عاشقانه
نوشته شده در تاریخ شنبه 13 شهریور 1389 توسط احمد دیلمی | نظرات ()

سلام

سلام کسی که تو دلم درخشید

من دیگه دوستت ندارم ببخشید

بهتره که نپرسی علتش رو

چون که خودت ندادی فرصتش رو

بهتره این نامه آخر باشه

فکر کنم این واسه ما بهتر باشه

من واسه اون کسی که دوست ندارم

نمی تونم شاخه گل بیارم

بین تو و اون روزها کلی فرقه

تو آسمونت پر رعد و برقه

نه مهربونی نه واسم می خندی

هر دری رو من می زنم می بندی

کو اون همه شعرای عاشقونه

کی بود می گفت سلام بهونه

نه نه صحبت از سلام بهونه ای نیست

پرنده اینجاست ولی لونه ای نیست

خواستی فقط صاحب یه قفس شی

بری و با دیگری هم نفس شی

خواستی بگی میشه تو دام بیافتم

بعدش بگی دیدی بهت نگفتم

از چشم من افتادی نازنینم

دوست ندارم دیگه تو رو ببینم

اون کسی که دم میزد از حسادت

اگه بمیرم نمیاد عیادت

منم می خوام اتمام حجت کنم

خیال هردومون رو راحت کنم

اگه دلت همین حالا بشکنه

بهتر از آوارگیهای منه

من کسی رو می خوام که عاشق باشه

اول و آخرش شقایق باشه

من کسی رو می خوام که نیست مثل تو

پشیمونم دوستت ندارم برو

من کسی رو می خوام که نازو کم کم

صدام کنه مثل فرشته ....

مثل همون روزهای آشنایی

نه مثل حالا،نه مثل رهایی

جواب بدی ندی دیگه تمومه

نمیدونم جواب واسه کدومه

نامه هام و از بس که جواب ندادی

جواب بدی میشم پیشت زیادی

شاخه نبات هم که بشه واسطه

دل نمی دم دیگه به این رابطه

کی گفته سه تا بخش داره جدایی

جدایی هر غمیش هزار تا بخشه

دل می سوزونه مثل آذرخشه

دیگه تموم شد اون همه غم و رنج

وقت قرار و شوق ساعت پنج

برو پیش هر کی که دوستش داری

حق نداری اسم من هم بیاری

بخوای نخوای زود برو به سلامت

خدا کنه بین ماها قضاوت ...

مریم حیدرزاده




طبقه بندی: عاشقانه،