آسمانی

هر ادمی تو این دنیا یه رسالتی داره
مهم اینکه به خودت بیای و ببینی که اگه چیکار کنی
راضی تری...خوشحال تری با خودت:)
از خودت که راضی باشی به مرور جوونه میزنی 
و بعد رشد میکنی...
رشد میکنی و یه روز یه درخت بزرگی میشی:)
یه درخت پربار که اونجور که خودش خواسته رشد کرده
موانع رو کنار زده 
سنگ ها و دیوارا رو شکسته تا اون چیزی باشه که خودش خواسته
زندگی کوتاهه نباید به سنگ و دیوار اهمیت بدیم
خودمون باشیم اون خودی که باهاش خوشحالیم
تا بزرگ بشیم و پربار...

نوشته شده در یکشنبه 16 شهریور 1399 ساعت 07:57 ب.ظ توسط Pani:) نظرات |

 و انسان عبارت از موجودی که به همه چیز عادت میکند:)
نوشته شده در جمعه 30 خرداد 1399 ساعت 07:36 ب.ظ توسط Pani:) نظرات |

فروید می گوید:''تمدن از انجا اغاز شد كه انسان به جای سنگ،كلمه پرتاب كرد'' 
انگار انسان متمدن فهمیده بود 
 سنگ ها به اندازه ی كلمات دردناك نیستند... 
ما سنگ هایمان را پشت در تمدن جا گذاشتیم 
 اما اموختیم كه آن حجم از خشونت و بیزاری و نفرت را  
در ابزار دقیق ترمان كه كلمات بودند بگنجانیم. 
یادگرفتیم كه چطور گوشه هایشان را تیز كنیم، 
لحن را به آن اضافه كنیم 
و طوری پرتابشان كنیم كه ویرانگر باشند 
 ما یاد گرفتیم در عصر تمدن،بی تمدن باشیم.

نوشته شده در سه شنبه 9 اردیبهشت 1399 ساعت 01:49 ب.ظ توسط Pani:) نظرات |

اخرین پرنده را هم رها کرده ام
اما هنوز غمگینم
چیزی در این قفس خالی هست
که ازاد نمیشود

#گروس_عبدالملکیان

نوشته شده در چهارشنبه 21 اسفند 1398 ساعت 11:54 ب.ظ توسط Pani:) نظرات |

تو علوم بهمون می گفتن سرما وجود نداره
وقتی جسمی گرماشو از دست میده 
میگن سرد شده ولی اصلش اینکه کمتر گرمه
حال ادمها بد نمیشه که...خوبیش کم میشه
الان من حالم کم خوبه...
خیلی کم خوبه...
خیلی خیلی کم خوبه...

#علی_خامه_پرست_فرد

نوشته شده در جمعه 16 اسفند 1398 ساعت 07:49 ب.ظ توسط Pani:) نظرات |

 پاییز موهای زرد و نارنجی و قرمزش را زیر کلاه بافتنی‌اش قایم کرد. 
لبه کلاه را تا روی چشم‌ها پایین آورد ٬ 
آرام به دور و بر نگاه کرد٬ 
چنارها٬ حوض‌ها٬ شمعدانی‌ها٬ پنجره‌ها٬ 
همه رنگ او را گرفته بودند٬ 
خیالش راحت شد، 
یقه پالتوی گرمش را بالا کشید٬ 
از خیابان بوی نم باران می‌آمد. 
پاییز قدم‌زنان دور شد، تا زمستان بیاید ...

نوشته شده در دوشنبه 2 دی 1398 ساعت 10:33 ق.ظ توسط Pani:) نظرات |

من به پایان دنیا اهمیت نمی دهم 
چون دنیای من بار ها تمام شده 
و صبح روز بعد دوباره از نو اغاز شده است:)
نوشته شده در شنبه 6 مهر 1398 ساعت 01:56 ب.ظ توسط Pani:) نظرات |

آری، پاییز نزدیک است،

اما پاییز که همیشه صدای خش و خش برگ ها در گذر ها نیست،

پاییز که همیشه با بوی مهر نمی آید،

پاییز گاهی در زیر سیگاری روی میز، زیر انبوهی از خاکستر است،

گاهی حوالی عطری تلخ پشت یقه ی لباسی تا شده،

گاهی هم نم بارانیست که گوشه چشمانت می درخشد.

پاییز که همیشه لای برگ های زرد و نارنجی نیست،

گاهی در دل کاجیست میان یک کاجزار همیشه سبز،

گاهی قهوه ایست که سر می رود، غذاییست که ته می گیرد و لبخندیست که بی بهانه بر لبانت می نشیند.

ساده بگویمت،

دلتنگ که باشی پاییز نزدیک است...


نوشته شده در یکشنبه 31 شهریور 1398 ساعت 07:53 ب.ظ توسط Pani:) نظرات |

به من می گفت:
چشم های تو مرا به این روز انداخت
این نگاه تو مرا به اینجا کشاند
تاب و تحمل نگاه های تو را نداشتم
نمی دیدی که چشم بر زمین می دوختم؟؟؟؟؟
به او گفتم 
در چشمان من دقیق تر نگاه کن 
جز تو هیچ چیز در ان نیست....



