ღ ◑‿◐ ღ مطالب طنز... ღ ◑‿◐ ღ

با سلام ... ورود شمارا به وبلاگ ღ ◑‿◐ ღ مطالب طنز... ღ ◑‿◐ ღ خوش آمد میگویم ... برای مشاهده کامل مطالب از آرشیو مطالب وبلاگ استفاده کنید.

روزی تصمیم گرفتم كه دیگر همه چیز را رها كنم. شغلم را دوستانم را، مذهبم را زندگی ام را !
به جنگلی رفتم تا برای آخرین بار با خدا صحبت كنم. به خدا گفتم : آیا می توانی دلیلی برای ادامه زندگی برایم بیاوری؟
و جواب او مرا شگفت زده كرد.
او گفت : آیادرخت سرخس و بامبو را می بینی؟
پاسخ دادم : بلی.
فرمود : هنگامی كه درخت بامبو و سرخس را آفریدم، به خوبی از آنها مراقبت نمودم. به آنها نور و غذای كافی دادم.  دیر زمانی نپایید كه سرخس سر از خاك برآورد و تمام زمین را فرا گرفت اما از بامبو خبری نبود. من از او قطع امید نكردم. در دومین سال سرخسها بیشتر رشد كردند و زیبایی خیره كننده ای به زمین بخشیدند اما همچنان از بامبوها خبری نبود. من بامبوها را رها نكردم. در سالهای سوم و چهارم نیز بامبوها رشد نكردند. اما من باز از آنها قطع امید نكردم. در سال پنجم جوانه كوچكی از بامبو نمایان شد. در مقایسه با سرخس كوچك و كوتاه بود اما با گذشت 6 ماه ارتفاع آن به بیش از 100 فوت رسید. 5 سال طول كشیده بود تا ریشه های بامبو به اندازه كافی قوی شوند. ریشه هایی كه بامبو را قوی می ساختند و آنچه را برای زندگی به آن نیاز داشت را فراهم می كردند.
خداوند در ادامه فرمود: آیا می دانی در تمامی این سالها كه تو درگیر مبارزه با سختیها و مشكلات بودی در حقیقت ریشه هایت را مستحكم می ساختی؟ من در تمامی این مدت تو را رها نكردم همانگونه كه بامبو ها را رها نكردم.
هرگز خودت را با دیگران مقایسه نكن و بامبو و سرخس دو گیاه متفاوتند اما هر دو به زیبایی جنگل كمك می كنند. زمان تو نیز فرا خواهد رسید تو نیز رشد می كنی و قد می كشی!
از او پرسیدم : من چقدر قد می كشم.
در پاسخ از من پرسید : بامبو چقدر رشد می كند؟
جواب دادم : هر چقدر كه بتواند.
گفت : تو نیز باید رشد كنی و قد بكشی، هر اندازه كه بتوانی.


[ شنبه 29 مهر 1391 ] [ 03:02 ب.ظ ] [ Sahar_S_M ]

[ نظرات() ]


اعتراف می کنم که... همه ما سوتی می دهیم. ردخور ندارد سوتی های بدی هم می دهیم اما صدایش را درنمی آوریم. با اینحال بعضی وقت ها توی جمع های خودمانی تعدادی از همین سوتی ها را تعریف می کنیم. پس چرا وقتی کسی اسم ما را نمی داند، سوتی مان را تعریف نکنیم تا بقیه هم لبخندی بزنند؟! اینجا دقیقا برای همین کار است. البته منظور از سوتی می توانند گاف، یا هر کار، باور و فکر خنده داری باشدکه وقتی یادش می افتیم خنده مان می گیرد شما هم اعتراف های خودتان را بفرستید.من هم  البته اعتراف می کنم که بیشتر مطالب این بخش را از شبکه های اجتماعی و وبلاگی با همین موضوع کپی زدم البته آنها اسمش را گذاشته اند؛ «اعتراف های احمقانه شما» ولی به نظر من این اعتراف ها بیشتر صمیمانه هستند تا احمقانه!

