تاریخ : پنجشنبه 14 مرداد 1395 | 09:53 ب.ظ | نویسنده : lovelyscorpion
اندازه پنـــــــــــــــج دَقـــــــــــیقـــه..

نه بیشتــر...

دلــــم می خواست بغلت کنم. محــــکم...همین.



طبقه بندی: دلتنگی های من،

تاریخ : چهارشنبه 6 مرداد 1395 | 10:58 ق.ظ | نویسنده : lovelyscorpion

گودالی می کنم...... درد هایم را در ان دفن می کنم......
زخم هایم فریاد می زنند ...ازادم کنید ...
... نمی دانم زیر خاک هم می ترسم.....
ادمها با صداهایشان له م می کنند ....
دردهایم رسوا می کنند زیر خاک ....
گوش هایم فریاد می زنند ...
رهایم کن ...
زیر خاک هم صدای پچ پچ ها ازارم می دهد ...
نمی دانم زخم هایم ....درد هایم .....شکست هایم را کجا دفن کنم.....
که صداها ازارشان ندهد ....
نمی دانم در زمین ارامشی هست........
سکوتی حکم فرماست....
زخم زبان ها خسته نیستند .....
نمی دانم ... در بیابانی رها میکنم ...
باز هم میترسند .....
فریاد میزنند ....
ما را رها نکن ....
اینجا وجدانها هم دگر سیر نیستند ......
حمله می کنند ...
نمی دانم ....
وجدان ها هم دگر حمله می کنند ....
شاید اینجا جزیزه ادمخوارهاست.....
دیگر ...
هر کس از درش وارد می شود ...
حمله می کند
ادمخوارها دگر به شهر ما حمله کرده اند .....
گرسنه ها دگر اینجا فراوان است....
به جزیره ادمخوارها خوش امدید .....
وجدان ها هم تشنه اند ...هم گرسنه


۵۰۰x500_1437093376503997




طبقه بندی: زهر نوشته،

تاریخ : جمعه 1 مرداد 1395 | 08:44 ق.ظ | نویسنده : lovelyscorpion
شانه هایت را میخواهم ..اعتراض وارد نیست ......
امشب اغوشت را میخواهم ....فردا ترکم کن ...
لبهایت را غرق بوسه میکنم ......فردا دلم را ترک کن...
امشب کنارم باش......فردا حرفایت را در گوشم فریاد بزن...
امشب خیانت هایت را پنهان کن ........
اگرخنجری داری امشب جایی دفن کن ...
گرمی اغوشت را امشب برایم فراهم کن...
میدانم فردا که چشمانم را باز کردم .....
نقاب هایت ...خنجرهایت ......خیانت هایت را جا گذاشته ای...
چشمانم را میبندم ....
تا دگر اغوش ممنوعه ای را نخواهم......
بر روی تخت یادگاری مینویسم.....
اینجا دگر ممنوعه شده است سالهاست........
این تخت ....سالهاست ...هم اغوش ...خنجرها و نقاب هایست......
چهار گوشه این تخت را حصاری بکشید ......
اینجا سالهاست کسی با خنجره و نقابها هم اغوش است



طبقه بندی: زهر نوشته،

تاریخ : جمعه 1 مرداد 1395 | 08:44 ق.ظ | نویسنده : lovelyscorpion
شانه هایت را میخواهم ..اعتراض وارد نیست ......
امشب اغوشت را میخواهم ....فردا ترکم کن ...
لبهایت را غرق بوسه میکنم ......فردا دلم را ترک کن...
امشب کنارم باش......فردا حرفایت را در گوشم فریاد بزن...
امشب خیانت هایت را پنهان کن ........
اگرخنجری داری امشب جایی دفن کن ...
گرمی اغوشت را امشب برایم فراهم کن...
میدانم فردا که چشمانم را باز کردم .....
نقاب هایت ...خنجرهایت ......خیانت هایت را جا گذاشته ای...
چشمانم را میبندم ....
تا دگر اغوش ممنوعه ای را نخواهم......
بر روی تخت یادگاری مینویسم.....
اینجا دگر ممنوعه شده است سالهاست........
این تخت ....سالهاست ...هم اغوش ...خنجرها و نقاب هایست......
چهار گوشه این تخت را حصاری بکشید ......
اینجا سالهاست کسی با خنجره و نقابها هم اغوش است



طبقه بندی: زهر نوشته،

  • تبلیغات متنی | مهم نیوز | ایکس باکس
  • شبکه اجتماعی فارسی کلوب | Buy Mobile Traffic | سایت سوالات