ღحسرت دیدار توღ

پست ثابت


این روزها شبیه جودی ابوت شده ام


برای بابالنگ درازی می نویسم که


دیگر خودم هم نمی شناسمش


********************************


دوست جونیام خیلی خوش اومدید


نظر یادتون نره


پـروفـآیـلـم کــلــیــک کــن


[ سه شنبه 6 اسفند 1392 ] [ 01:42 ب.ظ ] [ فرناز ] [ دلتنگ() ]



خوشبختم



خوشبختی من در بودن با تو است

و روز رسیدن به تو

تقدیر خوشبختی من است.

تو آمدی و عمیق ترین نگاه را از میان چشمان دریایی ات به وصال قلبم نشاندی.

زیباترین گلهای دنیا تقدیم به تو ،

بهترین عشق دنیا

روز یکی شدنمان را از صمیم قلب تبریک میگویم

و به تکرار تپشهای قلبم دوستت دارم




[ سه شنبه 10 آذر 1394 ] [ 05:22 ب.ظ ] [ فرناز ] [ عاشق() ]



مردانگی






عاشق مردی شده ام

 
که بوی مردانگی اش

غرور زنانه ام را به آتش می کشد



[ سه شنبه 3 آذر 1394 ] [ 05:16 ب.ظ ] [ فرناز ] [ دلتنگ() ]



خدا هست هنوز

ماه من ، غصه چرا ؟!
آسمان را بنگر ، که هنوز، بعد صدها شب و روز
مثل آن روز نخست
گرم و آبی و پر از مهر ، به ما می خندد
یا زمینی را که ، دلش ازسردی شب های خزان
نه شکست و نه گرفت 
بلکه از عاطفه لبریز شد و
نفسی از سر امید کشید
و در آغاز بهار ، دشتی از یاس سپید
زیر پاهامان ریخت ،
تا بگوید که هنوز ، پر امنیت احساس 
خداست
 
ماه من
غصه چرا !؟! 
تو
مرا داری و من
هر شب و روز ،
آرزویم
، همه خوشبختی توست 
ماه من ! دل به
غم دادن و از یاس سخن ها گفتن
کار آن هایی نیست ، که 
خدا را دارند ...
ماه من ! غم و اندوه ، اگر هم
روزی ، مثل باران بارید
یا دل
شیشه ای ات ، از لب پنجره عشق ، زمین خورد و شکست،
با نگاهت به 
خدا ، چتر شادی وا کن
وبگو با
دل خود ،

که خدا هست ، خدا هست ؛خدا هست هنوز
او
همانی است که در تار ترین لحظه شب ، راه نورانی امید
نشانم می داد ...
او همانی است که هر لحظه دلش می خواهد ، همه زندگی ام ،
غرق شادی باشد ....
ماه من !
غصه اگر هست ! بگو تا باشد
معنی خوشبختی ،
بودن اندوه است ...!
این همه غصه و غم ، این همه شادی و شور
چه بخواهی و چه نه ! میوه یک باغند
همه را با هم و با عشق بچین ...
ولی از یاد مبر،
پشت هرکوه بلند ، سبزه زاری است پر از یاد خدا
و در آن باز کسی می خواند ،
که خدا هست ، خدا هست
و چرا غصه ؟ چرا !؟!



[ دوشنبه 31 فروردین 1394 ] [ 11:00 ب.ظ ] [ فرناز ] [ دلتنگ() ]



خدای خوبم

خدای خوبم

خطا از مــن است

می دانـــــــم

از من که سالهاست گفته ام

* ایاک نعبد *

اما به دیگران هم دلسپرده ام

از مـن که سالهاست گفته ام

* ایاک نستعین*

اما به دیگران هم تکیه کرده ام

اما رهایــم نـــکن

بیش از همیــــشه دلتنــــــگم

به انــــدازه ی تمـــام روزهای نبــــودنم

اس ام اس

پروردگارا
ببخش مرا که آنقدر حسرت نداشته هایم را خوردم 

 و شاکر داشته هایم نبودم 



[ شنبه 1 فروردین 1394 ] [ 12:00 ق.ظ ] [ فرناز ] [ دلتنگ() ]



میبخشم

می بخشم کسانی را که هرچه خواستند بامن ٬

با دلم و با احساسم کردند

و مرا در دور دست خودم تنها گذاشتند

اما از آنها سپاسگذارم که یادم دادند :

چطور زندگی کردن را

حتی اگر بهترین ها را از دست بدهم

این زندگیست که بهترینهای دیگر را برایم میسازد

یادم دادند :

آنرا بخواهم که به التمـــاس آلوده نباشد ...

حتی زندگی

پروردگـــارا

به من بیاموز در طول عمرم

آهی نکشم برای کسانیکه دلـــم را شکستند



دنیا 

سوت پایان را بزن 

صداقت من حریف دروغ این زمانه نمی شود 



[ جمعه 1 اسفند 1393 ] [ 12:00 ق.ظ ] [ فرناز ] [ دلتنگ() ]



میخواهم تنها باشم

به تو نرسیدم، اما خیلی چیزها رو یاد گرفتم...

