جك از یک مزرعه‌دار در تکزاس یک الاغ خرید به قیمت ۱۰۰ دلار. قرار شد که مزرعه‌دار الاغ را روز بعد تحویل
بدهد. اما روز بعد مزرعه‌دار سراغ جك
آمد و گفت: «متأسفم جک , خبر بدی برات دارم. الاغه مرد.»
جك جواب داد: «ایرادی نداره . همون پولم رو پس بده.»
مزرعه‌دار گفت: «نمی‌شه. آخه همه پول رو خرج کردم..»
جك گفت: «باشه. پس همون الاغ مرده رو بهم بده.»
مزرعه‌دار گفت: «می‌خوای باهاش چی کار کنی؟»
جك گفت: «می‌خوام باهاش قرعه‌کشی برگزار کنم.»
مزرعه‌دار گفت: «نمی‌شه که یه الاغ مرده رو به قرعه‌کشی گذاشت!»
جك گفت: «معلومه که می‌تونم. حالا ببین. فقط به کسی نمی‌گم که الاغ مرده است.»
یک ماه بعد مزرعه‌دار جك رو دید و پرسید: «از اون الاغ مرده چه خبر؟»
جك گفت: «به قرعه‌کشی گذاشتمش. ۵۰۰ تا بلیت ۲ دلاری فروختم و 998 دلار سود کردم.»
مزرعه‌دار پرسید: «هیچ کس هم شکایتی نکرد؟»
جك گفت: «فقط همونی که الاغ رو برده بود. من هم ۲ دلارش رو پس دادم.»
همیشه در هر شكستی یك فرصت جهت بهره‌برداری هست.


تاریخ : دوشنبه 23 بهمن 1391 | 09:24 ب.ظ | نویسنده : MEHDI | نظرات

1. کنجکاوی را دنبال کنید

"من هیچ استعداد خاصی ندارم. فقط عاشق کنجکاوی هستم"
چگونه کنجکاوی خودتان را تحریک می کنید؟
من کنجکاو هستم، مثلا برای پیدا کردن علت اینکه چگونه یک شخص موفق است و شخص دیگری شکست می خورد.
به همین دلیل است که من سال ها وقت صرف مطالعه موفقیت کرده ام.
شما بیشتر در چه مورد کنجکاو هستید؟
پیگیری کنجکاوی شما رازی است برای رسیدن به موفقیت.


2. پشتکار گرانبها است

"من هوش خوبی ندارم، فقط روی مشکلات زمان زیادی می گذارم"
تمام ارزش تمبر پستی توانایی آن به چسبیدن به چیزی است تا زمانی که آن را برساند.
پس مانند تمبر پستی باشید و مسابقه ای که شروع کرده اید را به پایان برسانید.
با پشتکار می توانید بهتر به مقصد برسید.

چون خودم به مورد اول و دوم خیلی اعتقاد دارم اول نوشتم و بقیه در ادامه مطلب


ادامه مطلب
تاریخ : یکشنبه 22 بهمن 1391 | 10:19 ب.ظ | نویسنده : MEHDI | نظرات

داستان غم انگیز زندگی این نیست که انسانها فنا می شوند ،

این است که آنان از دوست داشتن باز می مانند. همیشه هر چیزی را که دوست داریم به دست نمی آوریم،
پس بیاییم آنچه را که به دست می آوریم دوست بداری
انسان عاشق زیبایی نمی شود ،
بلکه آنچه عاشقش می شود در نظرش زیباست!
انسان های بزرگ دو دل دارند؛
دلی که درد می کشد و پنهان است و دلی که می خندد و آشکار است.
همه دوست دارند که به بهشت بروند،
ولی کسی دوست ندارد که بمیرد
عشق مانند نواختن پیانو است،
ابتدا باید نواختن را بر اساس قواعد یاد بگیری. سپس قواعد را فراموش کنی و با قلبت بنوازی
دنیا آنقدر وسیع هست که برای همه مخلوقات جایی باشد ،
پس به جای آنکه جای کسی را بگیریم تلاش کنیم جای واقعی خود را بیابیم
محبتشان نسبت به یکدیگر نامحدود می شود !. ‏‏اگر انسانها بدانند فرصت باهم بودنشان چقدر محدود است؛