ادامه مطلب
نوشته شده در دوشنبه 11 شهریور 1398 ساعت 10:15 ب.ظ توسط Pani:) نظرات |

آدم های قوی از سیاره ی دیگری نیامده اند ،
آن ها هم مشکلاتِ خودشان را دارند ،
هم محدودیت های معمولی و حتی غیر معمولی ...
تفاوت اینجاست ؛
آن ها پذیرفته اند از پسِ هر مشکلی بر می آیند ،
آن ها خودشان را باور کرده اند ،
از مشکلات و محدودیت ها ، پله ساخته اند ، نه کوه !!!
آدم های قوی در کمالِ خودباوری ؛
انتخاب کرده اند قوی باشند ...
قوی بودن ؛
در "مغز" اتفاق می افتد ، قوی بودن ؛
همت می خواهد !





نوشته شده در پنجشنبه 24 مرداد 1398 ساعت 04:48 ب.ظ توسط Pani:) نظرات |

فقط خداست که …
میشود با دهان بسته صدایش کرد…
میشود با پای شکسته هم به سراغش رفت…
تنها خریداریست که اجناس شکسته را بهتر برمیدارد… 
تنهاکسی است که وقتی همه رفتند میماند…
وقتی همه پشت کردند آغوش میگشاید…
وقتی همه تنهایت گذاشتند محرمت میشود… 
و تنها سلطانیست که …
دلش با بخشیدن آرام می گیرد، 
نه با تنبیه کردن…!
همیشه و همه جا …!!!

نوشته شده در سه شنبه 25 دی 1397 ساعت 04:18 ب.ظ توسط Pani:) نظرات |

گوش هایم را می گیرم! چشم هایم را می بندم
و زبانم را گاز می گیرم! ولی حریف افکارم نمی شوم
چقدر دردناک است فهمیدن...
خوشبحال عروسک آویزان به آینه ماشین
تمام پستی بلندی زندگیش را فقط میرقصد...
-
کاش زندگی از آخر به اول بود..
پیر بدنیا می آمدیم..
آنگاه در رخداد یک عشق جوان میشدیم..
سپس کودکی معصوم می شدیم
و در نیمه شبی با نوازش های مادر آرام میمردیم...!!
نوشته شده در پنجشنبه 29 آذر 1397 ساعت 07:40 ب.ظ توسط Pani:) نظرات |


هیچ مگسی در اندیشه فتح ابرها نیست،

و هیچ گرگی، گرگ دیگر را به خاطر اندیشه اش نمیکشد!
هیچ کلاغی به طاووس، رشک نمیبرد،
و قناری میداند قار قار هم شنیدن دارد.
هیچ موشی ، به فیل بخاطر بزرگی اش حسادت نمیکند.
و زنبور میداند که گل، مال پروانه هم هست...
و رودخانه به قورباغه هم اجازه خواندن میدهد!
کوه از مرگ نمیترسد و هیچ سنگی به سفر فکر نمیکند.
زمین میچرخد تا آفتاب به سمت دیگری هم بتابد 

و خاک در رویاندن، زشت و زیبا نمیکند!!
هیچ موجودی در زمین، بیشتر از انسان همنوعانش را قضاوت نمیکند 

و همنوعانش را به خاک و خون نمیکشد!


نوشته شده در یکشنبه 25 آذر 1397 ساعت 07:36 ب.ظ توسط Pani:) نظرات |

تومرا یاد کنی یا نکنی
باورت گر بشود گرنشود
حرفی نیست
اما نفسم می گیرد
درهوایی که نفس های تو نیست
در هوایی كه نفس های من است ـ
زندگی هست ولی ـ
شادی نیست،
باورت گر بشود گر نشود ـ
عاشقی هست ، وفاداری نیست.

نوشته شده در شنبه 17 آذر 1397 ساعت 07:26 ب.ظ توسط Pani:) نظرات |

* سعدی به روزگاران مهری نشسته در دل
بیرون نمی‌توان کرد الا به روزگاران
*گفتی:به روزگاران مهری نشسته گفتم
بیرون نمی توان كرد حتی به روزگاران


نوشته شده در دوشنبه 12 آذر 1397 ساعت 11:59 ب.ظ توسط Pani:) نظرات |

گفتم تو فرهاد منی

گفتی تو شیرینی مگر؟

گفتم خرابت می شوم

گفتی تو آبادی مگر؟

گفتم ندادی دل به من

گفتی تو جان دادی مگر؟

گفتم ز کویت می روم

گفتی تو آزادی مگر؟

گفتم فراموشم نکن

گفتی تو در یادی مگر؟!؟!؟
نوشته شده در یکشنبه 4 آذر 1397 ساعت 07:42 ب.ظ توسط Pani:) نظرات |

خاطره ها 
هیچ وقت پاک نمیشوند
شاید کم رنگ شوند
اما پاک نمیشوند
گوشه اے گم میشوند
گوشه ے
ازذهنت را مےگیرد
وناگهان
یک روز؛یک جا
وسط خنده هاےمستانه 
تورا
به فکر مےبرد...
نوشته شده در چهارشنبه 30 آبان 1397 ساعت 07:40 ب.ظ توسط Pani:) نظرات |

ٖاینجا در دنیای من 

گرگ ها هم افسردگی گرفته اند

دیگر گوسفند نمی درند 

به نی چوپان دل میدند

و گریه میکنن..


نوشته شده در جمعه 25 آبان 1397 ساعت 07:38 ب.ظ توسط Pani:) نظرات |


 Design By : Pichak