هرشب
به خودم قول میدهم که فراموشت
کنم
وقتی صبح میشود تو را که نه...
ولی
قولم را فراموش میکنم ....
هفته ی دوم سخت تر میشه:::نفست میخواد بگیره انگار::::بی تابی:::خنده هات جاشونو میدن به گریه
ماهه اول::::هنوز شاید امید داری که برگرده:::هرشب پیجشو چک میکنی::::کامنت های زیرشو میخونی
ماهه دوم اما کم کم بیخیالش میشی::::خنده میاد رو لبت::::از فاز غم میکشی بیرون::::با رفیقات میری بیرون:::منتها...یه جا...یه لحظه دلتنگی دوباره مچتو میگیره....
ماهه سوم...هه::::اسمش یا مخفف اسمش رو ناخود اگاه گوشه ی همه ی کتابات مینویسی:::موقع درس حواست میره پیشش:::میخوای ازش خبر بگیری...ولی نمیشه
میگذره شیش ماه...یه سال...دو سال::::با خیلیا بعده اون بودی شاید::::از خیلیا {دوستت دارم} شنیدی
قیافش از یادت رفته::::تنها چیزی که ازش برات مونده یه سریع خاطره ی مبهمه::::تموم شد:::شبای بی قراریت تموم شد
فقط یه چیزیو بدون====از این به بعد هیشکی عین اون نمیتونه دلتو بلرزونه:::::هیشکی....
دلتنگی یعنی اینکه:
بشینی به خاطراتت باهاش فکر کنی...
اونوقت یه لبخند بیاد رو لبت ولی چند لحظه بعد شوری اشکهای لعنتی،
شیرینی اون خاطره ها رو از بین ببرند...
بعضــــــی ها گـــــــ ـــــریه نمی کنند!
اما از چشــ ــــــــ ـــــم هایشان معلوم است که
اشکــــی به بزرگی یک سکــــــــــ ــــوت...
چــــه سختــــــه ...
به کســـی که دوسش داری بـــال و پـــر بــدی،
امــــــــــــــا
وقتــــی پریــــد واســـه یکــــی دیگــــه بــپره...
تنهایی
چیزهای زیادی به انسان می آموزد
اما تو نرو!
بگذار من نادان بمانم...
سلامتی کسی که “تصور” نبودنش ،
تلخ ترین “واقعیت” زندگی آدمه …