اگر انسان بدون رشدکردن و خودشناسی پیر شود
پیری بسیاربی حوصله و خرفت و غیر قابل تحمل خواهد شد
اما اگر رشد کند و به خود شناسی برسد ؛ پیری فرزانه می شود که هم خود و هم به اطرافیان خود
آرامش و شادمانی خواهد بخشید .
و هیچ کس آرزوی مرگ او را نخواهد کرد.
آسمــــان ابـــری | صفحه اصلی
|
ارامش
اگر انسان بدون رشدکردن و خودشناسی پیر شود پیری بسیاربی حوصله و خرفت و غیر قابل تحمل خواهد شد اما اگر رشد کند و به خود شناسی برسد ؛ پیری فرزانه می شود که هم خود و هم به اطرافیان خود آرامش و شادمانی خواهد بخشید . و هیچ کس آرزوی مرگ او را نخواهد کرد. [ چهارشنبه 2 اسفند 1391 ] [ 06:06 ب.ظ ] [ معصومه پ ]
[ نظرات() ] رهایم نكن
خدایا . . . ! ! ! می دانم که می دانی . . .
حتی بهتر از خود من . . .
اما می نویسم. . .
می نویسم تا امواج دریای دلم را کمی آرام کنم . . .
خدایا . . . ! ! ! خستگــی همیـشه به کـــوه کنـدن نیستـــ خستگــی گـاهــی همــین سنگینی بغضی است که نفس کشیدن را برایت دشوار می کند خستگی گاهی انتظاری است که پایانش را نمی دانی خستگی گاهی دلتنگیست [ چهارشنبه 2 اسفند 1391 ] [ 05:41 ب.ظ ] [ معصومه پ ]
[ نظرات() ] خدایا
![]() گفتم : خدایا از همه دلگیرم گفت : حتی من ؟ گفتم : خدایا دلم را ربودند ! گفت : پیش از من ؟ گفتم : خدایا چقدر دوری ؟ گفت : تو یا من ؟ گفتم : خدایا تنهاترینم ! گفت : پس من ؟ گفتم : خدایا کمک خواستم . گفت : از غیر من ؟ گفتم : خدایا دوستت دارم . گفت : بیش از من ؟ گفتم : خدایا انقدر نگو من ! گفت : من توام ، تو من [ چهارشنبه 2 اسفند 1391 ] [ 05:25 ب.ظ ] [ معصومه پ ]
[ نظرات() ] جعبه ها
در دستانم دو جعبه دارم که خدا به من داده است.خدا به من گفت: غصه هایت را درون جعبه سیاه بگذار و شادیهایت را درون جعبه طلایی به حرف خدا گوش کردم.شادیها و غصه هایم را درون جعبه ها میگذاشتم جعبه طلایی روز به روز سنگینتر میشد و جعبه سیاه روز به روز سبکتر روزی از روی کنجکاوی جعبه سیاه را باز کردم تا علت را بفهمم.در کمال ناباوری دیدم که ته جعبه سوراخ است و غصه هایم از آن بیرون میریزد با تعجب رو به خدا کردم و گفتم:خدایا چرا این جعبه ها را به من دادی؟ و چرا ته جعبه سیاه سوراخ است؟و خدا با لبخند دلنشینی جواب داد:ای بنده ی من جعبه طلایی را به تو دادم تا لحظه های شاد زندگیت رابشماری و جعبه سیاه را دادم تا تلخی های زندگیت را دور بریزی و همیشه با شادی هایت شاد زندگی کنی..... [ چهارشنبه 2 اسفند 1391 ] [ 05:03 ب.ظ ] [ معصومه پ ]
[ نظرات() ] حرف
به حرفهایی که میخواهی بزنی دقت کن ؛
شاید همین حرفها ، دلی را ناخواسته برنجانند... و نسبت به حرفهایی که میشنوی بی دقت باش ، شاید از دهانی شنیده
باشی که قبل از حرف زدن به آن فکر نکرده ... [ سه شنبه 1 اسفند 1391 ] [ 02:52 ب.ظ ] [ معصومه پ ]
[ نظرات() ] ازاواغازكن...
وقتی که تنهای تنها می شوی ، وقتی که دوستانت ، آنها که نیازمند یاریشان هستی درست در حساس ترین لحظه رهایت می کنند وقتی که در دست همان هایی که پشتوانه و نقطه پشت گرمی محسوبشان می کردی ، خنجری می بینی ؛ وقتی زیر سنگی که به استواری اش سوگند می خوردی و تکیه گاهش می شمردی ، ماری خفته می بینی که در تکان حادثه از خواب جهیده است ؛ وقتی که امواج امتحان ، خاشاک دوستی های سطحی را می رباید و لجن متعفن خودخواهی و منفعت طلبی را عریان می سازد وقتی که هیچ تکیه گاهی برایت نمی ماند و هیچ دستی خالصانه به دوستی گشاده نمی گردد یک ملجا و امید و پناهگاه می ماند که هیچ حادثه ای نمی تواند او را از تو بگیرد او حتی در مقابل بدی های تو خوبی می آورد و روی زشتی های تو پرده ی اغماض می افکند اگر بدانی که محبت و اشتیاق او به تو چقدر است بند بند تنت از هم می گسلد حتماً دانسته ای او کیست پس چرا در انتها به او برسی ، از او آغاز کن [ سه شنبه 1 اسفند 1391 ] [ 02:07 ب.ظ ] [ معصومه پ ]
[ نظرات() ] مهدی جان...