 

اعتراف می کنم به این سن که رسیدم هنوز وقتی می خوام از در خونه برم بیرون اگه جورابم سوراخ باشه عوضش می کنم با این فکر که اگر تصادف کردم و آمبولانس اومد و منو گذاشتن رو برانکارد و مردم دورم جمع شدن سوراخ جورابم ضایع نباشه...

 

*اعتراف می کنم امشب بعد از 1 سال به این معما پی بردم که آقاجونم مسواکش رو کجا قایم می کنه که من نمی بینم. بارها دیدم که داره مسواک می زنه اما به محض اینکه بعدش می رم مسواک بزنم مسواکش غیب می شه. خب زیاد پیچیده نیست از مسواک من استفاده می کرده

 

*اعتراف می کنم اولین باری که ویندوزم پرید من کل سیستم از مانیتور گرفته تا موس رو بردم شرکت تا برام ویندوز عوض کنند. بی معرفت ها بهم نگفتند که فقط باید کیس رو بیارم. این کار یه دو سه بار دیگه هم تکرار شد!

 

*اعتراف می کنم تو اسباب کشی همسایه مون من نشسته بودم پشت وانت یه طرفم گلدونشون بود یه طرف هم تلویزیون ماشین که رفت تو چاله من گلدونه رو محکم گرفتم و تلویزیونه پخش شد کف آسفالت!

اعتراف می کنم  تا سن 13-12 سالگی با روسری می نشستم جلو تلویزیون مخصوصا از ایرج طهماسب خیلی خجالت می کشیدم. زیاد می خندید، فکر می کردم بهم نظر داره

 

*اعتراف می کنم بچه که بودم خیلی وراج بودم. برای همین تا از مدرسه می اومدم همه خودشون رو به خواب می زدن.

*اعتراف می کنم اولین باری که رفتم کارواش من هم همراه کارگرها داشتم ماشین رو می شستم که مسئول کارواش اومد خجالت زده جمعم کرد! خوب چی کار کنم فکر کردم زشته اونا ماشین من رو بشورن و من وایستم نگاه کنم.

 

*اعتراف می کنم  بزرگترین لذت دوران بچگی من این بود که روزهای بارونی تو راه مدرسه با او چکمه طوسی پلاستیکی که تا زیر زانوم بود مثل خل ها از جاهایی رد می شدم که آب جمع شده. وقتی قابلیت چکمه هام رو می دیدم که تا عمق زیاد هم پام خیس نمی شه کلی کیف می کردم. حس ماشین شاسی بلند بهم دست می داد.

*اعتراف می کنم مامان بزرگ خدا بیامرزم توی 95 سالگی فوت کرد. صبح روزی که مامان بزرگم فوت کرده بود همه دور جنازش نشسته بودیم و همه داشتن گریه می کردن. جمعیت هم زیاد بود. من و داداشم تو بغل هم داشتیم گریه می کردیم. اشک فراون بود و خلاصه جو گریه بود. یکهو دختر خالم که تازه رسیده بود اومد تو حیاط و با جدیت داد کشید: مامان بزرگ زود رفتی! این رو که گفت کل خونه رفت رو هوا... حالا خندمون قطع نمی شد.

 

منبع: مجله یکشنبه

 



[ سه شنبه 25 مهر 1391 ] [ 04:29 ب.ظ ] [ Sahar_S_M ]

[ نظرات() ]


میرم در سوپری میگم یه نوشابه شیشه ای لطفا. میگه میخوری؟میگم پ ن پ من بازیگر سینمام میخوام باهاش عکس بگیرم تبلیغ شه واسه پپسی

 

رفته بودیم کوه با دوستام. تویه مسیر یه ایست بازرسی مارو نگه داشت. رفتم گفتم چی شده؟
گفت:گواهینامه. رفتم آوردم .داره کارتمو نگا میکنه گفت:مال خودته؟
گفتم پ ن پ مال پدربزرگته ازش دزدیدم!!!!!!!!

 

با دوستم رفتیم باغ وحش،جلوی قفسِ شیر وایسادیم.
دوستم میگه:شیرهِ؟
میگم:پَــــ نَ پَــــ… گربه اس باباش مرده ریش گذاشته!!

