'
| اللهم اجعل عواقب امورنا خیرانوشته شده توسط :زهرا ن پنجشنبه 21 اسفند 1393-09:52 ق.ظ 
 در ccu کنار تخت پدربزرگش مرد پیری بستری بود.  نزدیک ساعت هشت ونیم حس کرد حال پیرمرد خیلی بد شده. پیرمردناتوان داشت جان میداد و کسی کنارش نبود. به هر زحمتی بود تخت پیرمرد را رو به قبله گذاشت، هنوز هوش و حواس پیرمرد بر جا بود و چشمهایش را یکی درمیان باز میکرد. جوان شهادتین را برایش آرام خواند و پیرمرد تکرار کرد. سپس اسم ائمه ع رایکی یکی آرام شمرد و پیرمرد تکرار کرد. سپس دستهای پیرمرد را گرفت و خواست که با او یاحسین ع بگوید. پیرمرد یاحسین را هم گفت و جان داد. پرستار وارد اتاق شد و با دادو فریاد به جابجایی تخت پیرمرد اعتراض کرد. جوان توضیح داد که این پیرمرد داشته جان میداده و ما با هم شهادتین گفتیم و رو به قبله اش کردم . پرستار چند لحظه مات و مبهوت به جوان و پیرمرد نگاه میکرد و از چشمانش اشک میریخت. او سپس گفت: این پیرمرد مسیحی بود. اللهم اجعل عواقب امورنا خیرا ای آقایی که امسال برای اربعینت،، ، قوانین عبور را درمرزهابهم زدی ،،،، کنارپل صراط منتظرکرمت میمانیم،،، تادوباره قوانین عبوررا برهم بزنی،،،، وعاشقانت رابی حساب عبوردهی.... "السلام علی الحسین" خیلی زود دیر میشود.نوشته شده توسط :زهرا ن پنجشنبه 21 اسفند 1393-09:46 ق.ظ چشم بد به دور....نوشته شده توسط :زهرا ن دوشنبه 18 اسفند 1393-09:33 ق.ظ یادت باشه.......نوشته شده توسط :زهرا ن یکشنبه 17 اسفند 1393-09:36 ق.ظ وضعیت خیلی وقته که قرمزه....نوشته شده توسط :زهرا ن یکشنبه 17 اسفند 1393-09:31 ق.ظ حدیث عشقنوشته شده توسط :زهرا ن شنبه 16 اسفند 1393-09:28 ق.ظ 
 جنازه پسرشونُ که آوردند چیزی جزء دو سه کیلو استخون نبود پدر سرشو بالا گرفت و گفت :حاج خانم غصه نخوری ها !!! دقیقا وزن همون روزیه که خدا بهمون هدیه دادِش فارغ التحصیل دانشگاه جبهه واحد شلمچهنوشته شده توسط :زهرا ن جمعه 15 اسفند 1393-09:25 ق.ظ The Theme Being Used Is MihanBlog Created By ThemeBox |