برای او که * آسمانی * شد
کــاش تصــویــرت نفــس مــی کشیــد...
عید شما مبارک
گلهای یاس بهشت آرزوهایم ، پدر و مادر عزیزم
که عطرشان پایدار ومهرشان ستودنی است
تبریک می گویم
و پرنده های خسته بر می گردند و دراین رویش سبز دوباره...من...تو...ما...
کجا ایستاده اییم.سهم ما چیست؟..نقش ما چیست؟...پیوند ما در دوباره شدن با کیست؟...
زمین سلامت می کنیم و ابرها درودتان باد و
چون همیشه امیدوار و سال نو مبارک...
و این بیشتر از هر چیزی منو خوشحال میکنه
بهارداره میاد...یه بهار دیگه، پر از عطر و بو و حس وحال، پر از تازگی و شور و حال...عطر و بوی بی نظیری که پاورچین پاورچین و بی صدا، دل رو میبره و زیبایی های بی همتایی که نگاه رو مجذب و چشم ها رو محسور می کنه. هوای لطیفه بارونی، بوی بی نظیر خاک کوچه های بارون خورده، همون بوی بارونی که روح رو تازه می کنه و یاد شیرینی وسبکبالی روزهای پاک و ناب بچگی رو توی ذهنمون زنده می کنه. حتی تو آسمون ابری بهار، یه حسه که روح تازه می کنه و واسه من تازه شدن همیشه جذابه...مخصوصا وقتی این تازگی تو روحت جوونه می زنه. راستی بهار، شماها رو یاد چی میندازه؟ بهار واسه من، یه دلخوشی شیرینه...یکی از بهترین های زندگی ام رو خداوند تو بهار بهم هدیه داده...
امسال نمیخوام واسه اومدن بهار و سال نو...خونه تکونی کنم...لباس نو بخرم...وسایل جدید واسه خونه بخرم...به فکر یه مسافرت خوب باشم...نه تو فکر هیچ کدوم از اینا نیستم...میخوام یه خونه تکونی اساسی به روحم و دلم بدم... میخوام از نو دوباره بسازمشون...
تغییر افکار کهنه، می تونه لحظه های پیش رو رو، نو کنه. در سختی ها، جست وجوی نکات مثبت می تونه، تحمل دشواری ها رو هموار کنه. حتی در دشوارترین شرایط، به یاد داشتن حضور و حمایت خدا، بزرگ ترین دلخوشیه. گاهی اوقات صبر می تونه، یه اسطوره نو بسازه. وقتی یه تشکر پر مهر می تونه دلی رو گرم کنه، وقتی یه دلداری صمیمانه می تونه یخ غصه ای رو ذوب کنه، وقتی حتی، فقط یه قدم زدن صبحگاهی می تونه برای کم کردن فاصله دو همراه، صمیمیت ها رو مضاعف کنه، از دست دادن دقایق در اندیشه به نداشته ها، چه جبران ناپذیره...وقتی گاهی فقط یه همدردی می تونه سنگینی یه غصه ای رو سبک تر کنه، چرا برای پیدا کردن دلخوشی راه دور می ریم؟ وقتی به یاد داشتن یک مناسبت و یه تبریک صمیمانه راه نزدیکی برای تجربه صمیمیت هاست چرا برای درک لذت شیرین و بی مثل صمیمیت ها به روی واضحات چشم می بندیم؟ چرا قالب های تکراری ما رو چرخه تکرار، طوری غافل کرده که دقت نگاهمون خواب آلود و بی توجه شده؟ یه سال نوی دیگه داره از راه داره می رسه می دونید به چی فکر می کنم؟ به این که نمی خوام با رسیدن به سال نو، تو سال کهنه پیش، جا مونده باشم.....خوشبختی مثه یه پروانه است وقتی دنبالش می دویی، پرواز می کنه اما وقتی می ایستی می یاد روی سرت می شینه...
من از صمیم قلبم، واسه همه ی مردم این روزگار
آرزوی یه دنیا پروانه دارم ...
آدم همیشه دنبال قطعه ای گم شده است،
هیچ آدمی را نمی توان یافت كه قطعه خود را جستجو نكند
فقط نوع قطعه هاست كه فرق می كند،
یكی به دنبال دوستی است
دیگری در پی عشق؛
یكی مراد می جوید و یكی مرید
یكی همراه می خواهد و دیگری شریك زندگی،
یكی هم قطعه ای اسباب بازی
ادامه مطلب
طبقه بندی: ·▪••● عمومی ·▪••●،
برای تو و خویش
چشمانی آرزو میكنم
كه چراغها و نشانهها را
در ظلماتمان ببیند.
گوشی
كه صداها و شناسهها را
در بیهوشیمان بشنود.
روحی
كه این همه را
در خود گیرد و بپذیرد.
و زبانی
كه در صداقت خود
ما را از خاموشی خویش
بیرون كشد
و بگذارد
از آن چیزها كه در بندمان كشیده است
سخن بگوییم.
طبقه بندی: ·▪••● عمومی ·▪••●،
به سرآستین پاره ی کارگری که دیوارت را می چیند و به تو می گوید ارباب.
نخند!
به پسرکی که آدامس می فروشد و تو هرگز نمی خری.
نخند!
به پیرمردی که در پیاده رو به زحمت راه می رود و شاید چندثانیه ی کوتاه معطلت کند.