 

تنها تو تاکسی نشستم به راننده کرایه میدم میگه: ببخشید یه نفرید . میگم پ ن پ خورزورخان هم هستند

 

مامان اینا رفتن بیرون منم گفتم نمیام میخوام درس بخونم یه ساعت دیگه مامانم زنگ زده ما تو رستورانیم میخوای برای توام غذا بگیریم؟گفتم په نه په من باكتری هوازی ام غذای ادما هم باهام سازگاری نداره!
برگشته با عصبانیت میگه پس هواتو بخور تا بیام تكلیفتو روشن كنم...
ای لعنت به دهنی كه بی موقع واشه!
كجا سرمو بكوبم
من):
سازمان حمایت از حقوق كودكان

 

در پارکینگ و باز کردم برم تو یارو اومده جلوش پارک کرده میگه می خوای بری تو؟ پـَـَـ نــه پـَـَــــ درو باز کردم هوای کوچه عوض شه

 

ماشینم بنزین تموم کرد وسط جاده, واستادم دم جاده یکی ۲ لیتر بنزین از ماشینش بهم بده که فقط خودمو برسونم به یه پمپ بنزینی, یکی زد بقل گفت آقا بنزین برای ماشینت می خوای؟ پـَـَـ نــه پـَـَــــ می خوام باهاش خودمو آتیش بزنم

 

رفتیم املاكی دنبال خونه دانشجویی یارو برگشته میگه خونه میخواین‏?
میگم پ نه پ اومدیم یه فروند توپولوف رو متر كنیم؛
میگه بامزه دانشجویی باشه‏?‏
میگم پ نه پ، ما از پادشاهان دوران صفویانیم یه کاخ ردیف کن
میگه حالت خوبه تو؟
میگم پ نه پ یه علائمی مبنی بر وجود موجودی به نام پ نه پ تو وجودم هست.
گفتم بیخیال ،خونه دارین یا نه؟
گفت پ نه پ ما فقط تو کار رشد و پرورش درخت هندونه ایم.
اینجا بود که فهمیدم پ نه پ ازم سرایت کرد بهش. شما هم میتوانید

 

شونصد بار زنگ زدم دوستم برنمیداشت کار واجب داشتم . ورداشته اس داده : " کارم داری زنگ میزنی ؟"
پ نه پ از اهنگ پیشواز مسخره تو خوشم اومده زنگ میزنم گوش کنم باهاش سرم تکون میدم تازه :

 

از وقتی اولین پـ نـ پـ را خوندم،واسم عقده شده یه بار بتونم ازشون استفاده کنم،ینی ملت دیگه هوشیار شدنا...
سوال الکی کلا تعطیل شده

 

کتابم جلوم بازه دارم تمرین مینویسم، مامانم اومده میگه داری درس میخونی؟ په نه په دارم صفحه های کتابه رو میشمارم بهم ننداخته باشن.

ماشین بهم زده گوووپس افتادم روی زمین دارم از درد ب خودم میپیچم!راننده پیاده میشه میگه چیزیت شده داری ناله میزنی؟میگم پ ن پ افتادم رو زمین از داور پنالتی بگیرم...‏!‏
راننده میگه نمکدون منظورم اینه ک اگه چیزیت شده زنگ بزنم آمبولانس بیاد!گفتم پ ن پ زنگ بزن برنامه عادل اینا بپرس صحنه پنالتی بوده یا نه؟!!

 

رفتم نانوایی خلوت بود شاطر میپرسه نون میخوایی میگم:پ ن پ من موش انبارتم اومدم خودمو تسلیم کنم

 

رفتیم دریا یه بنده خدایی شنا بلدنبود داشت غرق میشدو دست وپا میزد.بابام بدوبدو ازچادر اومده بیرون میگه چیه داره غرق میشه؟؟؟
گفتم پ ن پ داره دلقک بازی در میاره مارو بخندونه!!!

