقتی کسی بم میگه مثلا فلانی به پدرت توهینی کرده و عذرخواهی هم نکرده و  پدرت دلخوره ، خودش میدونه و تو ول کن بی تفاوت باشم، نمیتونم 
چون جزیی از اونهام، توهین به خانوادم توهین به منه.
مگه پیامبرمون نبود که گفت هرکس فاطمه(س) را دوست بدارد مرا دوست داشته و هرکس او را آزار دهد مرا آزار داده؟ معنیه این جمله بجز احترام و عزت گذاشتن به فاطمه زهرا (س) معنی ای جز این داره که پدر و مادر، خواهر و برادر همیشه به همدیگه مربوطن؟؟
من خودمو همانند درختی میدونم که در درجه ی اول پدر بزرگ مادر بزرگ،پدر و مادر و خواهرانم و فرزنداشون ریشه هاش هستن. هر توهینی، بی احترامی ای هرچیزی که بخواد ریشه های منو آزار بدن منو آزار داده و بی توجه بودنم به این مهم هم بی شک سبب خشک شدن خودم میشه
اگر هم تا اکنون کوتاهی ای کردم خطایی بوده که تکرار نشدنی خواهد بود قطعا.
 حالا به نظر شما رفتار و توقعی که گفتم از همسرم در آینده و یا هر کسی که خودم رو جزیی از اون و اون رو جزیی از خودم میدونم درست و بجاست؟؟



طبقه بندی: دست نوشته،

تاریخ : چهارشنبه 29 بهمن 1393 | 04:19 ب.ظ | نویسنده : امیرحسین | نظرات
یه روز یه استاد فلسفه میاد سر کلاس و به دانشجوهاش میگه: «امروز میخوام ازتون امتحان بگیرم ببینم درسهایی رو که تا حالا بهتون دادمو خوب یاد گرفتین یا نه…!»
بعد یه صندلی میاره و میذاره جلوی کلاس و به دانشجوها میگه: «با توجه به مطالبی که من تا به امروز بهتون درس دادم، ثابت کنید که این صندلی وجود نداره!»
دانشجوها به هم نگاه کردن و همه شروع کردن به نوشتن روی برگه.
بعد از چند لحظه یکی از دانشجوها برگه شو داد و از کلاس خارج شد.
روزی که نمره ها اعلام شده بود، بالاترین نمره رو همون دانشجو گرفته بود!
اون فقط رو برگه اش یه جمله نوشته بود: «کدوم صندلی؟»



طبقه بندی: نوشته های طنز و خنده دار،

تاریخ : جمعه 17 بهمن 1393 | 07:56 ب.ظ | نویسنده : امیرحسین | نظرات
         در زمین عشقی نیست که زمینت نزد
             آسمان را دریاب



