دریا باش تا هرگز نگندی!
مردی خدمت بویزید بسطامی شد، گفت: « چرا هجرت نکنی و به سفر بیرون نشوی تا خلق را فایده دهی؟ »
جواب داد که « دوستم مقیم است،به وی (خدا ) مشغولم، به دیگری نمی پردازم ».
آن مرد
گفت: « آب که دیر ماند در جایگاه خود بگندد ».
بویزید جواب داد که:
« دریا
باش تا هرگز نگندی »
منبع: داستانهای امثال