 

به غضنفر میگن با پلنگ جمله بساز میگه : تو فوتبال خورده بودم زمین ، میلنگیدم راه میرفتم ، دوستم منو دیده میگه چیزی شده میلنگی ؟ میگم : پـَ نه پـَـ لنگ میزنم که یاد تیمور لنگ رو زنده نگه دارم

 

دارم واسه دختر خالم تعریف میکنم میگم:
دیشب داشت یه راز بقا نشون میداد شیره حمله کرد به یه گله آهو یکی شونو گرفت!
میگه: بقیه چی؟ فرار کردن؟
پـَ نه پـَ موبایلاشونو درآوردن فیلم گرفتن از صحنه واسه بقیه حیوونای جنگل بلوتوث کنن

 

 



[ سه شنبه 25 مهر 1391 ] [ 04:16 ب.ظ ] [ Sahar_S_M ]

[ نظرات() ]


معلم عصبی دفتر رو روی میز کوبید و داد زد: سارا …

دخترک خودش رو جمع و جور کرد، سرش رو پایین انداخت و خودش رو تا جلوی میز معلم کشید و با صدای لرزان گفت: بله خانوم؟

معلم که از عصبانیت شقیقه‌هاش میزد، تو چشمای سیاه و مظلوم دخترک خیره شد و داد زد:

چند بار بگم مشقاتو تمیز بنویس و دفترت رو سیاه و پاره نکن؟ ها؟! فردا مادرت رومیاری مدرسه می‌خوام درمورد بچه بی‌انضباطش باهاش صحبت کنم!

دخترک چونه لرزونش رو جمع کرد … بغضش رو به زحمت قورت داد و آروم گفت:

خانوم … مادرم مریضه … اما بابام گفته آخر ماه بهش حقوق میدن… اونوقت میشه مامانم رو بستری کنیم که دیگه از گلوش خون نیاد … اون وقت میشه برای خواهرم شیر خشک بخریم که شب تا صبح گریه نکنه … اون وقت … اون وقت قول داده اگه پولی موند برای من هم یه دفتر بخره که من دفترهای داداشم رو پاک نکنم و توش بنویسم … اون وقت قول میدم مشقامو بنویسم…

معلم صندلیش رو به سمت تخته چرخوند و گفت: بشین سارا …

و کاسه اشک چشمش روی گونه خالی شد


[ سه شنبه 25 مهر 1391 ] [ 03:33 ب.ظ ] [ Sahar_S_M ]

[ نظرات() ]


شایدآنروز كه سهراب نوشت تا شقایق هست زندگی باید

 كردخبرازدل پردرد گل یاس نداشت بایداینجور نوشت چه شقایق

 باشی چه گل میخك ویاس زندگی اجباراست.



[ سه شنبه 25 مهر 1391 ] [ 03:17 ب.ظ ] [ Sahar_S_M ]

[ نظرات() ]


 آدمك آخر دنیاست بخند

                                                            آدمك مرگ همیجاست بخند

                           آن خدایی كه بزرگش خواندی

                                                           به خدا مثل تو تنهاست بخند

                          دست خطی كه تو را عاشق كرد

                                                           شوخی كاغذی ماست بخند

                          فكر كن درد تو ارزشمند است

                                                          فكر كن گریه چه زیباست بخند

                         راستی آنچه به یادت دادیم

                                                         پر زدن نیست كه درجاست بخند

                         آدمك نغمه آغاز بخوان

                                                         به خدا آخر دنیاست بخند



[ سه شنبه 25 مهر 1391 ] [ 02:49 ب.ظ ] [ Sahar_S_M ]

[ نظرات() ]




نه تو می مانی ونه اندوه



ونه هیچ یک از این مردم آبادی

 


به حباب نگران یه رود قسم


وبه کوتاهی آن لحظهی شادی که گذشت

 

غصه هم می گذرد،


 

آنچنان که خاطره ای خواهد ماند...

 

لحظه ها عریانند

 


به تن لحظه ی خود ، جامعه ی اندو مپوشان

 


لطفاً تا بارگزاری تصویر متحرک صبر کنید..



دنیا ارزش هیچی رو نداره

 

امیدوارم همیشه شاد باشین
 



[ دوشنبه 24 مهر 1391 ] [ 02:17 ب.ظ ] [ Sahar_S_M ]

[ نظرات() ]


رمز موفقیت ام رو چند سال پیش عوض کردم الان هر کاری میکنم یادم نمیاد.

