ته دنیا
آنجا که اسمش هیچ جا نیست
جایی که لبخند زندگی به درهای بسته خورده
و هیچ پنجره ای رو به دنیای بزرگتر باز نمی شود...
اینجا زمین فقط شور در سینه ات می کارد و
آسمانش هر چه باداباد است....
اینجا نفس که می کشی
دیوار ها خودشان را جلو می اندازند تا به جان دقیقه ها و ساعت ها بیفتی....
بشمار روزهای رفته ام را رفیق...
طبقه بندی: زهر نوشته،
چشمانــــــــم ؛ تمـــام ِ خنــــــده هـــای دروغـیـــــــن ِ روز را
بـــالا می آورنـــــــــد !
طبقه بندی: زهر نوشته،
گودالی می کنم...... درد هایم را در ان دفن می کنم......
زخم هایم فریاد می زنند ...ازادم کنید ...
... نمی دانم زیر خاک هم می ترسم.....
ادمها با صداهایشان له م می کنند ....
دردهایم رسوا می کنند زیر خاک ....
گوش هایم فریاد می زنند ...
رهایم کن ...
زیر خاک هم صدای پچ پچ ها ازارم می دهد ...
نمی دانم زخم هایم ....درد هایم .....شکست هایم را کجا دفن کنم.....
که صداها ازارشان ندهد ....
نمی دانم در زمین ارامشی هست........
سکوتی حکم فرماست....
زخم زبان ها خسته نیستند .....
نمی دانم ... در بیابانی رها میکنم ...
باز هم میترسند .....
فریاد میزنند ....
ما را رها نکن ....
اینجا وجدانها هم دگر سیر نیستند ......
حمله می کنند ...
نمی دانم ....
وجدان ها هم دگر حمله می کنند ....
شاید اینجا جزیزه ادمخوارهاست.....
دیگر ...
هر کس از درش وارد می شود ...
حمله می کند
ادمخوارها دگر به شهر ما حمله کرده اند .....
گرسنه ها دگر اینجا فراوان است....
به جزیره ادمخوارها خوش امدید .....
وجدان ها هم تشنه اند ...هم گرسنه
طبقه بندی: زهر نوشته،
امشب اغوشت را میخواهم ....فردا ترکم کن ...
لبهایت را غرق بوسه میکنم ......فردا دلم را ترک کن...
امشب کنارم باش......فردا حرفایت را در گوشم فریاد بزن...
امشب خیانت هایت را پنهان کن ........
اگرخنجری داری امشب جایی دفن کن ...
گرمی اغوشت را امشب برایم فراهم کن...
میدانم فردا که چشمانم را باز کردم .....
نقاب هایت ...خنجرهایت ......خیانت هایت را جا گذاشته ای...
چشمانم را میبندم ....
تا دگر اغوش ممنوعه ای را نخواهم......
بر روی تخت یادگاری مینویسم.....
اینجا دگر ممنوعه شده است سالهاست........
این تخت ....سالهاست ...هم اغوش ...خنجرها و نقاب هایست......
چهار گوشه این تخت را حصاری بکشید ......
اینجا سالهاست کسی با خنجره و نقابها هم اغوش است
طبقه بندی: زهر نوشته،
امشب اغوشت را میخواهم ....فردا ترکم کن ...
لبهایت را غرق بوسه میکنم ......فردا دلم را ترک کن...
امشب کنارم باش......فردا حرفایت را در گوشم فریاد بزن...
امشب خیانت هایت را پنهان کن ........
اگرخنجری داری امشب جایی دفن کن ...
گرمی اغوشت را امشب برایم فراهم کن...
میدانم فردا که چشمانم را باز کردم .....
نقاب هایت ...خنجرهایت ......خیانت هایت را جا گذاشته ای...
چشمانم را میبندم ....
تا دگر اغوش ممنوعه ای را نخواهم......
بر روی تخت یادگاری مینویسم.....
اینجا دگر ممنوعه شده است سالهاست........
این تخت ....سالهاست ...هم اغوش ...خنجرها و نقاب هایست......
چهار گوشه این تخت را حصاری بکشید ......
اینجا سالهاست کسی با خنجره و نقابها هم اغوش است
طبقه بندی: زهر نوشته،
بدون چتر کنارم قدم نزن....
خیس دلتنگی هایم می شوی....
دنیای من ابری تر از آن است
که فکرش را می کنی....برای دل خودم می نویسم ...
برای دلتنگی هایم
برای دغدغه های خودم
برای شانه ای که تکیه گاهم نیست
برای دلی که دلتنگم نیست ...
برای دستی که نوازشگر زخم هایم نیست ...
برای خودم می نویسم ...
طبقه بندی: زهر نوشته،
وقتی بارون میاد
باید یه دل تنها داشته باشی
یه خیابون خالی و یه جاده دراز قدم بزنی
خیسِ خیس بشی ...
آره " بارون " واسه آدمای تنهاست
روزهای بارونی رو خیلی دوست دارم
چون معلوم نمیشه منتظر تاکسی هستی یا آواره ی خیابونا
بخار توی هوا مال سرماست یا دود سیگار...
روی گونه هات اشکه یا دونه های بارون...!
به سلامتی همه کسایی که تنهان
میدونی چرا بارون از پشت شیشه قشنگ تره
چون بدون اینکه خیس بشی احساسش میکنی ،
مثل دیدن گریه کسی که خیلی دوستش داری ، همینطوره مگه نه
داره بارون میاد...
