دختری از عشقش پرسید :
آیا من نیز چون ماه زیبایم ؟
پسر گفت : نه ، نیستی!
دختر با نگاهی مضطرب پرسید : آیا حاضری تکه ای از قلبت
را تا ابد به من بدهی ؟
پسر خندید و گفت : نه ، نمی دهم!
دختر با گریه پرسید : آیا در هنگام جدایی گریه خواهی کرد
؟
پسر دوباره گفت : نه ، نمی کنم!
دختر با دلی شکسته از جا بلند شد در حالی که قطره های الماس اشک چشمانش را نوازش می کرد.
اما پسر دست دختر را
گرفت ، اورا در آغوش گرفت و گفت :
تو به انداره ی ماه زیبا نیستی بلکه بسیار زیباتر از آن
هستی...
من تمام قلبم را تا ابد به تو خواهم داد نه تکه ای کوچک
از آن را...
و اگر از من جدا شوی من گریه نخواهم کرد بلکه خواهم مرد...
[ دوشنبه 31 تیر 1392 ] [ 03:40 ب.ظ ] [ مهدی ]