 

رفته بودیم باغ وحش. رسیدیم به قفس میمونا و دیدم یه بچه میمون خیلی کوچولو یه گوشه نشسته. من هیجان زده شدم و گفتم وای ببین چه نـــازه ه ه ه! یهو توجهش به من جلب شد... اومد طرفم... لبخند رو لبام بود... اومد نزدیک میله های قفس... یه دفعه بهم گفت : مـا مـا...
هیچی دیگه ، یه نیم ساعتی از پشت اون میله ها به هم زل زدیم و درد دل کردیم

 

یکی از فانتزی های اخیرم این بوده که وقتی به حس پرواز رسیدم با یه هواپیما تصادف کنم :|
من ;)
برادران رایت :|
شاگرد شوفر خلبان

 

دیروز تو برنامه هزار وشصت وشونزده عموپورنگ وامیر محمد داشتند بالا وپایین می پریدند که یهو دختر بچه اومد وسط به عمو پورنگ گفت:عمو من دستشویی دارم.پورنگم گفت:این جا من ننه وبابا همه هستم دیگه!!!
عمو پورنگ!!!!!!!!!!!
امیر محمد!!!!!!!!!!
شبکه دو!!!!!!!!!!!

 

خدارو شکر بالاخره مشکل تصادفات جاده ای هم حل شد مثل اینکه میگن رو پراید کیسه هوا گذاشتن ماکه ندیدیم امیدوارم نسل بعد از ما ببینه

 

ﮔﺸﺖ ﺍﺭﺷﺎﺩ ﺩﻫﻦ ﻏﻀﻨﻔﺮ ﺭﻭ ﺑﻮ ﻣﯿﮑﻨﻪ ﻣﯿﮕﻪ:
ﻋﺮﻕ ﺧﻮﺭﺩﯼ؟
ﻣﯿﮕﻪ: ﻧﻪ ﺑﺨﺪﺍ ! ﺯﯾﺎﺩ ﺣﺮﻑ ﺯﺩﻡ ﺩﻫﻨﻢ ﻋﺮﻕ ﮐﺮ
ﺩﻩ

 

دقت کردین Google Earth به شما این قابلیت رو میده

که هر جای دنیا رو که تا بحال ندیدی رو بری ببینی ، ولی شما چیکار میکنی؟

.

.

.

.

.

.

.

.

.

شما صاف میری خونه خودت رو از بالا میبینی

 

نظر یادتون نره

!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!

 


ادامه مطلب

[ یکشنبه 23 مهر 1391 ] [ 10:40 ب.ظ ] [ Sahar_S_M ]

[ نظرات() ]


چه حس عجیبی است وقتی باران می بارد وقتی دلت می گیرد و

برف در تمام زندگیت سایه می اندازد .

شبیه یک بغض کهنه

می خواهی تمام خودت را رصد کنی

سعی می کنی فکر نکنی به . . .

نمی شود

همه چیز شبیه پونه های وحشی

فقط وقت بهار سر از کنار رودخانه ها بیرون می آورد

و فکر می کنی به پونه های خشک شده ای که این همه سال

ریشه در ذهن خاک دارند .

می گردی و می گردی و می گردی

چیزی نیست به جز آنچه فکر می کنی .

 



[ یکشنبه 23 مهر 1391 ] [ 10:29 ب.ظ ] [ Sahar_S_M ]

[ نظرات() ]


گاهی دلم میخواد وقتی بغض میکنم خدا از

 آسمون بیاد پایین اشکامو پاک کنه دستمو بگیره 

وبگه:اینجا ادما اذیتت میکنند؟بیا بریم........



[ یکشنبه 23 مهر 1391 ] [ 03:46 ب.ظ ] [ Sahar_S_M ]

[ نظرات() ]


سیگار کشیدن باعث میشه شما هرچه سریعتر از شر سلامتی و زندگی به امید خدا خلاص بشید و بتونید پا به عرصه های جدیدتری از جمله جهان آخرت بگذارید و تجربه های جدید کسب کنید.