آه! بیتاب شدن عادت کم حوصلههاست
در دلم هستی و بین من و تو فاصلههاست
مثل شهری که به روی گُسل زلزلههاست
دیدنت آرزوی روز و شب چلچلههاست
![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() [ شنبه 28 بهمن 1391 ] [ 02:00 ب.ظ ] [ معصومه پ ]
[ نظرات() ] زیباترین جملات
سازنده ترین کلمه" گذشت" است... آن را تمرین کن
پر معنی ترین کلمه" ما" است... آن را بکار ببند عمیق ترین کلمه "عشق" است... به آن ارج بنه بی رحم ترین کلمه "تنفر" است... از بین ببرش سرکش ترین کلمه "هوس" است... با آن بازی نکن خودخواهانه ترین کلمه" من" است... از آن حذر کن ناپایدارترین کلمه "خشم" است... آن را فرو ببر بازدارنده ترین کلمه "ترس" است... با آن مقابله کن با نشاط ترین کلمه "کار" است... به آن بپرداز پوچ ترین کلمه "طمع" است... آن را بکش سازنده ترین کلمه "صبر" است... برای داشتنش دعا کن روشن ترین کلمه "امید" است... به آن امیدوار باش ضعیف ترین کلمه "حسرت" است... آن را نخور تواناترین کلمه "دانش" است... آن را فراگیر محکم ترین کلمه "پشتکار" است... آن را داشته باش سمی ترین کلمه "غرور" است... بشکنش سست ترین کلمه "شانس" است... به امید آن نباش بی احساس ترین کلمه "بی تفاوتی" است... مراقب آن باش دوستانه ترین کلمه "رفاقت" است... از آن سوءاستفاده نکن زیباترین کلمه "راستی" است... با آن روراست باش زشت ترین کلمه "دورویی" است... یک رنگ باش ویرانگرترین کلمه "تمسخر" است... دوست داری با تو چنین کنند؟ موقرترین کلمه "احترام" است... برایش ارزش قائل شو آرام ترین کلمه "آرامش" است... به آن برس عاقلانه ترین کلمه "احتیاط" است... حواست را جمع کن دست و پاگیرترین کلمه "محدودیت" است... اجازه نده مانع پیشرفتت بشود سخت ترین کلمه "غیرممکن" است... وجود ندارد مخرب ترین کلمه "شتابزدگی" است... مواظب پل های پشت سرت باش تاریک ترین کلمه "نادانی" است... آن را با نور علم روشن کن
کشنده ترین کلمه "اضطراب" است... آن را نادیده بگیر صبورترین کلمه "انتظار" است... منتظرش باش بی ارزش ترین کلمه "انتقام" است... بگذار و بگذر [ جمعه 27 بهمن 1391 ] [ 05:48 ب.ظ ] [ معصومه پ ]
[ نظرات() ] دوست دارم...
آدمهای ساده را دوست دارم. همان ها که بدی هیچ کس را باور ندارند. همان ها که برای همه لبخند دارند. همان ها که همیشه هستند،
برای همه هستند. آدمهای ساده را باید مثل یک تابلوی نقاشی ساعتها تماشا کرد؛ عمرشان کوتاه است. بسکه هر کسی از راه می رسد
یا ازشان سوء استفاده می کند یا زمینشان میزند یا درس ساده نبودن بهشان می دهد. آدم های ساده را دوست دارم. بوی ناب ” آدم ” می دهند
[ جمعه 27 بهمن 1391 ] [ 05:46 ب.ظ ] [ معصومه پ ]
[ نظرات() ] قدم
زیر باران قدم زدم صدای پای من، با صدای چکه های باران یکی می شد . من هم با باران یکی شدم. باریدم. باران بارید و من با ابر یکی شدم گریستم . برای خودم . برای تو . برای پرنده کوچکی که باران لانه اش را از او گرفت .. برای مظلومیت همه آنهایی که خیس بودند ... زیر باران قدم زدم . از خود می پرسیدم :
پس از چه روست که من امشب دلگیرم ؟ باران صدای قدم هایم را می شست و می برد . و من در صدایی جدید پیچیده شدم صدا را نمی شناختم ؟ این جا کجاست ؟ حتی باران نیز دیگر با من سر رفاقت ندارد . به صدای قدم های باران گوش می کنم تنها از این طریق است که می توانم راه بازگشت را بیایم. [ پنجشنبه 26 بهمن 1391 ] [ 05:59 ب.ظ ] [ معصومه پ ]
[ نظرات() ] نم نم...
می توان در قاب خیس پنجره چك چك آواز باران را شنید می توان دلتنگی یك ابر را در بلور قطره ها بر شیشه دید می توان لبریز شد از قطره ها مهربان و بی ریا و ساده بود می توان با واژه های تازه تر مثل ابری شعر باران را سرود می توان در زیر باران گام زد لحظه های تازه ای آغاز كرد پاك شد در چشمه های آسمان زیر باران تا خدا پرواز كرد. ![]() [ پنجشنبه 26 بهمن 1391 ] [ 05:41 ب.ظ ] [ معصومه پ ]
[ نظرات() ]
.: تعداد کل صفحات 8 :. [ ... ] [ 3 ] [ 4 ] [ 5 ] [ 6 ] [ 7 ] [ 8 ] |
|