خوشبختی من در بودن با تو است
و روز رسیدن به تو
تقدیر خوشبختی من است.
تو آمدی و عمیق ترین نگاه را از میان چشمان دریایی ات به وصال قلبم نشاندی.
زیباترین گلهای دنیا تقدیم به تو ،
بهترین عشق دنیا
روز یکی شدنمان را از صمیم قلب تبریک میگویم
و به تکرار تپشهای قلبم دوستت دارم
ماه من ، غصه چرا ؟!
آسمان را بنگر ، که هنوز، بعد صدها شب و روز
مثل آن روز نخست
گرم و آبی و پر از مهر ، به ما می خندد
یا زمینی را که ، دلش ازسردی شب های خزان
نه شکست و نه گرفت
بلکه از عاطفه لبریز شد و
نفسی از سر امید کشید
و در آغاز بهار ، دشتی از یاس سپید
زیر پاهامان ریخت ،
تا بگوید که هنوز ، پر امنیت احساس خداست
ماه من غصه چرا !؟!
تو مرا داری و من
هر شب و روز ،
آرزویم ، همه خوشبختی توست
ماه من ! دل به غم دادن و از یاس سخن ها گفتن
کار آن هایی نیست ، که خدا را دارند ...
ماه من ! غم و اندوه ، اگر هم روزی ، مثل باران بارید
یا دل شیشه ای ات ، از لب پنجره عشق ، زمین خورد و شکست،
با نگاهت به خدا ، چتر شادی وا کن
وبگو با دل خود ،
که خدا هست ، خدا هست ؛خدا هست هنوز
او همانی است که در تار ترین لحظه شب ، راه نورانی امید
نشانم می داد ...
او همانی است که هر لحظه دلش می خواهد ، همه زندگی ام ،
غرق شادی باشد ....
ماه من !
غصه اگر هست ! بگو تا باشد
معنی خوشبختی ،
بودن اندوه است ...!
این همه غصه و غم ، این همه شادی و شور
چه بخواهی و چه نه ! میوه یک باغند
همه را با هم و با عشق بچین ...
ولی از یاد مبر،
پشت هرکوه بلند ، سبزه زاری است پر از یاد خدا
و در آن باز کسی می خواند ،
که خدا هست ، خدا هست
و چرا غصه ؟ چرا !؟!
پروردگارا
ببخش مرا که آنقدر حسرت نداشته هایم را خوردم
و شاکر داشته هایم نبودم
می خوام تنها باشم
وقتی آمدی تابستان بود ،
تابستان با تو گذشت
وای چه تابستانی بود
پاییز که شد ، رفتی
زمستان آمد و دستان یخ کرده ام تنها ماند
با تو از زمستان گفته بودم
اما باز در سرمایش تنهایم گذاشتی و رفتی
فقط بگو چرا ؟؟
دیگر هوای برگردانت را ندارم
هر جا دلت می خواهد برو
فقط آرزو میکنم وقتی دوباره هوای من به سرت زد
آنقدر آسمان دلت بگیرد
که با هزار شب گریه چشمانت ،
باز هم آرام نگیری
وامامن بر نمیگردم که هیچ ،
عطر تنم را هم از کوچه های پشت سرم جمع میکنم
چه اشتباه بزرگیست !
تـلــخ کردن زندگیمان
برای کسی که در دوری ما
شیرین ترین لحظات زندگیش را سپری می کند
می خواهم که باز ورق بزنم روزهای انسان بودنت را
بی رحم
چه بودی و چه شدی...؟؟
امشب بی دلیل فریادهای بی صدایی در گلوی من خاموش می شود
امشب بی دلیل باز یاد تو بودم
بی انصاف بس است دیگر
تصمیمت را بگیر که از یادم بروی...
به وســعـت نـدیــدن نــگاهــت خستــه ام
چگــونــه بشکنــم ثــانیــه هــای سنگـیــن دوریــت را ؟؟؟
گاهـــی آنــقــدر دلـــتــنــگــــت مــیـــشــوم
کـــه اگـــــر بــفـــهــــمــــی
از نــبــودنـــت خــجــالـــت مــیکـــشــی
هـــیـــــچ چـــیــــزی نــیــســـت
کـــــه مـــــرا
ســــــر شــــوق بـــــیــــــاورد
جـــــز تــــو
کـــه تـــــو هــــم نــیــستــی
بیا تمامش کنیم
همه چیز را
که نه مـن سد راه تـــــو باشم و نه تو مجبور به ماندن
نگران نباش
قول میدهم کسی جـــــــــای تــــــــو را نمی گیرد
اما فراموشـم کن
بـخنـد … تو که مقصر نبودی
من این بازی را شـروع کردم … خـودم هم تـمامش مـیکنم
مـیدانــی ؟؟
گاهی نرسیدن زیباترین پـایـان یک عـاشـقـانـه است
بیا به هم نرسیم
عــــطـــرهـــای خـــــوب،
شـیــشـه خــــالـــیــشـــان هـم بـــــوی خــــــوب می دهـــد ….
درســت مـــثــل جـــــــای خــــالــــی تــــــــــو …!