تاریخ : چهارشنبه 8 بهمن 1393 | 01:30 ب.ظ | نویسنده : امیرحسین | نظرات

با ﺯﻧﺪﮔﯽ ﻗﻬﺮ ﻧﮑﻦ ﭼﻮﻥ ﺩﻧﯿﺎ ﻣﻨﺖ ﻫﯿﭻ ﮐﺴﻮ ﻧﻤﯽ ﮐﺸﻪ
ﻫﻤﯿﺸﻪ ﯾﺎﺩﻣﺎﻥ ﺑﺎﺷﺪ ﮐﻪ ﻧﮕﻔﺘﻪ ﻫﺎ ﺭﺍ ﻣﯽ ﺗﻮﺍﻥ ﮔﻔﺖ ﻭﻟﯽ ﮔﻔﺘﻪ ﻫﺎﺭﺍ ﻧﻤﯽ ﺗﻮﺍﻥ ﭘﺲ ﮔﺮﻓﺖ
هم ﺍﮐﻨﻮﻥ ﮐﻪ ﺩﺭ ﺣﺎﻝ ﻧﻔﺲ ﮐﺸﯿﺪﻥ ﻫﺴﺘﯿﻢ , ﻓﺮﺩ ﺩﯾﮕﺮﯼ ﺩﺍﺭﺩﻧﻔﺴﻬﺎﯼ ﺁﺧﺮﺵ ﺭﺍ ﻣﯽ ﮐﺸﺪ ; ﭘﺲ ﺩﺳﺖ ﺍﺯ ﮔﻠﻪ ﻭ ﺷﮑﺎﯾﺖ ﺑﺮﺩﺍﺭﯾﻢ
ﻭﻗﺘﯽ ﮐﺴﯽ ﺭﻭ ﻧﺎﺭﺍﺣﺖ ﻣﯽ ﮐﻨﯽ ﻓﻘﻂ ﺧﻮﺩﺕ ﻣﯽ ﺗﻮﻧﯽ ﺁﺭﻭﻣﺶﮐﻨﯽ ; ﻣﺜﻞ ﻣﺎﺭ ﮐﻪ ﻭﻗﺘﯽ ﻧﯿﺶ ﻣﯿﺰﻧﻪ, ﭘﺎﺩﺯﻫﺮﺷﻮ ﺍﺯ ﺧﻮﺩﺵ ﻣﯽ ﮔﯿﺮﻥ
ﺳﻪ ﺩﺳﺘﻪ ﺍﺯ ﺍﻧﺴﺎﻧﻬﺎ ﺭﺍ ﺩﺭ ﺯﻧﺪﮔﯿﺘﺎﻥ ﻫﯿﭽﮕﺎﻩ ﺍﺯ ﯾﺎﺩ ﻧﺒﺮﯾﺪ :ﮐﺴﺎﻧﯿﮑﻪ ﺩﺭ ﺳﺨﺘﯿﻬﺎ ﯾﺎﺭﯾﺘﺎﻥ ﮐﺮﺩﻧﺪ.ﮐﺴﺎﻧﯿﮑﻪ ﺩﺭ ﺳﺨﺘﯿﻬﺎ ﺭﻫﺎﯾﺘﺎﻥ ﮐﺮﺩﻧﺪ.ﮐﺴﺎﻧﯿﮑﻪ ﺩﺭ ﺳﺨﺘﯿﻬﺎ ﮔﺮﻓﺘﺎﺭﺗﺎﻥ ﮐﺮﺩﻧﺪ
مرد ﺭﺍﺑﻪ ﻋﻘﻠﺶ ﺑﻨﮕﺮ ﻧﻪ ﺑﻪ ﺛﺮﻭﺗﺶ
ﺯﻥ ﺭﺍﺑﻪ ﻭﻓﺎﯾﺶ ﻧﻪ ﺑﻪ ﺟﻤﺎﻟﺶ
ﺩﻭﺳﺖ ﺭﺍﺑﻪ ﻣﺤﺒﺘﺶ ﻧﻪ ﺑﻪ ﮐﻼﻣﺶ
ﻋﺎﺷﻖ ﺭﺍﺑﻪ ﺻﺒﺮﺵ ﻧﻪ ﺑﻪ ﺍﺩﻋﺎﯾﺶ
ﻣﺎﻝ ﺭﺍﺑﻪ ﺑﺮﮐﺘﺶ ﻧﻪ ﺑﻪ ﻣﻘﺪﺍﺭﺵ
ﺧﺎﻧﻪ ﺭﺍﺑﻪ ﺁﺭﺍﻣﺸﺶ ﻧﻪ ﺑﻪ ﺑﺰﺭﮔﻴﺶ
ﺩﻝ ﺭﺍﺑﻪ ﭘﺎﮐﯿﺶ ﻧﻪ ﺑﻪ ﺻﺎﺣﺒﺶ !
ﺳﻪ ﺗﺎ " ﺍ " ﺭﺍ ﺩﺭ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺍﺯ ﺩﺳﺖ ﻧﺪﻩﺍﻣﯿﺪﺍﺻﺎﻟﺖﺍﺩﺏ
ﺁﺭﺯﻭﯼ ﻣﻦ ﺑﺮﺍﯼ ﺷﻤﺎ ﺳﻪ ﺗﺎ " ﺱ "ﺳﻌﺎﺩﺕﺳﻼﻣﺖﺳﺮﺑﻠﻨﺪﯼ
ﻋﺎﺷﻖ ﺍﯾﻦ ﭘﯿﺎﻡ ﻫﺴﺘﻢ ﭼﻮﻥ ﭘﺮ ﺍﺯ ﺯﻧﺪگیه


