طبقه بندی: دست نوشته،
طبقه بندی: دست نوشته،
بعد یه صندلی میاره و میذاره جلوی کلاس و به دانشجوها میگه: «با توجه به مطالبی که من تا به امروز بهتون درس دادم، ثابت کنید که این صندلی وجود نداره!»
دانشجوها به هم نگاه کردن و همه شروع کردن به نوشتن روی برگه.
بعد از چند لحظه یکی از دانشجوها برگه شو داد و از کلاس خارج شد.
روزی که نمره ها اعلام شده بود، بالاترین نمره رو همون دانشجو گرفته بود!
اون فقط رو برگه اش یه جمله نوشته بود: «کدوم صندلی؟»
طبقه بندی: نوشته های طنز و خنده دار،
آسمان را دریاب
با ﺯﻧﺪﮔﯽ ﻗﻬﺮ ﻧﮑﻦ ﭼﻮﻥ ﺩﻧﯿﺎ ﻣﻨﺖ ﻫﯿﭻ ﮐﺴﻮ ﻧﻤﯽ ﮐﺸﻪ
ﻫﻤﯿﺸﻪ ﯾﺎﺩﻣﺎﻥ ﺑﺎﺷﺪ ﮐﻪ ﻧﮕﻔﺘﻪ ﻫﺎ ﺭﺍ ﻣﯽ ﺗﻮﺍﻥ ﮔﻔﺖ ﻭﻟﯽ ﮔﻔﺘﻪ ﻫﺎﺭﺍ ﻧﻤﯽ ﺗﻮﺍﻥ ﭘﺲ ﮔﺮﻓﺖ
هم ﺍﮐﻨﻮﻥ ﮐﻪ ﺩﺭ ﺣﺎﻝ ﻧﻔﺲ ﮐﺸﯿﺪﻥ ﻫﺴﺘﯿﻢ , ﻓﺮﺩ ﺩﯾﮕﺮﯼ ﺩﺍﺭﺩﻧﻔﺴﻬﺎﯼ ﺁﺧﺮﺵ ﺭﺍ ﻣﯽ ﮐﺸﺪ ; ﭘﺲ ﺩﺳﺖ ﺍﺯ ﮔﻠﻪ ﻭ ﺷﮑﺎﯾﺖ ﺑﺮﺩﺍﺭﯾﻢ
ﻭﻗﺘﯽ ﮐﺴﯽ ﺭﻭ ﻧﺎﺭﺍﺣﺖ ﻣﯽ ﮐﻨﯽ ﻓﻘﻂ ﺧﻮﺩﺕ ﻣﯽ ﺗﻮﻧﯽ ﺁﺭﻭﻣﺶﮐﻨﯽ ; ﻣﺜﻞ ﻣﺎﺭ ﮐﻪ ﻭﻗﺘﯽ ﻧﯿﺶ ﻣﯿﺰﻧﻪ, ﭘﺎﺩﺯﻫﺮﺷﻮ ﺍﺯ ﺧﻮﺩﺵ ﻣﯽ ﮔﯿﺮﻥ
ﺳﻪ ﺩﺳﺘﻪ ﺍﺯ ﺍﻧﺴﺎﻧﻬﺎ ﺭﺍ ﺩﺭ ﺯﻧﺪﮔﯿﺘﺎﻥ ﻫﯿﭽﮕﺎﻩ ﺍﺯ ﯾﺎﺩ ﻧﺒﺮﯾﺪ :ﮐﺴﺎﻧﯿﮑﻪ ﺩﺭ ﺳﺨﺘﯿﻬﺎ ﯾﺎﺭﯾﺘﺎﻥ ﮐﺮﺩﻧﺪ.ﮐﺴﺎﻧﯿﮑﻪ ﺩﺭ ﺳﺨﺘﯿﻬﺎ ﺭﻫﺎﯾﺘﺎﻥ ﮐﺮﺩﻧﺪ.ﮐﺴﺎﻧﯿﮑﻪ ﺩﺭ ﺳﺨﺘﯿﻬﺎ ﮔﺮﻓﺘﺎﺭﺗﺎﻥ ﮐﺮﺩﻧﺪ
مرد ﺭﺍﺑﻪ ﻋﻘﻠﺶ ﺑﻨﮕﺮ ﻧﻪ ﺑﻪ ﺛﺮﻭﺗﺶ
ﺯﻥ ﺭﺍﺑﻪ ﻭﻓﺎﯾﺶ ﻧﻪ ﺑﻪ ﺟﻤﺎﻟﺶ
ﺩﻭﺳﺖ ﺭﺍﺑﻪ ﻣﺤﺒﺘﺶ ﻧﻪ ﺑﻪ ﮐﻼﻣﺶ
ﻋﺎﺷﻖ ﺭﺍﺑﻪ ﺻﺒﺮﺵ ﻧﻪ ﺑﻪ ﺍﺩﻋﺎﯾﺶ
ﻣﺎﻝ ﺭﺍﺑﻪ ﺑﺮﮐﺘﺶ ﻧﻪ ﺑﻪ ﻣﻘﺪﺍﺭﺵ
ﺧﺎﻧﻪ ﺭﺍﺑﻪ ﺁﺭﺍﻣﺸﺶ ﻧﻪ ﺑﻪ ﺑﺰﺭﮔﻴﺶ
ﺩﻝ ﺭﺍﺑﻪ ﭘﺎﮐﯿﺶ ﻧﻪ ﺑﻪ ﺻﺎﺣﺒﺶ !