? – وقتی سیگار بکشین یه سرفه هایی میکنین به خدا همچین سر جیگرتون حال میاد انگار قولنج ریه تون رو گرفته باشن یعنی ششتون حال میاد .
? – اونایی که سیگاری هستن بعد از یه مدت متوجه میشن که روابط عاطفی عمیقی با چای و نسکافه پیدا کردن .

? – اگه سیگاری بشین برای مواقع بیکاری ، بیعاری ، بیخوابی ، بیداری ،بیزاری ، بیذاتی ، بیماری ، سیرابی ، لیوانی ، خیشاحی ( منظور همون خوشحالیه ) ، نیراحی (ناراحتی ) و سایر مواقع بهترین امکان رو در اختیار دارین .


? – اگه سیگاری بشین دارای روابط اجتماعی درخشان میشین و میتونین دوستان جدید زیادی پیدا کنین :


الف – وقتی شما جزء خریداران سیگار باشین دوستانی رو پیدا میکنین که از بس

 دوستتون دارن شما رو به شکل شیرینی میبینن .
ب – وقتی شما جزء مصرف کنندگان سیگار باشین دوستان مهربونتون شما رو به

 شکل مگس میبینن. در نوع ب دوستی از طرف شما بسیار عمیقتر خواهد بود.


? – اگه سیگاری بشین توی محیط های سربسته و عمومی از دست سیگاری ها حرص نمیخورین و این خودش باعث میشه آرامش اعصاب داشته باشین .


? – وقتی سیگاری بشین ، میتونین توی مسابقه جهانی ترک سیگار شرکت کنین و کلی پول به جیب بزنین .


? – اگه سیگاری بشین ، وقتی با اقوام و دوستان به پیک نیک میرین موقع روشن کردن آتیش میتونین روش روشن کردن کبریت در میان باد و بوران رو به اونا نشون بدین و خودتون رو به عنوان یک قهرمان ملی معرفی کنید .


? – اگه سیگاری بشین با سوپری سر کوچتون بیشتر رفیق میشین طوری که اگه یه روز نرین سراغش دلش براتون تنگ میشه .


?? – اگه مخفیانه سیگار بکشین میتونید با کوچه پس کوچه های اطراف خونه ، پشت بام ، زیر زمین و دیگر جاهایی که تا حالا زیاد بهشون توجه نکردین بیشتر آشنا بشین

.
?? – وقتی مخفیانه سیگار میکشین با ادوکلن ، عطر و دئودورانت های ارزون قیمت و همچنین انواع آدامسهای p.k ، خروس نشان ، relaxو غیره آشناتر میشین و به آدمی خوشبو با دندونای سفید مبدل بشین .


?? – هرچه بیشتر سیگار بکشین راحت تر میتونین از شر پولهایی که توی جیبتون سنگینی میکنه راحت بشین .


?? – اگه سیگاری بشین توی شهرای بزرگ که هوای آلوده دارن راحتتر میتونین زندگی کنین

 



[ جمعه 21 مهر 1391 ] [ 01:35 ب.ظ ] [ Sahar_S_M ]

[ نظرات() ]


آدمی که می خواهد برود،می رود داد نمی زند که من دارم می رم،آدمی که رفتنش را داد

می زند، نمی خواهد برود.......داد می زند که نگذارند برود.تقدیم به دل شکسته ها. 

 

سعی کن آنقدر کامل باشی که بزرگ ترین تنبیه تو برای دیگران گرفتن خودت از آن ها باشد.

 

گدا شدن به در خانه ی دوست به قصد دیدن اوست ،وگرنه نان شب را هر گدایی دارد.

 

این روز ها به هرکه "پرو بال" می دی به جای این که"پرواز "کنه واست دم در می یاره.!

 

دوستت دارم چون تو دلت مثل یخچال خونه ی ما  هیچی توش نیست.

 

زندگی باور می خواهد آن هم از جنس امید که اگر سختی راه به تو سیلی زد یه ندای قلبی به

تو گوید که خدا هست هنوز!!!

 

ارادتمند کسانی هستم  که تو خاطرمون ابدی هستن وتو خاطرشون عددی نیستیم.

