♥خلوت تنهایی♥ هیچ کس نفهمید... شاید شیطان... عاشق حــــــــوا شده بود که به آدم سجده نکرد... درباره وبلاگ مطالب اخیر آرشیو وبلاگ پیوندها نویسندگان آمار وبلاگ
یکشنبه 19 آبان 1398 :: نویسنده : bahar
همـہ چیز باید بـہ وقتش باشد ... دلت بـہ آمدن نیست ، قبول احساست را خاڪ گرفتـہ ، قبول از شڪستن مے هراسے ، این هم قبول اما مصمم اگر شدے بـہ آمدن ، در ڪنارم بمان ... بمان تا ثابت ڪنیم دوست داشتن هنوز هست ... بمان تا بریزیم ترسِ تمامِ آدمهاے مثلِ خودت را ... بمان تا پائیز را جورِ دیگر تعریف ڪنیم ... مهم نیست ڪجاے پائیزیم ، مهم نیست یخبندانِ دوست داشتن ها ، مهم ، ماندنِ توست ... مهم ، ساختنِ ماست ... مصمم اگر شدے بـہ آمدن ، بـہ وقتش بیا جانم ... نـہ آنقدر زود ، ڪـہ لیاقتت را نداشتـہ باشم نـہ آنقدر دیر ، ڪـہ دوست داشتن از دهان افتادہ باشد نوع مطلب : برچسب ها : تنهایی، عشق، دوری، فاصله، لینک های مرتبط : سه شنبه 14 آبان 1398 :: نویسنده : bahar
زندگی ات بلانقصان، کامل و بی کم و کاست است. یا چنین تصور میکنی. با عادتها کنار میآیی و اسیر تکرارها میشوی. گمان میکنی همان طور که تا امروز زندگی کرده ای، از این به بعد هم زندگی خواهی کرد. بعد، در لحظه ای نامنتظر، کسی میآید شبیه هیچ کس دیگر. خودت را در آینه این انسانِ نو میبینی. آینه ای سحر آمیز است او؛ نه آنچه داری، بلکه آنچه نداری، آن را نشانت میدهد. و تو میفهمی که سالهای سال،در اصل، همیشه با نوعی احساس نقصان زندگی کرده ای و در حسرت چیزی نا شناخته بوده ای. حقیقت مثل سیلی به صورتت میخورد. این شخص که خلأ درونت را نشانت میدهد، ممکن است پیری، استادی، دوستی، رفیقی، همسری یا گاه کودکی باشد. مهم این است روحی را بیابی که کاملت میکند. همه پیامبران این پند را داده اند: کسی را پیدا کن که خودت را در آینه وجودش ببینی! آن آینه برای من شمس است. #ملت_عشق #الیف_شافاک
نوع مطلب : برچسب ها : زندگی، آدم_جدید، تحول، پیامبر، ملت_عشق، لینک های مرتبط : سه شنبه 14 آبان 1398 :: نویسنده : bahar
جاده بهترین تسکین است. آدم تمامِ دردهایش را فراموش میکند. انگار سرتاسرِ اتوبان ها، گردِ بی خیالی پاشیده اند... گاهی با خودم فکر میکنم؛ اگر ماشین اختراع نشده بود؛ آدم ها با این همه دردِ تلنبار شده چه می کردند؟! اگر موسیقی نبود، اگر خیابان نبود، اگر سفر نبود... بدونِ این ها که چیزی از آدم نمی ماند... نوع مطلب : برچسب ها : جاده، تنهایی، نرگس صرافیان، لینک های مرتبط : یکشنبه 12 آبان 1398 :: نویسنده : bahar
نمیدانی چقدر تنها هستم. این تنهایی مرا اذیت میکند، میخواهم امشب با تو چند کلمه صحبت بکنم. چون وقتی که به تو نامه مینویسم، مثل این است که با تو حرف میزنم. اگر در این کاغذ "تو" مینویسم مرا ببخش. اگر میدانستی درد روحی من تا چه اندازه زیاد است! روزها چقدر دراز است؛ عقربک ساعت آنقدر آهسته و کند حرکت میکند که نمیدانم چه بکنم... آیا زمان بهنظر تو هم اینقدر طولانی است...؟ نوع مطلب : برچسب ها : آینه_شکسته، صادق_هدایت، تنهایی، لینک های مرتبط : |
||