** خانه دل **
هر جایی که هستید، خدا برای قرار دادن شما در آنجا دلیلی داشته
جمعه 10 بهمن 1393 :: نویسنده : بهار


آنسوی دلتنگى ها همیشه خدایی هست که

 داشتنش جبران همه نداشتن‌ها ست ...






نوع مطلب : دلنوشته، عبارات نغز، 
برچسب ها :
لینک های مرتبط :

سه شنبه 4 آذر 1399 :: نویسنده : بهار




نوع مطلب : مناجات، خداشناسی، 
برچسب ها :
لینک های مرتبط :

سه شنبه 29 مرداد 1398 :: نویسنده : بهار

ز سرگذشت چمن دل به درد می آید

ببند پنجره را باد سرد می آید

 

دریغ باغ گل سرخ من که در غم او

همه زمین و زمان زار و زرد می آید

 

نمی رود ز دل من صفای صورت عشق

و گر بر آینه باران گرد می آید

 

به شاهراه طلب نیست بیم گمراهی

که راه با قدم رهنورد می آید

 

تو مرد باش و میندیش از گرانی درد

همیشه درد به سروقت مرد می آید

 

دگر به سوز دل عاشقان که خواهد خواند

دلم ز ناله ی بلبل به درد می آید

 

هوشنگ ابتهاج

به یاد استاد عباسپور





نوع مطلب : شعر، 
برچسب ها :
لینک های مرتبط :

دوشنبه 21 مرداد 1398 :: نویسنده : بهار

بزرگی و شان انسان

 

در بزرگی وشان رویاهایش

 

در عظمت عشقش

 

در والایی ارزش هایش

 

و در شادی و سرور تقسیم شده اش نهفته است

 

.

 

.

 

.

 

بزرگی و شان انسان

 

در بزرگی و شان افکارش

 

در ارزش تجسم یافته اش

 

در چشمه هایی که روحش از آن سیراب می گردد

 

و در بینشی که بدان دست یافته نهفته است

 

.

 

.

 

.

 

بزرگی وشان انسان

 

در بزرگی و شان حقیقتی ست که بر لبان جاری می سازد

 

در یاری و مساعدتی است که بذل می کند

 

در مقصدی است که می جوید





نوع مطلب : عبارات نغز، 
برچسب ها :
لینک های مرتبط :

یکشنبه 5 خرداد 1398 :: نویسنده : بهار

آنکه گم شده است بین هزار و یک شب، شب قدر نیست، آن تویی...

که اگر خود را پیدا کنی و قدرش را بدانی و روح را روان کنی و جان را جلا بدهی  و قلب را قوّت ببخشی و دل را دوا، هر شب، شب قدر است و هر روز، روز قدر است و هر دم، دم قدر.

آن تقویم که ندیده اش می گیری، عمر توست و آن ماه که به میهمانی خدا نمی روی، همه دوازده ماه است که سفره خدا همیشه پهن است و ضیافتش مدام و رزقش دائم.

تو اما مهمان نمی شوی،  چون صاحبخانه را نمی شناسی و خانه را گم کرده ای و شب را نمی دانی و روز را هم.

بگرد و پیدا کن هم خودت را و هم خانه را و هم صاحبخانه را... که اگر خانه را یافتی و صاحبخانه را هم؛ همه شب ها، شب قدر می شود و همه روزها، روز قدر.

قدر خویش را بدان پیش از آنکه دفتر قدر و تقدیر بسته شود.

 

عرفان نظرآهاری





نوع مطلب : خودشناسی، خداشناسی، 
برچسب ها :
لینک های مرتبط :

جمعه 6 اردیبهشت 1398 :: نویسنده : بهار
اگر شما منتظر یک لحظه ی نابی باشید که همه چیز عالی و بر وفق مراد باشد، چنین لحظه ای هرگز فرا نخواهد رسید. کوهستانها فتح نخواهند شد، مسابقات برنده نخواهد داشت و شادمانی هیچگاه بدست نخواهد آمد.