 

همیشه سخت ترین نمایش به بهترین بازیگر تعلق دارد.شاکی سختی هاش دنیا نباش،شاید

تو بهترین بازیگر خدایی.

 

دوست واقعی مثل میخ رو دیواره ، حتی وقتی میخ نباشه جاش رو دیوار هست.

 

زیبا ترین گل با اولین باد پرپر می شود،با وفا ترین دوست به مرور زمان بی وفا می شود

این پرپر شدن از گل نیست از طبیعت است واین بی وفایی از دوست نیست از روزگار است.

 

دل قشنگتو هیچ وقت در گیر" آه" نکن بذار "آه" سهم کسی باشه که دلتنگت می منه.

 

بی تو دلم چمدان است که تنهاییم را در آن تا می زنم وقفلی از دلتنگی بر آن می گذارم

که رمزش حروف اسم توست.

 

وقتی که از دوری تو تموم می شه تحملم، تو دلم داد می زنم خیلی دوست دارم.

 

بر آنچه گذشت و آنچه شکست حسرت نخور،زندگی اگر زیبا بود با گریه شروع نمی شد!!!!!

 

به سلامتیه همه مامانایی که هر وقت صداشون می کنیم میگن : جانم !


و هر وقت صدامون میکنن ، میگیم: چیه ؟ ها . . . ؟!

 

ما که از هر چه ترسیدیم سرمان آمد ! بیا تمرین کنیم کمی از خوشبختی بترسیم !

 

انگار پشه ها امسال با سرد شدن هوا کاپشن پوشیدن ، نمیرن !

کاش آدم ها یکم جرات داشتن !
گوشی رو برمیداشتن و زنگ میزدن و میگفتن : ببین ؛ دلم واست تنگ شده ،
واسه هیچ چیز دیگه ای هم زنگ نزدم . . . !

 

آنقدر دلتنگتم که حتی ابلیس بر وسعت این دلتنگی سجده می کند . . .


 

 

 


ادامه مطلب

[ پنجشنبه 20 مهر 1391 ] [ 11:37 ق.ظ ] [ Sahar_S_M ]

[ نظرات() ]


اگر نگاهی به خوراکی های روی میزکارمندانتان بیندازید


می توانید شخصیت شان را تخمین بزنید


و به آن ها شغل مناسب این شخصیت را پیشنهاد بدهید.


اگر هنوز هم این ادعا را باور نمی کنید


بهتر است با نتایج دکتر آلن هرش آشنا شوید.


او کسی بود که سال ها در مورد کسانه کی


توانایی بویایی شان را از دست داده بودند ونمی


 توانستند بو یا مزه ی غذا را بفهمند تحقیقاتی انجام می داد،


در حالی که می خواست درمان ها


یی را برای افراد پیدا کند، به نتایج جالبی در مورد


انتخاب غذا و ارتباطش با شخصیت رسید.


فهرست زیر نتایج تحقیقات این پژوهشگر برجسته است.


آجیل:خوراک مخصوص بی خیال ها


اگر یک فرد آجیل خور هستیدو این خوراکی های


طبیعی را به هله هوله های دیگر ترجیح می


 دهید،باید بگویم که شما یک فرد بی خیال هستید


که با وجود داشتن ای صفت،دیگران را هم


خوب درک می کنیدو می فهمید، البته درک خوبی


هم از شرایطی که در آن هستید داریدواین


خصلت به شما در زند گی تان کمک می کند.


چوب شور :خوراکی مورد علاقه ی خلاق ها


 اگر شما فردی خلاق هستید که همیشه


  ایده های جدیدی در سر دارید واز عملی کردن شان


هم نمی ترسید،چوب شور یکی از اتنخاب های شما خواهد بود


.دوست داران این خوراکی  افراد


ریسک پذیری هستند که همیشه ایده های جدیدی


در سر دارند وکمتر از ایده های حاضر آماده


استفاده می کنند.

چیپس سیب زمینی تقدیم به دوست داران رقابت!