یاد گرفتم به خاطر کسی که دوستش دارم باید دروغ بگم

یاد گرفتم هیچکس ارزش شکوندن غرورم رو نداره

یاد گرفتم توی زندگی برای اون که بفهمم چقدر دوستم داره 

هر روز به یه بهانه ای دلشو بشکونم

یاد گرفتم گریه ی هیچکس رو باور نکنم.

یاد گرفتم بهش هیچ وقت فرصت جبران ندم

یاد گرفتم دم از عاشقی بزنم ولی اما از کجا بگم از کی بگم

می خوام همین جا دلمو بشکونم ،خوردش کنم تا دیگه عاشق نشه

تا دیگه کسی رو دوست نداشته باشه

توی این زمونه کسی نباید احساس تورو بدونه وگرنه اون تورو می شکونه

می خوام بشم همون آدم قبل ، کسی که از سنگ بود 

و دو رو برش دیواری از سکوت و بی تفاوتی

می خوام تنها باشم


عکس های غمگین از لحظات تنهایی

خدایا

بابت آن روز

که سرت داد کشیدم متاسفم

من عصبانی بودم

برای انسانی که تو میگفتی

ارزشــــش را ندارد و مــــــــــن پا فشاری می کردم


[ چهارشنبه 1 بهمن 1393 ] [ 12:00 ق.ظ ] [ فرناز ] [ نظرات() ]



زمستان تو رفتی


وقتی آمدی تابستان بود ،

تابستان با تو گذشت

وای چه تابستانی بود

پاییز که شد ، رفتی

زمستان آمد و دستان  یخ کرده ام تنها ماند

با تو از زمستان گفته بودم 

اما باز در سرمایش تنهایم گذاشتی و رفتی

فقط بگو چرا  ؟؟

درد اگر سینه شکافد

نفسی بانگ مزن !

درد خود را به دل چاه مگو !

استخوان تو اگر آب کند آتش غم ٬

 آب شو ٬ آه مگو !


[ پنجشنبه 25 دی 1393 ] [ 10:09 ب.ظ ] [ فرناز ] [ نظرات() ]



عادت

تنهایی 

آروم آروم به نبودنت عادت می کنم

چون هیچ وقت داشتنت را تجربه نکردم

دیگر به داشتن چشمان پر از حسرتم عادت کرده ام

سهم من همین است

تنهایی ... تنهایی ... تنهایی ...

آنقدر این بغض گلویم را سنگین کرده 

که حتی نمی توانم حرف هایم را اینجا بنویسم

دیگر بی هوا خندیدن را یاد گرفتم

دیگر تنهایی را خیلی وقته یاد گرفتم

یاد گرفتم چگونه با تو باشم ، بی آنکه تو باشی

یاد گرفتم نفس بکشم

بی تو و به یاد تو

یاد گرفتم چگونه نبودنت را با رویای با تو بودن ...

و جای خالی ات را 

با خاطراتت پر کنم .


بـــی وفـــا

این روزهـا نـه مــجـالــی برای دلــتــنــگی دارم

و نه حـوصــلــه ات را ...

ولـی با این همه ،

گـاه گـاهـی دلـــم هـــوای تـــــو را می کند


[ دوشنبه 1 دی 1393 ] [ 12:00 ق.ظ ] [ فرناز ] [ دلتنگ() ]



سهم من از تــو

دلتنگــی هایــــَم را زیر بغـل زده اَم 

نشسته اَم در انتظار  روز های  مبـادا  

سهم   من   از تــو 

همـین دلتنگـی هاییست

 که بی دعوت می آینـد

 و خیال  رفتن نـدارند

هـمــه بـدهی هایـــم را هــم کـه صــاف کــنـم

بــه ” دل خــود ” مــدیـون می مــانم…

بــرای تمـام

دلــم می خواســـت” های

بی جواب مــانـده اش !!




[ شنبه 1 آذر 1393 ] [ 12:00 ق.ظ ] [ فرناز ] [ دلتنگ() ]



هــوای من ...

دیگر هوای برگردانت را ندارم

 هر جا دلت می خواهد برو

فقط آرزو میکنم وقتی دوباره هوای من به سرت زد

آنقدر آسمان دلت بگیرد

 که با هزار شب گریه چشمانت ، 

باز هم آرام نگیری

وامامن بر نمیگردم که هیچ ،

عطر تنم را هم از کوچه های پشت سرم جمع میکنم



چه اشتباه بزرگیست !