موریس شوالیه




نوع مطلب : عبارات نغز، 
برچسب ها :
لینک های مرتبط :

پنجشنبه 15 فروردین 1398 :: نویسنده : بهار
وقتی کسی جوان، زیبا، ثروتمند و مورد احترام است میپرسیم که:

<<<<آیا شاد هم هست؟>>>>

تا بدانیم که خوشبخت است یا نه!

ولی اگر شاد باشد دیگر فرقی نمیکند که جوان است یا پیر، راست قامت است یا گوژپشت، ثروتمند یا فقیر... چنین کسی شادکام است و این او را بس...

امتیازات واقعی شخصی چون بزرگی روح یا خوش قلبی در مقایسه با امتیازاتی چون مقام، اصل و نسب، ثروت و از این قبیل، مانند تفاوت میان پادشاه واقعی و هنرپیشه ای است که در صحنه نمایش نقش پادشاه را ایفا میکند...




نوع مطلب : عبارات نغز، خودشناسی، 
برچسب ها :
لینک های مرتبط :

پنجشنبه 15 فروردین 1398 :: نویسنده : بهار
در انتهای سکونت بر زمین تنها نکته مهم این است:

چقدر عشق ورزیدی؟
و
چگونه عشق ورزیدی؟




نوع مطلب : خودشناسی، 
برچسب ها :
لینک های مرتبط :

پنجشنبه 15 شهریور 1397 :: نویسنده : بهار




نوع مطلب :
برچسب ها :
لینک های مرتبط :

دوشنبه 5 شهریور 1397 :: نویسنده : بهار






نوع مطلب : تصاویر، دلنوشته، 
برچسب ها :
لینک های مرتبط :

دوشنبه 5 شهریور 1397 :: نویسنده : بهار
خدایا به تو پناه میبرم از اینکـه 

در آراستن صورتم چنان مشغول شـوم که از اصلاح سیرتم باز بمانـم

خدایا سیرت را تو میبینی و صورت را دیگران ،

 شـــرم دارم از اینکه محبوب دیگـران باشم و منفور تو


پس خــدایا …

تو خوش صورت و خـوش سیـرتم کـن که اول محبوب تو باشم بعد دیگـران





نوع مطلب : دلنوشته، 
برچسب ها :
لینک های مرتبط :

دوشنبه 5 شهریور 1397 :: نویسنده : بهار

گاهگاهی دل من میگیرد،

بیشتر وقته غروب،

آن زمانى که خدا نیز پر از تنهاییست 

واذان در پیش است،

من وضو خواهم ساخت،

از خدا خواهم خواست 

که تو تنها نشوى و 

دلت پر زخوشى ها باشد…





نوع مطلب : دلنوشته، 
برچسب ها :
لینک های مرتبط :

دوشنبه 5 شهریور 1397 :: نویسنده : بهار
دعا بکن؛

ولی اگر اجابت نشد؛

با خدا دعوا نکن؛

میانه ات با او به هم نخورد؛

چون تو جاهلی؛

و او عالم و خبیر …

«میرزا اسماعیل دولابی»




نوع مطلب : خداشناسی، 
برچسب ها :
لینک های مرتبط :

یکشنبه 21 مرداد 1397 :: نویسنده : بهار

سال‌ها گذشت...

ما به هم نرسیدیم

جای تو اما، زنی همراه من است

به تو شباهتی ندارد

از تو  بهتر نیست

حتی از تو زیباتر نیست...

تنها به خاطر لجاجتم کار به اینجا رسید،

اما، وقتی موهایش را باز میکند،

 بی اختیار مثل همیشه تو را صدا میزنم...

و او میخندد و با اشتیاق میپرسد....

رابطه ی بین موهایش و دخترمان چیست...؟

و من هر بار میمیرم...

 

پیمان شمس





نوع مطلب : دلنوشته، 
برچسب ها :
لینک های مرتبط :

جمعه 19 مرداد 1397 :: نویسنده : بهار

بلد بود وقتی یک قاشق توی ظرف هست آن را همیشه طرف معشوقش بگذارد.