 

اگر شما یک فرد بلند پرواز هستید که زندگی برای


تان عرصه ی رقابت کردن و پیروز شدن است


به احتمال زیاد سراغ چیپس سیب زمینی خواهید رفت


.این تحقیقات نشان داده است که وکلا،


شرکت ها و ورزشکاران موفق بیشتر از صاحبان


حرفه ها به خوردن این خوراکی پرکالری تمایل


دارند.

خوراکی مورد علاقه ی متفکر ها:میوه ها!


دوسداران میوه،ذهنی قوی وقدرتمند دارند دارند.


آن ها برای انجام هر کاری وعبور از هر مرحله از


زندگی شان، حسابی فکر می کنند وبعد از گرفتن


یک نتیجه ی منطقی وارد عمل می شوند


آن ها بی گدار به آب نمی زنندو منطق


در زندگی شان حرف اول را می زند.

باهوش ها پنیر و خیارشور می خورند!!!!!


این برسی ها نشان داده است افرادی که ساندویج


خیارشور وپنیر را به دیگر ساندویج ها ترجیح


می دهندبه احتمال زیاد فردی باهوش  و با ضریب بالا هستند.


نان سفید+همبر گر،انتخاب آینده نگر ها


دوست دارید همبر گرتان در یک سالاد پر


از سس غوطه بخورد ویا ترجیح می دهید که چنین


 اتفاقی در یک نان تازه ی سفید بیفتد؟پس باید


هنگام انتخاب چنین غذاییبه خودتان افتخار کنید.


زیرا شما یک فرد آینده نگر هستیدوآرام آرام مقدمات


رسیدن به زندگی که دوست دارید را فراهم


خواهید کرد.


گوشت ورقه ای گاو متعلق به عجول هاست


ساندوبج رست بیف اولین انتخاب شماست؟باید


بگویم که کمی عجول هستید ودوست دارید در


یک چشم به هم زدن تمام تفکرات تان محقق شود.


زیرا بر اساس این تحقیق افرادی که عاشق

ساندویج حاوی گوشت ورقه شدهی گاو هستند،


اغلب شخصیت شتاب زده ای دارند.

برون گرا ها جوجه خور هستند


ساندویج جوجه،جوجه کباب،جوجه چینی،


ال کبابی وغذا هایی از این دسته اتخاب برون گرا


 هاست زیرا این تحقیقات ثابت کرده است،افراد


برون گرا از میان انتخاب های فراوانی که پیش


روی شان دارند,بیشتر ترجیح می دهند ساندویج جوجه بخورند.


تخم مرغ ومایونز انتخاب خانه دار ها


خوب این یک انتخاب کاملاسنتی است که زیاد


هم با شخصیت جوان های امروز سازگار نیست اما


اگر شما از میان انتخاب های رنگا رنگ مدرن،باز هم


سراغ این گزینه بروید،باید بگویم که ماندن در


خانه را به هر چیزی ترجیح مدی دهید وحتی دوست دارید


شغل تان را در خانه انجام بدهید.این


متخصصان دریافتند،افرادی که ساندویج تخم مرغ .مایونز


را دوست دارند، واقعا اهل ماندن در خانه


هستند.

تن ماهی وذرت تقدیم به بلند پرواز ها


انسان های بلند پرواز معمولا ساندویج سنتی


تن ماهی با ذرت شیرین را ترجیح می دهند به


احتمال زیاد این افراد به جای سفارش دادن در


روزی که غذای گرم در خانه ندارند،یک تن ماهی


می خرند وآن را با انواع و اقسام ذرت هایی که


در مغا زه ها وجود دارد تزئین می کنند ومی خورند


حساس ها میگو می خورند


غذا های دریایی را خیلی از افراد دوست دارند


وخیلی های دیگر هم به دلیل خواص بسیار این غذا


ها سراغ شان می روند اما محققان می گویند


،افرادی که روح حساسی دارند،ساندویج میگو با


نان قهوه ای وسبوس دار را بیشتر انتخاب می کنند.


ممنون از اینکه این مقا له رو خوندید



[ چهارشنبه 19 مهر 1391 ] [ 02:48 ب.ظ ] [ Sahar_S_M ]

[ نظرات() ]