در ادامه مطلب یه عکس از دکتر گذاشتم که  بیان کننده اینه که دکتر چقدر به مطالعه و فراگیری علم اهمیت میدادند



ادامه مطلب
تاریخ : جمعه 20 بهمن 1391 | 04:26 ب.ظ | نویسنده : MEHDI | نظرات

دزدی نیمه شب به خانه ای رفت.صاحب خانه در گوشه ی اتاق خوابیده بود. دزدخورجینی راکه با خود داشت روی زمین انداخت تااثاثیه ی خانه را در آن بگذارد و ببرد. اما هر چه در اتاق گشت چیزی نیافت.دیگر نا امید شد و به سوی خورجین برگشت تا آن را بردارد و برود در همین موقع صاحب خانه غلتی زد و روی خورجین او خوابید. دزد خیلی ناراحت شد و با صدای بلند گفت:عجب بخت و اقبالی دارم من ، چیزیبدست نیاوردم و خورجینم هم از دست دادم ! سپس به راه افتاد تا برود. صاحب خانه با صدای بلند گفت: آهای دزد! وقتی از خانه بیرون رفتی در را ببند تا دزد دیگری به خانه نیاید. دزد ایستاد و بهصاحب خانه گفت:من زیر انداز برای تو آوردم و حالا در را باز می گذارم شاید دیگری رو انداز برایت بیاورد! تو از باز بودن در ضرر نکردی و نخواهی کرد



تاریخ : جمعه 20 بهمن 1391 | 02:38 ق.ظ | نویسنده : MEHDI | نظرات

چقدر شایسته ایم ؟

پسر کوچکی وارد داروخانه شد ، کارتن جوش شیرنی را به سمت تلفن هل داد. بر روی کارتن رفت تا دستش به دکمه های تلفن برسد و شروع کرد به گرفتن شماره ای هفت رقمی.
مسئول دارو خانه متوجه پسر بود و به مکالماتش گوش داد. پسرک پرسید،" خانم، می توانم خواهش کنم کوتاه کردن چمن ها را به من بسپارید؟" زن پاسخ داد، کسی هست که این کار را برایم انجام می دهد."
پسرک گفت:"خانم، من این کار را نصف قیمتی که او می گیرد انجام خواهم داد". زن در جوابش گفت که از کار این فرد کاملا راضی است.
پسرک بیشتر اصرار کرد و پیشنهاد داد،" خانم، من پیاده رو و جدول جلوی خانه را هم برایتان جارو می کنم، در این صورت شما در یکشنبه زیباترین چمن را در کل شهر خواهید داشت." مجددا زن پاسخش منفی بود".
پسرک در حالی که لبخندی بر لب داشت، گوشی را گذاشت. مسئول داروخانه که به صحبت های او گوش داده بود به سمتش رفت و گفت: "پسر...از رفتارت خوشم میاد؛ به خاطر اینکه روحیه خاص و خوبی داری دوست دارم کاری بهت بدم"
پسر جوان جواب داد ،" نه ممنون ، من فقط داشتم عملکردم رو می سنجیدم ، من همون کسی هستم که برای این خانوم کار می کنه!



تاریخ : پنجشنبه 19 بهمن 1391 | 02:30 ق.ظ | نویسنده : MEHDI | نظرات



در این جهان دروغ ها  حقیقت ماننده ماده گوزن سفیده  وحشت زده به جنگل فرار کرده .
تنها شاید با حقه و نیرنگ بعضی مواقع خودش را نشان دهد ! ! !

herman melville




تاریخ : چهارشنبه 18 بهمن 1391 | 03:17 ق.ظ | نویسنده : MEHDI | نظرات


١ـ آنانی که وقتی هستند، هستند و وقتی که نیستند هم نیستند.
عمده آدم‌ها حضورشان مبتنی به فیزیک است. تنها با لمس ابعاد جسمانی آنهاست که قابل فهم می‌شوند. بنابراین اینان تنها هویت جسمی دارند.

٢ـ آنانی که وقتی هستند، نیستند و وقتی که نیستند هم نیستند.
مردگانی متحرک در جهان. خود فروختگانی که هویت‌شان را به ازای چیزی فانی واگذاشته‌اند. بی‌شخصیت‌اند و بی‌اعتبار. هرگز به چشم نمی‌آیند. مرده و زنده‌‌شان یکی است.

