دستور جلسه امروز چگونه شکرگزاری کنیم هست. دستور جلسهی
پیش، معرکهگیری بود. خب من در سیدیها بهطور کامل معرکهگیری را توضیح دادم. معمولاً
میدانید که من در مسائل سیاسی دخالت نمیکنم و اصلاً تجربهای در این زمینه
ندارم. شما معرکهگیری را در انتخابات ایالات آمریکا خیلی قشنگ میتوانید ببینید؛ یعنی
اوج معرکهگیری وجود داشت. بعد به خودمان مراجعه کردم، در بین معتادان و مصرفکنندگان،
در اینهمه مشارکتها و صحبتها، هیچکس به کسی توهین نمیکند، اصلاً کسی جواب کسی
را نمیدهد، اگر یک نفر بگوید ماستها سیاه است، کسی به او حمله نمیکند. اینیک
فرهنگ و شعور و آگاهی بسیار بالائی میخواهد که توهین نکنیم.
و اما دستور جلسهی امروز. ما هر دستور جلسهای میگذاریم،
میخواهیم ببینیم به چه درد ما میخورد. آیا مشکل ما را حل میکند یا حل نمیکند؟ برفرض
مثال دستور جلسه معرکهگیری را که ما در موردش صحبت کردیم، در طی یک هفته در تمام
جلسات خانواده و مسافران مطرح شد که بهخوبی یاد گیرند و به قدرت تشخیص برسند. ما
این مسئله را در همهجا میتوانیم مشاهده کنیم. در لژیونها، در انتخابات، در شکست
خوردن در سفر و ... .
یک نفر میگفت مردم به ریش من میخندند. دیگری گفت
اگر مردم به ریش تو میخندند، حتماً ریشهایت خندهدار است که میخندند. اگر کسی
هم که به او رأی نمیدهند، حتماً دلیلی داشته است که به او رأی ندادند. همچنین
باید به قضیه یکجور دیگِ هم نگاه کرد. باید خوشحال باشد که از 15 نفر از 50 نفری
که به او رأی دادهاند، اول را قبول دارند.
همچنین ما هر کاری که انجام میدهیم، باید بهصورت
کاربردی ببینیم به درد ما میخورد یا نه. خب معرکهگیری را فهمیدیم چیست؛ حالا
باید ببینیم شکرگزاری به درد ما میخورد یا نه؟! ما چیزی بهعنوان حفظ کردن خالی
نداریم و فقط با حفظ کردن در حد یک سی دی یا یک کتاب میشویم. چون کسی که مفاهیم
را کاربردی نمیکند، مانند یک کتاب و سیدیای میماند که فقط دارای مطالب است.
حالا میآییم یک مقدار شکرگزاری را میشکافیم.
روان یعنی خلقوخوی. روان یعنی یکی حسود است، یکی دیگر دمدمی است، یکی توهم میزند
و ... که اینها در زبان فارسی به معنای خلقوخوی هست. اکنون ما فهمیدیم روان یعنی
چه و تا قبل از این نمیدانستیم روان چیست. روان از دو چیز نشئت میگیرد:
1-فیزیولوژی جسم: وقتی انسان مریض میشود، اعصابش
به هم میریزد؛ وقتی دندانش یا کمرش درد میگیرد، اخلاقش عوض میشود. سالم بودن یا
نبودن جسم روی اخلاق تأثیر میگذارد. کسانی هستند که مواد شبه افیونی بدن آنها
خوب کار میکند. در بهشت چهار نهر داریم که یک نهر آن خمر است. این نقش بسیار سازندهای
دارد و اگر خمر درونی در ما وجود نداشته باشد، زندگی برای ما هیچ مفهومی ندارد.
اگر بدن انسان مواد مخدر تولید نکند، پول هیچ ارزشی ندارد، اگر مواد مخدر درون بدن
کار نکند، آنچنان میشود که آب رطوبتش را از دست میدهد، روغن چربیاش را از دست میدهد،
سرما سردیاش را از دست میدهد. اگر شبه افیونی کار نکند، همهچیز جهنم میشود.