  تـلــخ کردن زندگیمان

برای کسی که در دوری ما  

  شیرین ترین لحظات زندگیش را سپری می کند



[ پنجشنبه 1 آبان 1393 ] [ 12:00 ق.ظ ] [ فرناز ] [ دلتنگ() ]



کاش می فهمیدی

کاش می فهمیدی

آنچه می سوزد و بر خاک فرو میریزد دل بیمار من است

کاش از پنجره می پرسیدی ، وسعت دشت دلم تا به کجاست

کاش از قصه ی من می خواندی ، عشق دیرین مرا

کاش ، ای کاش تو می دانستی

رنگ رخساره ی من ، گل زردیست ز باغ دل پژمرده ی من 

باد پاییزی نریخت ، گل صد برگ امید دل من را اما

گل امید دلم پرپر شد

نه از باد زمستانی سرد ، بلکه از سردی نگاهت که به سان یخ بود

با همه در دلم کاش تو را می دیدم

کاش ای کاش مرا می خواندی

به کنار نفس گرم خودت می راندی

دل من را امید می دادی

ز ، زمستان دلم ، سبز بهاری ، تو به پا می کردی
 
 
سکوت سرد فاصله ها تنم را می لرزاند

وقتی به نبودنت فکر می کنم

می سوزم به یاد روزهایی که بودنت را نفهمیدم


[ سه شنبه 1 مهر 1393 ] [ 12:00 ق.ظ ] [ فرناز ] [ دلتنگ() ]



بی انصاف

امشب بی دلیل به اندازه ی یک دنیا می خواهم که ببارم

می خواهم که باز ورق بزنم روزهای  انسان بودنت را

بی رحم

چه بودی و چه شدی...؟؟

امشب بی دلیل فریادهای بی صدایی در گلوی من خاموش می شود

امشب بی دلیل باز یاد تو بودم

بی انصاف بس است دیگر

تصمیمت را بگیر که از یادم بروی...

به وســعـت نـدیــدن نــگاهــت خستــه ام

چگــونــه
بشکنــم ثــانیــه هــای سنگـیــن دوریــت را ؟؟؟



[ جمعه 31 مرداد 1393 ] [ 11:00 ب.ظ ] [ فرناز ] [ دلتنگ() ]



فانوس یادت

قــول داده اَم

گاهـــی

هر از گاهـــی

فانـــوس یـــادت را

میان ایـن کوچــه های بـی چراغ و بـی چلچلـه روشـن کنم

خـیـالـت راحـت 

مـن همان منـــــم 

هنوز هم در این شـبـهـای بـی خواب و بـی خاطـــره

میان این  کوچـه هـای تـاریـک پرسـه میزنـم

اما بـه هیچ سـتـاره‌ی دیگـری سلام نخواهــم کرد

خـیـالـت راحـت "

 

گاهـــی آنــقــدر دلـــتــنــگــــت مــیـــشــوم

کـــه اگـــــر بــفـــهــــمــــی 

از نــبــودنـــت خــجــالـــت مــیکـــشــی




[ سه شنبه 31 تیر 1393 ] [ 11:00 ب.ظ ] [ فرناز ] [ دلتنگ() ]



بهانه ی تو

دلــــــــم

بهانـــه ی " تــــــــو " را دارد

تو مـــی دانـــی بـــهـــانـــه چیــســت؟؟

بـــهـــانــه ،

همان است کـه شــــب ها

خـــواب از چــشـم خـیــس من مــی دزدد

بـــهــانــه ،

همــان اسـت کــه 

روزهــــا

میـــان انــبــوهــی از آدم هـــا

چــشـــم هایـــم را پــی تــــــو مــی گــردانــد

بـــهــانـــه ،

هـمــان صــــبــــری اســت کــه بــه لبـــهـــایـــم ســـکــــوت می دهـد

تا گــــلایـــــه ای نـکـنـم از 

 " نـــــبــــــودنـــت "

هـــیـــــچ چـــیــــزی نــیــســـت

کـــــه مـــــرا

ســــــر شــــوق بـــــیــــــاورد

جـــــز تــــو

کـــه تـــــو هــــم نــیــستــی




[ شنبه 31 خرداد 1393 ] [ 11:00 ب.ظ ] [ فرناز ] [ دلتنگ() ]



بیا به هم نرسیم

بیا تمامش کنیم

همه چیز را

که نه مـن سد راه تـــــو باشم و نه تو مجبور به ماندن

نگران نباش

قول میدهم کسی جـــــــــای تــــــــو را نمی گیرد

اما فراموشـم کن

بـخنـد … تو که مقصر نبودی

من این بازی را شـروع کردم … خـودم هم تـمامش مـیکنم

مـیدانــی ؟؟

گاهی نرسیدن زیباترین پـایـان یک عـاشـقـانـه است

بیا به هم نرسیم

عــــطـــرهـــای خـــــوب،

شـیــشـه خــــالـــیــشـــان هـم بـــــوی خــــــوب می دهـــد ….

درســت مـــثــل جـــــــای خــــالــــی تــــــــــو …!



[ چهارشنبه 31 اردیبهشت 1393 ] [ 11:00 ب.ظ ] [ فرناز ] [ دلتنگ() ]



.: تعداد کل صفحات 2 :. [ 1 ] [ 2 ]