نخند!
به دبیری که دست و عینکش گچی است و یقه ی پیراهنش جمع شده.
نخند!
ادامه مطلب
طبقه بندی: ·▪••● عمومی ·▪••●،
دوستت دارمها را نگه میداری برای روز مبادا،
دلم تنگ شدهها را، عاشقتمها را …
این جملهها را که ارزشمندند الکی خرج کسی نمیکنی!
باید آدمش پیدا شود!
باید همان لحظه از خودت مطمئن باشی و باید بدانی که فردا،
از امروز گفتنش پشیمان نخواهی شد!
ادامه مطلب
طبقه بندی: ·▪••● عمومی ·▪••●،
I am thankful for the alarm that goes off in the early morning house
because it means that I am alive
خدا را شکر که هر روز صبح باید با زنگ ساعت بیدار شوم، این یعنی من هنوز زنده ام
ادامه مطلب
طبقه بندی: ·▪••● عمومی ·▪••●،
تو آیا عاشقی کردی بفهمی عشق یعنی چه؟
تو آیا با شقایق بودهای گاهی؟
نشستی پای اشکِ شمعِ گریان تا سحر یک شب؟
ادامه مطلب
طبقه بندی: ·▪••● شعر های زیبا ·▪••●،
خدا می داند، ولی ...
آن روز که آخرین زنگ دنیا می خورد دیگر نه می شود تقلب کرد
و نه می شود سر شخصی را کلاه گذاشت
آن روز تازه می فهمیم دنیا با همه بزرگی اش از یک جلسه امتحان مدرسه هم کوچکتر بود!
... و آن روز تازه می فهمیم که زندگی عجب سوال سختی بود
سوالی که بیش از یکبار نمی توان به آن پاسخ داد
خدا کند آن روز که آخرین زنگ دنیا میخورد، روی تخته سیاه قیامت
اسم ما را در لیست خوب ها بنویسند
خدا کند حواسمان بوده باشد و زنگهای تفریح
آنقدر در حیاط نمانده باشیم که حیات را از یاد برده باشیم
خدا کند که دفتر زندگیمان را زیبا جلد کرده باشیم
و سعی ما بر این بوده باشد که نیکی ها و خوبی ها را در آن نقاشی کنیم
و بدانیم که دفتر دنیا چرک نویسی بیش نیست
چرا که ترسیم عشق حقیقی در دفتری دیگر است
طبقه بندی: ·▪••● عمومی ·▪••●،
یکی از فانتزیام اینه که دکترای حسابداری داشته باشم بعد یه روز صبح که دارم میرم بیرون در پارکینگو که باز میکنم که برم بیرون همزمان دختر همسایمون با ماشین بخواد بیاد داخل … بعد ماشینامون شاخ به شاخ بشن و از تو ماشین به هم خیره بشیم بعد عاشق بشیم بعد همون موقع همینجوری الکی به ضرب گلوله کلت کمری کالیبر ۵۰ کشته بشم و دختره پیاده بشه بیاد بغلم کنه بگه عزیزم تنهام نذار … منم در حالی که دارم جون میدم به افق خیره بشم بعد تموم کنم !
سوال شده که چرا دکترای حسابداری داشته باشم ؟ به نکته خوبی اشاره کردید ولی ۱۰۰بار گفتم تو مسائلی که به شما مربوط نیست دخالت نکنین !!! روحمم که رفت همون جای همیشگی تو افق …
طبقه بندی:
بعضی زخــــم ها هســــــت كه هـــــــــر روز بــــایـــد روشونو باز كنــــی
و نـــــــــمـــــــــــــك بپـــــــــــاشــــــــــــــی ...
تــــــــا یــــــــــادت نـــــــــــــره كه ســــــــــــــراغ بعضـــــــــــی آدمـــــــــــــا
نباید رفت ... نباید
دارم سعی می کنم همرنگ جماعت شوم،
آهای جماعت...
میشود کمکم کنید؟؟؟؟؟؟
شما دقیقا چه رنگی هستید؟
برای خیانت ،
هــــزار راه هــســــت اما هـیــچ کــــدام
به انـــدازه تــــظـــاهـــر
به دوست داشتن کــثـیــف نـیـســـت ...
مهربانیت را به دستی ببخش ؛ که می دانی با او خواهی ماند ....
وگرنه حسرتی می گذاری بر دلی که دوستت دارد ...
گاهی دلم می خواهد خودم را بغل کنم!
ببرم بخوابانمش!
لحاف را بکشم رویش!
دست ببرم لای موهایش و نوازشش کنم!
حتی برایش لالایی بخوانم،
وسط گریه هایش بگویم:
غصه نخور خودم جان!
درست می شود!درست می شود!
اگر هم نشد به جهنم...
تمام می شود...
می خورم به سلامتی 2 بوسه !!
بعد همه خندیدن و هم همه شد و پرسیدن حالا بگو کدوم 2 بوسه ؟!!
گفت :
اولیش اون بوسه ای كه مادر بر گونه بچه تازه متولد شده میزنه و بچه نمی فهمه !
دومیش اون بوسه ای
که بچه بر گونه مادر فوت شدش میزنه و مادرش متوجه نمیشه..
بعضیا رو میبینی که از دور میدرخشند
جلوتر که میان
متوجه میشوی
درخششون از دور
خرده شیشه های وجودشونه