مورفین از کلمه یونانی گرفتهشده
است، به نام مورفئه، یعنی شادی و نشاط. مورفین که اینقدر قوی است، شما با آن نمیتوانید،
کسی را بیهوش کنید. ولی با دینور فینی که درون بدن شما است، میتوانید کرگدن را بیهوش
کنید. دینور فین و اندورفین، دهها برابر قویتر از مورفین است. کرگدن و فیل را با
دینور فین بیهوش میکنند.
ما دو نوع ماده مخدر
داریم، یک نوع ماده مخدر که کارخانههای درونی تولید میکنند، یک نوع ماده مخدر که
در بیرون درست میکنند. وقتی شما افسرده هستید و به روانپزشک مراجعه میکنید، او میداند
که یک ماده در بدن شما کم است و با قرص میخواهد که آن ماده را جبران کند.
هر انسانی به ماده مخدر
درونی نیاز دارد. اگر ماده مخدر درونی تولید نکند، مانند جهنم است. برای همین است
که بعضیها که ترک سقوط آزاد میکنند، مواد مخدر بیرونی که میکشیدند، قطع میشود
و درون هم خرابشده است. ممکن است یک سقوط آزاد درونش بهتر شود، ولی فقط شاید 5
درصد سیستم آش بازسازی شود و 95 درصد آن درست نمیشود.
وقتی یک نفر میگوید خمار
است، به خاطر این است که ماده مخدر کم است. چه تریاکی، چه هروئینی و چه شیشهای.
وقتی خمار است یعنی مواد به او نرسیده است. خماری یعنی کمبود مواد مخدر درونی در
بدن، یعنی ماده مخدر درونی بدن نیست و باید از بیرون تأمین کند.
پس جسم اگر بخواهد روان
را درست کند، یکی از مواردش خمر و ماده مخدر درونی است. درست شدن خمر بدن، باعث
تعادل روان میشود.
2-افکار و اندیشه و جهانبینی: افکار و اندیشه روی
روان ما کاملاً اثر میگذارد. این افکار مانند آیا به مواد اعتقاد دارد یا ندارد؟
آیا ایمان دارد یا ندارد؟ اینها همه در تفکر ما در حال نقش بازی کردن
هستند. اگر تفکر منفی داشته باشیم، روان و تعادل را به هم میریزد.
حالا این مطالب چه ربطی به شکرگزاری دارد؟ انسانهایی
که سپاسگزار هستند؛ یعنی وقتی سپاسگزاری و تشکر میکنند، به خودشان انرژی داده میشود.
شما وقتی میخواهید یک نفر را غمناک کنید، باید انرژیتان را به او بدهید و باید
غم و ناراحتیای که دارید را به او منتقل کنید؛ یعنی باید اول وجود خود را ناراحت
بکنید تا بتوانید این ناراحتی را به او منتقل کنید. برای مثال اگر بخواهید کسی را ناامید
کنید، باید اول ناامیدی را در خود به وجود آورید تا بتوانید به او انتقال دهید.
اگر بخواهید به کسی امیدواری بدهید، باید اول آن را در وجود خود تولید کنید بعد به
او بدهید.
وقتی شما از کسی تشکر و قدردانی میکنید، در
دل خودتان یک شادی به وجود میآید. کسانی که سپاسگزارند؛ این سپاسگزاری به خودشان برمیگردد.
بعدازآن قدرشناسی است. ما باید فرهنگ قدرشناسی را در کنگره ایجاد کنیم. ما برای
رهایی یک نفر، همگی به یکدیگر کمک میکنیم تا فرد رها شود. پس همه به همگی نیاز
داریم. باید فرهنگ قدرشناسی را چه در خانه، چه در کار و چه در کنگره و ... باید فرابگیریم.
همچنین زمان قدیم احترامات به پدر و مادر خیلی بالابود.
بچه پایش را جلوی پدر و مادر دراز نمیکرد. حالا دختر 14 ساله به مادرش توهین میکند
و مقصر خود مادر است که فرهنگ قدرشناسی و شکرگزاری را به فرزندش یاد نداده است.
پس ما باید در هر شرایطی که به ما محبت شد و ...
سپاسگزار و شکرگزار و قدردان باشیم و باید این فرهنگ را به فرزندانمان هم منتقل
کنیم.