درتپش روزهای نیامده
در قلبم برای خاک سپاری خطاهای دیگران گورستانی می سازم...
سوختم
خاکسترشدم
روی کاغذی خط خطی ریختم
گم شدم
ترسیدم
مادرم نبود!
پای گریه های بزرگیم بنشیند
تاول زدند
آه...
باران بود که باز بارید
ولی...
چتر بود ودستانی سرد.
وجودت بر درختی زیبا با نبودت هم آوا می شود
چشمانم را به گدایی از خواب می فرستم
شاید...!
دخترک کبریت فروش دلش به حالم بسوزد...
...
سرخط
به کجا ؟
خسته شده ام !
از این نقطه های نیش دار که گاه وبی گاه به من هجوم می آورند
این بار تو به خاطر بسپار
نه من ...
روزی رفیق باد می شوم ودر چشمان توخار...
قالب جدید وبلاگ پیچك دات نت |