ﺳﻪ ﺗﺎ " ﺍ " ﺭﺍ ﺩﺭ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺍﺯ ﺩﺳﺖ ﻧﺪﻩﺍﻣﯿﺪﺍﺻﺎﻟﺖﺍﺩﺏ
ﺁﺭﺯﻭﯼ ﻣﻦ ﺑﺮﺍﯼ ﺷﻤﺎ ﺳﻪ ﺗﺎ " ﺱ "ﺳﻌﺎﺩﺕﺳﻼﻣﺖﺳﺮﺑﻠﻨﺪﯼ
ﻋﺎﺷﻖ ﺍﯾﻦ ﭘﯿﺎﻡ ﻫﺴﺘﻢ ﭼﻮﻥ ﭘﺮ ﺍﺯ ﺯﻧﺪگیه
طبقه بندی: جملات انرژی بخش،
از که،نمیدانم....
ازچه،نمیدانم...این روزها دردی بر من سنگینی میکند
که نمیدانم دلیلش کیست،چیست...
بی حس شده ام...خسته ام...
از تمام جهان..
دلم اطمینان میخواهد، و اندکی آرامش...!!!
گفتند اشک بریز، خالی میشوی...
خالی که نشدم هیچ،پر شدم از بی کسی
که چرا کسی اشک هایم را پاک نمیکند و بگوید
اشک نریز...
طبقه بندی: دست نوشته،
بر در بیت الحزن نام حسین با خون نوشته
نام عباس علمدار و علی اکبر نوشته
نام عباس دلاور گر شکسته پشت دشمن
نام قاسم عون و جعفر یا علی حیدر نوشته
مادرش گفتا عزیزم ای حسینم نور عینم
بر در جنت کلام یا اباالقاسم نوشته
خواهرت زینب بگفتا نور حق پاینده باشد
چونکه هفتاد و دو خط در روز عاشورا نوشته
نام عباس است سقاء کودکان در انتظارند
مادرش در قلب او باب الحوایج را نوشته
تفتی از لطف ابالفضل و حسین آسوده خاطر
چون ز سینه مادرت نام ولی الله نوشته
طبقه بندی: اشعار پدرم،
تو بازی کن تا من برگردم فقط نسوزی ها .... !
طبقه بندی: دست نوشته،
ناشنـــــوا باش وقتی همه از محـــال بودن
آرزوهایتــــــــــــــ سخــــن میگوینــــد ...
حسیـــــــــن
این روزهـا دلـــم که می گیردیادِ امام حسیــن می افتـم
دلِ شکسته ام که می سوزد
یادِ حضرت زینب می افتم
بی بهونه اشک هایـم که جاری می شوند
عروسکم را سفت در آغوش می فشارم و
یادِ طفل معصوم،حضرت رقیه، می افتم
هق هق گریه هایـم و خشکی گلویـم
مرا یـادِ علـی اصغر می اندازد
سرخی چشمانـم و قلب تیر خورده ام
مرا یادِ عباس می اندازد
روح آزرده و ملال کشیده ام
مرا یـادِ امام باقـر می اندازد
خلاصه بگویـم
این روزهـا
شدت غــم و اندوهــم
مرا با خود به کـربلا می برد
این روزهـا ،آبـــــ را که می بینم
دلــم بد جوری آتش می گیرد
گریه ی بچه ای را گر بشنوم
دلــم سخت می سوزد
این روزهـا دلـم خیلی می گیرد
اشکــ هایـم مدام روی گونـه هایم می ریزد
این روزهـا،تنهــاییــَم را
بـا حسیــن قسمت می کنم...
السلام علیک یا ابا عبدالله ..
التماس دعـــــا
طبقه بندی: دست نوشته،