٣ـ آنانی که وقتی هستند، هستند و وقتی که نیستند هم هستند.
آدم‌های معتبر و با شخصیت. کسانی که در بودنشان سرشار از حضورند و در نبودنشان هم تاثیرشان را می‌گذارند. کسانی که همواره به خاطر ما می‌مانند. دوستشان داریم و برایشان ارزش و احترام قائلیم.

۴ـ آنانی که وقتی هستند، نیستند و وقتی که نیستند هستند.
شگفت‌انگیز‌ترین آدم‌ها.
در زمان بودشان چنان قدرتمند و با شکوه‌اند که ما نمی‌توانیم حضورشان را دریابیم. اما وقتی که از پیش ما می‌روند نرم نرم آهسته آهسته درک می‌کنیم، باز می‌شناسیم، می فهمیم که آنان چه بودند. چه می‌گفتند و چه می‌خواستند. ما همیشه عاشق این آدم‌ها هستیم. هزار حرف داریم برایشان. اما وقتی در برابرشان قرار می‌گیریم قفل بر زبانمان می‌زنند. اختیار از ما سلب می‌شود. سکوت می‌کنیم و غرقه در حضور آنان مست می‌شویم و درست در زمانی که می‌روند یادمان می‌آید که چه حرف‌ها داشتیم و نگفتیم. شاید تعداد این‌ها در زندگی هر کدام از ما به تعداد انگشتان دست هم نرسد

تاریخ : دوشنبه 16 بهمن 1391 | 02:53 ق.ظ | نویسنده : MEHDI | نظرات


همان طور که همه دوستان می دونند تصویر فوق کتیبه حقوق بشر کورش کبیر است .

استوانهٔ کوروش بزرگ یا منشور حقوق بشر کوروش لوحی از گل پخته است که در سال 538 پیش از میلاد به فرمان کورش بزرگ هخامنشی پادشاه و بنیانگذار

 شاهنشاهی هخامنشی نگاشته شده‌است. نیمهٔ نخست این لوح از زبان رویدادنگاران بابلی و نیمهٔ پایانی آن سخنان و دستورهای کورش به زبان وخط میخی 

  بابلی نو )  اکدی ) نوشته شده‌ است. این استوانه در سال 1258 خورشیدی(1879 میلادی)در نیایشگاه اسگیله معبد مردوک ، (خدای بزرگ بابلی) در شهر

بابل باستانی پیدا شده و در موزه بریتانیا در شهر لندن نگهداری می‌شود. این منشور یکی از بزرگترین نشانه‌های روحیهٔ بردباری در فرهنگ ایرانی است .

اطلاعات بیشتر در ادامه مطلب



ادامه مطلب
تاریخ : شنبه 14 بهمن 1391 | 01:01 ب.ظ | نویسنده : MEHDI | نظرات





من یاور یقین و عدالتم من زندگی ها خواهم ساخت، من خوشی های بسیار خواهم آورد من ملتم را سربلند ساحت زمین خواهم کرد، زیرا شادمانی او شادمانی
من است.

کورش کبیر .

نیت کردم به خاطر احترام به کوروش کبیر پست های اولم در مورد کوروش باشه
.


تاریخ : شنبه 14 بهمن 1391 | 12:30 ب.ظ | نویسنده : MEHDI | نظرات
به نام خداوندی که به من قدرت نوشتن داد تا احساس هایم را بنویسم .....

الان دقیقا ساعت 07 : 2 بامداد روز شنبه چهاردهم بهمن ماه سال 1391 هستش و بعد از پاک شدن مطالب وبلاگ قبلیم به دلایل نامعلوم ! تصمیم به ساخت این وبلاگ گرفتم . امیدوارم بتونم مطالب بدردبخور و ارزشمندی رو بنویسم .  در آخر از دوستان و بازدیدکنندگان گرامی میخوام که با نظراتشون منو یاری کنند .
با تشکر




تاریخ : شنبه 14 بهمن 1391 | 02:07 ق.ظ | نویسنده : MEHDI | نظرات
تعداد کل صفحات : 7 :: ... 4 5 6 7
لطفا از دیگر صفحات نیز دیدن فرمایید
.: Weblog Themes By SlideTheme :.

شبکه اجتماعی فارسی کلوب | Buy Mobile Traffic | سایت سوالات