بلد بود از صدای آب بفهمد که کی باید حوله به دست پشت در حمام بایستد.

بلد بود سر کدام آهنگ صدا را بلند کند چون او آن را بیشتر دوست دارد.

بلد بود کدام تکه از کدام کتاب را بخواند وقتی دارد موهایش را می‌بافد.

بلد بود موهایش را ببافد. بلد بود آخرش چه جوری با کش مو ببنددشان که از هم باز نشود.

بلد بود دو تکه دارچین توی چای بیندازد و بلد بود چای را توی استکان شیشه‌ای بریزد كه رنگش معلوم باشد و بلد بود کنارش گز به جای قند بیاورد؛ چون همه‌ی این‌ها را معشوقش دوست‌تر می‌دارد.

بلد بود معشوقش را دوست‌تر بدارد. بلد بود برایش گل بخرد، بلد بود برایش حرف بزند، بلد بود بخنداندش، بلد بود بغلش کند تا نترسد، بلد بود وقتی گریه می‌کند چی بگوید یا چی نگوید،

بلد بود صبور باشد، بلد بود منتظر بماند، بلد بود گلش را هر روز آب بدهد، بلد بود حواسش به همه چیز باشد.

 

همه‌ی این‌ها را بلد بود اما دلش را نداشت به کسی دل بدهد بلد نبود دوست داشته شود

بلد نبود خودش را رها کند. بلد نبود بشود همه‌چیِ یک آدمِ دیگر. بلد نبود بگذارد کسی عاشقش بشود.

برای همین هم قاشق‌ها مانده بودند توی کشو، حوله آویزان به جارختی، کتاب بالای کتابخانه، چای و دارچین هم توی کابینتِ خانه‌ی بی‌صدا.

برای همین بود که گلفروش‌های توی خیابان، حتی نگاهش هم نمی‌کردند.

 

حسین_وحدانی





نوع مطلب : دلنوشته، خودشناسی، 
برچسب ها :
لینک های مرتبط :

شنبه 13 مرداد 1397 :: نویسنده : بهار

شبهای هجر را گذراندیم و زنده ایم،
ما را به سخت جانی خود این گمان نبود...

شیخ بهایی




نوع مطلب : عبارات نغز، 
برچسب ها :
لینک های مرتبط :



( کل صفحات : 25 )    1   2   3   4   5   6   7   ...   
درباره وبلاگ


خندیدن یک نیایش است
اگر بتوانی بخندی،آموخته ای که چگونه نیایش کنی
هنگامی که هر سلول بدن تو بخندد،هر بافت وجودت از شادی بلرزد،
به آرامشی عظیم دست می یابی!
کسی می تواند بخندد،
که طنز آمیزی و تمامی بازی زندگی را می بیند.
کوتاه ترین راه برای گفتن دوستت دارم لبخند است!
شادی اگر تقسیم شود،دو برابر می شود!
غم اگر تقسیم شود،نصف می شود!
همیشه با دیگران بخندیم و هرگز به دیگران نخندیم!
یادت باشه!انسان های خندان و شاد به خداوند شبیه ترند!
کمی موسیقی گوش کن،برقص،بخند(حتی به زور)،
آنگاه بنشین و نظاره کن آثار شگرف همین حرکات به اصطلاح اجباری را!
فراموش نکن!همین لحظه را،اگر گریه کنی یا بخندی،
بالاخره می گذرد،امتحان کن!
بهشت یعنی،شادی،خنده،سرور و شعف...

مدیر وبلاگ : بهار
نویسندگان
آمار وبلاگ
  • کل بازدید :
  • بازدید امروز :
  • بازدید دیروز :
  • بازدید این ماه :
  • بازدید ماه قبل :
  • تعداد نویسندگان :
  • تعداد کل پست ها :
  • آخرین بازدید :
  • آخرین بروز رسانی :
امکانات جانبی
شبکه اجتماعی فارسی کلوب | Buy Mobile Traffic | سایت سوالات