
دختری از عشقش پرسید :
آیا من نیز چون ماه زیبایم ؟
پسر گفت : نه ، نیستی!
دختر با نگاهی مضطرب پرسید : آیا حاضری تکه ای از قلبت
را تا ابد به من بدهی ؟
پسر خندید و گفت : نه ، نمی دهم!
دختر با گریه پرسید : آیا در هنگام جدایی گریه خواهی کرد
؟
پسر دوباره گفت : نه ، نمی کنم! 
دختر با دلی شکسته از جا بلند شد در حالی که قطره های الماس اشک چشمانش را نوازش می کرد.
اما پسر دست دختر را
گرفت ، اورا در آغوش گرفت و گفت :
تو به انداره ی ماه زیبا نیستی بلکه بسیار زیباتر از آن
هستی...
من تمام قلبم را تا ابد به تو خواهم داد نه تکه ای کوچک
از آن را...
و اگر از من جدا شوی من گریه نخواهم کرد بلکه خواهم مرد...
 

[ دوشنبه 31 تیر 1392 ] [ 03:40 ب.ظ ] [ مهدی ]



















 

 ببخشین اگه دیر آپ می کنم به خاطره اینه که سرم شلوغه به هر حال معذرت می خوام!!!
 ببخشین اگه دیر آپ می کنم به خاطره اینه که سرم شلوغه به هر حال معذرت می خوام!!! 
  من که تابستونمو دارم تو باشگاه فوتسال می گذرونم
 من که تابستونمو دارم تو باشگاه فوتسال می گذرونم  پریم میره کلاس زبان و ریاضی.
 پریم میره کلاس زبان و ریاضی.  فداش بشم می خواد واسه کنکورش راحت باشه! آخه اگه خدا بخواد می خوایم تلاش کنیم تو یه دانشگاه قبول شیم تا بیشتر با هم باشیم! شمام واسمون دعا کنین لطفن
 فداش بشم می خواد واسه کنکورش راحت باشه! آخه اگه خدا بخواد می خوایم تلاش کنیم تو یه دانشگاه قبول شیم تا بیشتر با هم باشیم! شمام واسمون دعا کنین لطفن  شیرینیتون محفوظه!
 شیرینیتون محفوظه! 

















