خیلیا بهش میگن بارون
ولی من بهش میگم عشق بازی آسمون
طبقه بندی: زهر نوشته،
چِقدر زود بہ اخَرِ خَط پایان رِسیـدم
نمـے دانَم تُنـد دویدم
یا راه کـوتاه بـود...
طبقه بندی: زهر نوشته،
چون
سالهاست با غوره ها کلنجار میروم
حلوا نمیشود...!
طبقه بندی: زهر نوشته،
ﻧﻪ ﻣﯽ ﺧﻮﺍﻫــــﻢ ﮐﺴـﯽ ﺩﻭﺳﺘــﻢ ﺩﺍﺷﺘـﻪ
ﺑﺎﺷﺪ ...!
ﺍﯾـﻦ ﺭﻭﺯﻫـــﺎ ﺳـــــَــــﺮﺩﻡ ...
ﻣﺜـﻞ ﺩﯼ ، ﻣﺜـﻞ ﺑﻬﻤـــﻦ ، ﻣﺜـﻞ ﺍﺳﻔﻨــــــﺪ ...
ﻣﺜـﻞ ﺯﻣﺴﺘــــﺎﻥ
ﺍﺣﺴــــــﺎﺳـﻢ ﯾـﺦ ﺯﺩﻩ
ﺁﺭﺯﻭﻫـــﺎﯾـﻢ ﻗﻨﺪﯾــــﻞ ﺑﺴﺘــﻪ
ﺍﻣﯿــــــﺪﻡ ،
ﺯﯾــﺮ ﺑﻬﻤــﻦ ِ ﺳــﺮﺩ ِ ﺍﺣﺴــﺎﺳﺎﺗﻢ ﺩﻓــــــــﻦ
ﺷـﺪﻩ ...
ﻧﻪ ﺑﻪ ﺁﻣـــــدنی ﺩﻝ ﺧﻮﺷــﻢ ﻭ ﻧﻪ ﺍﺯ ﺭﻓﺘـــــنی
ﻏﻤﮕﯿــﻦ
اﯾـﻦ ﺭﻭﺯﻫـــﺎ ﭘــُﺮ ﺍﺯ ﺳﮑـــــــــﻮﺗـﻢ ...
ســــکـــــــوتــــــــــ ...
طبقه بندی: زهر نوشته،
ﮐﻤﯽ ﺩﻟﻢ ﺷﮑﺴﺖ ، ﺷﺐ ﻫﺎ ﮔﺮﯾﻪ ﮐﺮﺩﻡ
ﯾﺎﺩﮔﺎﺭﺵ ﺳﺮﺩﺭﺩ ﻫﺮﺷﺒﻢ ﺷﺪ .
ﯾﮑﻢ ﺍﺯ ﺁﺭﺍﻡ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﮐﺮﺩﻥ ﻓﺎﺻﻠﻪ ﮔﺮﻓﺘﻢ .
ﭼﯿﺰ ﺯﯾﺎﺩﯼ ﻧﺸﺪﻩ ﺑﺎﻭﺭ ﮐﻦ !
ﺗﻮ ﺑﯿﺸﺘﺮ ﺍﺯ ﻣﻦ ﺑﺎﺧﺘﯽ ﺑﺎﻭﺭ ﮐﻦ !
ﺗﻮ ﻋﺎﺷﻖ ﺗﺮﯾﻦ ﻗﻠﺐ ﺩﻧﯿﺎ ﺭﺍ ﺑﺎﺧﺘﯽ !
ﻫﯿﭻ ﮐﺲ ﺑﻪ ﺍﻧﺪﺍﺯﻩ ﯼ ﻣﻦ ، ﻋﺎﺷﻘﺖ ﻧﻤﯽ ﺷﻮﺩ . . .
طبقه بندی: زهر نوشته،
شاعری که عاشقانههایش
دست به دست میروند
به دست ِ تو اما
نمیرسند !
.
.
.
طبقه بندی: زهر نوشته،
لبریزِ تو
و غمگین
لبریز
تنها
ترسیده
و غمگین..
ببین که کابوسِ نبودن
با بودنِ یک آدم چه میکند..
طبقه بندی: زهر نوشته،
تـــــــو را ؛ طـــورے عــجـیـب ؛
جــــدے گرفــتـه ام ...!
طبقه بندی: زهر نوشته،
پیش تو جان داد
بیچاره دلم
پای تو پژمرد
دل منتظرت بود همه ثانیه ها را که بیایی
باور نشدش رفتن و نا آمدنت را
بیچاره دلم مرد
دلـــــــم مـــُــــــــــرد...
طبقه بندی: زهر نوشته،
نــمی فهمند
که سکـوت
چگونه آدم را می ترسانـد
چگونه آدم با خــودش حـرف می زند
نــمی فهمند که آدم
چگونه به سمـت آینــه ها می دود
در آرزوی دیـدن یک همـــدم . . .
طبقه بندی: زهر نوشته،
اما...
صدای نفسهایت را از پشتِ هیچ پنجره ودیواری نمی شنوم...
آسوده بخواب نازنینم ،
شهر در امن و امان است ،
تنها خانه ی من است که در این شهردر آتش میسوزد !
آســــــــــــــوده بخــــــــواب نازنیــــــــــــــنم ...
طبقه بندی: زهر نوشته،
.: Weblog Themes By Pichak :.