طبقه بندی: جملات انرژی بخش،

تاریخ : چهارشنبه 26 آذر 1393 | 03:05 ب.ظ | نویسنده : امیرحسین | نظرات
گله دارم.....
از که،نمیدانم....
ازچه،نمیدانم...این روزها دردی بر من سنگینی میکند
که نمیدانم دلیلش کیست،چیست...
بی حس شده ام...خسته ام...
از تمام جهان..
دلم اطمینان میخواهد، و اندکی آرامش...!!!
گفتند اشک بریز، خالی میشوی...
خالی که نشدم هیچ،پر شدم از بی کسی
 که چرا کسی اشک هایم را پاک نمیکند و بگوید
        اشک نریز...




طبقه بندی: دست نوشته،

تاریخ : سه شنبه 4 آذر 1393 | 06:08 ب.ظ | نویسنده : امیرحسین | نظرات

بر در بیت الحزن نام حسین با خون نوشته

                                      نام عباس علمدار و علی اکبر نوشته

نام عباس دلاور گر شکسته پشت دشمن

                                نام قاسم عون و جعفر یا علی حیدر نوشته

مادرش گفتا عزیزم ای حسینم نور عینم

                                        بر در جنت کلام یا اباالقاسم نوشته

خواهرت زینب بگفتا نور حق پاینده باشد

                                   چونکه هفتاد و دو خط در روز عاشورا نوشته

نام عباس است سقاء کودکان در انتظارند

                                      مادرش در قلب او باب الحوایج را نوشته

تفتی از لطف ابالفضل و حسین آسوده خاطر

                                     چون ز سینه مادرت نام ولی الله نوشته




طبقه بندی: اشعار پدرم،

تاریخ : جمعه 2 آبان 1393 | 12:07 ب.ظ | نویسنده : امیرحسین | نظرات
دلم میخواهد زندگی ام را موقتا بدهم دست آدمی دیگر و بگویم ...

تو بازی کن تا من برگردم فقط نسوزی ها .... !



طبقه بندی: دست نوشته،

تاریخ : یکشنبه 6 مهر 1393 | 08:17 ب.ظ | نویسنده : امیرحسین | نظرات

ناشنـــــوا باش وقتی همه از محـــال بودن

آرزوهایتــــــــــــــ سخــــن میگوینــــد ...



تاریخ : جمعه 13 تیر 1393 | 11:59 ب.ظ | نویسنده : امیرحسین | نظرات

حسیـــــــــن

این روزهـا دلـــم که می گیرد

یادِ امام حسیــن می افتـم

دلِ شکسته ام که می سوزد

یادِ حضرت زینب می افتم

بی بهونه اشک هایـم که جاری می شوند

عروسکم را سفت در آغوش می فشارم و

یادِ طفل معصوم،حضرت رقیه، می افتم

هق هق گریه هایـم و خشکی گلویـم

مرا یـادِ علـی اصغر می اندازد

سرخی چشمانـم و قلب تیر خورده ام

مرا یادِ عباس می اندازد

روح آزرده و ملال کشیده ام

مرا یـادِ امام باقـر می اندازد

خلاصه بگویـم

این روزهـا

شدت غــم و اندوهــم

مرا با خود به کـربلا می برد

این روزهـا ،آبـــــ را که می بینم

دلــم بد جوری آتش می گیرد

گریه ی بچه ای را گر بشنوم

دلــم سخت می سوزد

این روزهـا دلـم خیلی می گیرد

اشکــ هایـم مدام روی گونـه هایم می ریزد

این روزهـا،تنهــاییــَم را

بـا حسیــن قسمت می کنم...


السلام علیک یا ابا عبدالله ..

التماس دعـــــا




طبقه بندی: دست نوشته،

تاریخ : دوشنبه 9 تیر 1393 | 02:00 ق.ظ | نویسنده : امیرحسین | نظرات
.: Weblog Themes By VatanSkin :.

تعداد کل صفحات : 36 :: 1 2 3 4 5 6 7 ...

شبکه اجتماعی فارسی کلوب | Buy Mobile Traffic | سایت سوالات